رازهای نهفته در بازی طبیعت: کشف شادی و خرد واقعی از فراز کوهها تا مسابقات دوچرخهسواری
صعودی که تاریخ را تغییر داد
حدود هفت قرن پیش، فرانچسکو پترارک، شاعر نامدار دوره رنسانس ایتالیا، به صعود کوه مون ونتو (Mont Ventoux) در آلپ غربی اقدام کرد. هرچند ادعای او مبنی بر اولین صعود ممکن است صحت نداشته باشد و این کوه به بلندی ماترهورن نباشد، اما این صعود نقطه عطفی در تاریخ محسوب میشود. یک چوپان سالخورده با استناد به خرد متعارف، او را از این صعود منع کرد. چه کسی و با چه هدفی غیر از یافتن راه میانبر یا فرار از تعقیب، حاضر به چنین سفری میشد؟
پاسخ امروزی ما “به خاطر وجودش” (که درباره قله اورست و سطح ماه نیز گفته میشود) برای معاصران پترارک کاملاً نامفهوم بود. ماجراجویی مفهومی نوظهور بود. همانطور که یاکوب بورکهارت، مورخ هنر قرن نوزدهم و مدافع پترارک بیان میکند: “اشتیاقی نامشخص برای دیدن چشماندازی دوردست در او قویتر و قویتر میشد.” این کشش مغناطیسی برای دیدگاهی منحصربهفرد و چشماندازی تازه و باشکوه، نهایتاً به صعود این شاعر انجامید.
نامه مشهوری که پترارک درباره این تجربه نوین به راهب اعترافگیر خود نوشت، به عنوان نقطه عطفی در نگرش غرب به عظمت طبیعت و جسارت ارتباط شخصی با جهان طبیعی دورافتاده شناخته میشود. همچنین باید گفت صعود مون ونتو به عنوان نقطه عطفی در تاریخ بازیهای سختکوشانه؛ بازی برای نفس بازی و بازی برای چالش جسورانه محسوب میشود.
بازی جسورانه در قله بادگیر
ونتو به معنای “بادگیر” است. در قله آن که بیش از 6000 پا (حدود 1830 متر) ارتفاع دارد، بادهای شدید دائمی سنگآهک را عریان کردهاند. این قله به عنوان خط پایان یکی از سختترین مراحل مسابقه معتبر دوچرخهسواری، تور دو فرانس، انتخاب شده است. (تنها فینالهای فیفا است که بیننده بیشتری در سطح جهانی دارد.)
باد اغلب نقش مهمی در صعود مون ونتو ایفا میکند. در سال 2016، در روز باستیل، بادهای تند با سرعت بیش از 80 مایل در ساعت (حدود 130 کیلومتر بر ساعت) مسئولان را مجبور کرد خط پایان را نیم مایل (حدود 800 متر) پایینتر منتقل کنند. ازدحام ایجادشده با موتورسیکلتهای رسمی باعث یکی از عجیبترین و آشفتهترین سوانح در تاریخ این مسابقه شد.
رقابتی طاقتفرسا
تصور رقابت ورزشیای که از نظر ذهنی و جسمی سختتر از تور دوچرخهسواری باشد دشوار است. تیمها استراتژیهای پیچیدهای برنامهریزی میکنند و ورزشکاران عملکردهایی فراتر از حد تواناییهای تکنولوژیکی و عضلانی ارائه میدهند. دوچرخهسواران در سربالاییها سریعتر از دوچرخهسواران معمولی در شیبهای ملایم حرکت میکنند. در طول سه هفته، آنها بیش از 170,000 پا (حدود 52 کیلومتر) ارتفاع کسب میکنند که تقریباً معادل صعود شش بار قله اورست است. با وجود مصرف روزانه تا 9000 کالری در مراحل کوهستانی، در پایان مانند اسکلتهایی لاغر میشوند.
فرود، هرچند با چالشهای متفاوت، به همان اندازه دشوار است. فرودهای وحشتناک به سرعت بیش از 80 مایل در ساعت (130 کیلومتر بر ساعت) میرسند. این امر نیاز به اعصابی فولادی در مسیرهای مستقیم و واکنشهایی سریع در پیچهای تند دارد. ارتفاعات بالاتر نوید مه و تهدید باران را نیز میدهد که خطر را افزایش میدهد و محاسبات دقیقتری را میطلبد، زیرا سطح جاده با روغن شناور رنگینکمانی میشود.
بدن دوچرخهسواران در زمان واقعی واکنش نشان میدهد و به نوعی هوش تنظیم میشود که چسبندگی یا لیز بودن سطح جاده را فوراً حس میکند و پاسخی را در سطحی پایینتر از گفتگوی آگاهانه معمول برمیانگیزد. سرعت، جهت و شیب به دادههای در حال جمعآوری اضافه میشوند. همچنین درک مسیرهای دیگر دوچرخهسواران نیز مؤثر است؛ هوش فضایی که در زمان واقعی عمل میکند.
ورودی کاملاً بصری نیست، زیرا شنوایی به مجموعهای از درک محیط متحرک کمک میکند، به ویژه در پلوتون (گروه اصلی دوچرخهسواران). دوچرخهسواران پلوتون در گروهی حرکت میکنند، به تغییرات جزئی در جهت، سرعت و مجاورت واکنش نشان میدهند، در جمعی فشرده مهارت دارند، هوشمندانه از نظر آیرودینامیکی کشیده میشوند، با سرعت واکنش نشان میدهند و مانند دستهای از ماهیها حرکت میکنند. جالب اینجاست که به ندرت سقوط میکنند. لحظهای بیتوجهی یا قرارگیری نامناسب موانع ترافیکی میتواند به واکنش زنجیرهای چشمگیری منجر شود.
از هوش تا خرد
فین جانینگ، فیلسوف دانشگاه کپنهاگ، در نوشتههای خود درباره تور دو فرانس امسال، تمایز مهمی بین هوش و خرد قائل میشود. نظر او مشاهده متداول این نیست که افراد بسیار باهوش لزوماً در عقل سلیم برتری ندارند. بلکه او تادج پوگاکار، ستاره جوان اسلوونیایی تور را مثال میزند که با چهارمین پیروزی خود، به درستی به عنوان “بزرگترین در تمام دوران” (GOAT) مورد ستایش قرار گرفته است.
به نظر جانینگ، این قهرمان زمانی از هوش به سمت خرد تغییر جهت داد که حس جوانی شکستناپذیری و انگیزه را با درک آسیبپذیری متعادل کرد. لحظه سخت تردید در مه سرد در ارتفاع نزدیک به 7000 پا (حدود 2130 متر) در قله کول دو تورمله اتفاق افتاد، زمانی که همتیمی او که کمی جلوتر بود و به پایین میرفت، در مه ناپدید شد.
در فرود تقریباً کور او پس از آن، پوگاکار اعتراف کرد که “ترسیده بود”. او از خود پرسید: “هدف چیست؟” او “زندگی خود را حول دوچرخه ساخته بود”. به او رسید که “99٪” دوچرخهسواران را به مرور زمان فراموش خواهد کرد. اما دوچرخهسواری دوستان نزدیک و نامزدش را برای او به ارمغان آورده بود که برایش ارزش بیشتری داشت.
جانینگ مینویسد: “با برنده شدن تور توسط پوگاکار، چیزی تغییر کرد. او ترس از دست دادن آن را کشف کرد.” فرودی که میتوانست تعقیبی سرسختانه باشد، تاکتیکی تدافعی شد.
بازگشت به شاعر
و اینجا ما به صعود مون ونتو بازمیگردیم. نامه پترارک در اولین خوانش، مدتها پیش مرا آزار داد. او ادعا میکرد پس از رسیدن به قله، نشست و کتابی از جیبش درآورد. منظره کمتر از متن لاتین پترارک را جذب کرده بود. با وجود شکوهی که زیر پایش گسترده بود، پترارک خود را در “اعترافات” آگوستین غرق کرد! من فکر کردم او واقعاً موضوع قدردانی از طبیعت را درک نکرده بود. دیگر چه انتظاری از یک نقطه عطف داشتیم.
اما داستان از آن زمان بیشتر آشکار شده است. محققان دلایلی یافتهاند که نشان میدهد پترارک روایت خود را جعل کرده است. اما اجازه دهید بر اساس مجوز شاعرانه و تمثیل، عفو مشروط اعطا کنیم. پترارک با تأمل در گفته آگوستین که “و مردان به شگفتآوردن بلندی کوهها میپردازند… اما به خود توجه نمیکنند”، درسی مفید استخراج کرد که با کشف خود دوچرخهسوار مدرن و دیدگاه جدیدش درباره یک تلاش خستهکننده، تفاوتی ندارد.
در آستانه پرتگاه، رقابتکننده هوس فتح را تعدیل کرد، همانطور که دریافت چه چیزی را بیش از همه عزیز میدارد. مسابقهدهندگان بدون بیپروایی نمیتوانند موفق شوند، اما بدون مراقبت نیز نمیتوانند مدت طولانی زنده بمانند.







