تراژدی در مغازه صوتی و تصویری: دختری قربانی یک درگیری شد
در تیر ماه سال 1402، یک اتفاق تلخ و خونین در تهران، جامعه را در شوک فرو برد. گزارشی مبنی بر وقوع یک درگیری شدید در یک مغازه فروش تجهیزات صوتی و تصویری به پلیس اعلام شد. بررسی های اولیه نشان داد که متاسفانه در این حادثه، دختری جوان به نام نازنین که تنها 18 سال داشت، جان خود را از دست داده و یک پسر جوان دیگر نیز دچار جراحت شده است.
اعتراف متهم و انگیزه ای از جنس رفاقت
با توجه به مشاهدات شاهدان عینی و تحقیقات سریع و دقیق پلیسی، ماموران توانستند خیلی زود فرد متهم به قتل را دستگیر کنند. او پس از دستگیری، جزئیات ماجرا را برای پلیس شرح داد و انگیزه اصلی خود را فاش کرد. متهم در اعترافاتش گفت که این کار را به خاطر دوست صمیمی خود انجام داده است.
شرح ماجرا از زبان متهم چنین بود: دوست نزدیک او به نازنین علاقه مند بوده و قصد ازدواج با او را داشته است، اما نازنین به او پشت کرده و با فرد دیگری به نام بهروز، که در همان مغازه صوتی و تصویری کار می کرد، نامزد شده بود. متهم تاکید کرد که هدف اولیه اش کشتن نازنین نبوده، اگرچه معتقد بود که نازنین با این کار باعث اصلی درگیری شده است. او ادعا کرد که قصد داشته بهروز، یعنی صاحب مغازه، را مورد ضرب و شتم قرار دهد که در این میان، نازنین ناگهان خودش را جلو انداخته است.
با تکمیل تحقیقات و اعترافات صریح متهم، پرونده برای بررسی های قضایی و صدور حکم به شعبه 4 دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد.
اولین حکم قصاص و درخواست اعاده دادرسی
در اولین جلسه رسیدگی به این پرونده در دادگاه کیفری، پدر و مادر نازنین به عنوان اولیای دم، با حضور در جایگاه، قاطعانه خواستار اجرای حکم قصاص شدند و تاکید کردند که به هیچ عنوان حاضر به مصالحه و بخشش نیستند.
پس از آن، متهم نیز در جایگاه حاضر شد و با تکرار دفاعیات پیشین خود، پذیرفت که اتهام درگیری را قبول دارد اما بار دیگر تصریح کرد که «واقعا قصدم کشتن نازنین نبود.»
با پایان یافتن این جلسه، قضات وارد شور شدند و در نهایت حکم قصاص را برای متهم صادر کردند. اما متهم به این حکم اعتراض کرد و پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد. قضات دیوان عالی پس از بررسی دقیق مستندات و روند پرونده، حکم قصاص صادر شده را تایید کردند و پرونده جهت اجرا به واحد اجرای احکام ارجاع شد.
درست زمانی که به نظر می رسید پرونده به پایان راه رسیده است، متهم با یک ادعای جدید، درخواست اعاده دادرسی کرد. او مدعی شد که نازنین مقتول، در یک لحظه ناگهانی، خود را جلوی ضربه چاقوی او انداخته است. این درخواست، مورد پذیرش دیوان عالی کشور قرار گرفت و پرونده برای بررسی صحت این ادعا و برگزاری جلسه ای مجدد، به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
دومین جلسه دادگاه: تکرار ادعاها با جزئیات بیشتر
در دومین جلسه دادگاه، بار دیگر اولیای دم نازنین در جایگاه حاضر شدند و بدون هیچ تردیدی، درخواست قبلی خود مبنی بر اجرای حکم قصاص را تکرار کردند.
سپس متهم برای ارائه دفاعیات خود به جایگاه رفت. او در این جلسه، اظهاراتش را با تاکید بر انگیزه های عاطفی تکرار کرد و توضیح داد: «وقتی نازنین از دوست من جدا شد، او به شدت دچار افسردگی شد و زندگی اش از حالت عادی خارج شد. من و چند نفر از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم که برای حمایت از او و اثبات رفاقتمان، به سراغ بهروز برویم تا او را تنبیه کنیم.»
متهم در ادامه، قصد خود را تنها ترساندن بهروز و نازنین اعلام کرد و گفت: «آن روز فقط می خواستم آن ها را بترسانم. اما نازنین برای اینکه از ادامه درگیری جلوگیری کند، ناگهان خودش را بین من و بهروز قرار داد و من که فقط قصد داشتم با چرخاندن چاقو بهروز را بترسانم، حتی نفهمیدم چطور ضربه چاقو به او (نازنین) اصابت کرد.»
با پایان اظهارات متهم و ارائه آخرین دفاعیات، قضات دادگاه مجددا وارد شور شدند تا ادعای جدید متهم و تمامی مستندات پرونده را به دقت بررسی کنند و بر این اساس، حکم نهایی و مقتضی را صادر نمایند.







