در یک حادثه ناگوار و تکاندهنده که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است، دختر جوانی در کرمانشاه به قتل رسیده و این موضوع به مشکلات حاد اجتماعی منجر شده است. این دختر، که تنها ۲۱ سال سن داشت، به دلیل شرایطی که در آن قرار داشت، به طرز فجیعی جان خود را از دست داد. حالا، سؤالات بسیاری درباره علل این حادثه بهوجود آمده است که یکی از مهمترین آنها مربوط به مسئله طلاق والدین و جدا شدن خواهران از یکدیگر است.
بنا بر گزارشهای رسیده، والدین این دختر، که به دلایل مختلف از جمله مشکلات اقتصادی و اجتماعی، زندگی مشترک خود را به پایان رسانده بودند، به طلاق اقدام کردند. طلاق به خودی خود چالشی بزرگ برای هر خانوادهای بهویژه برای فرزندان است. این وضعیت موجب شد که خواهر ۱۷ ساله دختر مقتول نیز به دلایل حفاظتی و برای تأمین امنیت او از سوی سازمان بهزیستی از خانوادهاش جدا شود.
بسیاری از کارشناسان اجتماعی بر این باورند که طلاق والدین میتواند تأثیرات مخربی بر روان و وضعیت اجتماعی فرزندان داشته باشد. جدایی خواهر ۱۷ ساله از خانوادهاش به موضوعی تبدیل شده که نیازمند توجه جدی و بررسی دقیق است. آیا جدایی از خانواده در این شرایط میتواند به بهبود وضعیت روانی او کمک کند و یا برعکس، او را در معرض خطرات بیشتری قرار میدهد؟
بر اساس مستندات موجود، خواهر این دختر با وجود مشکلاتی که در خانهاش داشت، به دلیل عشق و وابستگی به خواهرش تمایلی به جدا شدن از او نداشت. این جدایی نهتنها تأثیر عاطفی منفی بر وی گذاشته بلکه مضامین اجتماعی و روانی بسیار عمیقتری را به همراه داشته است. تبعات طلاق و جدایی در حال حاضر بر انزوای اجتماعی او و نبود حس امنیت جسمی و روانی اثر منفی گذاشته است.
در روزهای پس از این حادثه، صحبتهای زیادی میان مقامات و روانشناسان در خصوص نحوه پیگیری چنین مواردی مطرح شد. برخی به این نکته اشاره کردند که سازمانهای مرتبط بایستی در زمینه مشاوره و حمایت روانی به خانوادهها کمک کنند تا فرزندان در میان این بحرانها احساس امنیت بیشتری داشته باشند.
همچنین باید توجه داشت که این حادثه نشاندهنده ضعفهای سیستم اجتماعی و حمایتی است که باید برای محافظت از فرزندان در شرایط بحران طراحی و در نظر گرفته شود. نبود مکانیزمهای لازم برای ارزیابی شرایط خانوادهها و تأمین امنیت روانی و فیزیکی فرزندان، از موضوعاتی است که بهطور جدی نیاز به بازنگری دارد.
سوالات بسیاری نیز درباره عملکرد سازمان بهزیستی وجود دارد. جدا کردن خواهر از خانواده آیا تنها راهحل در این شرایط بود؟ آیا بهزیستی توانسته نیازهای عاطفی و اجتماعی این دختر جوان را بهدرستی درک کند؟ و در نهایت، چه اقداماتی برای جلوگیری از تکرار اینگونه حوادث باید انجام شود؟
دولت و سازمانهای مرتبط بایستی به این مسئله توجه ویژهای داشته باشند و با ارائه مشاورههای تخصصی به والدین، برنامههای آموزشی و آگاهی بخشی برای خانوادهها، آنگونه که در این مورد نیز مشهود است، سعی در کاهش تبعات منفی طلاق بر فرزندان و جامعه داشته باشند.
این حادثه تلخ باید زنگ خطری برای همه ما باشد. ما لازم داریم که در برابر مشکلات اجتماعی و رفتارهای خشونتآمیز با آگاهی و اقدامات مؤثر پیشگیری کنیم. ارتقای آگاهی اجتماعی و اهتمام در مسائل مربوط به طلاق و حمایت از قربانیان باید بهعنوان اولویتهای ملی در نظر گرفته شود تا دیگر صحنههای دردناک اینچنینی شاهد نباشیم.