مبحث انرژی هستهای و تأثیرات آن بر ثبات سیاسی و موقعیت ژئوپولیتیکی ایران یکی از مهمترین مباحث تاریخ معاصر کشور ما محسوب میشود. در زمان رژیم پهلوی، شاه به شدت نگران مسائل داخلی و خارجی کشور بود و یکی از راهکارهایی که برای حفظ ثبات سیاسی و افزایش قدرت ایران در صحنه بینالمللی مد نظر داشت، تسریع در برنامه هستهای بود. اما آیا او در این راستا تصمیمات درستی اتخاذ کرد و آیا زمانبندی این اقدام مناسب بود؟
زمانی که به این سوالات میپردازیم، باید به تحولات سیاسی و اقتصادی آن دوران توجه کنیم. ایران در دو دهه آخر قرن بیستم در شرایطی قرار داشت که مسائل سیاسی و اجتماعی داخلی و چالشهای بینالمللی، موقعیت این کشور را در سطح جهانی تحت تأثیر قرار داده بود. شورشها و اعتراضات گروههای مختلف در داخل کشور، همچنین رفتار قدرتهای خارجی به خصوص ایالات متحده و کشورهای اروپایی، تمام توجه شاه را به سمت تقویت مواضع سیاسی و اقتصادی کشور معطوف کرده بود.
یکی از ابعاد استراتژیک که شاه به آن اشراف داشت، تأمین منابع انرژی بود. با توجه به منابع غنی نفت و گاز در ایران، برنامه هستهای میتوانست به عنوان یک منبع جایگزین و پایدار انرژی به شمار آید. این مسئله نه تنها قادر به تأمین نیازهای داخلی کشور بود، بلکه میتوانست به ما در مذاکرات بینالمللی با کشورهای غربی و عربی قدرت بیشتری بدهد. در واقع، با توسعه برنامه هستهای، ایران میتوانست به مزیتهای استراتژیکی دست پیدا کند و از این طریق به قدرتی تأثیرگذار در منطقه خاورمیانه تبدیل شود.
سوال اینجاست که آیا زمانی که شاه تصمیم به تسریع در برنامه هستهای گرفت، واقعاً زمان مناسبی بود؟ باید خاطرنشان کرد که در آن زمان، کشورهای غربی به ویژه آمریکا تمایلی به ایجاد توازن قوا با ایران نداشتند و این ترس وجود داشت که توسعه برنامه هستهای بتواند به عنوان ابزاری برای مقابله با نفوذ غرب به کار گرفته شود. از این رو، تصمیمات شاه را میتوان در راستای تلاش برای افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه و همچنین مقابله با چالشهای داخلی و خارجی تفسیر کرد.
به علاوه، بحث انرژی هستهای به نوعی تبدیل به ابزاری برای مذاکره با کشورهای عربی و غربی شده بود. شاه بر این باور بود که با تولید انرژی هستهای، میتواند ایران را به یک بازیگر اصلی در معادلات انرژی جهانی تبدیل کند و از این طریق، موقعیت سیاسی کشور را تقویت کند. این برنامه میتوانست به عنوان یکی از مولفههای قدرت ملی ایران مطرح شود و به دولت اجازه دهد تا در مواضع بینالمللی مستقلتر عمل کند.
با این حال، نتایج این برنامه در نهایت به گونهای رقم خورد که نه تنها نگرانیهای غربیها را افزایش داد، بلکه به عنوان یک ابزار فشار علیه ایران نیز مورد استفاده قرار گرفت. برنامه هستهای ایران در سالهای بعد به موضوعی مورد اختلاف تبدیل شد که تبعات آن به تحریمها، فشارهای بینالمللی و در نهایت به تحولات سیاسی داخلی منجر شد.
چنانکه مرور تاریخ نشان میدهد، تصمیمات اتخاذ شده در آن زمان با وجود نیتهای خوب، نتوانستند نتایج مطلوب را به دست آورند. نگرانیهای جامعه بینالمللی درباره اهداف واقعی برنامه هستهای ایران و تأثیر آن بر ثبات منطقه، باعث ایجاد فضایی شد که مدیریت آن برای هر دولتی چالش برانگیز بود. این روند نشان میدهد که اهمیت زمانبندی و شرایط سیاسی در تصمیمات استراتژیک به ویژه در مسائل حساس بینالمللی تا چه اندازه میتواند سرنوشت ساز باشد.
در نتیجه، بررسی تصمیمات شاه و برنامه هستهای ایران در آن دوره، نه تنها در راستای تحلیل تاریخ آن زمان بلکه در درک چالشها، فرصتها و پیچیدگیهای سیاستهای انرژی امروز نیز حائز اهمیت است. آینده سیاسی و اقتصادی ایران به طور مستقیم به نوع رویکردها در این بخش وابسته است و لازم است که از تجربیات گذشته به عنوان درسهایی برای برنامهریزیهای آینده بهرهبرداری شود.