رازهای جعبه ابزار روانپزشکان: دستیاران چگونه جادوی داروهای اعصاب را فرا میگیرند؟
آموزش روانپزشکی، بهویژه در حوزه داروهای اعصاب (سایکوفارماکولوژی)، نیازمند رویکردهای نوینی است که دستیاران را به یادگیری عمیق و کاربردی ترغیب کند. در این مقاله، به بررسی راهکارهای موثر در آموزش سایکوفارماکولوژی به دستیاران روانپزشکی میپردازیم. هدف ما ارائه راهنمایی جامع برای مدرسان و دستیاران است تا فرایند یادگیری را جذابتر، ماندگارتر و قابلاستفادهتر سازند.
تحول در آموزش پزشکی: از سخنرانیهای ایستا تا یادگیری فعال
در دهههای اخیر، آموزش پزشکی دستخوش تحولات چشمگیری شده است. نارضایتی از سخنرانیهای خشک و بیروح، راه را برای ابتکاراتی مانند یادگیری مبتنی بر مورد (case-based learning)، یادگیری مبتنی بر مسئله (problem-based learning) و رویکردهای آموزشی “کلاس معکوس” (flipped classroom) باز کرده است. این روشها، فراگیران را از شرکتکنندگانی منفعل به عناصری فعال در کسب دانش تبدیل میکنند. در واقع، رویکردهای یادگیری فعال، میزان یادگیری را تا ۴۰% افزایش میدهند.
مدرسان پزشکی مدرن با درک این موضوع، اغلب پرسشگری سقراطی سنتی را به تعبیه “پرسشهای پاسخ مخاطب” (ARS) در ارائه های رسمی تبدیل میکنند. با توجه به متوسط دامنه توجه حدود ۶-۱۲ ثانیه (محدوده ای که در جوانان بهینه شده است) و تمایل به انجام چند کار دیجیتالی، نسل هزاره و نسل Z عمدتا از طریق قطعات کوچک اطلاعات یاد می گیرند (یا ترجیح می دهند). با این حال، در حالی که برخی از نویسندگان ابراز تاسف می کنند که توجه کلاسی پس از ۱۰-۱۵ دقیقه کاهش می یابد، مطالعات نشان می دهد که یادگیری فعال خیلی به اختصار محتوا بستگی ندارد، بلکه به این بستگی دارد که یک مربی چقدر موثر شنونده را درگیر می کند.
امروزه، هر کسی که در آموزش رزیدنتی نقش دارد، احتمالاً تشخیص میدهد که ارزشگذاری مهارتهای برجسته تدریس به فرزندخوانده فراموششده محافل دانشگاهی تبدیل شده است. اکنون بیش از هر زمان دیگری، جذب و گسترش عناصری که آموزش جذاب و تاثیرگذار را برای کارآموزان ایجاد می کنند، برای آینده ما حیاتی است. چگونگی تدریس سایکوفارماکولوژی با ذوق و شوق یکی از محورهای اصلی نشست سالانه اخیر انجمن روانداروشناسی بالینی آمریکا (ASCP) بود، جایی که یکی از ما (SMS) سخنرانی افتتاحیه جایزه هنری نصرالله ASCP را برای تعالی در آموزش روانداروشناسی بالینی ارائه کرد. این ارائه ASCP، با عنوان “آموزش به معلمان روانداروشناسی: تمرکز باید بر روی محتوا، ارائهدهنده یا شرکتکننده باشد” نشان میدهد که تمرکز تدریس عالی باید مستقیماً و در درجه اول بر روی شرکتکننده باشد. اما برای انجام این شاهکار، ارائهدهنده و محتوا باید با هم به مناسبت دیدار با فراگیر در جایی که هستند، مطابق با شرایط خود، وادار کردن آنها به اهمیت دادن به محتوا. آنها باید به طرز ماهرانهای انگیزه فراگیر را از “آیا این در آزمونها خواهد آمد؟” به “آیا این برای بیمار من خواهد آمد؟” تغییر دهند. یا حتی بهتر از آن، مانند یک شعبدهباز که بهطور مقاومتناپذیری به کنجکاوی شرکتکننده میزند، شرکتکننده را وادار میکند بخواهد بداند چیزی چگونه کار میکند.
راز جذابیت محتوا: شرطیسازی کلاسیک و یادگیری لیمبیک
اما اساتید برجسته چگونه محتوا را جذاب و وسوسهانگیز میکنند؟ پاسخ ممکن است در شرطیسازی کلاسیک نهفته باشد. همه ما چیزها را واضحتر به خاطر میآوریم وقتی محتوا با تعاملات بسیار عاطفی همراه باشد. سخنوران مسحورکننده و قصهگویان غوطهور از چیزی بهره میبرند که میتوان آن را “یادگیری لیمبیک” نامید؛ یعنی تحمیل تجربهای بر شنونده که مناطق مربوطه مغز (آمیگدال، هیپوکامپ، قشر جلوی پیشانی) را درگیر میکند که محتوا را با ارزش عاطفی بالا جفت میکند. یادگیری لیمبیک، تجربیات جذابی را میسازد که بهمعنای واقعی کلمه، بهیادماندنی هستند. (عروسیتان را به یاد دارید؟ تولد فرزند؟ روز مسابقه؟)
اکنون، از دیدگاه نظریه یادگیری، پیچش زیر را در شرطیسازی ترس تصور کنید: در پی یک تجربه بیزارکننده یا تهدیدآمیز، محتوای پر از تروما به لطف درگیری مدارهای ترس به یک سری خاطرات کدگذاری شده تبدیل میشود، که باعث ایجاد سیلابی از جزئیات آموخته شده یا “بیش از حد آموخته شده” میشود که دنیای اختلال استرس پس از سانحه آن را به عنوان تجربه مجدد و زنده کردن شناسایی می کند. چه میشد اگر بهجای جفت کردن محتوا با مدارهای ترس برانگیخته (به “پاانداز” در راندهای آموزش پزشکی فکر کنید)، با یک حالت ارزش عاطفی بسیار مثبت جفت میشد؟ در این صورت، ثبت و یادآوری آن با درجهای از دقت و جزئیات بیشتر از زمانی خواهد بود که همان محتوای واقعی که قرار است آموخته شود، با هیچ محرک عاطفی بارگذاریشدهای جفت نشود. طبق تعریف، هیچکس جزئیات تجربهای را که خاطرات فراموشنشدنی ایجاد میکند، فراموش نمیکند.
این موضوع چه ارتباطی با این دارد که دستیاران روانپزشکی چگونه میتوانند روانداروشناسی را به بهترین نحو یاد بگیرند؟ همه چیز! یکی از بزرگترین چالشهایی که مربیان مدرن روانداروشناسی بالینی (همانطور که تقریباً در تمام زمینههای دیگر پزشکی) با آن روبرو هستند، شامل ابداع روشهای هوشمندانهای برای جفت کردن اطلاعات واقعی خام (مثلاً درک مکانیسمهای اثر دارو، یا چشمانداز فارماکوکینتیک بالقوه خشک تعاملات دارو-دارو و متابولیسم) با سطوح بالایی از تعامل فکری و عاطفی برای شرکتکنندگان است. این کار دقیقاً همان تلاش برای پنهان کردن سبزیجات در سس پنیر نیست، اما مفهوم ایجاد طعم مطبوع بالا شباهتهای کمرنگی دارد.
این ما را به این موضوع برمیگرداند که شرکتکننده چگونه باید تمرکز واقعی آموزش باشد. در دنیای آموزش، به اصطلاح “مدل ارتباطی ۷-۳۸-۵۵” آلبرت محرابیان، نشان میدهد که کلمات واقعی تنها حدود ۷% از یادگیری را تشکیل میدهند؛ در حالی که ۳۸% از سرعت، نواخت و لحن میآید؛ و ۵۵% باقیمانده از حالات چهره و زبان بدن ناشی میشود. بنابراین، در آموزش روانداروشناسی بالینی، وظیفه انتقال دانش قابلنگهداری ممکن است نیازمند درجهای از نبوغ در داستانسرایی فراگیر، یا تقویت حالت توجه بالا و کنجکاوی درگیر شدن لیمبیک در درون فراگیر باشد.
محتوا: تمایز بین مفاهیم و واقعیات
اما محتوا چطور؟ ابتدا، اجازه دهید محتوای مفهومی را از محتوای واقعی محض متمایز کنیم. اگر کسی بخواهد ایدهای مانند نوروپلاستیسیتی، یا لجستیک انتقال سیناپسی، یا پیامدهای رویدادی مانند مهار آنزیمی یا اتصال رقابتی گیرنده را درک کند، کمک میکند که مشاغل بازیگران کلیدی در یک سیستم معین را به صورت ملموس توضیح دهد. استعاره و انسانانگاری میتوانند کمک کنند. برای مثال: «ذرات انتقالدهنده عصبی را تصور کنید که از یک شکاف سیناپسی عبور میکنند و مانند قایقهایی در آب که یا هدفمند یا بیرویه در یک اسکله در مقابل دیگری فرود میآیند، به گیرندههای پس سیناپسی متصل میشوند. این کارایی فارماکودینامیکی و اثرات نامطلوب را به ترتیب توضیح میدهد. اکنون، با مهار بازجذب، وسیله ورود مجدد به نقطه مبدأ (پیش سیناپسی) را مسدود کنید (یک کشتی گارد ساحلی را تصور کنید که درگاه ورود مجدد را مسدود میکند). از آنجایی که جای دیگری برای رفتن وجود ندارد، ناوگان پیامرسان اکنون مجبور میشود سفرهای اضافی به عقب و جلو در سراسر بندر انجام دهد و بهطور موثر کارایی انتقال را با انجام کار اضافه افزایش دهد. امتیازهای اضافی اگر ناوگان به طور اتفاقی در مکانهای پهلوگیری ترجیحی/بسیار مطلوب در سمت پس سیناپسی فرود بیاید (به عنوان مثال، در مورد سروتونین، گیرندههای 5HT1A یا 5HT7، به جای اینکه با سوزاندن راه خود به مقاصد نامطلوب و پر از عوارض جانبی مانند 5HT3 (شهر تهوع) یا 5HT2A (شهر تحریک و اختلال عملکرد جنسی) آسیب های جانبی وارد کنند)».
تکرار، تکرار، تکرار: کلید تثبیت حافظه
تکرار یک ترفند فوقالعاده مفید برای تقویت ثبت و تحکیم حافظه است. فراگیران ممکن است خود را در حال غربالگری از طریق حجم زیادی از مطالب ببینند، در تلاش برای تشخیص درجات مختلف ارتباط، در حالی که تلاش میکنند روایتی منسجم برای درک یک مفهوم بالقوه متراکم ایجاد کنند. همه اینها زمانی بسیار بهتر عمل میکند که شرکتکننده به محتوا اهمیت میدهد و دلیلی برای این کار دارد – نه به این دلیل که صرفاً در قبال آن پاسخگو خواهد بود، بلکه به این دلیل که احساس سرمایهگذاری در داشتن و استفاده یا به کار بردن دانش خود دارد. در اینجا ۴ اصل مرتبط با یادگیری بزرگسالان را در نظر میگیریم:
- بزرگسالان پاسخ سوالاتی را که نپرسیده اند نمیخواهند.
- بزرگسالان با داده های خود استدلال نمیکنند.
- تا زمانی که رفتار تغییر نکرده باشد، یادگیری صورت نگرفته است.
بزرگسالان پس از ۱ بار قرار گرفتن در معرض مطالب، رفتارهای خود را افزایش میدهند اگر قبلاً این رفتار را انجام میدهند، اما ۳ بار قرار گرفتن در معرض مواد طول میکشد تا آنها رفتاری جدید را که قبلاً انجام نمیدادند، انجام دهند.
- مراقب اثر دانینگ-کروگر باشید، ساختاری از روانشناسی اجتماعی که مواردی را توصیف می کند که در آن افراد ممکن است نتوانند تشخیص دهند که چه زمانی چیزی را درک نمی کنند، اما اصرار دارند که این کار را انجام می دهند، به اطلاعات نادرست می چسبند و در برابر تلاش ها برای اصلاح تصورات غلط خود مقاومت می کنند.
از اصل قدیمی “بگو چه میخواهی بگویی، بگو و بعد بگو چه گفتی” پیروی کنید. هر بار کمی متفاوت این کار را انجام دهید، و ترجیحاً با افزایش سطح نشانههای لیمبیک تداعیکننده (طنز؟ هوس؟ هرگونه تناقض یا تله را برای گیج شدن در اولین دور یادآوری کنید؟). این کمک میکند که به سادگی علامتگذاری کنید “این قسمت واقعاً مهم است، پس اجازه دهید دوباره آن را بگویم.” یا بهتر از آن، “این قسمت میتواند گیجکننده باشد، پس اجازه دهید سعی کنم آن را به روش دیگری بیان کنم.” تواضع میتواند بسیار مفید باشد (“برای من تکرارهای بی شماری طول کشید تا درک کنم که مهار یک مهارکننده چگونه و از کجا انتقال عصبی را افزایش می دهد، پس اجازه دهید تعاملات GABA-گلوتامات را از زاویه دیگری بررسی کنیم و به من بگویید چه زمانی آن را درک میکنید”). و سپس، بهترین از همه، “ببینیم آیا کسی میتواند اکنون این را برای من توضیح دهد.” یا، “چگونه این را برای یک کارآموز جوان توضیح میدهید؟” رویکرد دوم تقریباً نوعی فرآیند گوش دادن فعال راجری را منعکس میکند، جایی که وظیفه فراگیر این است که مطمئن شود آنچه را که شنیده است به درستی درک کرده است، در حالی که نقش مربی انتقال اطلاعات برجسته تا حد امکان است. به بیماران رواندرمانی فکر کنید که روایاتشان منسجمتر از گسسته است، سپس از خود بپرسید کدام نوع بیمار مشارکت بیشتری را برمیانگیزد و یک فرآیند درک مشترکتر را با پزشک تقویت میکند.
مدل چهار مرحلهای شایستگی آگاهانه
یک مدل یادگیری که به عنوان ۴ مرحله از شایستگی آگاهانه شناخته شده است (که اغلب به دی فیلیپس و همکاران نسبت داده می شود) مراحل متوالی را شناسایی می کند که در آن یک فراگیر به طور فزاینده ای از لاکوناها در پایگاه دانش خود آگاه می شود، به طور تجربی بر این کمبودها تسلط پیشرونده پیدا می کند و در نهایت نوعی تخصص بی زحمت را از طریق یادگیری تکراری توسعه می دهد. شکل ۱ نسخه اصلاح شده ای از این مفهوم سازی را ارائه می دهد که نقش مربی را به عنوان تسهیل کننده برجسته می کند.
همانطور که در شکل ۱ نشان داده شده است، “فرد بی کفایت ناخودآگاه” فراگیر به ظاهر بی خبر و سعادتمندی است که نمی داند چه چیزی را می داند یا هنوز نمی داند. آنها بر حالتی از نظر فکری بکر تکیه می کنند که در آن مربی اولین گذر خود را برای اشاره به مشکلات برجسته و برانگیختن علاقه و کنجکاوی در شرکت کننده انجام می دهد. (“شرط می بندم نمی دانستید که می توان کسی را در یک جعبه از وسط اره کرد. می خواهید آن را ببینید؟”). فرد بی کفایت آگاه که مجذوب شده است، به درک مشکلات یا پدیده های برجسته مربوط به وضعیت خود سوق داده می شود. (“چگونه این شعبده را انجام دادید؟”). هیچ یادگیری واقعاً معناداری نمی تواند رخ دهد تا زمانی که کنجکاوی شرکت کننده برانگیخته و آنها جذب شوند. فرد شایسته آگاه سپس سعی می کند آنچه را که فکر می کند دیده است تکرار کند. در حالی که مهارت های طبیعی مطمئناً می توانند به این امر کمک کنند، این به مربی استاد است که با تجهیز آنها به دانش واقعی دقیق به شرکت کننده کمک کند تا در میدان حرکت کند و از خط پایان عبور کند (“می خواهید به شما یاد دهم که چگونه خانم را از وسط اره کنید؟”). مربی استاد مسائل را با وضوح مطرح می کند. تکرار و تکرار می کند. سپس از زاویه دید دیگری دوباره تکرار می کند. یادگیری لیمبیک را درگیر می کند. سپس، تکرار می کند. این شاید نسخه طولانیتری از «یک را تماشا کن، یکی را انجام بده، یکی را یاد بده» با کمی جذابیت بیشتر باشد.
تبدیل حافظه اعلانی به حافظه رویهای
تکرار، حافظه اعلانی (جایی که شما مجبورید هر مرحله را با صدای بلند در ذهن خود بیان کنید؛ به زمانی فکر کنید که اولین بار رانندگی با ماشین را یاد می گرفتید) را به حافظه رویه ای تبدیل میکند (جایی که دیگر مجبور نیستید همه این کارها را آگاهانه انجام دهید؛ بنابراین، در نهایت، با تمرین کافی، تقریباً هر کسی می تواند بدون اینکه مجبور باشد به نحوه انجام آن فکر کند، رانندگی کند؛ یا یک ساز موسیقی بنوازد؛ یا فعالانه از یک زبان به زبان دیگر ترجمه کند). همانطور که در مورد هر کسی که مشتاق تبدیل شدن به یک نوازنده ماهر در هر زمینه ای است، تکرار در نهایت می تواند آن حالت شایستگی ناخودآگاه را ایجاد کند.
حالا، اجازه دهید نوعی سلسله مراتب یادگیری و حافظه را همانطور که در تکنیکهای تدریس به کار میرود، در نظر بگیریم، به اصطلاح هرم یادگیری کلاسیک، همانطور که در شکل ۲ نشان داده شده است. این مدل که توسط آزمایشگاههای ملی آموزش در بتل، مین توسعه یافته است، حضور منفعل در یک سخنرانی را ضعیفترین شکل یادگیری و ترویج حفظ دانش معرفی میکند، در حالی که تحمیل وظیفه آموزش فعالانه به دیگران توسط یادگیرندگان، قویترین شکل است. به نکات سطوح فزاینده مشارکت فعال شرکتکنندگان در طول مسیر توجه کنید.
استفاده از استعاره و سوالات چالشی
انتقال محتوای بهیادماندنی میتواند از استفاده از استعاره بهرهمند شود («گیرندههای D3 را در مدارهای پاداش خود غرق در اتصال دوپامین با آگونیست جزئی در این فهرست با قویترین میل اتصالی تصور کنید.»)، یا مطرح کردن سؤالات مکانیکی به عنوان چالشهای مهندسی («اگر میخواهید از اضطراب از طریق مدارهای سروتونرژیک استفاده کنید، چه اتفاقی میافتد اگر گیرندههای خودکار پیش سیناپسی 5HT1A را کاهش دهید و نسخههای پس سیناپسی همان گیرنده را آگونیست کنید؟»).
در مورد محتوای واقعی خشک چطور؟ از برخی جهات، برای مربی و فراگیر آسانتر است که چنین جزئیاتی را برای آنچه هستند شناسایی کنند، با تصدیق اینکه چه زمانی فهرستی از نامها باید به سادگی حفظ یا با یک عملکرد جفت شود (به عنوان مثال، «در اینجا نام همه گیرندههای سروتونین شناخته شده، مکانها و کاری که انجام میدهند، آمده است. آنها را به همان روشی که نام بازیکنان یک تیم ورزشی را به خاطر میآورید و نام را با عملکردشان مرتبط میکنید، به خاطر بسپارید.»). فراگیران و مربیان به طور یکسان از چنین اعترافات صریحی قدردانی میکنند، و به طور عملگرایانهتر، دانستن اینکه چگونه و کجا میتوان اطلاعات مدون را به شیوهای بهروز یافت (به عنوان مثال، «هیچکس نمیتواند هرگز همه بسترهای CYP450 و القاکنندهها و مهارکنندهها را به خاطر بسپارد، اما به همین دلیل است که وبسایت Flockhart Tables وجود دارد»).
منابع برای آموزش و آموزش مربیان
جدا از هنر آموزش، یک پایگاه دانش قوی برای محتوای واقعی یک سنگ بنا برای درک روانداروشناسی بالینی است. داروهای جدید ظهور میکنند، مکانیسمهای اثر جدید شناسایی میشوند، اطلاعات ظریفی در مورد تعاملات دارو-دارو به دست میآید، ثابتهای تفکیک نیاز به تفسیر دارند، جمعیتهای خاص نیاز به ملاحظات خاص دارند، لجستیک دوز نیاز به توضیح دارد، و اصول اولیه گاهی اوقات فقط نیاز به حفظ و/یا درک طوطیوار دارند (به عنوان مثال، سینتیک درجه صفر در مقابل درجه اول چیست؟ تریسیکلیکهای آمین نوع سوم در مقابل آمین نوع دوم چگونه تفاوت دارند؟ پروتئین P-گلیکوپروتئین چه کار میکند؟). ASCP چندین سال را صرف توسعه یک برنامه درسی جامع نرمافزاری مبتنی بر نرمافزار، ارائه شده توسط متخصص، مدل نسل بعدی با اطلاعرسانی هوش مصنوعی کرده است که برای کمک به مربیان در انتقال محتوای روانداروشناسی در طول سالهای متوالی آموزش رزیدنتی طراحی شده است. اطلاعات بیشتر در مورد برنامه درسی روانداروشناسی مدل نسل بعدی ASCP را میتوانید در www.edyou.com/ascp بیابید.
سخن پایانی
آموزش ماهرانه در روانداروشناسی بالینی بر شرکتکننده متمرکز است، اما برای انجام این کار به معنای ارائه محتوایی مقاومتناپذیر و جذاب از طریق شکلی واضح و مقاومتناپذیر و جذاب است. فرد کلیدی در یک رستوران ۳ ستاره میشلن باید مصرف کننده غذا باشد. سرآشپز واقعاً فقط به همان اندازه خوب است که مصرفکننده فکر میکند برای اهداف ایجاد تجربهای رضایتبخش است که باعث شود مردم بخواهند برای موارد بیشتر برگردند. این ممکن است درخواست بزرگی باشد که فرض کنیم محتوای واقعی واضح، بدون ابهام و از قوس یک خط داستانی روایی شفاف پیروی میکند، اما به نوعی آن مواد خام فقط نقطه شروع هستند، نه نقطه پایان، برای اینکه یادگیری موفقیتآمیز رخ دهد. یادگیری روانداروشناسی بالینی، مانند هر موضوع دیگری، باید سرگرمکننده باشد. باید به مدارهای عصبی بازی تخیلی در فراگیر ضربه بزند. هنگامی که با اطلاعات واقعی روشن و دقیق مخلوط شود، مربیان میتوانند ترکیب جادویی آموزش مؤثر را تولید کنند که به یادماندنی، پاک نشدنی و عملی باشد.
دکتر گلدبرگ استاد بالینی روانپزشکی در دانشکده پزشکی Icahn در Mount Sinai در نیویورک، نیویورک و رئیس جمهور فوری سابق انجمن روان داروشناسی بالینی آمریکا است. دکتر استال یک پزشک، محقق و معلم مشهور بینالمللی در روانپزشکی با تخصص فرعی در روان داروشناسی است. او در حال حاضر استاد دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو است و به عنوان عضو افتخاری در بخش روانپزشکی در دانشگاه کمبریج خدمت می کند.
منابع
- Stahl SM, Davis RL. بهترین شیوهها برای مربیان پزشکی، ویرایش دوم. انتشارات دانشگاه کمبریج؛ ۲۰۱۱
- Deslauriers L, McCarty LS, Miller K, et al. Measuring actual learning versus feeling of learning in response to being actively engaged in the classroom. Proc Natl Acad Sci. ۲۰۱۹;۱۱۶(۳۹):۱۹۲۵۱-۱۹۲۵۷.
- Simon AJ, Gallen CL, Ziegler DA, et al. Quantifying attention span across the lifespan. Front Cognit. ۲۰۲۳;۲:۱۲۰۷۴۲۸.
- Hartley J, Davies IK. Note-taking: a critical review. Prog Learn Educ Tech. ۱۹۷۸;۱۵:۲۰۷-۲۲۴.
- Bradbury NA. Attention span during lectures: 8 seconds, 10 minutes, or more? Adv Physiol Educ. ۲۰۱۶;۴۰:۵۰۹-۵۱۳.
- Mehrabian A. پیامهای خاموش. شرکت انتشارات Wadsworth؛ ۱۹۸۱.
- De Phillips FA, Berliner WM, Cribbin JJ. معنای یادگیری و دانش: مدیریت برنامههای آموزشی. ریچارد بی. ایروین؛ ۱۹۶۰.
- Flockhart DA, Thacker D, McDonald C, et al. The Flockhart Cytochrome P450 Drug-Drug Interaction Table. Division of Clinical Pharmacology, Indiana University School of Medicine Updated 2021. Accessed June 11, 2025. https://drug-interactions.medicine.iu.edu