جان مرشایمر، استاد علوم سیاسی و نظریهپرداز روابط بینالملل، میگوید که اسرائیل در تاریخ معاصر خود دو بار تلاش کرده است تا ایالات متحده را به دام جنگ با ایران بکشاند. این اظهارات نشاندهندهٔ چالشهایی است که در زمینهٔ روابط پرتنش میان اسرائیل و ایران و همچنین نقشی که ایالات متحده در این بحرانها ایفا کرده است، میباشد.
مرشایمر، که به ویژه به خاطر نظریاتش درباره سیاست خارجی آمریکا و تحلیلهایش بر روی مسائل خاورمیانه شناخته میشود، به بررسی ابعاد مختلف این دو تلاش اسرائیل پرداخته است. یکی از دورههایی که مرشایمر به آن اشاره دارد، مربوط به سالهای اولیه برنامه هستهای ایران و عواقب آن برای ثبات منطقه است. اسرائیل، بهویژه پس از درک اینکه جمهوری اسلامی ایران به تسلیحات هستهای نزدیکتر میشود، بهطور فعالانهای تلاش کرده تا ایالات متحده را به حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران ترغیب کند.
مرشایمر در تحلیلهای خود به این نکته اشاره میکند که این تلاشها غالباً با هدف حفظ امنیت ملی اسرائیل و مقابله با تهدیدی که از سوی ایران به تصور میرسد، صورت گرفته است. او همچنین تصریح میکند که ورای این تلاشها، منافع دیگر نیز وجود دارد که معمولاً در قالب حمایتهای سیاسی و مالی ایالات متحده از اسرائیل بهویژه در کنگره این کشور جلوهگر میشود.
تاریخ نشان میدهد که اسرائیل در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۷ بهطور خاص و بهوسیله مقامات ارشد خود مانند آریل شارون، نخستوزیر پیشین و ایهود اولمرت، به دنبال این بوده است که ایالات متحده را به مسیر نظامی علیه ایران سوق دهد. در هر دو مقطع، استدلالهایی مبنی بر اینکه ایران میتواند تهدیدی برای بقای اسرائیل باشد، مطرح گردید. بهویژه در سال ۲۰۰۲، در دورهای که ایالات متحده به بهانهٔ تهدیدات تروریستی به عراق حمله کرده بود، مقامات اسرائیل تلاش کردند تا اوضاع را به گونهای تغییر دهند که توجهات جهانی نسبت به ایران نیز جلب شود.
مرشایمر بهویژه از لحن و رویکرد تند مقامات اسرائیلی انتقاد میکند و اظهار میدارد که این نوع موضعگیریها میتواند تبعات جدی بر روی سیاستهای ایالات متحده داشته باشد. او بر این باور است که این رویکردها، با خطراتی همراه است که ممکن است دیگر بازیگران منطقهای و جهانی نیز را تحت تأثیر قرار دهد.
در تحلیلهای خود، مرشایمر به این موضوع میپردازد که ایالات متحده به رغم وجود فشارهای Israel، نباید به سادگی در دام جنگ با ایران بیفتد. او تأکید میکند که ارتباط و همکاری دیپلماتیک میتواند به عنوان یک ابزار مؤثرتر در مواجهه با چالشهای هستهای ایران عمل کند. به علاوه، او بر این نکته تأکید میکند که جنگهای نظامی معمولاً پیامدهای غیرقابل پیشبینی دارند و میتوانند به بحرانهای گستردهتری منجر شوند.
به نظر مرشایمر، یکی از مسائلی که ایالات متحده و اسرائیل باید به آن توجه کنند این است که تعامل با ایران، به ویژه از طریق مذاکرات و دیپلماسی، میتواند به حفظ ثبات منطقهای کمک کند و از درگیریهای نظامی جلوگیری نماید. او در این راستا تأکید دارد که دیپلماسی به عنوان یک گزینه معقول و مدبرانه در مواجهه با تهدیدات و چالشها باید مورد توجه قرار گیرد.
با وجود تمام چالشها و تهدیدات امنیتی که منطقه خاورمیانه با آن مواجه است، تحلیل مرشایمر بر اهمیت راهحلهای دیپلماتیک تأکید میکند و یادآور میشود که استفاده از زور همیشه به عنوان یک گزینه کارآمد تلقی نمیشود. او بر این باور است که دیپلماسی میتواند به ایالات متحده و اسرائیل کمک کند تا از دامهای جنگ که ممکن است به تحریکات سیاسی و نظامی مرتبط با ایران منجر شود، دور بمانند.
بهطور کلی، اظهارات جان مرشایمر به عمق چالشهای موجود در روابط میان اسرائیل و ایران و تأثیراتی که این روابط بر سیاستهای ایالات متحده دارد، اشاره دارد. او با بررسیهای خود بر اهمیت رویکردهای دیپلماتیک در دوری از دام جنگ تأکید کرده و از بازیگران منطقهای میخواهد تا به این نکته توجه داشته باشند که صلح و امنیت، از طریق مذاکره و گفتوگو بهتر از طریق درگیریهای نظامی تأمین میشود.