آیا بی‌خانمان بودن می‌تواند یک حق انسانی باشد؟

آیا بی‌خانمان بودن می‌تواند یک حق انسانی باشد؟

فهرست محتوا

خب، در ادامه یک بازنویسی کامل و دقیق از محتوای ارائه شده به زبان فارسی، با رعایت تمامی الزامات خواسته شده (از جمله حفظ اسامی، حقایق، و ساختار سئومحور) ارائه می‌شود:


بی‌خانمانی و حق بر درمان: چالش‌ها و راهکارها از نگاه یک تجربه‌گر

هدف از این مقاله بررسی لزوم رسیدگی به معضل بی‌خانمانی، به‌ویژه در میان افراد مبتلا به بیماری‌های روانی شدید، از منظر کسی است که خود سال‌ها با این شرایط دست و پنجه نرم کرده است. این مطلب به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا رها کردن افراد در خیابان می‌تواند یک «حق» محسوب شود یا «حق بر دریافت درمان» است که باید به عنوان یک حق انسانی اساسی به رسمیت شناخته شود.

چندی پیش، رئیس‌جمهور دونالد ترامپ یک فرمان اجرایی (Executive Order) امضا کرد با هدف خارج کردن افراد بی‌خانمان آمریکایی از خیابان‌ها. به باور من، این فرمان قرار است دسترسی به حمایت‌های فردی را تسهیل کند، امری که می‌تواند زندگی افرادی که برای مدت‌ها بسیار طولانی نادیده گرفته شده‌اند را به طور قابل توجهی بهبود بخشد.

وقتی شنیدم که این دولت علاقه‌مند به حل بخشی از بحران افراد بدون سرپناه است، فهمیدم که صدای من می‌تواند مفید باشد؛ چرا که تجربه زیسته‌ای دارم که نه تنها شامل بی‌خانمانی، بلکه شامل یک بیماری روانی شدید درمان‌نشده نیز می‌شود.

با توجه به اینکه چهار سال از زندگی‌ام، از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷، شامل ۱۳ ماه زندگی در فضای باز، را در حالت بی‌خانمانی گذرانده‌ام، myself باور دارم که این حرکت می‌تواند گامی در مسیر درست باشد.
در ادامه چند دلیل و همچنین چند مورد که برای موفقیت این فرمان اجرایی باید اتفاق بیفتد را بیان می‌کنم.

دلایل بی‌خانمانی هر فرد، کاملاً منحصربه‌فرد است

برای درک جامعه بی‌خانمان‌ها، ابتدا باید تعریف کنیم که واقعاً «بی‌خانمان» بودن به چه معناست. وقتی من بی‌خانمان بودم، یک شکل شدید از اسکیزوفرنی داشتم که مرا به رد کردن هرگونه کمکی سوق می‌داد. چندین خانواده بودند که مرا به زندگی در کنار خود، حتی به صورت رایگان، می‌پذیرفتند. این شامل یک خانواده چینی-آمریکایی می‌شد که یک سوئیت خواب رایگان در خانه خود و غذای رایگان، بدون هیچ قید و شرطی، به من پیشنهاد کردند. والدین من نیز حاضر بودند هر کاری برای کمک انجام دهند. درگیر سایکوز (روان‌پریشی)، من به زودی هم خانه خانواده چینی-آمریکایی و هم پیشنهاد مسکن والدینم را رها کردم و زندگی بی‌خانمانی خود در لس آنجلس را ترجیح دادم.

تفاوت بزرگی بین جمعیت بی‌خانمان مبتلا به بیماری روانی شدید و/یا معتاد به مواد مخدر که همه کمک‌ها را رد می‌کنند و ترجیح می‌دهند در فضای باز، زیر پل‌ها و روی نیمکت‌ها بخوابند، با افراد سالمی که بدشانسی آورده‌اند، صورتحساب‌های پزشکی داشته‌اند، کار خود را از دست داده‌اند و غیره وجود دارد. من بسیار متفاوت از فردی بودم که جایگاهی در یک پناهگاه بی‌خانمان‌ها می‌پذیرفت، به دنبال کار می‌گشت و فعالانه روی بازسازی زندگی خود کار می‌کرد.

نیاز بزرگ به تغییر، شامل کمک به افرادی مانند گذشته من — کسانی که کمک را رد می‌کنند — می‌شود. بار دیگر تأکید می‌کنم، در شرایط اسکیزوفرنی من، زندگی عادی غیرممکن بود.
امروز، در کارم به عنوان رئیس یک بنیاد غیرانتفاعی، شوکه می‌شوم از تعداد افرادی که برخورد می‌کنم و دارای خانواده‌ها یا دوستان دلسوزی هستند که حاضرند هر کاری برای کمک به آنها انجام دهند، اما آنها همه کمک‌ها را رد می‌کنند.

علاوه بر سایکوز شدید، اکثر بی‌خانمان‌های مزمنی که در فضای باز زندگی می‌کنند با سوءمصرف مواد دست و پنجه نرم می‌کنند. از این نظر، من شخصاً یک استثنا بودم. هرگز از مواد مخدر استفاده نکرده بودم.

جمعیت بی‌خانمان مبتلا به بیماری روانی و اعتیاد، سزاوار ترحم و درمان هستند

متأسفانه، جامعه تا حد زیادی نسبت به افرادی که در شرایط اسفناک در فضای باز به سر می‌برند، بی‌تفاوت شده است.

من با این مسئله موافق نیستم.

چند سال پیش گفت‌وگویی با یک مددکار اجتماعی در منطقه سینسیناتی به خاطر دارم. این مددکار اجتماعی اغلب یک زن بی‌خانمان را می‌دید که لباس‌های مندرس می‌پوشید و برای مدت طولانی در فضای باز زندگی می‌کرد. سال‌ها بعد، پس از هیچ تماسی، دوباره به او برخورد کرد. آن زن خوش‌پوش، بااعتمادبه‌نفس و سالم به نظر می‌رسید. وقتی او پرسید چه اتفاقی برایش افتاده، پاسخ داد: «چرا؟ چرا وقتی که شدیداً مبتلا به بیماری روانی بودم، بی‌خانمان بودم و در خیابان زندگی می‌کردم، به من کمک نکردید؟»

من نیز همین حس را دارم. در سال ۲۰۰۶، فکر می‌کردم می‌خواهم بی‌خانمان باشم، و این حق و انتخاب من بود. نمی‌دانستم که دارم زندگی در جهنم را انتخاب می‌کنم. هر روز رنج می‌بردم، به دنبال زباله می‌گشتم، در پارک‌های عمومی به دوردست خیره می‌شدم و وقتی باران می‌بارید کاملاً خیس می‌شدم. فقط بعد از اینکه مصرف یک داروی ضد روان‌پریشی (antipsychotic) را آغاز کردم، فهمیدم زندگی‌ام چقدر وحشتناک و خطرناک بوده است.

ای کاش کسی در سال ۲۰۰۶، وقتی که زندگی در فضای باز را آغاز کردم، من را برداشته و برای ارزیابی به یک مرکز روانپزشکی برده بود. شاید برای مدت کوتاهی در یک مرکز نگهداری بسته می‌ماندم. اما این بهتر از آن بود که در خیابان مورد تجاوز جنسی قرار بگیرم یا حتی کشته شوم. با نگاه به گذشته، من بسیار خوش‌شانس بودم که قربانی جرمی نشدم.

آنچه لازم است: برنامه‌ریزی برای ترخیص

برای رسیدگی به نیازهای افراد مبتلا به بیماری‌های روانی جدی و مسائل ناتوان‌کننده و مزمن سوءمصرف مواد، توصیه می‌کنم که مطمئن شویم برای هر فردی که از یک بیمارستان روانپزشکی یا یک مرکز بازتوانی مواد مخدر ترخیص می‌شود، برنامه‌ای در نظر گرفته شده است. وقتی من پس از اولین بستری‌ام ترخیص شدم، والدین دلسوزم وارد عمل شدند. با ذهنی که به لطف داروهای ضد روان‌پریشی بسیار clearer شده بود، کمک آنان را پذیرفتم.

اگر خانواده‌ای برای کمک به من برای بازسازی زندگی‌ام در دسترس نبود، به یک group home (خانه گروهی)، halfway house (خانه میانه‌روی) یا تسهیلات دیگری نیاز داشتم تا در آنجا بهبود یابم.

کمی پس از ترخیص من از بیمارستان لس آنجلس، برای مدت چند سال درآمد تأمین اجتماعی (Social Security income) به من تعلق گرفت. دولت ما برنامه‌هایی برای افرادی مانند من که بیمار هستند و برای بازگشت به مسیر زندگی به حمایت مالی نیاز دارند، در نظر گرفته است.

آنچه لازم است: تخت‌های بیشتر

شاید بزرگ‌ترین مشکلی که هنگام ارائه کمک به این جمعیت با آن روبرو خواهیم شد، کمبود تخت باشد. در دهه ۱۹۸۰، موجی از تعطیلی گسترده بیمارستان‌های روانپزشکی در سراسر ایالات متحده به راه افتاد. این زمانی بود که بی‌خانمان‌ها، آنگونه که امروز می‌بینیم، در وهله اول ظاهر شدند. در دهه ۱۹۵۰، نیم میلیون تخت بیمارستان وجود داشت. امروز، با جمعیتی که بیش از دو برابر شده است، در سراسر کشورمان ۴۰٬۰۰۰ تخت داریم.۱

یک حرکت برای خارج کردن بی‌خانمان‌ها از خیابان‌ها به نظر من منطقی است. برای کسانی که دوستان یا خانواده‌ای دارند که کمک آنان را رد می‌کنند، درمان می‌تواند یک فرد مبتلا به بیماری روانی یا معتاد را به یک محیط زندگی حمایتی بیاورد که در غیر این صورت آن را رد می‌کرد. برای کسانی که خانواده یا دوستان نزدیک ندارند، دولت باید قدم پیش گذاشته و خدمات، برنامه‌ریزی برای ترخیص و مسکن را در حالی که دوباره روی پای خود می‌ایستند، فراهم کند. برای اینکه این فرمان اجرایی آنگونه که باید عمل کند، به هر دو مورد تخت‌های روانپزشکی بیشتر و استفاده بیشتر از داروهای ضد روان‌پریشی تزریقی با اثر طولانی برای جلوگیری از عود بیماری نیاز داریم.

آیا باید آمریکایی‌ها رها شوند تا در بی‌خانمانی رنج بکشند، به دنبال زباله برای خوردن بگردند و روزهای خود را به خیره شدن به فضا بگذرانند، آنقدر بیمار که قادر به انجام هیچ کاری نباشند؟ به نظر من، پاسخ منفی است. به عقیده من، درمان یک حق انسانی است، نه بی‌خانمانی مزمن.


منبع: محتوای اصلی ارائه شده توسط کاربر.
توجه: تاریخ‌های ذکر شده (۲۰۰۳-۲۰۰۷، ۲۰۰۶، دهه ۱۹۸۰، دهه ۱۹۵۰) بر اساس روایت اصلی و به صورت میلادی هستند. تمامی اسامی خاص (دونالد ترامپ، لس آنجلس، سینسیناتی، چینی-آمریکایی) و اصطلاحات تخصصی (اسکیزوفرنی، سایکوز، داروهای ضد روان‌پریشی، گروه هوم، هالفوی هوس، سوشال سکیوریتی) دقیقاً مطابق متن اصلی حفظ و در صورت لزوم به فارسی توضیح داده شده‌اند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *