شهر رشت، نگین سرسبز گیلان، این بار شاهد رویدادی تلخ و نگرانکننده است. دو شریان حیاتی طبیعت این شهر، رودخانههای [نام احتمالی رودخانهها اگر در متن اصلی بوده]، به طرز فجیعی قربانی بیتوجهی و آلودگی ناشی از ورود بیرویه پسابهای شهری و صنعتی شدهاند. این “پریکشی” زیستمحیطی، نه تنها اکوسیستم حساس این رودخانهها را به نابودی کشانده، بلکه سلامت و زندگی شهروندان رشت را نیز به طور جدی تهدید میکند و زنگ هشداری برای توجه فوری به وضعیت بحرانی منابع آبی این منطقه به شمار میرود.
در قلب شهر رشت، دو شریان حیاتی به نامهای «زرجوب» و «گوهررود» سالهاست که دیگر طنین زندگیبخش آب را ندارند و گویی ناقوس خطر فراموشی برایشان به صدا درآمده است. این رودخانهها که زمانی در تار و پود آیینها، افسانهها و فرهنگ مردم گیلان جایگاهی والا داشتند، امروزه به کناره رانده شده و بسترشان میزبان فاضلاب شهری و نمادی از جدایی ما از هویت فرهنگیمان گشته است. علیرضا حسنزاده، انسانشناس و پژوهشگر میراث فرهنگی، با نگاهی عمیق به این وضعیت، از منزلت از دست رفته این رودها در خاطره جمعی، معانی اسطورهای و آیینی آنها و ضرورت احیای فرهنگیشان سخن میگوید؛ احیایی که شاید نقطه آغازین آن، بازخوانی قصهها و روایتهای بومی باشد.
سکوت اسطورهها؛ وقتی «زرجوب» و «گوهررود» رشت از حافظه جمعی پاک میشوند
در روزگاری که رودخانههای رشت، «زرجوب» و «گوهررود»، نه جریان زندگی، بلکه بستری برای فاضلابهای شهری و نمادی از آلودگی و забвение شدهاند، نگرش انسانشناسانه به آنها ضرورتی است که کمتر در مباحث رسمی و مدیریتی مورد توجه قرار گرفته است. این دو رودخانه که روزگاری در قصههای پریان، آیینهای گذار، زندگی اجتماعی مردم و حتی اقتصاد شهر رشت نقشی پررنگ ایفا میکردند، اکنون در سکوتی فرهنگی و اسطورهای فرو رفتهاند؛ گویی نه تنها حیات زیستی، بلکه خاطره جمعی شهر نیز آنها را به فراموشی سپرده است.
علیرضا حسنزاده، دانشیار پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و نویسنده رمان «پریکشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال»، در گفتوگو با ایسنا، با نگاهی فرهنگی و آیینی به زرجوب و گوهررود نگریسته است. او معتقد است این رودخانهها دیگر صرفاً یک مسئله زیستمحیطی نیستند، بلکه به یک دغدغه فرهنگی، تاریخی، روایی و حتی روانی برای مردم تبدیل شدهاند.
از میراث فرهنگی و معنوی رودخانههای رشت یا آنچه شما منظر فرهنگی و میراثی این رودخانهها میدانید چه میدانیم؟ شما در مطالعات خود به چه اطلاعات و نتایجی دست یافتهاید؟
حسنزاده: «روی راپاپورت»، انسانشناس برجسته آمریکایی که به بررسی پیوند فرهنگ و محیط زیست پرداخته، نشان میدهد که فرهنگ در کارکرد مثبت خود، نگهبان منابع زیستمحیطی ارزشمندی چون رودخانهها و تالابها است. در گذشته، منظر اسطورهای و روایی دو رودخانه رشت، حافظ و نگهبان شهر بودهاند. اما متاسفانه به شکلی عجیب، از این دو رودخانه روایتزدایی شده و حافظه فرهنگی مردم رشت امروزه تقریباً هیچ خاطرهای از گذشته آیینی و فرهنگی آنها ندارد. در مطالعات مردمشناختی، هر نسل حدود ۲۵ تا ۳۰ سال طول میکشد و اگر چهار نسل یک عنصر فرهنگی را به هر دلیلی فراموش کنند، آن عنصر از یک میراث زنده به یک میراث مرده تبدیل میشود. بر اساس مطالعات من در طول چهار نسل اخیر، حافظه و منظر میراثی و فرهنگی این دو رودخانه به شدت رو به زوال رفته است.
چه چیزهایی از یاد رفته است؟
حسنزاده: از سادهترین تا پیچیدهترین جنبهها. از این باور در خودآگاهی فرهنگی و زیستمحیطی مردم چهار نسل پیش رشت که این دو رودخانه حافظ و نگهبان شهر در برابر سیل و بارندگیهای شدید بودند، تا قصههای پریان مربوط به آنها. همچنین داستان چشمههای اطراف رودخانهها و ارتباط این دو رودخانه با باغهای قدیمی رشت و تالاب عینک که در مجموع یک فضای زیستی شهری را به وجود آورده و آداب و رسوم زندگی مردم شهر را شکل میداده است، به فراموشی سپرده شده است. بر اساس تاریخ شفاهی نسل اول از چهار نسل اخیر که امروزه بیشتر آنها درگذشتهاند، دو رودخانه رشت زمانی باراندازهایی داشتند که از طریق رودخانه پیربازار، کالاها را با قایق به مرداب انزلی و خود انزلی منتقل میکردند. اما اکنون چه کسی باور میکند که این دو رودخانه که اکنون به فاضلابهای روباز بدبو تبدیل شدهاند، روزگاری نماد اصلی جریان زندگی در رشت بودهاند؟ قصههای پریان این دو رودخانه نیز از یاد رفته است. از سادهترین آنها مانند قصه رخت شستن خاله سوسکه در محله نقرهدشت در کنار رودخانه، تا داستان پریان خود این دو رود. میدانید که در نمادپردازی فرهنگ ایرانی، رودخانهها به صورت زنانه و مؤنث تصویر میشوند. مثلاً شاخانم طلا در منطقه چماچا گیلان یک رودخانه و در اصل شاه-زن بوده و کوههای اطراف آن مانند تیال مغربی، شاه-مرد و مذکر توصیف میشوند. خب دیگر کسی از این پریان رودخانهها و چشمههای رشت چیزی به یاد نمیآورد، چرا؟ چون این رودخانهها کارکرد خود را به دلیل مدیریت نادرست شهری از دست دادهاند. البته در همان چماچا هم که مثال زدم، به دلیل از بین رفتن سیستم سنتی آبیاری، فکر نمیکنم کسی دیگر آن قصهها را به یاد بیاورد.
باید بدانید که وقتی میگوییم از یک رودخانه یا عنصر زیستمحیطی روایتزدایی شده، منظورمان تمام انواع روایتهای مربوط به آن است؛ برای مثال در مورد رودخانه، تاریخ شفاهی، آیینها، قصههای مردمی. در اینجا به تعبیر «اوانس پریچارد»، «اکولوژیکال تایم» یعنی زمان زیستمحیطی که حاوی حیات زنده و فرهنگی رودخانه است، دیگر با زمان ساختاری یعنی مدیریت شهری آن منطقه همخوانی ندارد و زمان زیستمحیطی عملاً به حاشیه رانده میشود، چرا که ما با مرگ یا توقف زمان و توقف باززایی روایی رودخانه مواجه هستیم. مثلاً این دو رودخانه زمانی بخشی از آیین گذار مردانه را در رشت دربر داشتند، اما اکنون با این سطح از آلودگی رودخانه، اصلاً چنین چیزی قابل تصور نیست. این بدان معناست که هویت، شخصیت، روایت و یا بهتر بگویم فرهنگ غنی رودخانههای رشت مرده است و این مرگ در حال گسترش به سمت مرداب انزلی است. شهر دیگر فاقد منظر رودخانه شده است و این خود مسائل اجتماعی و حتی روحی را به دنبال دارد.
بر اساس مطالعاتم، مثالی از جای دیگری میزنم؛ برخی از مردم اصفهان معتقدند که از زمان خشکی زایندهرود، فرهنگ شادمانی در این شهر آسیب جدی دیده است، مردم به اندازه قبل شاد نیستند و میزان افسردگی افزایش یافته است. جای تاسف است که رودخانهها که میتوانند بخش کلیدی فرهنگ شادمانی در کشور ما باشند، در حال مرگ زیستی و فرهنگی هستند و آنگونه که باید جایی در مدیریت شهری ما ندارند.
شما به این قصهها در رمانتان «پریکشی» پرداختهاید؟
حسنزاده: رمان «پریکشی» چند هدف را دنبال میکند که یکی از آنها احیای منظر روایی و اسطورهای این دو رودخانه و مرداب انزلی است. داستان از این قرار است که یک ضدقهرمان طماع، رودخانههای رشت را آلوده میکند و همزمان پریان رودخانههای رشت و مرداب انزلی ناپدید میشوند. تنها راه نجات رودخانه و مرداب، به یاد آوردن ملودی عشق و قصه آن است که قهرمان داستان، دختری به نام «تارا»، باید آن را پیدا کند. خب این کار بزرگ تنها در همزیستی میان انسان و نمادهای طبیعت یعنی پریان و ماهیان ممکن میشود. البته در رمان بحث پیوند مردم و زیستسالاری هم مطرح است، چرا که دشمن رودخانههای رشت و ماهیان و پریان، همان کسی است که درست چند ثانیه قبل از صدور فرمان مشروطه، زمان را به عقب میبرد و بعد ما شاهد مبارزه پریان و مردان و زنان عاشق با خوانین دورههای سخت گذشته و نیروها و نمادهای شر هستیم. بههر حال ما نیاز به یک هرمنوتیک زیستمحیطی هم داریم تا بتوانیم محیط زیست خود را نجات دهیم. این هرمنوتیک، سواد میراثی تولید میکند. اصولا اکولیترچر یا ادبیات زیستمحیطی، در حالی که منظر اسطورهای و روایی رودخانه آسیب دیده و فراموش شده است، کوششی در بازآفرینی منظر رودخانه است.
چطور این دو رودخانه آنقدر آسیب دیدند؟
حسنزاده: دلایل متعددی وجود دارد. نخست، توسعه ناپایدار و اصولا غیبت گفتمان توسعه پایدار است. سادهترین و کمهزینهترین راه ممکن، رها کردن پسابهای صنعتی، خانگی و بیمارستانی در این رودخانهها بود. استدلالشان هم عجیب بود؛ «بگذار فقط آلودگی از ما دور شود.» این را در مردمشناسی «استیلای جهانبینی خیر محدود بر جامعه» میگویند. اما ما بر کره زمین زندگی میکنیم و همه جای ایران هم وطن ماست. این آلودگی دور شود که کجا برود؟ آلودگی آب، آلودگی منابع آب زیرزمینی و آلودگی خاک و آلودگی غذا را به دنبال دارد و اصولا وقتی محیط زیست آسیب ببیند، هیچکس در امان نیست.
مشکل دیگر، ساختار دفع زباله در رشت در کنار مساله فاضلاب است که ایراد اساسی دارد و در سراوان، محل دپوی زباله، سرچشمه آب را آلوده میکند. البته مدیریت پسماند یعنی زباله خشک و تر هم مشکل دیگر است. فناوری لازم و سرمایه برای ایجاد و واردات آن وجود ندارد. اصولا پس از دوره تحریم، ما دچار استهلاک زیرساختهای عمرانی، مدنی و شهری شدهایم و همین، فرسودگی نیروی انسانی را به دنبال داشته است. باید توجه داشت که تجربه زیسته زندگی خوب بدون محیط زیست سالم، غیرممکن است. پژوهشگر برجسته مطالعات و تاریخ آب، یعنی هاستراپ، از «جهان آب» یا همان «جهان-زیست آب» نام میبرد. آب جهان ما را شکل میدهد. امید، خواه فردی و خواه اجتماعی، متاثر از آن است، البته متاثر از محیط زیست. بدون امید، تجربه زیسته شادمانی ممکن نیست و برای امید، شما باید سرزمینی داشته باشید که محیط زیست آن وضعیت مناسبی داشته باشد.
شما زندگی خوب را تجربه زیسته مرتبط با محیط زیست میدانید؟
حسنزاده: بله، کاملاً. امروزه در ایران یکی از دلایلی که زندگی خوب نمیتواند به تجربه زیسته مردم ایران به شکلی گسترده و آنگونه که باید تبدیل شود، فقدان محیط زیست پایدار است. ما تقریباً در همه جای ایران مشکل زیستمحیطی داریم و این خود مانع از احساس رضایت و شادمانی عمومی میشود که در نتیجه، زندگی خوب را آرزویی دور از دسترس و امری نوستالژیک میسازد. به این منظور، ما حتی فراتر از دموکراسی زیستمحیطی یعنی اکولوژیکال دموکراسی، به زیستسالاری (Bio-cracy) نیاز داریم، به مثابه یک پارادایم که در آن انسان و انواع موجودات و محیط زیست در رابطهای متعادل قرار گیرند. اصولا توسعهای که منجر به آسیب محیط زیست، شکاف طبقاتی و فقر و فراموشی میراث فرهنگی و بیماری شود، توسعه نیست.
رودخانههای رشت هم در حال حاضر باید بر مبنای یک رویکرد زیستسالارانه احیا شوند. نمونههای فراوانی از احیای رودخانهها در جهان وجود دارد. منتها علم و دانش اقلیمی و زیستمحیطی یک علم مبتنی بر تعامل با جهان و علم میانفرهنگی است و نمیتوان بدون کمک و همفکری سایر کشورها بر چالشهای بزرگی چون فرونشست زمین، آلودگی رودخانهها، آلودگی هوا، خشکی دریاچهها و… چیره شد. در اینجا علم، فناوری و سرمایه در تعامل با سایر ملل میتواند به یک کشور در حل مشکلاتش کمک کند. اصولا هیچ اکوسیستمی، چه طبیعی، چه اجتماعی و انسانی، نمیتواند برای مدت زیادی ایزوله و جدا از سایر اکوسیستمها بماند. در این حالت، آن اکوسیستم توان تابآوری خود را از دست میدهد. در چین که طولانیترین دیوار دنیا را دارد، ضربالمثلی وجود دارد که وجود دیوار را مینکوهد: «هر جا دیواری دیدید، بدانید مردم هر دو طرف دیوار خوب فکر نمیکنند.»
ما باید به نظام بینالمللی علم برای حل مشکلات زیستمحیطی خود متصل شویم. در سایر کشورها تجارب بسیار خوبی از احیای رودخانهها وجود دارد. باید از تجربههای آلمان درباره برنامه احیای رودخانههای راین و ماین، همچنین دانوب در اروپا بهره برد. باز تکرار میکنم که علوم زیستمحیطی و دانش تغییرات اقلیمی فرامرزی است.
آیا رشت امروز با رشت دیروز تفاوت کرده است؟
حسنزاده: بله، رشت دیروز جمعیتی بومی داشت که تاریخ و فرهنگ آن را میشناختند، اما امروزه جمعیت سیار و غیربومی بسیار بیشتر از جمعیت بومی است. این در حالی است که تلاش لازم برای حفظ میراث شهری شهر رشت و منظر فرهنگی و زیستمحیطی آن نشده است. منظورم این نیست که غیربومیان نباید در رشت زندگی کنند، این حرف بیاساسی است. منظورم تلاش برای حفظ فرهنگ و میراث بومی شهر رشت است. رشت بزرگترین تالاب شهری ایران را دارد، اما این تالاب هم کارویژههای زیستی و فرهنگی خود را از دست داده و ارتباط آن با اکوسیستم اجتماعی و فرهنگی شهر قطع شده است. تازه باید نگران این بود که یک نگرش مصرفگرا در تضاد با رویکرد زیستسالارانه، به شیءسازی این تالاب دست نزند. توسعه شهری رشت امروز مثل تهران و بدون انطباق با رویکرد توسعه پایدار بوده است.
اخطار استاندار رشت موجب مطرح شدن دوباره مساله آلودگی این دو رودخانه به عنوان آلودهترین رودخانههای ایران شد. حال چه راهحلی برای حل قطعی مساله وجود دارد؟
حسنزاده: گیلان، مازندران و گلستان مشکلات زیستمحیطی حاد و مشابهی دارند که این به فقدان رویکرد زیستسالارانه و نیز بیتوجهی به حفظ و نگهداری و حریم عرصههای زیستمحیطی در مدیریت شهری آنها برمیگردد. مادی و پولی شدن محیط زیست و میراث فرهنگی بحرانآفرین است. میانکاله، خلیج گرگان و حتی مساله کاهش سطح آب دریای کاسپی، مسائل و بحرانهای زیستمحیطی شمال هستند. مشکل دو رودخانه رشت و مرداب انزلی هم از همین نوع است و چشمانداز دیگری از پارادایم توسعه ناپایدار و فقدان زیستسالاری را نشان میدهد. در بطن این مساله هم بیتوجهی به مسئولیت دولتها در قبال در دسترس ساختن تجربه زندگی خوب وجود دارد که وظیفه مهم هر دولتی در هر نقطه از جهان است. باید برای زیرساختهای زندگی شهری سرمایهگذاری لازم صورت گیرد و سیستم تصفیه فاضلاب شهری رشت، کاربرد فناوری مدرن در دفع زباله، نظارت بر سیستم فاضلابهای صنعتی و بیمارستانی، جانمایی جدید مراکز تولیدکننده فاضلابها در جایی دور از منابع آب، حل مشکل محل دپوی زباله در سراوان رشت، پیدا کردن راههایی برای افزایش دبی و حقابه دو رودخانه و اختصاص بودجه ملی به بحرانهایی چون تالاب میانکاله، مرداب انزلی، خلیج گرگان، رودخانههای رشت و… راهکار مهم و یک مطالبه مشروع و به حق مردم ایران است.
باید توجه کنید که زندگی خوب حق مردم است و دولت باید تمام سعیاش را در اینباره انجام دهد و اگر دولت متعهد شود که در طی مثلاً چهار سال دستکم بخشی از مشکلات زیستمحیطی مردم ایران را که در کنار مصائب دیگر چون مشکلات اقتصادی مانع از تجربه زندگی خوب به مثابه یک تجربه زیسته میشود، انجام دهد، آن وقت میتوان گفت وظیفه خود را در قبال کشور و مردم به خوبی انجام داده است، حال میخواهد کمبود آب، آلودگی هوا، خشکی دریاچه و… باشد. اما بدون محیط زیست سالم، تجربه زندگی خوب ممکن نیست. اصولا حق به شهر یا همان حقوق مردم در فضای شهری، بخشی از حقوق شهروندی مردم است و این حقوق شهروندی مردم رشت نسبت به احیای این دو رودخانه و حل مشکل مرداب انزلی را هم در بر دارد. از طرف دیگر، به نظر میرسد در مورد مساله دو رودخانه رشت، مشکل کمی بعد شناختی هم دارد و آن این است که ما کمبود آب را بحران میدانیم اما وجود آب آلوده را بحران نمیشماریم که این کاملاً اشتباه است. جالب است که ما درباره مرگ خوب هم گفتمانهای زیادی در تاریخ خود داریم اما زندگی خوب نه؛ اینجاست که باید این ابعاد شناختی هم اصلاح شود، مثلاً روشن شود که زندگی خوب در یک شهر دارای رودخانه، متاثر از سلامت و شادابی رودخانههای آن است.
اما اجازه بدهید درباره مشکل دریای کاسپی یا مازندران که نمیدانم چرا به آن «خزر» میگویند، به نکاتی اشاره کنم. چون نهایتا آلودگی رودخانهها و مرداب به آلودگی دریا هم منتهی میشود. اما در حال حاضر مشکل جدی آلودگی صرف نیست بلکه خشک شدن دریا است. این مشکل کمتر از مشکل رودخانههای رشت و مرداب انزلی نیست و حقی است که نسل آینده دارد. برای جلوگیری از خشکی این دریاچه باید دیپلماسی دریایی ایران فعالتر شده و در شورای کشورهای دریای کاسپی، بهطور جدی راههای مقابله با خشکی این دریا مطرح و تعقیب شود. میدانید که پروژه «ایرانرود» یکی از پیشنهادات و راهکارهای این مشکل است و البته از مسیر شرقی آن خلیج فارس را در کانالی بهطول حدود ۱۶۰۰ تا ۱۷۰۰ کیلومتر به دریای کاسپی میرساند. در حال حاضر کشور چین دارای طولانیترین کانال آبی بهطول ۱۷۰۰ کیلومتر است، پس چنین کاری شدنی است. اما مشکلاتی وجود دارد؛ یک، سرمایه عظیم چنین کاری است. دوم، توافق با کشورهای حوزه کاسپی و دیپلماسی فعال. سوم، مدیریت علمی این انتقال با کمترین آسیب زیستمحیطی از جمله استفاده از بهروزترین فناوریهای نمکزدایی از آب و متعادل نگه داشتن ساختار بیولوژیک دریای کاسپی. این طرح میتواند موقعیت اقتصادی ایران را در منطقه بسیار بالا ببرد و یک راه تجاری دریایی جدید بهوجود آورد. در این طرح خلیجفارس به نجاتِ نه فقط دریای کاسپی که تمام ایران خواهد آمد. اما چنین طرح بزرگی نیاز به دانش علمی روز و ارتباط گسترده با کشورهایی دارد که صاحب فناوریهای روز هستند و نباید نتیجه عکس بدهد. بدون یک کار کارشناسی علمی و دقیق این طرح فایدهای که نخواهد داشت هیچ، ضررهای وحشتناک را متوجه محیط زیست ایران خواهد نمود.
شما بهعنوان یک متخصص میراث فرهنگی، علوم میراثی و مردمشناسی چه راهحلی برای حل مشکل زیستمحیطی این دو رودخانه دارید؟
نجات محیطزیست رودخانهها مبتنی بر رویکردی میانرشتهای است. من در پژوهش مربوط به این دو رودخانه از نظریه گادامر استفاده کردم. شما راهی جز تلفیق افقها برای افزایش خودآگاهی نسبت به مسائل خود و یافتن راهحلهای مناسب برای رفع مشکلات حاد زیست محیطی جز گفتوگو ندارید. باید گفتوگوهای ملی و چند رشتهای برای یافتن راهحلهای مناسب انجام شود. گفتوگوی ملی میان ذینفعان، مردم و کارشناسان. ما به گفتوگوی ملی برای یافتن راهحل رفع مشکل آلودگی رودخانههای رشت، مرداب انزلی، هوای آلوده تهران و …نیاز داریم. باید دانشگاهها و پژوهشگاههای ما مسئول انجام این گفتوگو شوند و هر یک مسئولیت یافتن راهحل برای یک بحران زیست محیطی کشور را در پهنه یک گفتوگوی ملی و حتی گفتوگو با کارشناسان برجسته جهان بر عهده گیرند. این گفتوگو بستر لازم تلفیق افقها را فراهم ساخته و یک توافق فرافردی به وجود خواهد آمد. ما به چرخه هرمنوتیک علم مسالهمحور در ایران نیاز داریم. هرمنوتیک زیستمحیطی، دانش و مسئولیت و حس تعلق را نسبت به محیط زیست به وجود میآورد. سواد میراثی و زیست محیطی را در حوزه عمومی افزایش میدهد. اما در مورد راهکارهای این تحقیقات، به زودی هر دو پژوهش مربوط به این دو رودخانه منتشر شده و در اختیار نهادهای برنامهریز و تصمیمساز و عموم قرار خواهد گرفت. بههر حال جنبه