تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):پرخورى و سستى اراده و مستى سيرى و غفلت حاصل از قدرت، از عوامل بازدارنده و كند كننده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797730931




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان یاسمن


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: کتاب یاسمن- قسمت اول

نویسنده:م.مودب پور

کاوه– چرا اینقدر طولش دادی پسر؟
_ ترم تموم شد دیگه حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم. داشتم ازشون خداحافظی می کردم. تو چی؟! چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظی ای، چیزی!
کاوه_ هیچی نگو! من مخصوصاً رفتم یه گوشه قایم شدم! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون! الان همه شون می خوان بهم آدرس خونه شون رو بدن!
«تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد بطوری که آب و گل تو خیابون پاشید به شلوار ما. کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل زن ها ناله و نفرین می کرد.»
_اوهوووی... همشیره! حواست کجاست؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه!
پسر نزدیک بود بزنه بهت ها! نگاه کن! تا زیر شلوارم خیس آب شد! الهی سیبک ماشینت بگنده! نگاه کن! حالا هر کی رد می شه می گه این پسره تو شلوارش بی تربیتی کرده!
_ می شناسیش؟
کاوه_ همه می شناسنش! سال اولی یه. خوشگل و پولدار! به هیچکسم محل نمی ذاره! بجان تو بهزاد این مخصوصاً پیچید طرف ما! الهی شیشه ماشینت جر بخوره!
_ نه بابا! انگار فرمون از دستش در رفت.
«کاوه گاهی با صدای بلند یه نفرین به اون ماشین می کرد ویه جمله آروم به من می گفت.»
کاوه_ الهی لاستیک ماشینت «جرینگ» بشکنه! مرده شور اون چشمای هیز ماشینت رو بشوره که زیر چشمی ما رو نگاه نکنه!
_ این چرت و پرتا چیه می گی؟!
کاوه_ مرده شور اون رنگ ماشینت رو ببره که از همین رنگ دو تا زیر شلواری؛ تو خونه دارم!
«خنده ام گرفته بود. اینا رو می گفت و بطرف ماشین دست تکون می داد.»
_ پسر چرا اینطوری می کنی؟
کاوه_ شاید تو آینه مارو ببینه و برگرده!
«در همین موقع اون ماشین ایستاد ودنده عقب گرفت که کاوه دوباره شروع کرد.»
_ الهی روغن سوزی ماشینت بجونم بیفته! الهی درد و بلای لنت ترمزت بخوره تو کاسه سر این بهزاد!
_ لال شی! اینا چیه می گی؟!
«دیگه ماشین رسیده بود جلوی ما.»
_ سلام. معذرت می خوام که بد رانندگی کردم. یه لحظه حواسم پرت شد.
کاوه_ ببخشید، پدر شما سرهنگ نیستن؟
_ نه چطور مگه؟
کاوه_ عذر می خوام، فکر می کنم پدرتون باید یا وزیر باشن یا وکیل.
_ نه، اصلاً!
کاوه_ خب الحمدلله!
«بعد بلند گفت:»
_ خانم این چه طرز رانندگی یه؟! باباتون م که کاره ای تو این مملکت نیست که شما اینطوری رانندگی می کنین! نزدیک بود ما رو بکشی!
«آروم زدم تو پهلوش و گفتم:»
_ عذر می خوام خانم. این دوست من کمی شوخه.
_ باید ببخشید. اسم من فرنوش ستایشه طوری که نشدید؟
کاوه_ آب و گل و شل از پر پاچه مون راه افتاد خانم جون!
«فرنوش خندید و گفت:»
_ شما کاوه خان هستین. بذله گویی شما تو دانشکده معروفه. همه از شوخ طبعی تون تعریف می کنن « تا فرنوش اینو گفت، صدای کاوه ملایم شد و رنگ عوض کرد و گفت:»
کاوه_ من کوچیک شما هستم شما واقعاً! چه خانم فهمیده ای هستین!
_ اسم من بهزاده. اینم کاوه دوستمه.
کاوه_ هر دو کنیز شماییم!
فرنوش_ بازم ازتون معذرت می خوام.
کاوه_ فدای سرتون! اصلاً بذارین من این وسط خیابون بخوابم، شما با ماشین تون دوسه بار از رو من رد شین! اصلاً چه قابلی داره؟ چیزی که زیاده اینجا جون آدمیزاده! اصلاً شما دفعه دیگر خبر بدین تشریف میارین، خودمون و دو سه تا از بچه های کلاس رو بندازیم جلو ماشین تون! والله! بی تعارف می گم!

قسمت دوم






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1892]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن