تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را رها مكن حتى اگر بعدش شعر باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797053145




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معرب و مبنی


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: معرب ومبنی

اسم معرب و مبنى



معرب، كلمه‏اى است كه داراى اعراب است. اعراب، رفع‏(1)، نصب، جرّ يا جزم است كه در حرفِ آخرِ كلمه به وسيله عامل به وجود مى‏آيد؛ مثلاً در «جاءَ زَيْدٌ» كلمه «زَيْدٌ» معرب و تنوين آن اعراب و «دالِ» زيدٌ محلّ اعراب و كلمه «جاءَ» عامل است. عامل، سببِ وجودِ حركت در حرفِ آخرِ كلمه بعد از خود مى‏شود. حركت، مثل تنوينِ «زَيْدٌ». با تغييرِ عامل، اعراب نيز تغيير مى‏كند، چنان كه اگر در جاى «جائَنى‏» فعلِ «رَأَيْتُ» بيايد، «زَيْداً» منصوب و اگر عامل جرّ بيايد مثل باءِ جارّه با فعل مَرَرْتُ، «زَيْدٍ» مجرور مى‏شود و «مَرَرْتُ بِزَيْدٍ» مى‏گويند.

مبنى، كلمه‏اى است كه داراى بناء است. بناء؛ يعنى قرار و ثباتِ آخرِ كلمه و منظور اين است كه حرف آخر كلمه با تغييرِ عامل، تغيير نمى‏كند، مثل كلمه «اَمْسِ» كه مبنى بر كسره است و با تغييرِ عامل، كسره آن به حركت ديگرى تغيير نمى‏كند.(2) چنان كه قبلاً دانستيم كلمه، سه قسم است: اسم، فعل و حرف. تمام حروف و بعضى از افعال مبنى‏اند. ولى اصلِ اوّلى در اسم‏ها، معرب بودن است تا به وسيله اقسامِ اعراب، حالاتِ كلمه مثل فاعل، مفعول و مضافٌ اليه شناخته شود؛ ولى در عين حال بعضى از اسم‏ها مبنى‏اند. علّت را بعضى از نحويّين در شباهت داشتن اين گروه از اسم‏ها به حروف دانسته‏اند و انواع شباهت‏هاى وضعيّه، معنويّه، استعماليّه، افتقاريّه و اهماليّه را عنوان كرده‏اند؛ ولى اين علل، تصنّعى‏(3) و بى‏اساس است. و حق اين است كه علّتِ مبنى بودن يك كلمه، استعمال عرب است. بنابراين بايد كلماتى كه در زبان عرب مبنى استعمال شده شناسايى شوند تا غير آن‏ها را معرب بدانيم و ما به ترتيب، اسم‏هاى مبنى و افعالِ مبنى را نام مى‏بريم.(4)





اسم‏هاى مبنى



1 - ضماير: چه منفصل، مثل «نَحْنُ» يا متّصلِ يك حرفى، مثل «تُ» در «ضَرَبْتُ» يا «تِ» در «ضَرَبْتِ» يا «تَ» در «ضَرَبْتَ» يا دو حرفى، مثل «نا» در «ضَرَبْنا».

2 و 3 - اسماء شرط و اسماء استفهام: «اَيْنَ، مَتى‏ و اَىُّ و...» مشروط به آن كه به مفرد اضافه نشوند، زيرا اگر مثل «اَىُّ» در «بَاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(5) به مفرد اضافه شود معرب است.

اسمِ شرط، مثل «اَيْنَ تَجْلِسْ اَجْلِسْ» و استفهام، مثل «فَاَيْنَ تَذْهَبُونَ»(6).

4 - اسم اشاره غيرتثنيه: مثل «هذَا رَبّى‏‏»(7) و در صورتى كه تثنيه باشد، مثل «هذَانِ خَصْمانِ»(8) به قول صحيح معرب است و به همين جهت در حالتِ نصبى و جرّى «هذَيْنِ» گفته شده.

5 - اسم موصولِ غيرتثنيه: مثل «رَبِّىَ الَّذى‏ يُحْيى‏ وَ يُميتُ»(9) و اگر تثنيه باشد معرب است‏(10)، مثل «رَبَّنا اَرِنَا الَّذَيْنِ اَضَلاّنا»(11).

6 - هر كلمه‏اى كه به جمله مابعدش نيازمند است و بدون آن معنا نمى‏دهد، مثل «اِذا»، «اِذْ»، «حَيْثُ» و «لَمّا»(12) كه واجبُ الاضافه به جمله هستند.

7 - اسماء افعال:(13) اسم‏هايى كه در معنا، عمل و زمان از فعل نيابت مى‏كنند، مثل «هَيْهاتَ، اُفٍ‏(14) و آمينَ» اسماء افعال ناميده شده‏اند.

8- اسماء مركبّه:(15) مثل «اَحَدَ عَشَرَ» تا «تِسْعَةَ عَشَرَ» جز «اِثْنى‏ عَشَرَ» و «اِثْنَتى‏ عَشَرَ»(16) هر دو جزء آنها مبنى است. بناى جزء اول به خاطر واقع شدن حرفِ آخر آن در وسط كلمه كه محلّ اعراب نيست و بناى جزء دوم به خاطر در برداشتن واو.

9 - اسم لاء نفى جنس: در صورتى كه مفرد باشد(17)، مثل «لاتَثْريبَ عَلَيْكُمْ اَلْيَوْمَ»(18).

10 - منادا: مشروط به آن كه مفردِ معرفه يا نكره مقصوده باشد، مثل «يا مَرْيَمُ اَنّى‏ لَكِ هذَا»(19). كه «مَرْيَمُ» مناداى مفردِ معرفه است و مثلِ «يا جِبالُ اَوِّبى‏ مَعَهُ»(20) كه «جِبالُ» مناداى نكره مقصوده است.

11 - اسماء اصوات‏(21) و كنايات: مثل «كَمْ، كَاَيِّنْ و كَذا» و «كَيْتْ» و «ذَيْتْ»(22).

12 - كلماتى هم چون «اِذْ، اَمْسِ، مُذْ، مُنْذُ، قَطُّ، عَوْضُ، اَلانَ، اَيّانَ، كَيْفَ، لَدُنْ، هُنا، ثَمَّ، اَنّى»(23). و جهات شش گانه كه عبارت‏اند از: «فوق، تحت، يمين، شمال، خلف و قُدّام»(24) و هر كلمه‏اى كه به معناى آن‏ها است، مثل «قَبْلُ، بَعْدُ، اَوَّلُ، وَراءُ، دُونَ، اَعْلى، اَسْفَلْ، اَمامَ، غَيْرُ، حَسْبُ و عَلُ» جهاتِ ستّ در يك حالت مبنى و در سه حالت معرب‏اند.





تذكر



اگر اسمِ مبنى، عَلَمْ شود اعراب و تنوين مى‏پذيرد؛ مثلاً اگر نام شخصى «اَمْسِ» گردد گفته مى‏شود «جائَنى‏ اَمْسٌ» و «رَأَيْتُ اَمْساً» و «مَرَرْتُ بِاَمْسٍ».





فعل‏هاى مبنى



فعل‏هاى ماضى و امر هميشه مبنى‏اند. فعل مضارع نيز در بعضى از حالات مبنى است.





فعل ماضى

فعل ماضى داراى سه حالت است:

الف: مبنى بر فتح، در مفردِ مغايبِ مذكّر و مؤنّث. فتحه در فعل‏هاى صحيح ظاهر است، مثل «ضَرَبَ، ضَرَبَتْ» - «كاتَبَ، كاتَبَتْ» و در فعل‏هاى ناقص (معتل الّلام) فتحه مقدّر است‏(25)، مثل «دَعى‏، دَعَتْ» - «اِسْتَدْعى‏، اِسْتَدْعَتْ».

ب: مبنى بر سكونِ حرف آخر در مخاطب، مخاطبه، متكلّم وحده، مع الغير و جمع مؤنّثِ مغايب، مثل «اَكَلْتَ، اَكَلْتِ، اَكَلْتُ، اَكَلْنا و اَكَلْنَ».

ج: مبنى بر ضمِّ حرف آخر اگر به واوِ جمع وصل شود، مثل «اَكَلُوا».





فعل امر

فعل امر داراى چهار حالت است:

الف: مبنى بر سكون، اگر به نونِ جمع مؤنث متّصل شود، مثل «اِضْرِبْنَ» و «لِيَضْرِبْنَ» يا حرفِ آخرش صحيح باشد و حرفى به آن متّصل نشود، مثل «لِيَضْرِبْ، لِتَضْرِبْ، اِضْرِبْ، لِاَضْرِبْ، لِنَضْرِبْ».

ب: مبنى بر حذفِ آخر، اگر معتل الّلام باشد و آخرش به چيزى متّصل نشود، مثل «لِيَدْعُ، لِيَرْمِ و لِيَسْعَ» - «اُدْعُ، اِرْمِ و اِسْعَ» به ترتيب مثالِ ناقص واوى، يايى و الفى است، زيرا در اصل «يَدْعُو»، «يَرْمى‏» و «يَسْعى‏» بوده است.

ج: مبنى بر حذفِ نون، اگر به الفِ تثنيه يا واوِ جمع يا ياءِ مخاطبه متّصل شود، مثل «اِضْرِبا، اِضْرِبُوا و اِضْرِبى‏»؛ زيرا در اصل «تَضْرِبانِ، تَضْرِبُونَ و تَضْرِبينَ» بوده.

د: مبنى بر فتح، اگر نونِ تأكيد ثقيله يا خفيفه به آن متّصل شود به ترتيب، مثل «اِضْرِبَنَّ» و «اِضْرِبَنْ».





فعل مضارع

فعل مضارع داراى دو حالت است:

الف: مُعْرَبْ، مشروط به آن كه نون تأكيدِ ثقيله و خفيفه يا نونِ جمع مؤنّث به آن متّصل نگردد، مثل «يَكْتُبُ» كه مرفوع و «لَنْ يَكْتُبَ» كه منصوب و «لَمْ يَكْتُبْ» كه مجزوم است.

ب: مبنى بر فتح يا سكونِ اوّل در صورتى است كه نونِ تأكيد به آن متّصل شود، مثل «يَضْرِبَنَّ» و دوّم در صورتى است كه نونِ جمع مؤنّث به آن متّصل گردد، مثل «يَضْرِبْنَ» و «تَضْرِبْنَ» و اگر بينِ نون تأكيد و فعل، حرفى لفظاً يا تقديراً فاصله شود، معرب است. لفظاً، مثل الف در «تَضْرِبانِّ» و تقديراً، مثل ياء در مثال «تَضْرِبِنَّ»(26) يا واو در مثال «تَضْرِبُنَّ»(27).





اسم‏هاى معرب: منصرف و غيرمنصرف



اسم معرب دو قسم است:

الف: منصرف‏(28) يا اَمكن‏(29) و آن اسمى است كه تمامِ حركات و تنوين را مى‏پذيرد.

ب: غيرمنصرف يا متمكّن، و آن اسمى است كه غير از جرّ و تنوين ساير(30) حركات را مى‏پذيرد.





حركات اعرابى و بنايى



منظور از حركاتِ اعرابى حركاتى است كه به اسمِ معرب داده مى‏شود و آن‏ها چهار حركت به نام‏هاى رفع، نصب، جرّ و جزم است. جرّ، مختصّ به اسم است، مثل «بِزَيْدٍ» و جزم، مختصّ به فعل، مثل «لَمْ يَضْرِبْ» ولى رفع و نصب در فعل و اسم جارى است. رفع، مثل «زَيْدٌ يَقُومُ»(31) كه «زَيْدٌ» اسم است و مرفوع و «يَقُومُ» فعل است و مرفوع.

و نصب، مثل «اِنَّ زَيْداً لَنْ يَقُومَ»(32) كه «زَيْداً» اسم است و منصوب و «يَقُومَ» فعل است و منصوب به «لَنْ».

و مراد از حركات بنايى حركاتى است كه بر اسم مبنى وارد مى‏شود و آن‏ها نيز چهار حركت به نام‏هاى ضمّ، كسر، فتح و سكون است. كسره و ضمّه مخصوص اسم و حرف است و بر فعل داخل نمى‏شود. كسره، مثل «اَمْسِ» و «جَيْرِ»(33) و ضمّه، مثل «حَيْثُ» و «مُنْذُ»(34).

ولى فتحه و سكون در اسم و فعل و حرف وجود دارد. فتحه، مثل «اَيْنَ، قامَ، اِنَّ» سكون، مثل «كَمْ، اِضْرِبْ، اَجَلْ»(35).





سئوال و تمرين

1 - اسم معرب و مبنى را بيان كنيد.

2 - از اسم، فعل و حرف كدام مبنى و كدام معرب است؟

3 - علّت مبنى بودنِ بعضى از اسم‏ها و فعل‏ها چيست؟

4 - اسم‏هاى مبنى را بشماريد.

5 - كدام فعل معرب است؟

6 - اسم مبنى اگر عَلَم شود آيا اعراب را مى‏پذيرد؟

7 - فعل ماضى، مبنى بر چه حركتى است؟

8 - فعل مضارع در كدام حالت مبنى است؟

9 - تفاوتِ اسمِ منصرف با غيرمنصرف در چيست؟

10 - حركاتِ اعرابى و بنايى چيست؟

11 - كلمات معرب و مبنى را در مثال‏هاى ذيل تعيين نماييد:

الف: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ»(36).

ب: «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ»(37).

ج: «اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(38).

د: «وَاِذا سَئَلَكَ عِبادى‏ عَنّى‏ فَاِنّى‏ قَريبٌ»(39).

ه: «اُفٍّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(40).

و: «اِنّى‏ رَأَيْتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً»(41).

ز: «فَلارَفَثَ وَلافُسُوقَ»(42).

ح: «يا اِبْراهيمُ اَعْرِضْ عَنْ هذَا»(43).

ط: «وَكَاَيِّنْ مِنْ ايَةٍ فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ»(44).

ى: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ»(45).



1. بايد توجّه داشت كه اصطلاحاً به حركاتى كه به اسمِ معرب داده مى‏شود رفع، نصب، جرّ و جزم و به حركاتِ اسمِ مبنّى ضمّ، كسر، فتح و سكون مى‏گويند.

2. مثلاً اگر قبل از «اَمْسِ» كلمه «جاءَ» يا «رَأَيْتُ» يا «مَرَرْتُ» بيايد در كسره كلمه «اَمْسِ» هيچ گونه تغييرى پديد نمى‏آيد.

3. مرحوم شيخ رضى استرآبادى كه از مفاخر بزرگ شيعه است. در كتاب شرح كافيه، ج‏‏2، چاپ مصر، ص‏‏15 در ردّ دليل‏هاى تصنّعى و رجوع به استعمال عرب مى‏گويد: «فَالْاَوْلى اِحالَةُ ذلِكَ اِلى اِسْتِعْمالِهِمْ وَاَنْ لانُعَلِّلَهُ». عباس حسن در النحو الوافى، ج‏‏1، ص‏‏84 آورده است: «عَلَيْنا اَنْ نَتْرُكَ هذا (يعنى دلايل تصنّعى) كُلَّهُ وَاَنْ نَقْنَعَ بِاَنَّ الْعِلَّةَ الْحَقِيقِيَّةَ فِى‏ الاِعْرابِ وَ الْبِناءِ لَيْسَتْ اِلاّ مُحاكاتُ الْعَرَبِ فيما اَعْرَبُوا اَوْ بَنُوهُ وَاَنَّ الْفَيْصَلَ فيهِما راجِعٌ اِلى‏ اَمْرٍ واحِدٍ هُوَ السَّماعُ عَنِ الْعَرَبِ دُونَ الْاِلْتِفاتِ اِلى‏ شَىْ‏ءٍ مِنَ الْعِلَلِ». از نحويّينِ قدما صاحب حاشيه امير و حاشيه خِضرى و از نحويّين جديد صاحب مبادى العربيّه به همين مطلب معتقد است.

4. از ضماير، موصولات و اسم‏هاى اشاره به تفصيل بحث شده و از بقيّه بعداً به تفصيل بحث خواهد شد.

5. تكوير (81) آيه 9: به كدام گناه كشته شده است؟

6. همان، آيه 26: پس كجا مى‏رويد؟

7. انعام (6) آيه 78: پروردگار من اين است.

8. حج (22) آيه 19: اين دو گروه (مسلمانان و كافران) دو دشمن هستند.

9. بقره (2) آيه 258: پروردگار من آن است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند.

10. زيرا در حالت رفعى با الف و در حالت نصبى و جرّى با ياء مى‏آيد، مثل «اَلَّذانِ» و «اَلَّذَيْنِ».

11. فصّلت (41) آيه 29: اى پروردگار ما، نشان ده ما را آن چنان دو نفرى كه گمراهمان كردند (ابليس و قابيل).

12. ر.ك: ص‏‏303، 297، 294 و 304. مثال‏هاى اين كلمات و تحقيق معرب يا مبنى بودن آن در آن جا بيان شده است.

13. ر.ك: ص‏‏280 قاعده 2.

14. «اُفٍّ» و امثال آن (صَهٍ و واهاً) كه از اسماء افعال هستند، تنوينشان تنوين تنكير است نه تمكّن. ر.ك: ص‏‏280 قاعده چهارم.

15. منظور مركّب مزجى و تضمينى است نه اسنادى، اضافى و تعليقى. ر.ك: ص‏‏286.

16. اين دو، اعراب تثنيه دارند.

17. براى توضيح بيش‏تر ر.ك: ص‏‏427 بحث لاى نفى جنس.

18. يوسف (12) آيه 92: امروز هيچ سرزنشى بر شما نيست.

19. آل عمران (3) آيه 37: اى مريم اين (روزيت) از كجا است؟

20. سبأ (34) آيه 10: اى كوه‏ها برگردانيد (صداى داود را) با او (در هنگام تسبيح كردن، تا با او در تسبيح خدا هم صدا شويد).

21. اسم‏هاى اصوات دو قسم‏اند. ر.ك: ص‏‏285.

22. بعث كنايات به طور مفصّل در ص 287 توضيح داده شد.

23. اين كلمات در درس بيست و پنجم، ص 293 توضيح داده شده.

24. ر.ك: ص‏‏356.

25. و نيز به تقديرِ فتحه است در دو مورد «ب» و «ج» كه مبنّى بر سكون و مبنى بر ضمّ است.

26 و 2. در اصل «تَضْرِبى‏» و «تَضْرِبُوا» بوده بعد از آمدنِ نونِ تأكيد و التقاى دو ساكن، ياء و واو حذف شده و در جاى آن‏ها كسره و ضمّه به عنوانِ علامتِ محذوف قرار گرفته است.

27 28. منصرف؛ يعنى قبول كننده صَرْف، «صَرف» يعنى تنوين. در برابر اسمِ غيرِمنصرف كه به معناى غير قبول كننده تنوين است، به اسم منصرف «اَمْكَنْ» و به غير منصرف «مُتِمَكِّنْ» مى‏گويند.

29. «اَمْكَنْ» در برابرِ «متمكّن» است. متمكّن؛ يعنى اسمى كه داراى منزلت و رفعت است به خاطر معرب بودن و «امكن»؛ يعنى اسمى كه مكانت و منزلتش افزون است به خاطرِ قبولِ انواعِ اعراب با تنوين و جرّ. در مقابلِ اين دو، به حروف، غير متمكّن مى‏گويند از اين جهت كه چون اعراب را نمى‏پذيرند منزلتى ندارند.

30. منظور از ساير حركات رفع، نصب و جزم است.

31. زيد مى‏ايستد.

32. همانا زيد هرگز نمى‏ايستد.

33. «اَمْسِ» اسم و «جَيْرِ» حرف است به ترتيب؛ يعنى ديروز و بله.

34. «حَيْثُ» اسم و «مُنْذُ» حرف جرّ است به ترتيب؛ يعنى مكان و اوّلْ زمان (لحظات اوّليه).

35. مثال‏ها به ترتيب: اسم، فعل و حرف است و به ترتيب؛ يعنى كجا، ايستاد، همانا، چقدر، بزن، بله.

36. انبياء (21) آيه 94: پس هر كس از كارهاى شايسته انجام دهد در حالى كه ايمان دارد ....

37. آل عمران (3) آيه 38: در آن مكان زكريّا«ع» پروردگار خود را خواند (مناجات كرد).

38. بقره (2) آيه 3: كسانى كه به غيب (خداوند، پيامبران، كتاب‏هاى آسمانى و...) ايمان مى‏آورند.

39. همان، آيه 186: و هنگامى كه بندگانم درباره من از تو سئوال مى‏كنند پس همانا من (به سبب علم و قدرت) به آن‏ها نزديك هستم.

40. انبياء (21) آيه 67: افّ بر شما و بر آن چه غير از خدا مى‏پرستيد.

41. يوسف (12) آيه 4: همانا من يازده ستاره را در خواب ديدم.

42. بقره (2) آيه 197: پس (در حج) جماع و گناهان (دروغ گفتن) نيست (نبايد باشد).

43. هود (11) آيه 76: اى ابراهيم از اين (جدال) روى برگردان.

44. يوسف (12) آيه 105: و چه بسيار نشانه‏اى (از قدرت خدا) كه در آسمان‏ها و زمين است.

45. بقره (2) آيه 28: چگونه خداوند را انكار مى‏كنيد؟



+ ضمیر

موارد استعمال ضماير متّصل و منفصل



موارد استعمال ضماير متّصل و منفصل

تساوى متّصل و منفصل:

وجوب ضمير منفصل

نون وقايه

موارد وجوب نون

موارد جواز نون

موارد عدم جواز نون

سئوال و تمرين






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1485]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن