تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند خدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797076229




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه مي توانم همسرم را با خدا آشتي دهم


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مگان آدم معتقد و با ايماني است و برايش اهميت دارد كه دو دخترش هم همين گونه باشند ؛ اما همسرش از نظر او انسان بي ايماني است و اعمال مذهبي را انجام نمي دهد . دوستان عزيز داستاني که در زير مي‌خوانيد زندگي 2 زوج اروپايي است که با مساله مذهب در زندگي‌شان درگيرند. تحليل زيباي داستان ما را برآن داشت تا آن را براي شما نقل کنيم در پايان نيز با راهکارهاي مشاور خانواده در اين خصوص همراه شما خواهيم بود.با ما همراه باشيد. مگان آدم معتقد و با ايماني است و برايش اهميت دارد كه دو دخترش هم همين گونه باشند ؛ اما همسرش از نظر او انساني مسخ شده و بي ايمان است و اعمال مذهبي را انجام نمي دهد . آيا امكان دارد مشكل اين زوج را حل كرد ؟ مگان 36 ساله كه مادر دو دختر 4و 8 ساله است اين غم را درون خود احساس مي‌كند . عميقا از اينكه جيم از آمدن به مراسم گروهي كليسا امتناع مي‌كند ناراحت است ؛ براي بردن من و دخترانم كريسمس سال پيش يك آزمايش الهي براي من بود چرا كه من نگران بودم ماجرا‌‌هاي قبل تكرار شود . بعد از كلي تمسخر ، جيم موافقت كرد كه در مراسم شركت كند ؛اما وقتي به كليسا رسيديم آنجا بسيار شلوغ بود و جايي براي نشستن نبود ، همه چيز به هم ريخت ، جيم عصباني شد وما را ترك كرد ، بدون اينكه از خود بردباري در اين زمينه بخرج دهد. "من منكر بعضي مشكلات نمي‌شوم ، من هم به اندازه جيم از داستانها و وقايعي كه در بعضي مناطق اتفاق افتاده بيمناك ام .مثلا همين پارسال كشيش منطقه ما حقيقتا به آزار و اذيت كودكان متهم شد .!و كليسا با پنهان كاري و گفتن اينكه او سلامت خود را از دست داده است نمك به زخم همه پاشيد. با اين وجود من در اكثر مراسم شركت مي‌كنم اما همسر من مطلقعا رابطه اش را با كليسا قطع كرده .حالا من مي‌خواهم پاشنه بحث را بالا بكشم ."براي من اين قضيه چيزي بيش از شركت در مراسم مذهبي است، اين يك رابطه شخصي با خدا است ، چرا همسرم متوجه اين قضيه نيست ؟قبل از بچه دار شدنمان شركت نكردنش در مراسم مذهبي مرا خيلي نگران نمي كرد اما بعد از اينكه ما به جرگه والدين پيوستيم تربيت بچه‌‌ها در يك محيط روحاني اهميت پيدا كرد.اما من و جيم در اين مورد اختلاف نظر داريم . "احساس مي‌كنم غرق شده ام " اين روز‌‌ها احساس مي‌كنم پرخاش گر و مردم گريز شده ام ،احساس مي‌كنم خويش را فراموش كرده ام آخرين باري كه كتاب مورد علاقه ام را مطالعه كردم و يا ورزش كردم بياد ندارم در عوض هر شب كتاب داستان دخترانم را مدت طولاني نگه مي‌دارم تا خوابشان ببرد . جيم هم اين روزها سخت كار مي‌كند او رييس يك بيمارستان است ، اما همه اين گرفتاري‌‌ها آنقدر نيست كه او نتواند در مورد بچه‌‌ها كمك بحال باشد . بعد از اينكه ما ازدواج كرديم ، حدودا ده سال قبل ، همسرم در خانواده اي بزرگ شده بود كه انتظار داشت همسرش هر چه او مي‌گويد انجام دهد . من در اين مورد با او اختلاف داشتم با اين حال بچه‌‌ها كارم و امور منزل مرا سخت گرفتار كرده طوري كه نمي توانستم اعتراض كنم هر روز دوندگي‌‌هاي طاقت فرسا : سر كار ، بانك ، در خانه ....!!!؟؟ همسرم در طول اين فعاليت‌‌ها كجاست ؟ از شما ميپرسم ؟ زماني كه همسرم به خانه مي‌آيد دراز مي‌كشد بعد سراغ ايميل اش مي‌رود گاهي اوقات هم به كمك من مي‌آيد آن هم اگر من از او بخواهم .من نمي دانم چرا در اكثر مثائل جزئي با او هم عقيده نيستم .براي مثال ؛ من فكر كي كنم بچه‌‌ها آنقدر بزرگ شده اند كه رختخواب خود را مرتب كنند ولي او اصلا به مرتب كردن تختخواب اعتقاد ندارد ." " چقدر از اعتقادات مذهبي مان فاصله داريم " دوران كودكي من در يك خانواده 7 نفره گذشت ، مادرم خانه دار و پدرم آتش نشان بود. خاندان بزرگ من نزديك يكديكر زندگي مي‌كردند و كليسا نقش عمده اي را در زندگي زادگاه من ايفا مي‌كرد . همه ما عضو مدرسه كاتوليك‌‌ها بوديم ، در اجتماعات مذهبي آن شركت مي‌كرديم، و عضو گروه سرود كليسا بوديم و روزهاي يكشنبه همگي در كليسا دور هم جمع مي‌شديم،جيم ومن همديگر را در 21 سلگي ملاقات كرديم . در آن زمان او در MBA مشغول به كار بود ، ومن در رشته مديريت اجتماعي تحصيل مي‌كردم . ما خيلي ناگهاني بهم علاقه مند شديم و 5 سال طول كشيد تا با هم ازدواج كنيم زيرا ما مي‌خواستيم اول از لحاظ شغلي به تثبيت برسيم ." "مدت مديدي است كه جيمز از رفتن و شركت كردن در مراسم مذهبي امتناع ميكند؛ وقتي كه او كودك بود در يك حادثه رانندگي كه براي مادر و خواهرش پيش آمد خواهر جيم كشته شد و از آن به بعد جيم نتوانست درك كند چرا اين اتفاق از سوي خداي مهر بان برايشان افتاد ؟ واز آن پس او اعتقادش را از دست داد و از كليسا متنفر شد . " " همه چيز تا رماني که ما بچه نداشتيم خوب پيش مي‌رفت . بعد از آمدن کوچولو‌‌ها کار براي من خيلي سخت شد ، حتي اگر من تا رسيدن به مراسم مي‌توانستم آنها را جمع جور کنم به محض رسيدن به آنجا مشکلات شروع مي‌شد ، ومن بايد مدام دنبال بچه‌‌ها مي‌دويدم تا مزاحمت براي بقيه ايجاد نکنند.من نياز به يک همراه داشتم و لي جيم حتي از تخت بيرون نمي آمد ! عشق و احترام تنها چيز‌‌هايي بود كه مرا در مقابل او به سكوت وا مي‌داشت. از زبان جيم: جيم که مردي بلند قد و ورزشکار است مي‌گوييد: " من نمي توانم ريا کنم " . " اين که من به خدا اعتقاد ندارم حقيقت ندارد و اين هم که تنها جايي که مي‌توان خدا را يافت همين کليساست بسيار غير معقول است؛ واز همه بدتر اين مسائل اخير که وجه آنها را مدخدو ش کرد و کتمان کردن همه چيز از سوي آنها بدتر از بد بود...!!!!" "من حتي از تصور آن افرادي که مورد آزار و اذيت قرار گرفته اند وحشت مي‌کنم و اين مساله وقتي شما والد دو فرزند هستيد بسيار پر اهميت تر مي‌شود اين مساله حتي مگان را هم تحت تاثير قرار داد.ميدانيد دنياي مذهبي من از زماني كه خواهر بزرگتر من در جريان يك تصادف كشته شد تغيير كرد ، آنها در راه رفتن به يك جلسه مذهبي در كليسا اين اتفاق برايشان افتاد، مادرم در جريان تصادف از ماشين به بيرون پرت شد و 80 مايل دورتر از ماشين پيدا شد. آن اوايل من مي‌پرسيدم چرا خدا اين اتفاقات را براي آدم مي‌خواهد؟ و والدينم با تمام اندوه خود پاسخ ‌مي دادندخداوند است كه روي اين پارچه گلدوزي شده زندگي كار مي‌كند از دور اين نفش ونگارها بسيار زيباست و جزييات آن را نمي توان بدرستي ديد وقتي از فاصله كم به آن مي‌نگريم مجموعه اي از نخهاي در هم و برهم را مي‌بينيم. اين قضيه كه ما حكمت همه اركان واتفاقات زندگي را درك نمي كنيم هنوز براي من لا ينحل مانده است.ازدواج و زندگي مشترك مادر وپدرم تحت الشعاع اين قضيه قرار گرفت ،اين اندوه آنها را ويران كرد. الان من خود نيز صاحب دو دختر هستم و هرگز دلم نمي خواهد اين اتفاق تكرار شود ، آنها با هم ماندند،اما بعد از آن انفجار سكوت تنها چيزي بود كه جو خانه را پر كرده بود . دليل انتخاب مگان به عنوان شريك زندگي ام همين گرمي و شادابي خود و والدينش بود كه برعكس والدين من كه بسيار گوشه گير و منزوي بودند. "او بايد به من اجازه بدهد كه بدانم به چه مي‌انديشد و چه احساسي دارد" مگان فكر مي‌كند مهرباني يك حقيقت است ؛او يكي از مهربانترين افرادي است كه تا به حال ديده ام او به اطرافيان و مشكلات آنها اهميت مي‌دهد .اگر مثلا كسي از او بخواهد امروز مراقب فرزندش باشد او قبول مي‌كند . مشكل همين جاست او بسيار مهربان است و نمي خواهد هيچ كس از او برنجد.من به او گفته ام فقط بخاطر اينكه از تو خواسته اند اين كار را نكن ؟اما ترس او از اين است كه ديگران را نااميد كند. "مشكل ديگر از اينجا حاصل مي‌شود او نگراني‌‌هايش را پنهان مي‌كند تا زماني كه از ياد بروند،من هم تا حدودي شبيه او هستم ،‌ پس اين اشكهاي او براي چه جاري مي‌شوند!؟من دلم مي‌خواهد او را خوشحال كنم پس بايد بدانم الان او چه احساسي دارد. "رفتن به مراسم مذهبي تنها مشكلي است كه او به آن اشاره دارد .من او را معاف نمي كنم و اصلا دلم نمي خواهد آدم كله شق و يك دنده اي باشم ، گاهي اوقات اين مهرباني بيش از حد به نفع من است.مثلا نمي گذارد تخت را مرتب كنم چون هر وقت اين كار را كردم دوباره او به سليقه خود آن را مرتب مي‌كند" "من موافقم بيشتر كمك به حال او باشم ولي مشكلات عقيدتي ما به نظر پيچيده تر از مسائل روزمره مي‌آيد .من منكر خداوند نيستم، كسي نيست كه بزرگ شدن فرزندانش را ببيند و به اين معجزه بزرگ گواهي ندهد، خوب انسان اشرف مخلوقات است و اين پيچيدگي‌‌ها در روند زندگي ما طبيعي است." پاسخ مشاور: "اين زوج عشقي حقيقي و رابطه اي مستحكم با هم دارند . اما بايد دانست ازدواج خوب بايد به شما سود برساند و شما را متعالي كند خيلي از افراد با ازدواج چيز‌‌هاي زيادي را از دست مي‌دهند به جاي اينكه بهره اي ببرند؛خوشبختانه در مورد اين زوج اينچنين نيست؛ جلسه‌‌هاي مشاوره به آنها امكان مي‌دهد كه اين سوء تفاهم برطرف شود . "جيمز و مگان از خيلي جهات شبيه هم هستند اما هر دو خواستگاه متفاوتي دارند ، خانواده جيم بعد از آن توفان- كشته شدن خواهرش – قدرت و انسجام خود را از دست داد . اما در مورد مگان اوضاع طور ديگري است كليسا خانه كودكي اوست،و او اميدوار است كودكانش هم همينگونه بزرگ شوند.در حالي كه اصلا دلش نمي خواهد همسرش هم چيزي را برخلاف عقيده اش انجام دهد و او اميدوار است يكشنبه‌‌ها كليسا رفتن با خانواده به يك زمان استراحت بعد از يك هفته بيقراري و تلاش تبديل شود ولي اين مساله تا به امروز به تحقق نپيوسته است و اين او را آشفته مي‌كند. خيلي از زنان به اينجا مي‌آيند براي اينكه بتوانند پيچيدگي‌‌هاي همسرانشان را بفهمند و با آن كنار بيايند؛مگان احساس گناه مي‌كرد نه فقط بخاطر اينكه از جيم گله مي‌كرد بلكه بخاطر اينكه اينجا اولين مكاني غير از كليسا بود كه او درخواست كمك مي‌كرد . من از او پرسيدم:"چه ميكني وقتي جيم آنچه تو مي‌خواهي انجام نمي دهد؟ او بعد از چند لحظه پاسخ داد :"خوب ؛ گريه مي‌كنم ، عصباني مي‌شوم ، وقتي برمي گردم نگاه مي كنم انتظار دارم او مرا درك كند بااين حال سكوت مي‌كنم" من جواب دادم :"روشن شد كه جيمز كمي از اين مهرباني بي حد و حصر شما سوءاستفاده كرده چرا كه شما هميشه سكوت كرده ايد و او نمي داند چه چيزي شما را آزار مي‌دهد." البته وقتي من ازجيم پرسيدم چرا مثلا ظرف‌‌ها را در ظرفشويي نگذاشتي يا بچه‌‌ها را در تخت خودشان نگذاشتي او اقرار كرد كه كمي سهل انگاري و بي‌ توجهي كرده است.او نميدانست همين مسائل كوچك براي مگان با ارزش اند. "مگان بايد كنترل زندگي اش را دست بگيرد" من به مگان گفتم بايد بايد مديريت نياز‌‌هايش را به عهده بگيرد و صد البته همه آنها ممكن است محقق نشوندما از اينجا شروع كرديم كه او ليستي از آنچه نياز داشت جيم انجام بدهد تهيه كرد ، يك ليست ده تايي البته بيشتر از 5 تاي آن ممكن بود انجام نشود ؛ من به او گفتم كم كم بايد شروع كند.جيم آنچه را بايد و توانست در طول هفته انجام داد و مگان هم اندكي از وظايف خانه چشم پوشي كرد و كمتر از جيم ايراد گرفت ، او حالا مي‌ديد كه جيم بعضي مواقع لباس شويي را روشن مي‌كند پله‌‌ها را تي مي‌كشد بار ديگر كه او را ديدم، او مي‌خنديد و گفت مدتي است كه جيم بيشتر به بچه‌‌ها مي‌رسد . او حالا ديگر احساس اطمينان بيشتري مي‌كند و استرس كمتري دارد و روابطش با اطرافيان كم كم رو به بهبودي است و از وسواسش كاسته شده است.راه‌‌هاي نه گفتن را تمرين مي‌كند و ديگر فكر نمي كند كه نه گفتن از شما انساني بد و گناهكار مي‌سازد.اينكه وقتي كسي به شما نياز دارد به كمكش بشتابيد بسيار خوب است ولي نه به قيمت از دست دادن زندگي خودتان و اينكه حس نوع دوستي در وجود شما هنوز بيدار است نشان از خوبي شماست. "اين شما هستيد كه مسير درست را بايد انخاب كنيد " كم كم تنش‌‌هاي كوچك بين آنها از بين رفت، حالا بايد يه مساله اصلي پرداخت ، اين زوج حالا مي‌توانستند در فضاي دور از تنش آزادانه به صحبت درباره اعتقادات مذهبي و ديدگاه‌‌هاي خود بپردازند . جرقه‌‌هاي يك گفتگوي روحاني در فضاي دور از تنش زده مي‌شود .من در جلسات بعد مجموعه نوشته‌‌هاي مذهبي از افراد مشهور و مقبول را به آنها دادم و به آنها گفتم هنگامي كه بچه‌‌ها خوابند اين مطالب را با صدايي بلند براي هم بخوانند. با اين كار آنها در جلساتي دو نفره اعتقادات خود را عنوان ميكردند و راجع به آنها بحث مي‌نمودند .رفته رفته جيم با آن دسته از افكار مگان كه برايش ناشناخته مانده بود آشنا شد و دغدغه او را براي تربيت ديني بچه‌‌ها مهم دانست ، آنها روي اين موضوع به تفاهم رسيدند كه بچه‌‌ها بايد از لحاظ معنوي هم تربيت شوند ، درعين حال هر كدام از آنها مي‌توانند بخشي از اعتقاداتشان را براي خود نگه دارند. درمان درد‌‌هاي بشر با تكرار گناهان و اشتباهات نسلهاي گذشته امكان ندارد . جيم مي‌گويد ما انسانيم پس نمي توانيم بگوييم آنچه كه مي‌گوييم براي كودكانمان بهترين است.راه حل كاربردي تر به آنها دادم وآن اين بود : شما كه نمي توانيد آنچه در كليساي بخش اتفاق افتاده عوض كنيد ولي مي توانيد از اينجا به جاي ديگري در همين نزديك برويد ؛ جايي كه جيم هم احساس خوبي داشته باشد.مگان اگر چه از اينكه بايد كليساي بچگي خود را ترك مي‌كرد ناراحت بود اما از اين جهت كه همسرش را به مراسم ترغيب مي‌كرد احساس خوبي داشت. در آنجا جيم دوستان خوبي يافت و به وضوح خوبي و نيكي را در بين آنها ديد تا جايي كه حالا براي ديدن دوستانش در كليسا بسيار مشتاق است.امروز با صداقت خالصانه اي گفت "حالا مي‌فهمم كه مراسم يكشنبه چقدر براي همه ما خوب است" funpatogh.com




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 679]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن