تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عقل راهنمايى مى  كند و نجات مى  دهد و نادانى گمراه مى  كند و نابود مى  گرداند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797796998




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت و گو با مرتضي فاطمي، قاري پيشكسوت قرآن كريم كرامت در «كرامت»


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: گفت و گو با مرتضي فاطمي، قاري پيشكسوت قرآن كريم كرامت در «كرامت»
محسن حدادي
معلوم نيست چه زماني بايد مسئولان كشور به صرافت بيافتند كه جلساتي كه در آبي ترين سقف امن دنيا و در زير باران نگاه مهرانگيز رهبر انقلاب برگزار مي شود؛ نماد تكريم و تجليل است كه بايد ادامه اي داشته باشد به وسعت تمام ساختمان هاي قد علم كرده در شهر كه براي هر ريز و درشتي جلسه اي به خود مي بيند جز جلساتي چون: ديدار با شاعران جوان، برگزيدگان جامعه قرآني، نخبگان علمي و فرهنگي كشور، اساتيد دانشگاه ها و.. خلاصه از همان جنس ديدارهاي خاطره انگيزي كه رمضان المبارك هر سالي مي شود مثالي براي تمام سال. اين بدسليقگي مديران و مسئولان كشور بماند تا بگويم ماجراي پيگيري نكات ظريف و دقيق رهبري در همين محافل صميمي را.همه مي دانيم كه رمضان المبارك فصل رويش سبزينه هاي عاشقي از پنجره منور آيات وحي است؛ به عبارتي همان ربيع القرآن... حالا اگر غزل هاي باران خورده چند سال گذشته حكيم انقلابمان را مرور كنيم بهتر متوجه مي شويم كه سالهاست حضرت دلهاي ترك خورده از ديدارش و سيراب شده از لبخندش، بحث فرهنگ عمومي قرآن، متوقف نشدن در يك ماه سال، توجه به مدارس و آموزش پايه اي قرآن، ايجاد محافل دائمي قرآني و تولد قرائت هاي مردمي را تذكر مي دهند و مطالبه مي كنند اما... اما ندارد، ماجراي همان روزمرگي و مناسبت هاست وگرنه كه...
ارديبهشت 85 را به ياد بياوريد:« قرآن در آموزش وپرورش حقيقتاً مهجور واقع شده است. علت اين است كه در دوراني طولاني، قرآن در آموزش وپرورش ما، به خصوص در آن سنين يادگيري مهجور بوده يا اصلاً وجود نداشته است. آن قديم- زمان كودكي ما- يك چيزهاي مختصري بود و بعد به تدريج همين طور كمرنگ شد و بالأخره حذف شد. بعد از پيروزي انقلاب، توقع اين بود كه يك كار كارستاني انجام بگيرد. كارهايي هم شده است، ليكن جاي حضور قرآن در دوره هاي گوناگون- چه دبستان، چه دبيرستان و چه راهنمايي- واقعاً خالي است. بايد فكر بشود. نه به شكل تحميلي، نه به شكل بيزاركننده و دوركننده؛ بلكه به شكل صحيح.»
همين سه شنبه اي كه گذشت هم دوباره تأكيد ايشان بر برگزاري محافلي فقط به قصد قرائت قرآن كه «مردم» در آن بنشينند و ساعتي گوش جان بسپارند به ديالوگ هاي ماندگار حضرت حق با بندگانش...لابد بعد از انتشار صفحه امروز و به قصد قربت(!) كميته اي تشكيل مي شود به نام «پيگيري مجدانه توصيه هاي رهبري در حوزه قرآن...» و بعد هم مثل باقي كميته ها... ستون هاي نوراني امروز كه با همكاري بچه هاي خوش ذوق سايت WWW KHAMENEIIR در ميان صفحات روزنامه متولد شده است؛ تقديم همه آنهايي كه تكان هاي دلشان با رنگين كمان نگاه سيد خراساني روزهاي روشن انقلاب، گره خورده است... - بياييد از آغاز آشنايي تان با آقا شروع كنيم. اولين برخورد شما با ايشان به چه سالي برمي گردد؟
حدود سال 54، مرحوم آقا جعفر طباطبايي- برادر مرحوم آقاي قمي در مشهد- استاد قرآن و از دوستان خيلي صميمي آيت الله خامنه اي به خاطر رفاقتي كه با آقا داشت، منزل آقاي افشار هم مي آمد و گاهي هم جلسات قرآن را اداره مي كرد. استاد قرآن بود و با لحن هاي جديد آشنايي داشت. مصري ها را مي شناخت. مرحوم طباطبايي يك روز به آقا مي گويند:«يكي از فاميل هاي ما نوجواني هست كه صداي زيبايي دارد و قرآن را قشنگ مي خواند.» آقا هم مي گويند خب يك جلسه يا برنامه بگذاريم كه من ببينمش. اين را بعداً فهميديم. جلسه اي ترتيب دادند كه من به اتفاق مرحوم پدرم رفتيم خدمت آيت الله خامنه اي. خود آقا جعفر طباطبايي هم بود. آقا فرمودند قرآن بخوان، خواندم و ايشان خيلي تشويق كردند.
بعد از اين ماجرا يك روز آيت الله خامنه اي من و پدرم و آقا جعفر را دعوت كردند منزلشان براي ناهار. رفتيم خدمتشان. بعد از ناهار آقا با يك ضبط- از اين ضبط هاي ريلي ژاپني كه با برق و باتري كار مي كرد- صداي من را ضبط كردند.
رفته رفته ما زياد مانوس شديم و جلساتي كه معمولاً آقا تشريف مي آوردند يا جلساتي كه خود ايشان داشتند مثل جلسه مسجد امام حسن مجتبي(ع) در خيابان دانش كه آنجا پيش نماز بودند، ما هم مي رفتيم. بعدها مسجد كرامت هم يكي از پايگاه هاي ايشان شده بود كه آنجا هم نماز مي خواندند و تفسير مي گفتند. به پيشنهاد آقا صبح هاي جمعه در مسجد كرامت هم جلسه قرآن گذاشتيم.
- اول مسجد امام حسن بود؟
مسجد امام حسن كه از قبل بودند؛ در مسجد كرامت هم آقا نماز جماعت مي خواندند. در مسجد امام حسن مجتبي (ع) ابتدا پدر آقا نماز مي خواندند؛ در ادامه اش آقا آمدند و آنجا هم جلساتي را داشتند. به خصوص يك جلسات تفسيرگونه اي داشتند در ظهرهاي ماه مبارك و بحثي را شروع فرموده بودند با عنوان «طرح كلي انديشه هاي اسلامي در قرآن» كه بعدها چاپ شد. نوارش را هم خود آقا به من فرمودند كه شما ضبطي تهيه كن و بيا اين بحث را ضبط كن. چهارده يا پانزده روزش را من قرآن خواندم و چهارده روزش را دو نفر از دوستان ديگر؛ آقاي رضايي و آقاي روحاني نژاد. يك روز در ميان من قاري بودم. روش كار هم اينطور بود كه آقا اول تفسير آيات را مي گفتند و بعد ما آيات را قرائت مي كرديم.
- كتاب «طرح كلي انديشه اسلامي» حاصل همان جلسات است؟
بله؛ دقيقاً پياده شده همان نوارهاست. شايد يك مقداري بازنگري و كم و زياد شده باشد، اما اصل مطلب همان است. آقا ايستاده آيات را معني مي كردند و تفسير مي گفتند؛ بعد ما قرآن مي خوانديم. خيلي هم آقا تجليل مي كردند؛ اين روش براي مردم هم تازگي داشت. دانشجوها پاي بحث بودند. روزهاي آخر طوري شده بود كه خيابان دانش را مي بستند و مردم در سواره رو حصير پهن مي كردند و مي نشستند. فكر مي كنم سال 35 يا 45 بود. نزديك اوج گيري انقلاب بود. چند روزي هم وسط خيابان بسته شد و ديگر كار از دست ساواك خارج شد. چون دانشجوها زياد مي آمدند، ساواك هم حساس شده بود. ابتدا شايد جلسه با جمعيت زيادي شروع نشد، اما آرام آرام جمعيت خيلي زياد شد.
جلسه عنوانش تفسير قرآن بود و رژيم نمي توانست به اين راحتي ها تعطيلش كند. يك بهانه قوي لازم داشتند. البته آقا را خيلي محدود كردند. كار به جايي رسيد كه ايشان را ممنوع المنبر كردند. از نماز جماعت خواندن هم منع كردند. تبعيد هم شدند؛ مرتب ايرانشهر و اين طرف و آن طرف؛ زندانشان كردند و شكنجه و...
- فرم برگزاري اين جلسات گويا براي مردم خيلي جذاب بود...
بله، ايشان مي ايستادند و چكيده اي از تفسير و مفاهيمي كه در نظر داشتند در مورد آيات مي گفتند. نكات مهم را قبلا توي برگه هايي پلي كپي مي كردند و پخش مي كردند بين دانشجويان و مستمعان. يعني افراد مي دانستند كه راجع به اين آيات مي خواهد اين بحث ها بشود و يك مضموني از آيه را در نظر داشتند؛ ترجمه تحت اللفضلي اش را مي ديدند و زمينه اي داشتند. بعد آقا مي ايستادند و اين را شرح مي دادند. بعد مي فرمودند حالا كه معني اين آيات را فهميديد، اين قاري عزيزمان بيايد بخواند با لحن و صداي خوش تا شما بيشتر لذت ببريد. مردم چون معني قرآن را فهميده بودند، راحت ارتباط برقرار مي كردند.
ايشان براي سوق دادن مردم به مفاهيم قرآن، مجالس سنتي قرآن را تبديل كردند به يك شكل جديد، نيامدند آن روش گذشته را نفي كنند، بلكه تغيير مثبتي ايجاد كردند در شيوه جلسه. آقا از ديد مردم نگاه مي كردند به قضيه ايشان از زمينه اي كه در جامعه بود، بهره برداري كردند و گفتند حالا كه اين جلسات هست، ما بياييم و مردم را به مفاهيم قرآن علاقمند هم بكنيم. يعني جلسه قرائت قرآن به تنهايي كافي نيست بذر آشنايي با مفاهيم قرآن را در بين نوجوانان و جوانان مشهد در آن دوره، ايشان پاشيدند؛ به خصوص بين قشري كه به آن جلسات مي آمدند، آقا اين انس را ايجاد كردند.
-اتفاق خاصي هم توي آن جلسات افتاد؟ مثلاً بحثي صورت بگيرد و ساواك بريزد و...
نه؛ اصلاً جرأت نمي كرد ساواك. چون دانشجوها خيلي قوي آمده بودند پاي كار. البته همه صنفي هم در اين تجمعات شركت مي كردند. چون نام مسجد و نماز رويش بود و بعد از نماز اين مراسم برگزار مي شد، قشر مذهبي شركت مي كردند. تك و توكي هم شايد گروه هاي ديگر بودند. اگر مي خواستند كاري بكنند، بايد با مردم درگير مي شدند. بحث خيلي جدي بود؛ خيلي عالي، علمي و دقيق. وقتي مخاطب دانشجو باشد، با آن علاقمندي عجيب، خوب وضع فرق مي كند.
اين خودش مقدمه اي شده بود كه دانشجوها بروند دنبال تفسير قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و... اين ها را واقعاً آقا در قشر جوان و نوجوان مشهد جا انداختند؛ قبلش اين خبرها نبود. ما جلسات قرآن زياد مي رفتيم؛ فقط يك قرائت قرآن بود و والسلام؛ تمام مي شد مي رفت دنبال كارش!
در مسجد كرامت هم ما صبح هاي جمعه جلسات قرآن داشتيم؛ همان جلسات سنتي. شايد تنها فرقش با جلسات سنتي ديگر آن زمان اين بود كه اولاً خود آقا مي آمدند و شركت مي كردند؛ رسماً مي آمدند و آن بالا مي نشستند كنار استاد قرآن. خب جلسه يك وزن ديگري پيدا مي كرد. دوم اين كه قشري كه مي آمد، يك مقداري عوض شده بود. اگر در جلسات ديگر بيشتر پيرمردها و افراد مسن بودند و جوان و نوجوان كمتر در بينشان ديده مي شد، در جلسه مسجد كرامت، خيلي مرتب و منظم و رحل ها دورچيده مي شد و جلسه خيلي با ابهتي بود؛ بيشتر هم جوان ها مي آمدند.
يكي از شاگردهاي ما توي همان مسجد كرامت، شهيد كاوه بود. شهيد كاوه هم با پدرش مي آمد توي جلسه. من عكس اين بچه هايي را كه مي آمدند توي جلسه مان- آن هايي كه ثابت بودند- داشتم؛ گرفته بودم ازشان. چهار پنج سال پيش بود كه پدر شهيد كاوه آمد و گفت آقاي فاطمي، من فكر مي كنم تو عكس پسر من را داشته باشي؛ مال آن دوران نوجوانيش كه به جلسه تان مي آمد. گفتم بله در خانه مان نگه شان داشته ام. گفت ممكن است كه براي ما بياوري؟ ما عكس آن سن و سالش را نداريم. عكس را دادم به ايشان.
يك روز به آقا عرض كردم كه ياد مسجد كرامت به خير، آن جلسات و حال و هوا. در ضمن شهيد كاوه هم از شاگردهاي خودتان بود در مسجد كرامت. آقا تبسمي فرمودند و سري تكان دادند و گفتند كه بله بله ايشان بود، اما فلاني هم بود! نفري بود كه بعدها جزو گروهك ها درآمد و اعدام شد.
در مسجد كرامت كه من معلم قرآن بودم، به آن كسي كه قشنگ مي خواند و بهتر مي خواند، بيشتر اجازه مي دادند كه بخواند و آن كسي كه ضعيف تر بود، كمتر. آن كسي كه آقا گفتند جزو گروهك ها شد، همه اش معترض بود كه آقا شما عدالت را برقرار نمي كنيد. اصلاً نفهميده بود عدالت يعني چه؟ مي گفتيم آن كه بد مي خواند با آن كه خوب مي خواند، بايد مساوي هم بخوانند؟! اين عدالت نيست؛ عدالت «وضع شيء في موضعه» است. هر چيزي را سرجاي خودش گذاشتن عدالت است. آن چيزي كه شما مي گوييد، مساوات است؛ يعني همه برابر هم. آقا هم حمايت مي كردند از نظر من و مي فرمودند: «راست مي گويد آقاي فاطمي. كسي كه بهتر مي خواند، مردم شارژ مي شوند و كيف مي كنند و لذت مي برند، خب بگذاريد بيشتر بخواند. كسي كه ضعيف تر مي خواند، در حدي بخواند كه ياد بگيرد و غلط هايش را درست كند و همين كافي است؛ خيلي وقت مردم را نگيريد!»
جلسات مسجد كرامت خاطرات عجيبي داشت. اواخرش ديگر آقا هم تشريف برده بودند تهران و ما جلسه را ادامه مي داديم. شايد چند ماهي مانده بود به پيروزي انقلاب كه من يك روز صبح رفتم، ديدم مرحوم حاج آقاي غنيان كه از هيئت امناء مسجد بود، خيلي نگران و ناراحت نشسته است. گفتم چي شده حاج آقا، خدا بد نده! گفت: «رئيس كلانتري آمده و ازخادم مسجد اسم معلم قرآن را پرسيده. طرف- بي انصاف- گفته آقاي فاطمي و جلسه مال فلاني است. اسم شما را برده و رئيس كلانتري هم گفته بايد بيايد و خودش را معرفي كند؛ جلسه هم بايد تعطيل شود.»
انگار خدا به دهانم انداخت كه با حال عادي، بدون نگراني خنديدم و گفتم حالا كه طوري نشده حاج آقا، شما چقدر نگراني؟ ايشان گفت: «نه آقا، گفته بايد خودت را معرفي كني!» گفتم: «غلط كرده كه گفته خودت را معرفي كن! ما اين جا جلسه قرآن داريم، من هم معلم قرآن هستم. اين رژيم كه ادعا دارد و قرآن چاپ مي كند و مي گويد با قرآن سر جنگ ندارم، نبايد ناراحت باشد. من جلسه را تعطيل نمي كنم، او بيايد همين جا من را ببيند.» با همين لحن گفتم من جلسه را اصلا تعطيل نمي كنم و او اگر مرد است، صبح جمعه چهار تا پنج تا پاسبان با لباس فرم بردارد و بياورد در جلسه ما و بچه ها را از پاي قرآن بكشاند بيرون و ببرد؛ بگويند حق نداريد جلسه داشته باشيد. خلاصه ما اعتنا نكرديم و او هم انگار يك سنگي انداخته بود و يك هارت و پورتي كرده بود، ديگر دنبال كار را نگرفت، جلسه ما هم ادامه پيدا كرد تا نزديك پيروزي انقلاب.
يك روز راهپيمائي بود كه حمله كردند به تظاهركنندگان. توي آن حمله يك عده پناه آوردند به مسجد كرامت. تعداد قابل توجهي جمع شدند توي مسجد. ديديم ديگر با اين وضع، جلسه قرآن نمي تواند ادامه پيدا كند. كم كم- شايد سه چهار ماه مانده به پيروزي انقلاب- ديگر جلسه مان تعطيل شد. گفتيم جلسه ما براي همين بود؛ ما مي خواستيم اين مقدمات را فراهم كنيم تا مردم آشنا بشوند با اين مسائل؛ حالا كه آشنا شده اند، ما ديگر مانع نشويم.
- آيت الله خامنه اي هميشه در جلسات شركت داشتند؟
بله؛ تا حدود شايد يك سال به انقلاب. بعدش تبعيد شدند و بعد هم آمدند به تهران. ايشان ممنوع المنبر شده بودند و حق نداشتند به هر عنواني سخنراني كنند. تا قبل از اين ماجرا، معمولا آقا بعد از نماز پا مي شدند و يك مقدار صحبت مي كردند؛ تفسيري مي گفتند. بعد كه ساواك ممنوع كرد، يك روز زيركانه به من گفتند آقاي فاطمي! مي داني كه من ديگر نمي توانم صحبت كنم؛ شما گاهي به بچه ها بسپار كه يكي شان معني يك آيه را از من سؤال كند تا من به اين بهانه جواب بدهم! يا به اين آيه كه رسيديم كه بحث روز است، بگو بپرسند. نمي گفتند تو سؤال كن؛ اگر من سؤال مي كردم، تابلو بود! چون من معلم جلسه و با آقا هماهنگ بودم. مي گفتند بچه ها همان طور كه دور تا دور نشسته اند، يك دفعه يك نفر دستش را بلند كند و بگويد آقا ببخشيد، معني اين آيه را بفرماييد! بعد آقا شروع مي كردند به صحبت كردن درباره همان مطلب. هر راهي را كه به رويشان مي بستند، راه جديدي باز مي كردند. با اين عنوان كه من در جلسه قرآن نشسته ام، چون روحاني هم هستم اگر كسي يك آيه قرآن از من سؤال كند، نمي توانم جوابش را ندهم! به ساواك مي گفتند: «آبروي خود شماها مي رود اگر من بگويم ساواك من را ممنوع كرده و من حتي نبايد معني قرآن را بگويم. اين كه ديگر خيلي بد مي شود براي شما!» ساواكي ها هم مي آمدند اما كاري نمي توانستند بكنند.
- توصيه هايي كه آقا در اين جلسات داشتند بيشتر حول چه موضوعاتي بود؟
خيلي روي اين ها تاكيد داشتند كه مردم وقتشان را در ماشين هم از دست ندهند. مي توانند مطالعه قرآن بكنند و قرآن جيبي كوچكي همراه داشته باشند. مقصود آقا اين بود كه مردم مانوس بشوند با قرآن و قرآن منحصر نشود به جلسه قرآن آمدن و فقط در آن جلسه قرآن خواندن يا شنيدن. تاكيد ديگرشان هم روي مفاهيم قرآن بود تا ضمن اين كه مردم با قرائت انس مي گيرند، آن را پلكاني براي يادگيري مفاهيم قرآن قرار دهند.
يك روز به من فرمودند: «آقاي فاطمي! حيفت نمي آيد كه مصطفي اسماعيل نمي خواني؟» مصطفي اسماعيل از قراء بسيار بزرگ و درجه يك مصر است. گفتم كه مصطفي اسماعيل مشكل است، چون لحنش خيلي گسترده و قوي است. فرمودند: «از شما خيلي بعيد است! يعني چي؟ اگر بخواهي، مي تواني.» عرض كردم آقا من نوارش را هم ندارم. واقعا هم آن موقع ها نبود اين همه امكاناتي كه امروز در اختيار مردم هست.
آن موقع اين خبرها نبود كه كسي نوار قرآن را به راحتي تهيه كند. عبدالباسط را افرادي رفته بودند و آورده بودند و صفحه هاي گرامش بود، اما نوار مصطفي اسماعيل نبود. آقا فرمودند: «من خودم نوارش را دارم، به شما مي دهم.» دو تا نوار از مصطفي اسماعيل به ما دادند؛ يكي نوار سوره بقره بود، يكي هم آل عمران كه خيلي تلاوت هاي زيبايي بود. آرام آرام تمرين كردم و كم كم توانستم.
آقا مي فرمودند مصطفي اسماعيل با توجه به معني و مفاهيم مي خواند. بعضي از قراء فقط با تكيه بر صوت مي خوانند و غرضشان اين است كه يك لحن زيبايي پياده كنند و مردم شارژ بشوند، اما مصطفي اسماعيل در عين اين كه زيبا مي خواند، مردم را به معني توجه مي دهد؛ حتي توي وقف و ابتداهايي كه انجام مي دهد هم اين ديده مي شود. بعضي وقت ها يك وقف و ابتداهاي عجيب و غريبي مي كند كه واقعا قراء ديگر نمي كنند. اين فقط با توجه به معناست. حتي نوع اداي كلماتش هم واقعا حساب شده است؛ بعضي وقت ها با تاكيد و با صوت بلند و بعضي وقت ها خيلي نرم و آرام.
بعضي ها فكر مي كنند كه آقا همين جوري از مصطفي اسماعيل خوششان مي آيد! تاكيد آقا اين است كه مصطفي اسماعيل بيش از ديگران به معني توجه دارد و ديگران را سوق مي دهد به معني. وگرنه نه قيافه اش مطرح است و نه صدايش بهترين است.
- وقتي آقا تبعيد شدند يا براي مبارزات رفتند تهران، شما ارتباطات خودتان را حفظ كرديد؟
ارتباط من با آقا درحد افرادي نبود كه تماس هاي خيلي مهم و فراواني با ايشان داشتند و در سطح بالايي درباره انقلاب كار مي كردند. اصلا در آن حد و قواره نبودم؛ سن و سالي هم نداشتم. آقا افراد قوي تري را داشتند و با آن ها در ارتباط بودند. ارتباط من با آقا درحد همان قرائت و قرآن آموزي بود. البته ايشان خيلي به من محبت داشتند.
در تبعيد كه بودند، قرار گذاشتيم با يكي از رفقا برويم ايرانشهر ملاقات ايشان. البته برنامه رديف نشد و نتوانستيم برويم. بعد از پيروزي انقلاب مداركي از ساواك درآمد كه آقاي فاطمي با آقاي فلاني قرار است با ماشين تويوتاي سفيد رنگي بروند ديدن آقاي خامنه اي. ما نرفته بوديم؛ اگر هم مي رفتيم، قطعا ما را گرفته بودند. شايد هم لطف خدا بود كه نمي خواست ما درگير و گرفتار بشويم. چون من نوار انقلابي و اين ها پخش مي كردم؛ شايد كارهايمان كمي لنگ مي ماند.
- بعداز پيروزي انقلاب هم اين ارتباط برقرار بود و هست؟
اين چيزي است كه خيلي ها از من مي پرسند. اول پيروزي انقلاب، افرادي به ما گفتند آقا كه شماها را مي شناختند قبل از انقلاب، الان هم همان طور تماس داريد؟ همان طور محبت دارند؟ مي گفتم محبت آقا بيشتر هست كه كمتر نيست. زماني كه ايشان امام جمعه تهران بودند و بعد كه به رياست جمهوري رسيدند، افراد مي گفتند حالا چي؟ مي گفتم حالا هم همين طور برخورد دارند.
يك بار من رفتم تهران خدمتشان در نهاد رياست جمهوري، دوره اول رياست جمهوري ايشان بود. آقا فرمودند: «من تاكيد كرده ام به دفتر و پست هاي بازرسي و اطرافيان كه دوستان قبل از انقلاب من وقتي مي آيند با من تماس بگيرند، برايشان محدوديت قائل نشويد تا راحت بتوانند با من تماس داشته باشند.» ما واقعاً راحت مي رفتيم خدمت آقا.سال نو همين امسال كه آقا مشرف بودند مشهد و سخنراني داشتند، قرآن قبل از سخنراني ايشان در صحن جامع رضوي را من خواندم. اتفاقا آقا يك كم ديرتر آمدند و به من فرمودند كه حيف شد ما دير رسيديم قرآن شما را نشنيديم. گفتم نه آقا اتفاقا خوب شد و من شانس آوردم كه شما دير رسيديد؛ به خاطر اين كه من به هرحال 85 سالم هست و آن جاايستادم توي جايگاه و قرآن خواندم. صحن جامع رضوي هم فضاي باز است؛ سخت است واقعاً و خيلي آماده نبودم.
البته آقا فقط نسبت به من اين طور نيستند؛ اصولاً قاريان قرآن را دوست دارند و احترام مي كنند. من كسي نيستم، يك قاري قرآنم. ايشان دوست دارند كه ما را بكشانند به وادي مفاهيم. واقعاً هم ايشان روي جامعه قرآني كشور تأثيرگذارند. اگر قاريان با توجه به معنا بخوانند خودشان يك مبلغند. ما وقتي به خارج اعزام مي شويم. گاهي سفرا به ما مي گويند سفير واقعي ما شما هستيد؛ قاري قرآن اگر بفهمد كه كجا چه بخواند و چه طور بخواند و چه طور برخورد كند يا حتي صحبت كند، خيلي تاثير دارد.
آقا مي فرمودند كسي را كه به عنوان قاري قرآن اعزام مي كنيد به خارج ازكشور، بايد قوي باشد، معلوماتي داشته باشد، دو تا سؤال ازش مي كنند به تته پته(!) نيفتد. البته تا حدود زيادي اين كار دارد مي شود و قراء قوي را -چه از نظر قرائت و چه از نظر انس با مفاهيم قرآن- مي فرستند.
مصري ها وقتي مي آيند اين جا، آيات را انتخاب مي كنند؛ اين طور نيست كه بيايد و شانسي يك جزء قرآن را حفظ كند و شروع كند به خواندن . وقتي مي آيد توي حرم امام هشتم و مي خواند، مي آيد آيات راجع به «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت» را مي خواند: سوره احزاب را مي خواند. دقيقاً مشخص است كه اين ها را انتخاب كرده.
اگر ما يك قاري را خداي نخواسته جايي بفرستيم اما در باغ نباشد و توجه به معني نداشته باشد-مثلا وقف و ابتدا را خراب كند- همه مي فهمند او سوادي ندارد و فقط يك لحن و صداي قشنگي دارد؛ چيزي بلد نيست.
من رفته بودم پاكستان. آن جا ايالت ايالت است و هر ايالت براي خودش وزارت خانه اي دارد و وزيري. وزيرش دعوت كرده بود از ما به ما گفتند بخوان -اتاق وزير با آن ميزهاي كنفرانس بزرگ و جلوي هر كسي يك ميكروفن و.... من آن جا آياتي از سوره آل عمران را از حفظ خواندم.«يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لاتموتن الا و أنتم مسلمون. و اعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا» طرف خيلي شارژ شد. آخر برنامه تشويق و تقدير كرد و گفت: درهاي مساجد ما به روي قاريان ايران باز است.قدم شما روي چشم هاي ماست.
مي خواهم بگويم قاري بايد حتي بداند كه چقدر بخواند. بايد موقع شناس باشد. اگر به مجلس دعوتش كردند- فرض كنيد مجلس شوراي اسلامي- طرف خداي نخواسته برود و مثلاً آياتي راجع به فحشاء را بخواند. اين اصلاً معني نمي دهد...
روزي خدمت آقا بوديم درماه مبارك. ايشان راجع به اختلاف قرائات صحبت كردند. بعد يكي از بچه ها آمد و از من پرسيد كه آقاي فاطمي مگر آقا وقف و ابتدا و قرائات مختلف هم مي دانند؟ گفتم چه مي گويي؟! قبل از پيروزي انقلاب كه آقا مشهد بودند- ما جزو اولين كساني بوديم كه اين لحن ها را مي خوانديم و حالا جزو پيشكسوت ها شده ايم- ما اصلاً نمي فهميديم اختلاف قرائت يعني چه. حتي بعضي از قرآن نويسان را ما نمي شناختيم. اما آقا اين ها را مي شناختند و به ما مي گفتند. حالا شما مي گويي كه آقا مي دانند يا نه؟!
-آشنايي آقا با اين قاريان چگونه بود؟
گويا آقا نوارشان را از راديو قاهره مي گرفتند و گوش مي دادند. كار خودشان بود. يكي از دوستان آقا، راديو قاهره را به چه زحمتي مي گرفت. سوت سوت مي زد، سرو صدا مي كرد. گاهي هم يك مسافري مي رفت و از آن طرف ها مي آورد. يكي از فاميل هاي آقاي جعفر طباطبايي بود به نام مرحوم آقاي آملي؛ ايشان رفته بود مصر و يكي دو تا نوار آورده بود. آقا چون علاقه داشتند اين نوارها را جمع آوري مي كردند و گوش مي دادند.
يك جرياني را هم به خاطر دارم از آقا كه خاطره جالبي است. زماني كه آقاي رجائي، وزير آموزش و پرورش بود، من آمدم تهران براي مسابقات قرآني كشوري. اتفاقاً در مسابقات اول شدم. ظهر جمعه در دارالتحفيظ ابتداي خيابان ايران، جلسه بود. از جمع قاري هايي كه آمده بودند- به خصوص از مشهد- دعوت كرده بودند كه ناهار را دور هم باشيم. من با آقا تماس داشتم، فرموده بودند كه آقاي فاطمي شما جمعه آنجا هستي، اولا بيا قرآن و اذان نمازجمعه را تو بخوان، بعدش ظهر با هم يك جا دعوتيم، صبر كن با هم مي رويم. گفتم چشم.
رفتيم نمازجمعه؛ من رفتم زير جايگاه- آن جايي كه افراد مي نشينند و پذيرايي مي شوند- آقا هم نشسته بودند. به من فرمودند كه آقاي فاطمي فعلا بنشين؛ من گفته ام سخنران پيش از خطبه ها- كه شهيد رجايي بود آن روز- سخنراني اش را انجام دهد، بعد قرآن خوانده بشود. قرآن مقدمه نيست؛ اصل برنامه است! ببينيد چقدر تأكيد روي قرآن دارند كه آقاي رجائي سخنران پيش از خطبه ها باشد، بعد قرآن خوانده شود و خطبه ها و نمازجمعه.
مراسم تمام شد. در خدمت آقا با يك ماشين بليزر قديمي كهنه و عجيب غريبي رفتيم. فقط شيشه هايش را دودي گذاشته بودند. آقا عقب ماشين نشستند، بعد شهيد رجائي نشست و بعد هم من نشستم. هر سه نفر كنار هم. به محض اين كه ما سوار شديم و ماشين راه افتاد، آقا من را به آقاي رجائي معرفي كردند و گفتند اين آقاي فاطمي از دوستان قبل از انقلاب ماست در مشهد و مي خواهم بگويم قاري قرآن است. بعد هم فرمودند: «آقاي فاطمي! اين آقاي رجائي خودش هم قاري قرآن است ها!» بلافاصله هم به آقاي رجائي گفتند كه مسئله قرآن را توي مدارس جدي بگيريد. آقاي رجايي گفت بله ما هم خودمان اصرار داريم اما الان اگر بخواهيم بخش نامه كنيم از وزارت خانه، براي كل كشور بايد اين كار را بكنيم و معلم قرآن به اندازه كافي نداريم.
آقا كوتاه نيامدند و فرمودند بالاخره بايد از يك جايي شروع كرد. اين كه بگوييم نداريم، تكليف را ساقط نمي كند. شروع كردن به اين معني نيست كه يك دفعه بخش نامه كنيم و در همه ايران معلم قرآن برود سر كلاس ها. همان طور كه تربيت معلم داريم براي آموزش و پرورش، معلم قرآن را هم پرورش دهيم.
و نكته آخر؟
تأكيد آقا بر تشكل هاي قرآني مردمي، شايد روي اين جنبه باشد كه نهادهاي دولتي قادر به ترويج قرآن نيستند. دغدغه ايشان خيلي جدي است و مي بينند كه متأسفانه تشكل هاي دولتي خيلي كارآيي ندارند در اين زمينه. حتي تجليل مفصلي كه از جامعه قاريان قرآن فرمودند، شايد تأكيد بر اين باشد كه خيلي دل نبسته اند و اميدي ندارند كه تشكل هاي دولتي بخواهند يا بتوانند كار قرآني آن چناني انجام بدهند؛ اميد ايشان بيشتر به همين تشكل هاي مردمي است.
 دوشنبه 18 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن