واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی.
دانلود یکساعت قبل از پرواز رسیدم فرودگاه. غم داشتم از حال روز عراق. چند روز پیش با همه وجود پذیرایی کردند از میلیونها زایر. با عشق و محبت. اما حالا کشورشان در بحرانیست که معلوم نیست مقصدش به ناکجاآباد باشد. با اینکه کتک خوردم ولیکن هیچ کینهای در دل از آنها ندارم! حتی شاید حق بدهم.آن نوجوان عراقی چه گناهی دارد؟! کشوری بر روی نفت خوابیده اما مردمش از کمترین امکانات محروم است. و حال او ایرانی را مقصر این محرومیت میداند. این دانستن را از بمباران خبری الجزیره گرفته. به مدد رسانههای فلج ایرانی که حتی یک خبرنگار میدانی هم در اینجا ندارند. آن جوان عراقی حق دارد مرا کتک بزند! وقتی بنرهای رهبر ایران و قاسم سلیمانی را بزرگتر از علمای عراقی در خیابانهای کربلا و نجف دیده! ضدتبلیغ! سالهاست به اسم تبلیغ انقلاب، به اسم امت واحده،به اسم جبهه مقاومت، ضدتبلیغ میکنیم! استادیم در این کار! قرنهاست شیعه عراقی، پیادهروی اربعین را به پا میکند. از دل و جان. اما ما چندسالیست که این مراسم مذهبی را تبدیل کردیم به نزاع میان مرجعیت مورد پسند ما و اغیار! موکبها زدیم با عکس چندمتری رهبر! انقدر زدیم که دیگر صدای رهبری هم در آمد! و فرمان منع داد. داعش را ایرانی جماعت بیرون کرد از عراق، لکن فکر کردیم دیگر عراق مال ماست! گفتیم کلا واس ماست! پر کردیم درودیوار عراق را از شهدای مدافع حرم. دقیقا بازی در پازل رسانههای سعودی که جار میزد در گوش نوجوان عراقی که «عراق شده مستعمره ایران!» و او هم فریاد میکشد "ایران بره بره..." آن جوان عراقی حق دارد مرا کتک زند. از بس ضدتبلیغ هستیم و ندید بدید! به محض ورود مقتدی صدر در خیابان فلسطین، جماعت حزباللهی هشتک زدند که او هم پیوست به جبهه مقاومت! چند هفته نگذشت که سید را دیدیم در صف اول معترضان التحریر! هوا کرد جبهه را! و خندید به ریش ما! آن جوان عراقی حق دارد من را کتک بزند! باید منتظر کتک جوان سوری هم باشیم.در وسط دمشق و جلوی حرم! از بس ضدتبلیغ هستیم! و افلیج در تاثیر بر افکار عمومی! ول کردیم ذهن نوجوان عراقی و سوری را! از بس رسانه ملی لاپوشانی میکند و ایضا ضدتبلیغ است. دلم نمیخواست اولین سفرم به اربعین انقدر تلخ باشد و پرحادثه. اما چه میشود کرد. رفتم گیت پرواز تا پاسپورتم را مهر کنم. یکهو دیدم پاسپورتم نیست! ای وای! همین را کم داشتم. فقط نیم ساعت مانده بود به پرواز. اما هر چه گشتم پیدا نشد! هواپیما پرید و من ماندم در نجف! گویی این سفرنامه دلش نمیخواهد تمام شود و مرا میکشاند به ناکجاآباد... منبع: جام جم آنلاین
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود ظهر از کاظمین رفتم نجف بلیطم ساعت ۱۸است چند ساعت زودتر راه افتادم بیخبر از حادثهای که در فرودگاه نجف در انتظارم بود راننده جوانی بود جنگجو نمی توانم بیش از این مسئله را باز کنم القصه حرفی شدیم باهم از فساد در عراق گفت ا
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود صبح بلیط گرفتم که عصر برگردم نه از باب حوادث دیروز پولم تمام شده و مجبورم کاش میتوانستم بمانم و دریابم لایههای اجتماعی و سیاسی این اعتراضات را برای وداع رفتم حرم یکهو یکی زد پشتم همان میانسالی بود که مرا از معرکه نجات داد آ
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود امروز رفتم کوفه نجف و کوفه در کل وضعیت مناسبتری نسبت به کربلا دارند امکانات کربلا شبیه شهرستانهای کوچک ایران است کلا در عراق چیزی به اسم کابلکشی برق نیست انبوهی از کابلها در خیابانها آویزان است آدمی میترسد از کنارشان رد شود
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود سر صبحی رفتم آمپول زدم عراقیها عجیب خشن هستند در درمان آمپول را چنان زد که نیمهای را لنگ کرده لنگان لنگان رفتم کتابخانه علامه امینی چندمتری خانه امام در شارعالرسول علامه صاحب کتاب الغدیر در ۱۱جلد است او میتوانست به سنت فق
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود حس کردم پام میسوزه دیدم رون پام پر شده از خون ایضا پهلوم و آرنج دستم گوشم همچنان سوت میکشید افتادم زمین چند نفر دست و پام رو گرفتن و بلندم کردن و آوردن پشت ایرانیتها پشت سر هم سرفه میکردم تازه فهمیدم گوله خوردم اما پلاس
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود از کیلومترها قبلتر از میدان التحریر خیابانها را بستهاند خیابانها پر است از تویوتاهای دوشکا سوار از کسی آدرس پرسیدم با نگاهش گفت آنجا میخواهی بروی چه کار گروه گروه مردم با پرچمهای عراق وارد خیابانهای منتهی به میدان میشون
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود امروز رفتم بیت آیتالله سیستانی در انتهای یک کوچه تنگ و بینام است درست سه کوچه مانده به بابالقبلهی حرم چند مسلح به صورت زیگزاک در کوچه پست میدادند هیبتشان کاملا با نیروهای امنیتی عراق متفاوت است چیزی هستند شبیه محافظان سی
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود خون پایم بند نمیآمد رفتم ساختمان هلالاحمر ایران در چند متری حرم ولیکن مسئولش گفت به علت اغتشاشات سرویسدهی نمیدهیم گفتم خبرنگارم پایم نیاز به بخیه دارد گفت تعطیل است گفتم حداقل یک باند بدهید گفت اجازه ندارم عجیب بود دی
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود دیشب پیادهروی را شروع کردیم همزمان شد با گروهی چند نفره از دزفول که راه میرفتند و نوحه میخوانند عمه سادات بیقراره پشتسر گروهی هندی هم رسیدند به ما فقط میگفتند لبیک یاحسین گروه دزفولی هم همنوا شدند با آنها شب را در کوچه