تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر که خدا را، آنگونه که سزاوار اوست، بندگى کند، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797872610




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت شخصی از روزهای پیش و حین انقلاب اسلامی در رشت؛ قصور


واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:



گیل نگاه/مومن صالحی  پژوهشگر اجتماعی( قسمت اول ) ۱۶ سالم بود صبح اوایل اسفند ۱۳۵۶ ، وقی وارد مدرسه شدم (هنرستان صنعتی رشت) با شیشه های شکسته بخش انستیتو تکنولوژی آن روز که برای تربیت تکنسین های فنی،  داخل هنرستان مستقر بود،  مواجه شدم . فضا بسیار ملتهب  بود و همه دانش آموزان و معلمان وحشت زده . عصر روز گذشته دانشجویان در اعتراض حمله پلیس به تظاهرات روزهای گذشته ( ۲۹ بهمن ) مردم تبریز، بقول خودشان اقدامی سیاسی انجام داده بودند.ظهر همان روز هنگامی که به خانه برگشتم تلویزیون بلر سیاه و سفید  خانه که بیشتر به کمدی چوبی و بزرگ  شبیه بود ، با پخش گزارشی از بیانیه دولت در محکومیت شورش در تبریز و وعده مجازات برای قصور مامورین خبر داد . ومن برای اولین بار کلمه  قصور را شنیده بودم و نمی دانستم قصور یعنی چه و این کلمه ذهن مرا بسیار مشغول کرد .تا پیش از آن  در دنیای کودکی و نوجوانی با همه ندار نداری ها بسیار خوش می گذشت، در هنرستان با دانش آموزان مختلط دختر و پسر درس می خواندیم و دختران با هر لباسی که دوست داشتند مثل تی شرت و شلوار جین و گاهی حتی لباسهای راحت زنانه و یا مانتو شلوار،  به مدرسه می آمدند . با هم در کلاس های مشترک و کارگاه و اردو و فعالیت های مدرسه بودیم و ساعات تفریح کتابخانه پر از دانش آموز که به آنان در آن دوره هنر جو می گفتند  بود و دست کم من نشنیدیم که تعرضی به کسی بشود .آن موقع ها هنرستان صنعتی رشت، مثل دانشگاه بود و شباهتی به مدارس دیگر از حیث بزرگی و تعداد دانش آموز نداشت . ما هم وقتی  با چند گونیای رنگ و وارنگ شیشه ای و یک خط کش تی با کاغذ کالک لوله شده درآن ، از خانه به هنرستان  می رفتیم ، کلی احساس مهندسی داشتیم و کیف می کردیم .تابستان ها اردوهای عمران ملی  برای سازندگی روستاها توسط اداره فرهنگ آن روزها برگذار میشد و دانش آموزان  دو ماهی را در روستاها بسر میبردند و خیلی به انها خوش میگذشت و حقوق هم دریافت میکردند و من نمیدانم شاید به علت جثه ریزی که داشتم، هرگز نشد به این اردوها بروم و  داغش بر دل من ماند . ناچار در کارخانه کانادادرای کار میکردم و برای از ۷ صبح تا ۱۱ شب ۴۵ تومان حقوق میگرفتم که بقول امروزی ها شاه پول بود و بساط خوشگذرانی یکساله من و دوستان  مهرداد و محمود و عمران و بهمن  را که یک تیم بودیم  فراهم میکرد . البته مهرداد هم تابستان ها شاگرد بنایی میکرد و پول خوبی درمی اورد .از اس ام اس و تلگرام وامثال اینها هم ، چون خبری نبود،  وسیله ارتباطی ما نوعی سوت بود که دم درب خانه هم،  با دهانمان میزدیم و مادر ان دیگری، داخل  خانه که می شنید ،  میگفت که رفقا امدند و در هر کاری که بودیم رهایش میکردیم و به دوستان وهمبازی ها وصل میشدیم  ودر کوچه باغ های اطراف خانه ، کنار رودخانه وروی درختان ، خودمان را زخم و ذیلی میکردیم و یا راه عبور و مرور مردم را با فوتبال گل کوچیک می بستیم و با سر و صدای بسیار در وقت و بی وقت ،  نفرین و ناله همسایه ها رو برایمان میگذاشتیم .از سیاست در زندگی نوجوانی من هیچ خبری نبود الا به اینکه یکبار در بام خانه به کتابی با جلد سیاه و خاک گرفته مواجه شدم که رساله توضیح المسایل ایه الله خمینی بود که مادرم گفت این کتاب سیاسی است و خطرناک و من دوباره ان را در همان بام خانه گذاشتم . و یکبار دیگر در سال ۱۳۵۶ رضا رمضانی خورشید دوست،  پسر حسین آقا ، بقال نصیحت گو و مبلغ مذهبی  محل ما را که  بعدها اولین نماینده مردم رشت در مجلس شورای اسلامی شد و مورد بی مهری های فراوان قرار گرفت و اکنون از اساتید درجه اول دانشگاه صنعتی امیر کبیر است ، که  هم محلی  ما بود و یک کوچه آن طرف تر در خانه ای که بیشتر به خانه قمر خانم با مستاجران زیادی  شبیه بود ، ساواک شبانه دستگیرش کرد و تا یک هفته تمام محله درترس و وحشت بسر میبرد و یکبار هم در تابستان سال ۱۳۵۶ در خیابان آیزنهاور(آزادی) تهران نزدیک میدان ۲۴ اسفند ،  شاه را با میهمانش که بیاد نمی آورم چه کسی بود  در رولزرویسی که به مردم دست تکان میداد دیدم و برایش دست تکان دادم و این بود همه سیاست برای یک نوجوان متوسط شهری همچون من.البته از سال ۱۳۴۹  عضو کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم و انجا با شاملو ، نادر ابراهیمی ، صمد بهرنگی ، عباس کیارستمی  آشنا شدم . این آغاز کتابخوانی من بود که تا به امروز نیز ادامه دارد . آنجا بود که زندگی کودکی و نوجوانی من پر از افسانه و جادو و رویاهای عجیب میشد . کتاب سر و گوش آدم را می جنباند ولی نه آنقدر که بدانم صمد بهرنگی چپ است و سیاسی ، بلکه فقط بتوانم از ماهی سیاه کوچولو لذت ببرم .گاه گدار هم  در روزنامه ها ی ان دوران یا در تلویزیون قبل از انقلاب از خرابکاران میگفتند که در فلان جا کشته شدند و یا در حال اعتراف هستند و من نمیدانستم انان چرا به خرابکاری مشغولند . حتی درزمستان سال ۱۳۵۲  زمانی که دوازده سال داشتم  وقتی محاکمه خسرو گلسرخی از تلویزیون پخش شد و جنجالی بپا کرد  من و همسن و سالان من درگیر سریال مرد شش میلیون دلاری و پیشتازان فضا و آیرون ساید و بالاتر از خطر و کارآگاه  راکفورد و ستوان کلمبو با بازی پیتر فالک و دوبله هنرمندانه شبیه صدای بیک ایمانوردی ،کلمبو بودیم و بعدها هم سریال دایی جان ناپلئون ناصرتقوایی  و اصطلاح سانفرانسسیسکو پرویز صیاد بود که حواس ما را پرت میکرد و مارا غرق در خنده و شادمانی مینمود .اما مذهب داستان دیگری داشت – خوش گذشتن های غیر قابل وصف روزهای تاسوعا و عاشورا و التهاب روزهای عزاداری ، آش نذری هفت تیانی خشت پرد ، ابگوشت ظهر خانه غلام خندان ، شام غریبان آسید عباس و خواهر امام  و کوچه پس کوچه های ساغریسازان و …. و بعد هم روزهای ماه رمضان داغ تابستانی که روزه های گاه و بیگاه ان ،  جان را از بدن جدا میکرد و بی تابی های رسیدن به افطار و یک جرعه آب خوش، همه  و همه خاطرات خوش و همه مذهبی بود که داشتیم .تا اوایل سال تحصیلی ۱۳۵۶ مذهب  زندگی من ،  اینچنین گذشت . در ان سال به راهنمایی یکی از معلمان دینی صاحب نام این شهر به جلسه مذهبی در خیابان بیستون رشت داخل کوچه تنگ و باریکی جنب مسجد بیستون  هدایت شدم که صبح جمعه ساعت هشت صبح تشکیل میشد و اولین سخنرانی من در ان جلسه زمانی که تنها شانزده سال داشتم ،  به تحریک  معلم مذهبی ان جلسه ،  در مضرات موسیقی بود . موسیقی که کمی بعدها بدون ان، زندگی برایم بی معنی بود و اولین کنسرت های پاپ بعد از انقلاب را من در این شهر برگزار نمودم . جلسه پر از جوان بود با شروع شلوغی های تبریز و قصور ماموران ، بعد از چهار پنج  بار رفتن به این برنامه،  جلسات تعطیل شد. بعد از پیروزی انقلاب بود که فهمیدم ان جلسات مربوط به انجمن حجتیه بود و من باید هزینه های زیادی برای ان میپرداختم .پایان بخش اولگيل نگاه: انتشار اخبار و یادداشت‌های دريافتی به معنای تائید محتوای آن نيست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می‌شود.
۱۳ بهمن ۱۳۹۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: گیل نگاه]
[مشاهده در: www.gilnegah.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن