تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى‏گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797723088




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شرایط تئاتر نسبت به قبل بسیار متفاوت شده است - نخست نیوز


واضح آرشیو وب فارسی:نخست نیوز: رضا کیانیان برای نخستین بار در عمر حرفه ای خود تصمیم به کارگردانی تئاتر گرفت. تجربه ای که حتی در دوران دانشجویی اش رخ نداد و چنان که در اظهاراتش بیان می کند «هر زمان به آن سوی ماجرا - جایی که کارگردان قرار داشت- می رفتم همه فکرم روی صحنه بود.»به گزارش نخست نیوز ، رضا کیانیان برای نخستین بار در عمر حرفه ای خود تصمیم به کارگردانی تئاتر گرفت. تجربه ای که حتی در دوران دانشجویی اش رخ نداد و چنان که در اظهاراتش بیان می کند «هر زمان به آن سوی ماجرا - جایی که کارگردان قرار داشت- می رفتم همه فکرم روی صحنه بود.» پس باید کارگردانی نمایش را به فهرست فعالیت های هنری متعدد کیانیان از جمله عکاسی، مجسمه سازی، طراحی صحنه و بازیگری افزود. متولد میدان خراسان تهران بعدها همراه خانواده به خراسان ایران رفت و همانجا بود که علاوه بر پایان تحصیلات دوره دبیرستان در حوزه علمیه مشهد به تحصیل دروس فقهی و اسلامی هم پرداخت. بنابراین او اصطلاحا پا در کفش خیلی ها کرده و با در نظر گرفتن عقاید پیش از انقلابش مجموعه ای گرانبها از تجربه های فکری و هنری را به عنوان اندوخته پشت سر گذاشته است. خط مشی جالبی که نام رضا کیانیان را در فهرست معدود هنرمندان چند وجهی ایران قرار می دهد؛ چهره هایی نمونه در میان هم نسلان خود و حتی نسل جدید. نمایش «حرفه ای» نوشته دوشان کواچویچ تا حدی بستری فراهم می آورد تا کیانیان تجربه های فکری و هنری پیش و پس از انقلاب خود را در قاب آن پیش روی تماشاگر قرار بدهد. از مجادله یک طرفدار نظام استالینیستی با نماینده مخالفان رسیده به قدرت تا ارایه ایده هایی در طراحی صحنه و به رخ کشیدن توانایی یک بازیگر صاحب سبک. مجموعه همین ویژگی هاست که نخستین تجربه کارگردانی رضا کیانیان را دیدنی می کند. گفت وگو با او در ادامه می آید. چرا بعد از ١٢ سال تصمیم به اجرای دوباره نمایش «حرفه ای» گرفتید؟ چه چیزی از آن دوران باقی مانده بود؟ سال ها از آن زمان می گذرد. من به این متن علاقه زیادی دارم و در ١٢ سال گذشته مداوم به آنچه در متن وجود دارد فکر کرده ام. آن زمان اوایل حضور احمدی نژاد بود و بعضی حرف های سیاسی که این روزها بسیار کم ارزش به نظر می رسد رواج داشت. مثلا اگر در اجرا تکه پرانی خطاب به رییس جمهور اتفاق می افتاد با استقبال تماشاگر همراه می شد. حرف هایی که امروز دیگر خریدار ندارد. در اجرای قبل تاکید بر موارد اینچنینی زیاد بود و به نظرم می رسید نمایشنامه عمق بسیار بیشتری دارد. بنابراین در اجرای جدید بر همین عمق تاکید کرده ام. اصلا کاری به شرایط ایران ندارم که سریع بگویند منظور کارگردان، فلانی بود. حقیقت این است که اصلا هیچ فلانی ای وجود ندارد و تیتو و هاول بهانه هستند که بگوییم هیچ چیز در این جهان تغییر بنیادین نمی کند و اگر می خواهید تغییری به وجود بیاورید باید از خودتان شروع کنید. یا اینکه پای حرفی که می زنید بایستید و در هر شغلی هستید، سعی کنید حرفه ای باشید. گفتمانی که غالب جامعه امروز است و عمده روشنفکران ما هم به نتیجه رسیده اند تغییر به وجود نمی آید، مگر اینکه مردم از خودشان آغاز کنند. در سال های اخیر بر این نکته تاکید می کنید که نباید مدام نوک پیکان انتقاد را به سوی دولت و نظام حاکم بگیریم و نیاز است خودانتقادی هم داشته باشیم. من پیش از انقلاب و سال های ابتدایی تغییر نظام سیاسی ایران، انقلابی دو آتشه ای بودم. ولی سال ٦٠ تحول عجیبی در من رخ داد. با خودم می گفتم اگر جای این افراد، تو به قدرت رسیده بودی چه می کردی؟ از خودم می پرسیدم و در واقع به این نتیجه می رسیدم اگر من جای صاحبان قدرت بودم بدتر عمل می کردم. آن زمان تفکرات خشن تر و انقلابی تری وجود داشت که اگر آنها قدرت را به دست می گرفتند جوی خون به راه می افتاد. به عنوان نمونه اگر مجاهدین خلق (منافقین) قدرت را به دست می گرفتند ایران را به کره شمالی یا عراق صدام حسین تبدیل می کردند. رفتاری که بعدا در کمپ اشرف اتفاق افتاد. شما فکر کنید آن زمان که به قدرت نرسیده بودند ترور می کردند، اگر به قدرت می رسیدند چه اتفاقی می افتاد. بنابراین از همان دوران معتقد بودم باید دوربین را به سوی خودمان برگردانیم و مدام به افراد مختلف انتقاد نکنیم. در کشور ما بعضی هنوز منتظر یک قهرمان هستند که بیاید و نجات شان دهد اما اگر از آنها بپرسید خودتان چه کار می کنید؟ هیچ پاسخی ندارند. می گویند همه چیز دست دیگران است! اما وقتی دوباره بپرسید دقیقا چه چیزهایی دست آنهاست؟ و به این پرسش ها ادامه دهید به این نتیجه می رسند تغییر را باید از خودشان آغاز کنند. این فکر سال به سال در من قوت بیشتری می گیرد و خوشبختانه حالا به یکی از گفتمان های جاری کشور تبدیل شده است. مثل اینکه بعضی می گویند فلانی برود، هرکس بیاید بهتر است. خب این چه حرف ابلهانه ای است؟ ما چندبار باید چنین چیزی را تجربه کنیم؟ در دوره اصلاحات تجربه کردیم، بعد در دوره احمدی نژاد و این روند همچنان ادامه دارد. بنابراین باید یک زمان بیاموزیم که به جای طرح آنچه نمی خواهیم، بگوییم دقیقا چه می خواهیم؟ یعنی دقیقا موارد مورد تاکید در نمایشنامه؛ اصلا هم مهم نیست در چه کشوری می گذرد. مارشال تیتو و کمونیسم بهانه های طرح ایده مورد نظر هستند. چون کمونیسم یک ایدئولوژی توتالیتر آمرانه از بالا به پایین است و ما به این بهانه می توانیم ایده مورد نظر را پروبال و رشد دهیم. شاید برای مخاطب جالب باشد به بهانه اجرای دوباره این نمایش بداند از ١٢ سال قبل تا امروز چه تفاوتی در جریان شرایط تئاتر و مواردی مثل ممیزی و برخورد مسوولان به وجود آمده است؟ آن زمان گفتند نمایش اجرا نشود. بهانه چه بود؟ اینکه شخصیت ها مشروب می خورند. خب تصور کنیم در «چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد» داستان درباره جمعی است که مشروب می خورند و دقیقا به همین دلیل از حالت عادی خارج می شوند و حرف هایی بیان می کنند که در حالت عادی ممکن نبود بر زبان بیاورند. اصلا کلیت داستان بر این اساس ساخته می شود. در بخشی از نمایش ما هم همین اتفاق می افتد و شخصیت ها حرف هایی می زنند که در حالت عادی نمی گویند. خب ما بیاییم بگوییم گلاب می خورند؟ آن وقت چنین حرف هایی مطرح نمی شود و کاراکترها سریع خداحافظی می کنند. اصلا نمایشی شکل نمی گیرد. اما در دوره جدید مسوولان آنقدر آگاه بودند که متوجه شوند شخصیت های نمایش ما در یوگسلاوی سابق مشروب می خورند نه در ایران و از طرفی اصل نمایش چیز دیگری است. گذشته از این، امروز شرایط تئاتر نسبت به قبل بسیار متفاوت شده و برخلاف سال پایانی دولت احمدی نژاد که حداکثر هر شب ٢٠ نمایش روی صحنه می رفت؛ الان فقط در تهران شبی بیش از ١٠٠ نمایش روی صحنه می رود. چنین رشدی به ویژه در شرایطی که دولت سالن تئاتر نساخته بسیار قابل تامل است. یعنی سرمایه خصوصی مردم وارد این حوزه شده و اگر در مقابل این حرکت بایستیم قطعا در زیرزمین خانه ها به کار خود ادامه می دهد. چرا از همبازی های قبلی دعوت نکردید؟ با احمد ساعتچیان و مریم سعادت که در اجرای قبل کنار یکدیگر بودیم مشکلی نداشتم و ما دوستان خوبی هستیم. البته این خطر هم وجود داشت برای تماشاگر این فکر پیش بیاید که قرار استدوباره با همان خوانش و همان سبک و سیاق مواجه شود. برای فرار از تداعی تکرار لحظات گذشته بهتر بود با چهره های دیگری کار کنم چون حرف جدید با بازیگران جدید راحت تر بیان می شود. اجرای قدیم به نظر شما کیفیت خوبی داشت؟ بله برای آن زمان نمایش خوبی بود. در گذشته تئاتر خوب با نمایشنامه یا نام نویسنده اش معنا می شد. یعنی اگر متنی از غلامحسین ساعدی، برشت یا شکسپیر بود این تلقی به وجود می آمد که نمایش حرفی برای گفتن دارد. ولی تئاتر ایران مدتی است مسیر متفاوتی را آغاز کرده و کیفیت اجرا معیارهای تازه ای دارد. بله، نمایش گروه های جوان را دنبال می کنم و متوجه این موضوع هستم. البته کواچویچ در ایران هنوز ناشناخته مانده اما در کشورهای اروپایی و امریکا آثارش بارها اجرا شده و فیلم «زیرزمین» بین سینمادوستان جهان معروف است. من آشنایی با این نویسنده را مدیون بابک محمدی هستم که نخستین بار متن را از آلمانی به فارسی ترجمه کرد. بعد به دلیل رویکرد مورد نظرم به متن انگلیسی رجوع کردم که برای اجرا در امریکا ترجمه شده بود. نمایش «حرفه ای» در برادوی هم روی صحنه رفته و ما آن متن را اجرا می کنیم. در متن آلمانی با روایت خطی مواجه هستیم ولی اینجا پیچشی اتفاق افتاده و شما از پایان وارد ماجرا می شوید. زمان دانشجویی یا بعد از آن هیچ وقت کارگردانی نمایش را تجربه کردید؟ نه، چون از زمان دانشجویی هروقت پیش آمد کارگردانی کنم، متوجه شدم به سوی دیگر صحنه تمایل بیشتری دارم. به همین دلیل دنبال کارگردانی نرفتم و تمام توجهم به بازیگری معطوف شد. الان هم که می بینید هر دو طرف هستم. دقیقا به همین دلیل پرسیدم که بگویم وقتی قرار است بازیگر حرفه ای کارگردانی را تجربه کند کار بسیار سخت می شود. به ویژه وقتی همزمان روی صحنه است. قیچی هرس کند خواهد شد، چون ناچار است تعلق خاطر به بعضی موارد را کنار بگذارد و از دید کارگردان بی رحمانه با اجرا مواجه شود. چقدر فکر می کنید موفق شده اید؟ خب به نظرم این چیزی است که شما باید بگویید. به نظرم بعد بازیگری کار پررنگ تر از کارگردانی اش شده، به ویژه وقتی به حضور شما در نمایش می رسیم پررنگ تر هم می شود. تا جایی که گاهی حس کردم هدایت هاشمی به سختی و البته کاملا غیرارادی تلاش می کرد تا کاراکتر خودش دیده شود. البته متوجه این نکته هم هستم که اصولا کاراکتر در نمایشنامه هم پررنگ است. نقشی که بهاره رهنما برعهده دارد خیلی کوتاه است و شاید اگر به بازیگر دیگری می گفتم نمی پذیرفت؛ به همین دلیل خیلی از او سپاسگزارم. ولی هدایت هاشمی توانایی زیادی دارد چون سال های زیادی است که او را دنبال می کنم. ولی نمایشنامه قدرت را در اختیار شخصیت لوک لاون قرار می دهد که من برعهده دارم. حالا تصور کنید اگر بازیگر مقابل توان ارایه نقش را نداشته باشد، هیج چیز دیده نمی شود. پس اگر حرف نویسنده و متن به تماشاگر منتقل شده به این معنا است که بازیگر مقابل کارش را درست انجام داده است. شخصیت جاسوس قبلا له شده و حالا قرار است نویسنده له شود. پس در مواقعی به دست و پا زدن می افتد. اگر این اتفاق افتاده، همان چیزی است که متن ایجاب می کرده رخ داده است. من این دست و پا زدن را به تلاش برای هم شانه شدن دو شخصیت تعبیر کردم. نه، اصلا این طور نیست و متن می طلبد که نویسنده برای دفاع از خودش دست و پا بزند. نویسنده تمام باورها و تکیه گاه هایش را از دست می دهد البته تا جایی مقاومت می کند و کار حتی به عصبانیت و پرخاش هم می رسد. ولی در نهایت به بچه حرف شنویی تبدیل می شود که می نشیند و داستانش را می نویسد. بارها در سینما یا تلویزیون پیش آمده که بازیگران جوان نگران بودند در مقابل من دیده نشوند. ولی تعریف من از بازیگری با این نگاه تفاوت دارد. ببینید! وقتی ما دو بازیگر در برابر هم دیالوگ داریم، با اینکه دوربین بسته شما را می گیرد ولی همان لحظه مخاطب از زاویه بازی نقش و دیالوگ شما در حال شناختن من است. همین روند در مقابل هم تکرار می شود و باید به واسطه بیان دیالوگ و بازی خوب کاری کنم که شما درست معرفی یا به قولی دیده شوید. بنابراین هرچه شما بهتر بازی کنید، من بهتر دیده می شوم و هرقدر من بهتر بازی کنم، شما بهتر دیده می شوید. به بیان کاسبکارانه: «من هرقدر کمک کنم بازیگر مقابلم دیده شود به نفع خودم است.» پس با تمام توان کوشش می کنم بهترین نمایش را ارایه دهد. البته بعضی آثار هم وجود دارد که می طلبد افراد بیشتر دیده شوند. مثل فیلم های چهره محور که همه اجزا به نفع یک بازیگر خوش قیافه یا خوش اندام در حاشیه قرار می گیرند. ولی کارهای من جنس متفاوتی دارد و شخصیت محور هستند؛ در آنها اتفاق مهم است نه بازیگر! پس همه باید کاری کنند که شاهد اتفاق باشیم. همان طور که از صحبت ها برمی آید حضور شما و هدایت هاشمی روی صحنه عوامل دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد. بنابراین حضور کاراکترهای حاشیه ای مثل چند نفری که در اداره مشغول رفت و آمد هستند چه ضرورتی دارد؟ معتقدم وجود یک بک گراند متن را تقویت می کند. چون دکور ما به صورت اغراق شده پرسپکتیو ساخته است و رفت و آمد افراد در این فضا جذابیت بصری دارد. البته حضور اینها عامل نمایشی است و کارکرد هم دارد، چون ماجرا در یک اداره می گذرد و به دلیل وجود کاراکتر منشی خانم و نوع ارتباطش با نویسنده باید فضایی باورپذیر بسازیم. کل نمایش ما یک ساعت است ولی داستان نمایشنامه در یک روز کاری اتفاق می افتد، بنابراین تمام عناصر موجود، تمهید ما برای به نمایش گذاشتن این گذر زمان محسوب می شود. قصد داریم بگوییم آنها کارمندان هستند، وقتی اداره تعطیل می شود، می روند و این حضور همچنان ادامه دارد و به صورت کولی ها و کارتن خواب ها در انتهای صحنه دیده می شوند، بعد در این شرایط شعار دادن شخصیت نویسنده شروع می شود. کاراکتر مقابل می گوید: «طوری صحبت می کنی انگار شماها از یک کشور دیگر آمدید. تو مثل من هستی؛ بنابراین چه تفاوتی دارد حکومت دست ما باشد یا شما؟» این دیالوگ ها توسط شما اضافه شد؟ ببینید این دو شخصیت مانند بازیگر و تماشاگری هستند که بدون یکدیگر معنا نمی شوند. مثل اتفاقی که اوایل انقلاب افتاد و تعداد زیادی از روشنفکران ما مهاجرت کردند. غلامحسین ساعدی یکی از این چهره های مورد علاقه من بود که در ذهنم جایگاه ویژه ای داشت و دارد. می دانید وقتی رفت چه اتفاقی افتاد؟ خلاقیتش خشکید. چرا؟ چون دیگر از شاه و ساواک خبری نبود. در این نمایش شخصیت لوک از بس جاسوسی نویسنده را کرده نسبت به جریان سیاسی مخالف هم به شناخت رسیده است. این ماجرا بلوغی به وجود آورده که موجب می شود بگوید «خبری از تغییر جهان هستی نیست. خودت را عوض کن.» ما هم قصد داریم همین حرف ساده را بگوییم، نه بیشتر. و البته در نمایش بر نوشتن تاکید زیادی می کنید. بله به این دلیل که اگر در زمینه آگاهی تاریخی کمبودی وجود دارد از همین ننوشتن ها نشات می گیرد. در عرض پنج سال می توانند تاریخ را برای ما وارونه کنند. گرچه این نقص با انقلاب دیجیتال کمرنگ تر می شود ولی به هرحال وجود دارد و ما باید آنچه بیان می کنیم را بنویسیم. آقای هاشمی رفسنجانی جزو سیاستمداران مثال زدنی در این زمینه بود که با نگارش خاطرات روزانه امکان شناخت بهتر و آگاهی نسبت به گذشته را به وجود آورد. سال ها قبل پاسخ شما به منتقدان عکاسی تان این بود که «به اندازه چند هزار فریم عکس جلوی دوربین سینما و تلویزیون بوده ام و با عکاسی غریبه نیستم» استدلال شما در کارگردانی نمایش هم همین است؟ سال ها در سینما بازیگردانی را تجربه کردم، یا در تئاتر به دراماتورژی پرداختم و به نوعی دستیاری کارگردان را تجربه کرده ام. حالا تصمیم گرفتم کارگردانی کنم و حتی طراحی صحنه نمایش را هم برعهده گرفتم چون در این زمینه هم تجربه دارم و بارها دستیار طراح صحنه بودم. ماجرای علاقه به عکاسی هم مربوط به چندسال اخیر نمی شود و از علایق دوران کودکی من است. ولی بعد از مدتی تصمیم گرفتم عکس هایم را به دوستان هم نسل خودم مثل سیف الله صمدیان، محمد فرنود یا جمشید بایرامی و رضا نبوی که از عکاسان بنام ایران هستند، نشان بدهم و نظرشان درباره برگزاری یک نمایشگاه را جویا شوم. بعد از دریافت نظر مساعد عکاسان باتجربه و شناخته شده بود که نمایشگاه را برگزار کردم. در همان نمایشگاه با نصرالله کسراییان آشنا شدم که بعد از احوالپرسی گفت: «از بس به تو فحش می دهند آمدم ببینم واقعا عکاس هستی یا نه؟» خلاصه مشغول تماشای عکس ها شد و بعد از پایان کار آمد روی شانه ام زد و گفت: «عموجان شما عکاس هستی؛ ادامه بده و به حرف جماعت توجه نکن!» آقای کیارستمی هم همین طور بود و کار خودش را انجام می داد. همیشه می گویم مشغول زندگی خودم هستم، حالا اگر از کارهای من لذت می برید فبها، اگر نمی برید کفها! سلیقه و علایق متفاوت است و ایراد ندارد. همه که نباید شکل هم باشند. این علاقه به چند وجهی بودن از کجا ناشی می شود؟ لزومی ندارد همه چند وجهی باشند و تاکید دارم بازیگر، باید به کار خودش بپردازد و لزومی ندارد منتقد هم باشد؛ ولی من هستم. مثلا پنج کتاب درباره بازیگری دارم و خودم را منتقد بازیگری می دانم. تجربه دستیاری کارگردانی و طراحی صحنه دارم، خب چه کار کنم. روانشناسی جامعه ما طوری است که وقتی در چند زمینه فعالیت کنید، می گویند «ای بابا همه جا هست!» تنزل پیدا کرده. بارها این جمله ها را شنیده ام. حتی می گویند فلانی پیشنهاد بازی در فیلم ندارد، زده به محیط زیست که خودش را مطرح کند. ایرادی ندارد و اجازه می دهم از افکارشان لذت ببرند چون همین امسال دوازده فیلمنامه پیشنهادی را دوست نداشته ام. الان به جایی رسیدم که می خواهم در آرامش زندگی کنم و عجله ای برای فتح قله ها ندارم. وقتی ٦٠ ساله شدم تصمیمی گرفتم. به خودم گفتم تا امروز سه تا ٢٠ سال زندگی کرده ای و اگر زور بزنی فقط یک ٢٠ سال باقی مانده؛ آنهم در این آلودگی هوا، پارازیت، محصولات شیمیایی و موارد مشابه. پس حداقل این بیست سال باقیمانده را رک و راست ادامه بده و دروغ نگو. به همین دلیل حالا وقتی پیشنهاد بازی در فیلم مطرح می شود و از فیلمنامه خوشم نمی آید رک می گویم. قبلا بهانه دست وپا می کردم، جالب اینکه طرف مقابل هم می دانست بهانه است و ناراحت نمی شد. اما الان که راست می گویم دلخور می شوند. از طرفی می دانید چه افرادی همواره مشغول ایراد گرفتن هستند؟ افراد بیکار. این جمله هم از آقای کیارستمی است. چون معتقد بود اگر این افراد سرگرم کار خودشان باشند دیگر فرصتی برای سرک کشیدن به زندگی دیگران پیدا نمی کنند. مثل زمانی که آقای مشایخی به عنوان چهره تبلیغاتی یک کمپانی انتخاب شد و همه انتقاد کردند. همان دوران من در حمایت از ایشان یادداشتی نوشتم و معتقد بودم هیچ ایرادی ندارد و در تمام جهان مرسوم است. مشکل چیست؟ شاید مردم جایگاه خاصی برای هنرمند قایل هستند. در آن یادداشت به نکته ای اشاره کردم و معتقد بودم آنها که از این کار بدشان می آید هنوز چپی هستند. آن هم چپ از نوع قدیمی منسوخ که همچنان با سرمایه دار مخالفت می کنند و اگر تصویر شما در راه سرمایه دیگری هزینه شود می گویند طرف به مردم خیانت کرده! و خودش را فروخته است. درحالی که مگر با سرمایه همین شخص برای صدها نفر شغل ایجاد نمی شود و مگر همین ایجاد شغل رفاه اجتماعی به وجود نمی آورد؟ خب تمام سرمایه داران ایران هم که جیب مردم را نزده اند، بسیاری از آنها سرمایه را با تلاش خودشان به دست آورده اند یا میراث زحمات پدران شان بوده. حالا ما همش بگوییم مرگ بر سرمایه دار، چه اتفاقی می افتد؟ ولی از یاد نبریم زمانی خودتان طرفدار دیدگاه های نظری چپ بودید. البته آنچه در گذشته وجود داشته دقیق نبوده است. انکار نمی کنم و براساس تجربه شخصی می گویم نباید این طور با سرمایه دشمنی کنیم. البته من پیش از انقلاب طرفدار این نگاه بودم و ابتدای مصاحبه اشاره کردم که اوایل انقلاب به نتیجه رسیدم اگر خودم جای حکومت بودم چطور رفتار می کردم؟ از طرفی اینکه نیروی کار توسط سرمایه استثمار می شود هم حرف درستی است. اما آیا با ایجاد سندیکا و نهادهای مدنی نمی توان در برابر زیاده خواهی سرمایه دار ایستاد و محدودش کرد؟ ولی در ایجاد صنف و تفکر صنفی هم با مشکل مواجه هستیم. دلیلش وجود همین تفکر دشمنی با سرمایه است. همین طور بی دلیل از یک نفر که پولدار باشد بدمان می آید. درحالی که افزایش رفاه ایرادی ندارد، نباید از رفاه کنار دستی خودمان ناراحت شویم. دزدی، اختلاس و مال مردم خوری است که باید بدمان بیاید و ایراد دارد. سرمایه دارسازی با پول مردم و اختلاس بحران به وجود می آورد و به دشمنی ها دامن می زند. بله، سرمایه داری دولتی همیشه فسادآفرین بوده و تجربه کشورهای متعدد طرفدار دولتی شدن سرمایه بیانگر گسترش فساد مالی است. هنوز در کشور دو شکل نگاه وجود دارد. عده ای طرفدار سرمایه دولتی هستند و بعضی هم از سرمایه خصوصی حمایت می کنند. به نظرم در نهایت پیروزی با سرمایه خصوصی است و سرمایه دولتی دوام ندارد. مثل هنر دولتی که در هیچ کشوری ماندگار نشد و چین و شوروی نمونه های شکست این نگاه هستند. هرچیز در آزادی و رقابت سالم معنا پیدا می کند. ولی قطعا تایید می کنید که حمایت از ورود سرمایه خصوصی به تئاتر و کنار کشیدن دولت نتیجه مثبتی ندارد. از یاد نبریم که در مرحله گذار به سر می بریم و همیشه در این مرحله اشتباه هایی وجود دارد اما به مرور برطرف خواهد شد. الان سه سال است که ما در حال تجربه تئاتر خصوصی هستیم. اجازه می خواهم مخالفت کنم. حتما، هیچ اشکالی ندارد. چون در دولت دهم کفگیرها به ته دیگ رسیده بود و حساب خالی وزارت ارشاد موجب شد به ورود سرمایه های خصوصی چراغ سبز نشان دهند. همزمان عده ای از مدیران تئاتری و هنرمندان هم ماجرا را تئوریزه کردند. از این منظر، کاهش حمایت دولت از تئاتر حتی به پیش از دولت احمدی نژاد بازمی گردد اما چون در دولت احمدی نژاد بگیر و ببند زیاد بود گروه های تئاتری کارشان را طور دیگری و به دور از چشم مجرایی رسمی پی گرفتند. بعضی نمایش ها به داخل خانه ها و به پارکینگ ها رفت و جوانه تئاتر خصوصی به نوعی شکل گرفت. در سینما هم وجود داشت چون آقایان شمقدری و احمدی نژاد می گفتند ما پول می دهیم پس ما می گوییم باید چه محصولی خلق شود. خب اصلا پول ندهید، رخشان بنی اعتماد در همین شرایط فیلم ساخت، جعفر پناهی، علیرضا داودنژاد و هنرمندان دیگر کارشان را انجام دادند و نیازی به پول دولت نداشتند. شکل گیری نوع متفاوتی از اجرای نمایش و ساخت فیلم ها عکس العمل و واکنش هنرمندان به افزایش چنین فشارهایی بود. اینجاست که گفتمان تازه در کشور پدید می آید و مثلا بحث فیلمسازی خصوصی و تئاتر خصوصی به میان می آید. جریانی است که بخواهیم یا نخواهیم راه می افتد و وقتی نوبت به دولت آقای روحانی رسید ادامه پیدا کرد. فقط یک تفاوت وجود داشت، اینکه برخلاف گذشته دولت سد راه نشد و کاری به هنرمندان و سرمایه گذاران نداشت. اتفاقا معتقدم همین که کاری نداشت خوب شد. نگاه امیدواری دارم و به نظرم همه چیز رو به پیش در حرکت است. تئاتر قبل از انقلاب دولتی بود و آرام آرام به سوی خصوصی شدن می رفت که با وقوع انقلاب به تاخیر افتاد. حالا دوباره به مسیر بازگشته و دارد دوباره شکل می گیرد. ولی بین مضامین موجود در نمایشنامه کواچویچ و شرایط حاکم بر امروز ایران مشابهت هایی وجود دارد. این به معنی اختراع دوباره چرخ و درجا زدن نیست؟ نه به این دلیل که ١٢ سال قبل گفتمان «تغییر را از خودت آغاز کن» در جامعه وجود نداشت اما امروز وجود دارد. این یعنی پیشرفت و حرکت رو به پیش. این اتفاق آغاز شده و من این نکته را در ذات نمایشنامه دیدم. نمایشنامه از این ظرفیت برخوردار است که در حد یک طنز سطحی سیاسی اجرا شود و اتفاقا تماشاگر هم می پذیرد و خوشش هم می آید ولی ما سعی کردیم از چنین فضایی فاصله بگیریم. طنز عمیق وجود دارد و بلافاصله حرف جدی هم بیان می شود. میان خنده و گریه فضایی ایجاد می کنیم و اجازه نمی دهیم مخاطب به همین راحتی از سالن خارج شود.


چهارشنبه ، ۳۱خرداد۱۳۹۶


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نخست نیوز]
[مشاهده در: www.nakhostnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن