تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):براستى كه حقيقت خوشبختى آن است كه پايان كار انسان خوشبختى باشد و حقيقت بدبختى آن ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797683765




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داماد پس از لو رفتن بیماری روانی‌اش پول و طلای همسرش را دزدید و به لندن رفت


واضح آرشیو وب فارسی:الف: داماد پس از لو رفتن بیماری روانی‌اش پول و طلای همسرش را دزدید و به لندن رفت

تاریخ انتشار : شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۴۳
ایران نوشت: دختر جوان هنگام باز کردن صفحه فیس‌بوک‌اش متوجه پیام یک مرد غریبه شد اما چون او را نمی‌شناخت به آن اهمیتی نداد. اما روزهای بعد تا یک هفته پیام‌های دیگری در صفحه شخصی ترانه ظاهر شد.  ارسال‌کننده پیام‌ها مرد جوانی به نام «فریدون» بود که خودش را فیزیکدان اهل لندن معرفی می‌کرد و با ابراز علاقه به ترانه از او می‌خواست بیشتر با هم آشنا شوند. ولی ترانه به این پیام‌ها همچون یک سرگرمی تازه نگاه می‌کرد و اهمیتی به احساسات فریدون نمی‌داد. تا اینکه بعد از چند ماه فریدون پیشنهاد ازدواج داد. درست در ششمین ماه آشنایی‌شان بود که ترانه به او اجازه داد با شماره تلفن همراهش تماس بگیرد تا بیشتر با هم آشنا شوند. شش ماه هم تماس‌های تلفنی آنها ادامه داشت تا آنکه مرد جوان به تهران آمد و درخواست ملاقات حضوری کرد، اما ترانه ملاقات حضوری را تنها با اجازه خانواده‌اش امکان‌پذیر دانست. فریدون که در روز خواستگاری تنها به خانه ترانه رفته بود تأکید کرد؛ در صورتی که موافقت ترانه و پدر و مادرش را جلب کند، خانواده‌اش از لندن به تهران خواهند آمد تا توافق‌های نهایی را انجام دهند. با این حال ترانه با ازدواج موافقت نکرد و اجازه خواست بیشتر تحقیق کند. او همان شب به برادر خودش گفت: «من به فریدون مشکوک هستم. آخه پسری که تحصیلکرده دانشگاه لندن بوده، خوش تیپه و خانواده ثروتمندی دارد، چرا باید بین این همه دختر منو انتخاب کنه؟» اما تحقیقات ترانه موضوع خاصی را برایش روشن نکرد، تا اینکه فریدون گفت: «من خواب پدربزرگم را دیده‌ام که گفته فقط با تو خوشبخت خواهم شد!» بعد هم تأکید کرد که عاشق وقار و سادگی او به عنوان یک دختر باشخصیت ایرانی شده است. سرانجام ترانه «بله» را گفت و خانواده فریدون به تهران آمدند. پدر داماد استاد یکی از دانشگاه‌های انگلیس بود و مادرش کلاس‌های آشپزی مشهوری در لندن داشت. بنابراین از نظر پدر و مادر ترانه همه چیز جفت و جور بود و به خاطر همین اعتماد مهریه‌ای بیشتر از 110 سکه تعیین نکردند و قرار گذاشتند ترانه بعد از پایان تحصیل و برای زندگی راهی انگلیس شود اما ترانه شرط کرد بعد از عقد رسمی حداقل دو سال باید بگذرد تا زندگی مشترکشان را آغاز کند. طی دو سالی که زوج جوان با هم عقد کرده بودند تنها چند بار همدیگر را دیدند، چرا که ترانه مشغول گرفتن مدرک لیسانس خود بود و فریدون مشغول کار در لندن. در همان چند رفت و آمد ترانه متوجه برخی از رفتارهای عجیب و غریب شوهرش شد. فریدون عادت داشت شب‌ها بیدار شود و ساعت ها ‌هم بیدار می‌ماند، بی‌جهت شادی می‌کرد و گاهی در یک گوشه با خودش حرف می‌زد. اما در پاسخ به ترانه دلیل رفتارهایش را جابه‌جا شدن و تغییر ساعت خوابش در مسافرت عنوان می‌کرد یا می‌گفت بالش مخصوص خود را به همراه نیاورده است و.... رفتارهای مشکوک فریدون بعد از شروع زندگی مشترک آنها در تهران بیشتر شد. او گاهی صدای موسیقی را آنقدر زیاد می‌کرد که همسایه‌ها اعتراض می‌کردند و گاهی از صدای شستن ظرف‌ها عصبانی می‌شد. بعضی وقت‌ها نیمه شب بیرون می‌رفت و دم صبح به خانه برمی‌گشت. ترانه تصور می‌کرد که شوهرش معتاد است، اما آزمایش خونی که به بهانه‌ای از او گرفت چیزی را درباره اعتیاد او به مواد مخدر یا الکل نشان نداد. در این مدت پدر ترانه به دخترش فهماند که فریدون تعادل روحی ندارد و بهتر است نزد روانشناس بروند. اما نه تنها فریدون حاضر به این کار نشد بلکه اصرار داشت که ترانه دوستش ندارد و برای ثابت کردن عشقش باید مهریه‌اش را از حالت «عندالمطالبه» به «عندالاستطاعه» تبدیل کند. ترانه هم برای ثابت کردن عشقش این کار را کرد، اما فریدون باز هم عوض نشد. به تدریج مشکلات میان ترانه و فریدون آنقدر زیاد شد که همه فامیل متوجه ناسازگاری‌شان شدند. ترانه در دو سال زندگی مشترک نتوانست با شوهرش به یک مسافرت کوتاه برود و حتی اجازه نداشت خانواده‌اش را میهمان کند. تا اینکه دو ماه پیش فریدون به طور ناگهانی ناپدید شد و بعد از گم شدن او ترانه فهمید چند میلیون تومان پول، دلار و طلاها را هم با خود برده است. او وقتی با پدر و مادر فریدون تماس گرفت و موضوع را گفت، آنها اعلام کردند پسرشان بیماری «اختلال دوقطبی» دارد و... از وقتی که فریدون خانه و زندگی‌اش را ترک کرده بود دو ماهی می‌گذشت و ترانه سرخورده از سرنوشت شوم‌اش نمی‌دانست چه کار کند؟ او دو راه داشت؛ پیدا کردن شوهر بیمارش و ادامه زندگی با مشکلات فراوان یا طلاق گرفتن و طرد شدن از فامیل. اما پیش از آنکه دومین سالگرد ازدواج‌شان برسد تصمیم‌اش را گرفت و هفته پیش در تهران به دادگاه خانواده رفت تا از شوهر فراری‌اش طلاق بگیرد. اما در خانواده و فامیل‌شان طلاق امری ناخوشایند بود و هر زنی که از همسرش جدا می‌شد مورد بی‌مهری و قهر فامیل قرار می‌گرفت. وقتی ترانه از شعبه 261 دادگاه خانواده بیرون می‌آمد دستمالی از کیفش درآورد تا نم اشک‌هایش را پاک کند. سپس روی صندلی راهرو نشست تا پدرش کپی مدارک لازم را برای ضمیمه کردن به پرونده بیاورد. اما دلش راضی به طلاق نبود و ترجیح می‌داد به زندگی‌اش سر و سامانی بدهد. به همین خاطر وقتی پدرش از راه رسید، تصمیمش را به اطلاع او رساند و با بستن پرونده دادگاه، راهی خانه شد تا پس از پیدا کردن شوهر بیمارش چاره‌ای بیندیشند و...







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن