واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
عاشورا در جغرافیای جهان اسلام محدود نمی شود:
مقتلی از سین کیانگ درباره عاشورا دیدگاه نویسنده دربارۀ اهل بیت و برگزیدگی آنان یکی از شاخصهای اصلی این روایت داستانی است که به خودی خود رشتۀ اصلی داستان و پشتوانۀ آن بهشمار میآید.
گروه آیین و اندیشه فرهنگ نیوز؛ عاشورا تنها یک حادثه تکان دهنده در مکتب تشیع نیست، بلکه دیگر فرق و مذاهب اسلامی نیز از آن متالم می شوند. چرا که حوادث مهم و تاثیرگذار اسلام تنها محدود در جغرافیای جهان اسلام نشده، بلکه جغرافیایی فراتر از جهان اسلام را تحت تاثیر خود قرار داده است. در یکی از این موارد، فردی داستان نویس احتمالا از منطقه سین کیانگ چین، مقتلی با نگاه داستانی را از واقعه عاشورا تدوین کرده است.در این اثر، داستاننویس اهل سنت و حنفیمذهب از منطقۀ سین کیانگ، اثر خود را به فارسی و با فرهنگ چینی نگاشته و این اثر از ویژگیهایی استثنایی در گزارش داستانی تاریخ اسلام و عاشورا برخوردار است. شکل داستانی برای روایت عاشورا، تقریبا در همۀ سطوح در نظم و نثر وجود داشته و از اواخر عصر صفوی به این سوی، بهویژه در قالب تعزیه و عمدتا نظم قالبهای تازهای بهدست آورده و بر حجم آن بسیار بسیار افزوده شده است. اما اثری با این رویکرد و آن هم در آسیای مرکزی و در چین اثری بی بدیل و ممتاز و قابل توجه است.این اثر نسبت به آثار مشابه خود در فرهنگ اسلامی و ایرانی بسیار متفاوت است. روایت حاضر، توسط یک سنی نوشته شده و از زاویه بیان داستان کربلا و البته تاریخ خلفای قبل از آن، شکلی متفاوت پیدا کرده است. نویسنده اگرچه یک سنی حنفی است اما تلاش کرده است بیان عقاید و باورهای خود را با عشق و علاقۀ خاص به کربلا و امام حسین(ع) به گونهای جمع کند که از این منظر بسیار قابل توجه و اهمیت است.از نظر داستانی، روایت این کتاب، در برخی از داستانها شباهت با موارد مشابه دارد، اما تا آنجا که جستوجو شد موارد داستانی کاملا متفاوت و تازهای در آن وجود دارد که منحصر به خود این کتاب بوده و از این جهت آن را میتوان یک روایت مستقل بهشمار آورد. در این زمینه شاید داستان شهربانو که با کیفیت خاصی در این کتاب بیان شده، یکی از این موارد تلقی شود. کتاب حاضر، یک دوره تاریخ خلفا را نیز در خود جای داده است. گرچه فکر میکنیم این بخش به نوعی تنظیم شده است که مقدمهای برای بیان مقتل امام حسین باشد، اما در همین بخش نیز شکل داستانی بسیار جالبی وجود دارد و برای مثال مطلقا از جنگ جمل و صفین یاد نشده و به جای آن از جنگ معاویه با امام علی(ع) در حمله به مدینه یاد شده است. گفتنی است که بخش دیگر آن پس از مقتل و داستانهای تاریخی است که دربارۀ گرفتن انتقام از خون امام حسین(ع) عنوان شده و مسائل تازه فراوان دارد.دیدگاه نویسنده دربارۀ اهل بیت و برگزیدگی آنان یکی از شاخصهای اصلی این روایت داستانی است که به خودی خود رشتۀ اصلی داستان و پشتوانۀ آن بهشمار میآید. بااینحال صحنههای جنگی کربلا، چینش داستان به شکل دلخواه و برخلاف روال قطعی تاریخ و گاه تعابیر بهکاررفته، همه از مسائلی است که میتواند مورد توجه اهل ادبیات قرار گیرد.
در ادامه بخش های از این مقتل را عینا نقل می کنیم:در وقت به میدان آمدن علیاکبر چنین گوید:«عبدالله [: عبیدالله] زیاد روی سپاه کرد گفت: این فرزند حسین است ــ رضه عنه. کیست آن مردی که برود و سرش را از تن جدا کند؟ خوارجی بود از نامداران شام و نام او مصراع بن غالب بود. اسب در میدان راند و برابر علیاکبر آمد و به گرز با او حمله کرد و خواست تا گرزی بر وی زند. علیاکبر نیک مردانه بود. نعره بزم و گرم زده، اندر آمد، و کمربند مصراع را بگرفت، و چنان درکشیدش که از اسب بخاک درافتاد، و در روی افتاد. خواست تا برخیزد، علیاکبر یکی شمشیر بر میان مصراع زد، به دو نیم کردش. سواری دیگر اندر آمد، هنوز در میدان راست نه استاده بود که علیاکبر به دوزخ فرستادش. بعد هر کدام بیرون میآمدند، علیاکبر به دوزخ میفرستاد تا صد و هفتاد کس را به دوزخ فرستاد، و کسی دیگر بیرون بیامد و گرما در تفسیده بود، و تشنگی بر وی غالب شده. شتابان پیش پدر آمد، و خُود را از سر برداشت و در پای پدر افتاد. پدر او را در کنار گرفت و بر رویش بوسه چند داد، و زبان انگشت خود را در دهان او نهاد، و گرد میدان را به زبان از دهان او دور میکرد، و پاک میکرد. علیاکبر گفت: ای پدر! اگر یک دم آب یابم تا بخورم، جمله سپاه خوارجیان را پست کنم.بعد از آن به سوی مادر رفت و در پای مادر افتاد، و مادر را وداع کرد، و به نزدیک خواهران رفت. خواهران در پای او افتادند، وداع کردند. الوداع میگفت. بعد از آن پیش عمّۀ خود امکلثوم رفت، و در پای او افتاد، و بسیار بگریست، و او را نیز وداع کرد. علیاکبر را پدرش آواز داد و گفت: ای جان پدر و ای مونس عمّان پدر! زود بیا، علیاکبر از پیش مادر برخاست و پیش پدر آمد. او را پدر در کنار گرفت و گریستن گرفت، و از پیش گریستن علیاکبر وداع کرد. پدرش گفت: ای جان پدر! مرا همه عمر امشب بیش نیست، از آنکه جدّم مرا در خواب گفته است که روز دهم ماه محرم شب آذینه بر ما خواهی آمدند. بعد از آن علیاکبر پدر را وداع کرد، و اسب را در میدان راند، و برابر صف خوارجیان آمد، و از آن خوارجیان صد سوار در میدان آمده بودند، علیاکبر نعره بزد، و چون شیر بر ایشان حمله کرد، و از چپ و راست میزد تا آوردهاند از آن سواران قرب چهار مرد را بکشت و دیگران بگریختند. علیاکبر باز پیش پدر آمد. زبان از دهان افتاد. گفت: ای پدر! یک قطره آبم بده. امیرالمؤمنین حسین ــ رضه عنه ــ گریان شد گفت: ای جان پدر! من تشنۀ هفت روزهایم [= ام]، پس آنگاه انگشترین رسول را در دهان او نهاد، و مزیدن [: مکیدن] گرفت، اندکی حلقش تر شد. باز حمله کرد هزار مرد از لشکر خوارجیان جدا شده بودند، خویشتن را بر ایشان زد و جنگ آغاز کرد و چپ و راست میزد، و میافکند تا آوردهاند که از آن خوارجیان قرب دویست مرد را بکشت، و نیزهزنان آن لشکر را تا صف لشکرانشان برد.چون آن سپاه بدیدند آن شیر بچه چگونه جنگ میکند، از پیش و پس همه لشکر بر وی غلبه کردند، و بسیاری از ایشان خوارجیان از آن سگان دیگر را بکشت، و آخر کارش کردند، و از پایش درافکندند. علیاکبر نیز شهادت یافت و به صدر جنّت خرامید، قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون. آنگاه باد برخاست و خاک در چشم همه عالم کرد. امیرالمؤمنین حسین ــ رضه عنه ــ برهنه کرد و خروشان به سوی اهل بیت آمد و گفت که از علیاکبر آن دریغ آمد. خروش از اهل بیت برآمد. شهربانو گریان شد و نعره میزد، و امیرالمؤمنین حسین ــ رضه عنه ــ به مصاف آمد، به وقتی که خوارجیان بازگشته بودند، همه خاک کربلا را بر سر کردند. شهربانو از بهر فرزندان آن روز گریه و نوحه میکرد، اگر سنگ را چشم بودی، بر وی بگریستی. هیچ مادری را به داغ فرزند مبتلا نگرداند، و خواهران و عمّۀ او ماتم علیاکبر میداشتند و او را به خاک دفن کردند».
96/1/6 - 10:22 - 2017-3-26 10:22:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]