تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797797140




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آن دو را «بصيرت تاريخي» به هم پيوند داد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آن دو را «بصيرت تاريخي» به هم پيوند داد
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر سالروز رحلت مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ‌علي ابوالحسني(منذر) است...
نویسنده : فتاح نقي‌پور 


روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر سالروز رحلت تاريخ‌پژوه نامدار معاصر، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ‌علي ابوالحسني(منذر) است و به همين مناسبت و در نكوداشت ياد و خاطره وي و استاد ارجمندش، مرحوم آيت‌الله حاج‌شيخ حسين لنكراني، مراسمي در حوزه علميه حضرت عبدالعظيم برگزار شد. به مناسبت پيش گفته و در بازپژوهي نسبت آيت‌الله لنكراني و استاد ابوالحسني در تحقق بازخواني و بازنگاري تاريخ مشروطيت ايران، با حجت‌الاسلام شيخ محمدصادق ابوالحسني (فرزند استاد)گفت‌وشنودي انجام داده‌ايم كه نتيجه آن را پيش رو داريد. به نظر شما مرحوم استاد منذر نسبت به جايگاه آيت‌الله لنكراني در تحولات تاريخ معاصر ايران از مشروطه تا جمهوري اسلامي چه زاويه نگاهي داشت و اين نوع نگاه در تأثيرپذيري و استفاده ايشان از محضر آيت‌الله لنكراني چه تأثيري گذاشت؟ بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. از ويژگي‌هاي مهم در تاريخ‌نگري و تاريخ‌نگاري استادابوالحسني (منذر)، «بصيرت تاريخي» و «جريان‌شناسي» است. البته اين امتياز، تنها با مطالعه اسناد و منابع در كنج كتابخانه‌ها به دست نمي‌آيد. به نظر من آشنايي استاد ابوالحسني با آيت‌الله حاج‌شيخ‌حسين لنكراني از نقاط عطف زندگي ايشان است كه به بينش تاريخي ايشان عُمق داد و گمگوشه‌هاي تاريخ مشروطه را برايش روشن كرد. ايشان به بركت استاد خبير و تحقيقات 35 ساله، حلقه‌هاي مفقوده تاريخ مشروطه را كشف كرد و با مخلوط كردن تاريخ مكتوب با تاريخ شفاهي، بين لايه‌هاي پيدا و پنهان حوادث، پيوند زد. من آيت‌الله لنكراني را تنها در حد يك شخص نمي‌بينم بلكه به ايشان به مثابه يك جريان نگاه مي‌كنم. اگر بخواهيم نقش برجسته مرحوم لنكراني را نسبت به تاريخ معاصر ايران بررسي كنيم، بايد در دو مرحله به بحث بپردازيم. يكي نقش تاريخ‌سازي است كه ايشان در دوران گذار از «مشروطه» به «جمهوري اسلامي» در عرصه سياسي در استعمارستيزي و استبداد‌زدايي ايفا مي‌كند و ديگري تأثيري است كه در تقابل با تاريخ‌نگاري سكولار و زمينه‌سازي براي «بازنگري در تاريخ معاصر»، به ويژه «مشروطيت» دارد. لنكراني، داناي اسرار عصر مشروطه تا انقلاب و در حكم «جعبه سياهِ» تاريخ معاصر كشورمان است. يكي از افتخارات حقير اين است كه از نزديك توفيق درك محضر آيت‌الله لنكراني را داشتم و نوع نگاه و بينش اين دو بزرگوار را نسبت به هم ديده‌ام. بنده معتقدم كه مرحوم استاد منذر در ارزشگذاري جايگاه آيت‌الله لنكراني و استفاده از اين شخصيت بزرگ، هر دو جنبه را در نظر مي‌گرفت. اگر مي‌پرسيد ايشان از چه زاويه‌اي به مرحوم لنكراني نگاه مي‌كرد، براي يافتن پاسخ بايد آن دو جنبه را به صورت دو روي يك سكه، مورد بررسي قرار داد. پس اگر موافقيد بحث را از نقش تاريخ‌ساز آيت‌الله لنكراني در تاريخ معاصر ايران آغاز كنيم و بعد به تأثيرات ايشان روي تاريخ‌نگاري جديد بپردازيم. حتماً، ببينيد آيت‌الله لنكراني در بُعد تاريخ‌سازي راد‌مردي است كه با رشته عمر صد ساله خود، عصر مشروطه را به روزگار ما پيوند مي‌زند و با كوله‌باري كه از تجربه‌هاي سياسي دوران مشروطه به بعد دارد، به ياري انقلابيون مي‌آيد و آموزگار دين و سياست مي‌شود. براي توضيح بيشتر، ابتدا بايد مقدمه‌اي را خدمتتان عرض كنم. در تاريخ معاصر ما، دو شخصيت بيشترين نقش را در سير جنبش‌هاي اسلامي و اصلاحي دارند و تأثير عميق و ماندگاري در خط دادن به جنبش‌هاي اسلامي ايفا مي‌كنند. يكي «شيخ فضل‌الله نوري» است و ديگري «سيد روح‌الله خميني» رضوان‌الله عليه ما. تمامي جنبش‌هاي اسلامي كه به رهبري روحانيت از مشروطه تا امروز در كشور ما سر برداشته و پيش رفته، به نحوي، مُهرِ انديشه شيخ فضل‌الله را بر پيشاني دارند. پيشنهاد ابتكاري شيخ يعني «اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطه»، مبني بر نظارت رسمي و فائقه هيئتي از مجتهدان تراز اول بر مصوبات مجلس، اين ظرفيت را ايجاد كرد كه اگر تأييد و امضاي مجتهدين پاي مصوبات مجلس نباشد، اعتبار شرعي و قانوني ندارند. اين مسئله زمينه‌ساز جنبش‌هاي روحانيت بعد از شيخ شهيد شد. مثلاً شهيد مدرس، اول به عنوان يكي از مجتهدان تراز اول در مجلس حاضر شد و گام در عرصه سياست ايران گذاشت. بعد از آن بزرگاني مثل حاج‌آقا نورالله اصفهاني و بعدها حاج آقا حسين قمي و امام خميني مبناي اعتراض و قيامشان در برابر پهلوي عدم‌اجراي اصل دوم بود كه طبيعتاً اعتبار قوانين مجلس، دولت و سلطنتي را كه تكيه‌گاهش مجلس بود، زير سؤال مي‌برد. حتي قرار بود آيت‌الله كاشاني را به جرم صدور حكم ترور «رزم‌آرا» و امام خميني را در قصه «انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي» و «قيام 15 خرداد» اعدام كنند اما اصل دوم قانون اساسي و بحث مصونيت مجتهدان، خون اين دو بزرگوار را بيمه كرد. بعد از پيروزي انقلاب هم امام بارها با اصل دوم در برابر مخالفان احتجاج كردند و در آن قضايا خطاب به ملي‌نماها فرمودند: اگر شما اين انقلاب و قانون اساسي را هم قبول نداريد، اصل دوم قانون اساسي مشروطه را اجرا كنيد كه طبق آن تمام قوانين زمان شاه بي‌اعتبار است، چون به تنفيذ مجتهدان نرسيده لذا هم سلطنت، هم مجالس شورا و سنا و هم قوانيني كه دولت اجرا كرده، فاقد اعتبار قانوني است. پس چنانكه مي‌بينيد، خونِ قيامِ شيخ، در شريان‌هاي نهضت‌هاي اصيل معاصر، جاري و ساري است و امام خميني به نحوي ميراثدار اين سرمايه محسوب مي‌شود كه با تشكيل حكومت اسلامي گام را فراتر مي‌نهد و به اصطلاح قله را فتح مي‌كند. با حفظ اين مقدمه، وقتي سراغ زندگي و كارنامه آيت‌الله لنكراني مي‌آييم، مي‌بينيم كه‌ اين بزرگوار در طول يك قرن، هم شيخ فضل‌الله نوري و هم امام خميني را درك مي‌كند و در اين دوران پرفراز و نشيب تاريخي مخصوصاً از كودتاي رضاخاني تا پيروزي انقلاب اسلامي، حلقه وصلي است كه جريان‌هاي استعمار‌زدا و استبداد‌ستيز را به هم پيوند مي‌زند و در قامت شخصيتي جريان‌ساز، تاريخ ايران را با رهبران نهضت‌هاي معاصر، رقم مي‌زند. يعني با شهيد مدرس، آقانورالله اصفهاني، آيت‌الله كاشاني، آيت‌الله بروجردي و... همكاري دارد و نهايتاً براي سرنگوني استعمار و استبداد در ايران اسلامي، گمشده خود را در شخصيت امام خميني(ره) مي‌يابد و در سلك ياران باوفا و قديمي ايشان در‌مي‌آيد. مرحوم لنكراني در چه سني وارد عرصه سياست شدند؟ ايشان مي‌فرمود من از 12 سالگي وارد مبارزات سياسي شدم. البته تا آخر عمر يعني سال 1368دست از فعاليت سياسي برنداشتند ولي بعد از شهادت مدرس و به ويژه پس از شهريور 1320 تا حدود سال 1340 يكه‌تاز عرصه سياست بودند، لذا معتقدم به لحاظ قدمتِ سن و سابقه، از همه انقلابيون در سوابق سياسي كهنه‌كار‌تر است. خلاصه دلداده شيخ است و يار امام. يك اعتقاد راسخي به امام داشت و هميشه مي‌فرمود: «به ايمان اين سيد ايمان دارم.» يعني مبدأ شكل‌گيري شخصيت و حركت سياسي مرحوم لنكراني در پرتو آشنايي با سيره شيخ فضل‌الله نوري شكل مي‌گيرد اما مُنتهاي تكاپوي سياسي او همراهي با رهبر انقلاب در سرنگوني حكومت پهلوي و تشكيل جمهوري اسلامي است. اين تكاپوي تاريخي ارزنده در توجه مرحوم والد به ايشان نقش بسزايي داشت و مي‌فرمود: چه كنم كه از لحاظ آشنايي با تاريخ معاصر، يا كسي به قد و قواره لنكراني نداريم يا من نديدم. در بررسي زندگي آيت‌الله لنكراني، غالباً جنبه تاريخ‌ساز ايشان مورد بحث قرار گرفته و از تأثيرات ايشان بر خط تاريخ‌نگاري جديد غفلت شده است. به نظر شما نقش ايشان در بازنگري استاد ابوالحسني و ساير مورخان نسبت به شيخ فضل‌الله نوري و ايجاد مكتب بازنگاري تاريخ مشروطيت چيست؟ ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنم كه متأسفانه تاريخ مشروطيت را فاتحان آن دوره نوشته‌اند، آن هم با منطقِ «زنده‌باد غالب» و «واي بر مغلوب»!يعني جناح سكولاري كه خودش سرنوشت مشروطه را رقم زد و بعد مخالفان را از سر راه برداشت، تاريخ‌نگاري مشروطه را هم خودش در اختيار گرفت و به گونه‌اي آن را پردازش كرد كه رفتار خشن و سركوبگرانه جناح غالب نسبت به جناح مغلوب، كاملاً توجيه بلكه تقديس شد و خلاصه چهره صددرصد سياهي از مخالفانش ارائه داد. لذا مي‌بينيم كه مشروعه‌خواهان هيچ نقشي در نگارش تاريخ مشروطه ندارند و به اين ترتيب توسط مشروطه‌نگاران سكولار، به عنوان طرفداران استبداد و دشمنان آزادي، محكوم و به حاشيه رانده مي‌شوند. اين جريان، دست به اعدام آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري مي‌زند و بعد از اعدام نيز بيش از همه انگشت اتهام را به سمت ايشان مي‌گيرد. تاريخ‌نگاري عصر پهلوي هم غالباً در امتداد همين خط است. اينجاست كه بسياري ‌‌‌از ‌ناگفته‌هاي تاريخ معاصر را بايد از زبان شاهدان ماجرا شنيد و در اين ميان، آيت‌الله لنكراني يا بي‌نظير است يا كم‌نظير، چون در عرصه تاريخ‌نگاري، «صداقت»، «قوت حافظه»، «سلامت فكر»، «دقت‌نظر»، «استقلال رأي»، «حضور مستقيم روايتگر در متن حادثه» يا «ارتباط با شاهدان عيني» از مهم‌ترين شاخصه‌هايي هستند كه به روايات تاريخي اعتبار مي‌دهند و آيت‌الله لنكراني جامع همه اين ويژگي‌ها است. در اعلاميه علما در سالگرد آقاي لنكراني، به وجود اين خصوصيات تصريح شده است. اين شاخصه‌ها از ديد استاد ابوالحسني و تاريخ‌نگاران منصف و مطلع پوشيده نبود و استناد آنان به كلام لنكراني كاملاً روي موازين بود. معروف است كه مرحوم لنكراني هميشه مي‌فرمودند: من تاريخ‌نگار نيستم بلكه در فكر ايجاد تاريخم. با اين حال چگونه بر خط تاريخ‌نگاري تأثير گذاشت؟ اتفاقاً همان روحيه تاريخ‌سازي و وطن‌دوستي ايشان در كنار اطلاعات ناب تاريخي و حساسيتي كه نسبت به شيخ شهيد داشت، دستمايه‌اي براي جريان‌سازي در خط تاريخ‌نگاري جديد شد. مرحوم لنكراني در تاريخ 21مرداد 1361 طي مصاحبه‌اي صراحتاً فرمودند:«اول كسي كه در ايران جرئت كرد به دفاع از مرحوم حاج شيخ‌فضل‌الله نوري (اعلي الله مقامه) بر‌آيد من هستم منتها آن وقت‌ها جوري بود كه نمي‌توانستند اسم مرتجع روي من بگذارند و چون من راجع به آن شروع كرده بودم، اين بود كه زمينه مطالعه [در باب شيخ] فراهم شد». روايات منحصر به فرد و كم‌نظير ايشان از مشروطه و شيخ فضل‌الله در تقابل با تاريخ‌نگاري سكولار و كسروي‌مآبي، او را به عنوان فردي پيشگام در غبارروبي از چهره شيخ‌فضل‌الله مطرح كرد. از طرف ديگر تأثيراتي كه ايشان روي نويسندگان و مورخان گذاشت، زمينه را براي پي‌ريزي «مكتب بازنگري و بازنگاري تاريخ مشروطه» آماده كرد. مثلاً ارتباط و گفت‌وگوهايي كه با جلال آل‌احمد، نصرت‏الله‏ فتحى(آتشباك)، ابراهيم فخرايي، محمود تفضلى، محمد مسعود، ابوالفضل قاسمي، ناصرالدين صاحب‌الزماني و... داشت، در هر يك به گونه‌اي مؤثر بود. حتي با كسروي هم حضوراً بحث كرده بود اما فايده‌اي نداشت. از مورخان اخير استاد ابوالحسني (منذر) و دكتر موسي نجفي كه از بارزترين نمادهاي مكتب بازنگاري تاريخ معاصر هستند، مرحوم لنكراني را شخصاً درك كردند و به نحوي از ايشان اثر گرفتند. يعني ايشان با چند نسل از نويسندگان و مورخين ارتباط داشت و سعي مي‌كرد نسبت به خط تاريخ‌نگاري سكولار هشدار دهد. همچنين تا جايي كه من اطلاع دارم بعد از مرحوم ابوي، دكتر موسي حقاني، مطالعات زيادي را در اين زمينه دارد و مشغول تأليف كتابي درباره مرحوم لنكراني است. البته تاريخ‌نگاران جديد ديگر هم مثل دكتر تقوي، استاد شهبازي و استاد جعفريان كه آقاي لنكراني را درك نكردند، بخشي از مطالعات و گاه مباحث خويش را به ايشان معطوف مي‌كنند. اما در بين شاگردان ايشان، استاد ابوالحسني بيش از همه به بازنگاري تاريخ مشروطه و كالبدشكافي شايعات درباره شيخ فضل‌الله نوري پرداخت. مرحوم والد با تأليف10 كتاب درباره شيخ شهيد و دهها كتاب و مقاله درباره مشروطيت، از بنيانگذاران مكتب بازنگري و بازنگاري مشروطه شد. جلوه اين تأثير، در اولين ويژه‌نامه مطبوعاتي شهادت شيخ فضل‌الله در مجله كوثر (سال 58)، به چشم مي‌خورد. نويسندگان و عوامل اجرايي مجله كوثر مثل مرحومان ابوالحسني و كياعلي كيا، استاد ميرسپاه و آقاي حميديا، همه از شاگردان لنكراني هستند. اينها همه به بركت زمينه‌سازي‌هاي ايشان است. بنده به جِد معتقدم، تاريخ‌نگاران انقلابي ما عموماً و مرحوم استاد ابوالحسني خصوصاً در شكستن طلسم تحريف درباره شيخ فضل‌الله، وامدار مرحوم لنكراني‌اند. من شواهد زيادي براي اثبات اين مدعا دارم كه فعلاً طلبتان باشد. به نظر شما چه امتيازاتي در آيت‌الله لنكراني هست كه اطلاعات ايشان درباره شيخ فضل‌الله نوري را براي استاد ابوالحسني و ساير تاريخ‌نگاران ارزشمند مي‌كند؟ توجه استاد منذر به مرحوم لنكراني از نوع مُريد و مُراد بازي نبود بلكه روي موازين تاريخ‌پژوهي بود؛ يعني بعد از بررسي كامل روي شخصيت و امتيازات آقاي لنكراني، به اهميت اظهارات و خاطرات آقاي لنكراني رسيده بود. اولين نكته‌اي كه در زمينه اظهارات ايشان را درباره مرحوم شيخ برجسته مي‌كند، مناسبات ديرين بيت آيت‌الله لنكراني با شيخ فضل‌الله است كه دست كم به بيش از 40 سال قبل از مشروطه بر‌مي‌گردد. شيخ حسين فاضل (جد لنكراني) از اساتيد شيخ نورى و نيز استادِ سيد‌جمال‌الدين اسد آبادى و دو پيشواى مشروطه، مرحومان طباطبايى و ‏بهبهانى است. همچنين شيخ حسن (عموي لنكراني) افتخار شاگردي شيخ شهيد را دارد. پدر مرحوم لنكراني (حاج‌شيخ‌علي) هم از ياران و همفكران نزديك مرحوم شيخ است و با هم ارتباط خانوادگي دارند. وقتي شيخِ شهيد از هجرت كبراي قم در صدر مشروطه به تهران بازمي‌گردد، مرحوم لنكراني به همراه پدرش در مراسم استقبال از شيخ فضل‌الله و بعد تحصن ‌ايشان در حرم حضرت عبد‌العظيم(ع) شركت مي‌كند و اينجاست كه از نزديك در متن حوادث مشروطه قرار مي‌گيرد. علاوه بر اين، عزت نساء خانم (گلين خانم) همشيره پيشكارِ شيخ شهيد (آقا محمد‌باقر مظاهرى)، همسر مرحوم حاج شيخ‌على لنكرانى بود و به اصطلاح زن‌باباى شيخ حسين لنكراني مى‏شد. برادر ديگر عزت نساء، اعتماد الاطبا، هنگام ترور نافرجام شيخ در ذيحجه 1326ق طبيبِ معالج ايشان بود. آقاي لنكراني با توجه به اين سوابق، خاطرات بسيار ارزنده‌اي از مجاهدات اسلامى - ملى شيخ شهيد داشت و استاد ابوالحسني براي غبارروبي از چهره شيخ فضل‌الله، اينگونه روايات را به شكل تاريخ شفاهي با منابع و اسناد مكتوب مخلوط نمود و توانست پادزهري بر ضد تاريخ‌نگاري سكولار بسازد. شيخ فضل‌الله نوري خودش برخوردي مستقيم با مرحوم لنكراني داشته است؟ اگر داشته اظهار نظري درباره آقاي لنكراني هم كرده يا خير؟ شايد براي شما جالب باشد اگر بگويم شيخ فضل‌الله بارها به منزل پدري آقاي لنكراني آمده و در يكي از ديدارها از آينده درخشان ايشان خبر داده است. حجت‌‌الاسلام حاج شيخ ابوذر بيدار، از دوستان ديرين لنكرانى نقل مي‌كرد:«روزى از مرحوم لنكرانى پرسيدم آيا شما حاج شيخ فضل‏الله‏ نورى را ديده بوديد؟ آهى كشيد و گفت: بله، ديده بودم. حاج شيخ به منزل ما مى‏آمد و با پدرم آشنا بود. من12 يا 14 سال داشتم كه ايشان به منزل ما آمد و من در آن زمان سيوطى و جامى و... را خوانده و در ادبيات عرب، ورودى داشتم. پدرم مرا معرفى كرد و گفت: ايشان بنده‌زاده - حسين - دستبوس شماست. شيخ از پدرم پرسيد حسين چه مى‏خواند و تحصيلاتش چيست؟ گفت ايشان الفيه و شرح جامى و اينها را خوانده است. بعد شيخ گفت: خب، حالا ببينيم آقا حسين چه چيزهايى را خوانده و بلد است؟ شعرى را از سيوطى از من پرسيد و من معنا و شواهد لغوى و دستورىِ آن را گفتم و وجه استشهاد و استدلال مصنف به آن بيت را شرح دادم. مرحوم شيخ خيلى خوشحال شد و مرا بغل كرده، پيشاني مرا بوسيد و به من جايزه داد و به پدرم خيلى توصيه مرا نمود و گفت: پسر شما آينده‏اش درخشان است و من هم حاضرم به او درس بدهم...» گذشته از اين پدرم (مرحوم استاد منذر) از مرحوم لنكرانى شنيده بود كه مرحوم حاج شيخ، ‏يك قرآنى را در همان نوجواني به ايشان داده است. قرآني كه مرحوم شيخ فضل‌الله به آقاي لنكراني داده، الان كجاست؟ پدرم مي‌فرمود:«من اين قرآن را نديده بودم اما بعد از رحلت آيت‌الله لنكراني در بين كتاب‌هاي ايشان به قرآن بزرگى برخوردم كه قطع رحلى داشت. ديدم شيخ فضل‌الله با آن خط زيبايش در صفحه اول، ‏يك دو سطرى نوشته و مُهر كرده است. متأسفانه بعد كه اين قرآن با كتاب‌هاى اهدايي خاندان مرحوم لنكرانى به قم برده شد، ديگر آن را نديدم و نتوانستم از خط شيخ كپى بردارم». پدرم احتمال مي‌داد آن قرآن الان دركتابخانه آيت‌الله مرعشي باشد و گويا آن جايزه‏اى كه مرحوم شيخ به لنكرانى داده، همين قرآن بود. مرحوم لنكراني غير از شيخ فضل‌الله نوري با رجال ديگر عصر مشروطه هم ارتباط داشت؟ بله، معاشرت لنكرانى با رجال صدر مشروطه، دومين امتيازي است كه اسرار پنهان مشروطه را براي ايشان مكشوف مي‌سازد و اظهارات او را براي مورخان برجسته مي‌كند. ايشان درس مرحوم آخوند خراساني را درك كرده بود و به واسطه پدرش، با مرحوم سيد‌محمد طباطبايي ارتباط خانوادگي داشت و با جمع زيادي از رجال و فعالان مشروطه در حدود اهداف مشترك، دوستى و همكارى داشت. مثلاً آقاى حسين شاه‌حسينى نقل مي‌كرد:«مرحوم محمدي(غلام مجاهد)- از مجاهدان صدر مشروطه و ياران ستارخان- يكى از دوستان صميمى لنكرانى بود. او فردى تُرك‌زبان و قد‌بلند بود كه غالباً منزل آقاى لنكراني مى‏آمد. محمدي در جريان انتخابات مجلس چهاردهم، با انصراف از كانديداتورى اردبيل به نفع لنكرانى، راه را براى ورود او به عنوان وكيل اردبيل به مجلس چهاردهم باز كرد.» به طور مشخص، يك مورد از مراوده ايشان با رجال مشروطه براي كسب اطلاعات تاريخي را نقل بفرماييد. مثلاً در ماجراي قتل مرموز ماژور ايمبرى (نايب كنسول سفارت امريكا در تهران) كه جلوه‏اى از كشاكش كمپانى انگليسى نفت جنوب با برخى از كمپانى‏هاى نفتى امريكا بود، رضا‌خان دست به يكسرى اقدامات وحشيانه جهت سركوبى مخالفان خود زد. از جمله اين اقدامات، تبعيد آيت‌الله لنكراني و بعضي از مخالفان ِرضاخان به كلات نادرى در شمال خراسان است كه در شب30 تير 1303 صورت گرفت. با يك نگاه، به ليست كساني كه در اين تبعيد، همسفر و هم ‏سرنوشت مرحوم لنكراني هستند، مي‌بينيم همگى از چهره‌هايي هستند كه صدر مشروطيت را درك كردند و بعضاً از رجال مشهور عصر مشروطيت هستند. به عنوان نمونه آيت‌الله‏ فيروزآبادى، بنيانگذار بيمارستان فيروزآبادى در شهر رى و وكيل مكرر مجلس در عهد پهلوى (پدر و پسر) است كه اطلاعات ارزنده‌اي از مشروطه دارد. سيد محمد‌تقى هراتى (هِرَوى) هم از وكلاى فعال مجلس اول است كه در كشاكش‌هاى صدر مشروطه بر سر «اسلاميت» قانون اساسى، در جناح مقابل تقى‏زاده قرار داشت. ايشان، زمانى منشى سيد عبدالله‏ بهبهانى و بعداً منشى حاج شيخ فضل‏الله‏ نورى بود و خط و امضاى او در بين اوراق به يادگار مانده از شيخ شهيد موجود است. (ر. ك: كتاب رسائل، اعلاميه‌ها... آقاي تركمان). آقا ميرزا عليرضا هم از روحانيون تهران و ياران شيخ فضل‏الله‏ است كه ظاهراً زمانى با محمدعلى شاه نيز ملاقات كرد. حسنعلى‌خان بَدر از روزنامه‏نگاران مشهور دوران مشروطه و رضاخان است. سردار ساعد برادرزاده مشيرالسلطنه (صدراعظم مشهور محمد‌على شاه قاجار در مشروطه اول و استبداد صغير) است و حتى در جريان حمله نظامي مجاهدين تندرو به مشيرالسلطنه در مشروطه دوم، او نيز تير خورد. در حقيقت، هر يك از همراهان لنكرانى در اين سفر، مخزن اطلاعات ناب از قضايا و رويدادهاى صدر مشروطه بودند. آيا چيزي از اين مذاكرات در تاريخ ثبت شده است؟ خوشبختانه آقاي لنكرانى خاطرات اين سفر را نوشته و از جاى‌جاى آن كاملاً پيداست كه حجم عمده‏اى از صحبت‌هاى آنان درباره حوادث صدر مشروطه است. براي من كه خيلي جالب بود، اجازه دهيد بخشي از آن را براي شما نقل كنم تا خودتان قضاوت كنيد. لنكراني در بخشي از گزارش روزانه از سفرش مي‌نويسد: *شب [ عاشوراى 1343ق، در نزديكى مشهد] پس از نماز از همه‌جا صحبت شروع شد. به مناسبت مشهد مقدس، مذاكرات مرحوم كلنل محمدتقى‌خان [پسيان] ميان آمد. مذاكرات طولانى است. راجع به اخلاق او و طريق كشته شدنش و علت قيام خراسان و... قصه قونسول انگليس و مقام ادبى و جنبه دينى و وطنى و بالاخره اقتدارات نظامى و شجاعت و جوانمردى او صحبت زياد شد، همه... حقيقتاً اظهار تأثر كردند... بعد راجع به ميرزا كوچك‌خان مرحوم صحبت شد. مطلب به قضيه خيابانى و پيش‌بينى كلنل راجع به او كشيد... *پس از صرف غذا صحبت مرحوم آخوند ملامحمد كاظم [خراسانى] و آن مطالب شد... * [من به حمام رفتم و] در غياب ما، بين فيروزآبادى و بعضي‌ها راجع به قضيه مرحوم آخوند تجديد مذاكره شده بود... * مذاكره در اطراف مرحوم كلنل... رفتن بنده به اتاق در حالتى كه فيروزآبادى و حسنعلى خان [ مدير بدر] هم بود[ ند] و مذاكره راجع به ميرزاى مرحوم و قضيه قاطرگيرى ميرزا كوچك‌خان... مذاكره در اطراف... قضيه بقاي جسد مرحوم شيخ صدوق و بحث اطراف جسدهايى كه پس از مرگ، سالم كشف شده است. اظهار هروى راجع به جسد ميرزا محسن [صدرالعلما]. اظهار آقا ميرزا عليرضا راجع به جسد مرحوم حاج شيخ فضل‏الله‏ و صحبت در شنيدن صوت قرآن در قم از جنازه آن مرحوم. *... اظهارات ميرزا عليرضا و شرح سوابق خود زمان استبداد صغير با مرحوم شيخ و غيره. حضرتعالي اين يادداشت‌ها را از كجا نقل مي‌كنيد؟ مرحوم والد، اظهارات و دستنوشته‌هاي آيت‌الله لنكراني را با دقت ثبت و ضبط كرده بود و بخش زيادي از آن را در خلال آثارش درباره مشروطه و مرحوم شيخ نقل مي‌كرد اما كار نهايي و منسجم ايشان كتاب «خاطرات و اظهارات آيت‌الله‏ حاج شيخ حسين لنكرانى درباره مشروطيت و شيخ‌فضل‌الله‏ نورى» بود كه متأسفانه ناتمام ماند و پيك اجل مهلتش نداد. يادداشت‌هاي لنكراني در آن كتاب آمده و البته مطالب فوق اينهاست. در پايان اگر ممكن است قدري از خاطرات آيت‌الله لنكراني در روز اعدام شيخ فضل‌الله بگوييد. مرحوم والد مي‌فرمود: پس از اشغال تهران و دستگيرى حاج شيخ فضل‌الله‏، به خاطر صميميتي كه ميان شيخ شهيد و پدر مرحوم لنكراني بود، بعضي از اصحاب و همرزمانِ نزديكِ شيخ مثل آيت‌الله ‏عبداى طالقانى در منزل آقاي لنكراني مخفي مي‌شوند تا جان خود را از دست دشمنان نجات دهند و اگر نفوذ حاج شيخ على در منطقه سنگلج نبود، شايد آنها را هم به قتل مي‌رساندند. آقاي لنكراني خاطره بسيار جالبي از روزهاي اعدام شيخ براي پدرم نقل مي‌كرد. مي‌فرمود: در شب قبل از شهادت شيخ، خواب ديدم مرحوم شيخ در وسط ميدان توپخانه ايستاده و حيوانات وحشى - مثل گرگ، سگ، روباه، خوك و غير ذلك - دور و بر ايشان را گرفته‏اند. يكى از اينها كه خوك بود، بلند شد و عمامه شيخ را از سرش انداخت، بعد جانورها همه هجوم آوردند و به روى شيخ ريختند و شيخى، نماند... !من با حال گريه از خواب بيدار شدم، پدرم، وقتي فهميد گفت: پسر، خوابت را براي آقاياني كه اينجا هستند نگو كه اينها دلشان مى‏تركد! صبح فردا يعني روزى كه نزديك غروب آن، شيخ را به دار زدند، دوستان پدرم در بيرونى پيش ايشان بودند و راجع به عاقبت شيخ به مثنوي تفال زدند. به اين بيت رسيدند كه:مدتى معكوس گردد كارها
شحنه را دزد آورد بر دارها![شحنه يعني رئيس پليس]. پدرم در حال ناراحتي فرمود: ... لا حول و لا قوه الا بالله‏ العلي‌العظيم.
نزديك غروب‌‌ آن ‌روز پدرم ‌براي ‌اقامه ‌نماز مغرب‌ و عشا به ‌مسجد مي‌رفتند كه ‌مرحوم ‌سرهنگ ‌امير قلي‌خان‌‌ماكويي‌ با اسب‌سفيد بزرگي، چهار نعل‌ مي‌آمد، به‌آقا كه ‌رسيد از اسب ‌به ‌زير افتاد و خاك‌ كوچه ‌را به ‌سرش‌ مي‌ريخت. گفت ‌در راه مي‌آمدم، به‌ توپخانه‌ رسيدم، ديدم ‌شيخ ‌بالاي‌ دار است...!»


منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن