تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796915061




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ملکه رنگ‌ها از نو زاده شد/ مادرانه های «حبیبه» بر بوم زندگی


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: روایت بانوی هنرمند کرمانی؛ ملکه رنگ‌ها از نو زاده شد/ مادرانه های «حبیبه» بر بوم زندگی حبیبه بدایت بانوی رنگ و هنر در طول دوران پر فراز و نشیب زندگی اش مانند ققنوسی سر از آتش مشکلات برآورد و با عشق نقش زندگی به بوم نقاشی کشید و ملقب به ملکه رنگ ها شد.


خبرگزاری مهر - گروه استان ها؛ معصومه قطب الدینی: در یک‌شب پاییزی در مراسم شعر طنز بود که آشنایی ما باحال و احوال‌پرسی ساده شروع شد و قرار را برای دیدار دوباره گذاشتیم.با هیجانی مبهم راهی منزل ایشان به آدرسی که داده بود شدم، بعد از پیدا کردن آدرس، هنوز لحظه‌ای از به صدا درآوردن زنگ منزلشان نگذشته بود که صدایی آشنا از پشت آیفون مرا دعوت به داخل خانه کرد.پا که به ورودی خانه گذاشتم بعد از باز کردن بند کفش‌هایم سرم را که بالا گرفتم صدای گرم استقبال خانم خانه به همراه همسرش در میان همهمه انبوه رنگ و هنر گم شد.روی زمین قدم برمی‌داشتم ولی نگاهم از درودیوار و سقف جدا نمی‌شد یک سمت تابلو، سمت دیگر آثار سفالی که با ظرافت بسیار کار شده بود و گوشه‌ای دیگر تابلوهای مس، چرم و ... خودنمایی می‌کرد و این، از منظر من بسیار فوق‌العاده بود.مات نقاشی‌ها و دیگر آثار بودم که در شکستن سکوتمان پیش‌قدم شد و گفت: کار اصلی من این آثار نیست و با دستش اشاره به فرزندش کرد که در گوشه‌ای نشسته بود.پسری حدوداً 30 ساله با نگاهی پر از معصومیت که با لحن بچه‌ای چهار یا پنج ساله گفت: شما دوست مامان؟ و منتظر جواب من بود که گفتم: بله من دوست مامان هستم و همان‌جا بود که فهمیدم این قصه سر دراز دارد.همان‌طور که جلوی من پیش می‌رفت در فاصله چند قدمی رویش را برگرداند و با یک لبخند صمیمی گفت: اولین خبرنگاری هستی که پا به حوزه‌ خصوصی من می‌گذاری.*روایت زندگی پرفراز و نشیب بانوی هنرمند کرمانیحبیبه بدایت (برومند) 57 ساله متولد و ساکن کرمان، فرزند پنجم خانواده، پدرش بازاری و مذهبی و مادرش خانه‌دار و روشنفکر که در نقاشی و شعر گفتن هم استعداد داشت.در کودکی آزادی، رهایی و درک زیبایی را در طبیعت تجربه کرد، تجربه‌ای که شاید بدون آن هرگز نمی‌توانست ضربه‌های سهمگین زندگی را در آینده تاب بیاورد.از حدود 13 سالگی کار نقاشی را بدون هیچ تعلیمی شروع کرد از همان دوران نوجوانی از او به خاطر استعدادی که در نقاشی از خود نشان داده بود خواسته شد که در کلاس‌های نقاشی شرکت کند اما هرگز نتوانست روحش را در قالبی که دیگران تعیین می‌کنند بریزد.*فکر رفتن به دانشگاه را به فراموشی سپردوقتی برای رفتن به دانشکده‌ هنرهای زیبا، به تهران رفت، با دیدن دانشکده انگیزه‌اش کمرنگ شد و از خود پرسید آیا من با بودن در این مکان، بازهم می‌توانم احساس یک زن کشاورز را در زیر آفتاب تف دیده‌ کویر درک کنم.آیا می‌توانم آن پوست زمختش را، لبان خشک و دست‌های زخمی آفتاب‌سوخته‌اش را با حسی ناب به تصویر بکشم یا فقط مشتی رنگ بی‌روح را بر بوم به‌جای خواهم گذاشت؟ شاید با ماندن در تهران این رود غران انسان ها، مرا در خود حل کند و در همان‌جا بود که فکر رفتن به دانشگاه را به فراموشی سپرد.به‌جای رفتن به دانشگاه در مهدکودک یک سازمان دولتی مشغول به کار شد و در همان‌جا شروع به مطالعه روانشناسی کودک کرد و تجربه‌های زیادی را به دست آورد.*نقش مادری بر بوم زندگی ملکه رنگ هاعاشق بچه‌ها شد دلش می‌خواست کودکی از خود داشته باشد و ازدواج کرد. اول دی‌ماه 63 بود ماه‌ها می‌شد که برای نوگل پاگرفته در وجودش لباس می‌دوخت، درحالی‌که نمی‌دانست دختر است یا پسر؛ حبیبه و همسرش خوشحال، انتظارش را می‌کشیدند و اتاقش را آماده کرده بودند اما متأسفانه این انتظار بیش‌ازحد طولانی شد و کودک به دلیل دیر به دنیا آمدن دچار آسیب‌دیدگی شد.بعد از حدود شش ماه متوجه این آسیب‌دیدگی که فقط ذهنی بود شدند و در آزمون هوش اولیه بهره هوشی کودک حدود 35 تشخیص داده شد.یک پسر با عقب‌ماندگی ذهنی شدید که پزشکان از درمان آن قطع امید کرده بودند، پیشنهاد بهزیستی را برای نگهداری دادند که پدر و مادر نپذیرفتند.*رنگ امید بر تاریکی های زندگیپدر خیلی دیر قبول کرد که فرزندش معلول است و باور نمی‌کرد که پاسخ این انتظار شیرین این‌قدر تلخ باشد و چهره شکسته‌اش گویای قبول این واقعیت تلخ بود.مادر مبهوت از این تاریکی پیش رو تلاش خود را برای کمک به بچه شروع کرد، بچه‌ای که نه راه می‌رفت، نه حرف می‌زد و نه هیچ کنترلی روی اعضای بدنش داشت و بدین ترتیب ریاضت تمام ناشدنی در کنار بچه آغاز شد.پذیرش این واقعیت، گرچه سخت اما بهترین کار بود و پس از گذشت 32 سال هنوز همچنان پرشور، پرانرژی بدون اینکه رنج را در پشت خنده‌های این زن بتوان احساس کرد بی‌وقفه کار می‌کند.*رنجی که زمینه ساز شکوفایی شددیگر خواب از چشمانش ربوده‌شده بود و گذشت زمان نیز برایش معنایی نداشت، باید صبور بودن در برابر این کودکان پاک و معصوم که دخالتی در رقم خوردن این سرنوشتشان نداشته‌اند، یکی از سخت‌ترین کارها در جهان باشد.اشعار حافظ نیز در این میان انرژی‌بخش روانش بود و این بیت از حافظ را که «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک / چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد» سرلوحه‌ زندگی‌اش قرار داده بود.برای پیشبرد آموزش پسرش که نامش را دومان گذاشته بود، خیلی زود به این نتیجه رسید که باید خودش خلاق باشد.تلاش برای آموزش دومان تعادل روحی و روانی مادر را به هم می‌زد و در این مرحله بود که پویان هم به دنیا آمد.برای برقراری تعادل روحی و روانی خود به سمت هنر کشیده شد.با ترکیب رنگ‌ها روان خود را تخلیه می‌کرد، وسایل کار برایش مهم نبود وقتی بوم نداشت روی ظرف مس، فیلم رادیولوژی، چرم کفش کهنه، جعبه‌ی شیرینی و ... کار می‌کرد و به خاطر احترام به طبیعت هر چیز بی‌ارزشی را برای رشد خلاقیت خود به کار می‌گرفت.بعد از مدتی متوجه پویان شد، او بسیار باهوش و خلاق بود اما حالا انگار داشت رفتار و اداهای دومان را تکرار می‌کرد و در معرض آسیب‌دیدگی بود که دنیا آمدن زویا دخترش به حل این مشکل کمک زیادی کرد.دختری بازیگوش، پراحساس، پرشور و جسور که خداوند به آن‌ها عطا کرده بود.زویا در شنا، سوارکاری و به‌ویژه نقاشی علاقه و استعداد شگرفی داشت و آن‌چنان شفاف بود که می‌شد از چشمان شیشه‌ای براقش فهمید که در عمق وجودش چه می‌گذرد.او هیچ آموزشی را در نقاشی حتی از مادرش ندید ولی فراتر از او کار می‌کرد و این استعدادی بود که در وجودش نهفته بود، گاهی آنچنان نقاشی می‌کشید که مادر را نیز متحیر می‌کرد و به مادر که در هنرهای مدرن چندان تبحری نداشت می‌گفت «برای پخته‌تر شدن باید ترس را در خودت از بین ببری و وقتی آزادانه و رها نقاشی کنی انعکاس درونت حقیقی‌تر می‌شود».تلاش گسترده مادر حدود 22 سال ادامه داشت، طی این مدت شب‌ها تابلوهای زیادی کشید و در همین دوران به توصیه یک روانشناس به خاطر دومان که در مدرسه عادی درس می‌خواند معلم افتخاری شد تا بچه آسیب نبیند.دومان با حاصل رنج‌ها و تلاش‌های بی‌وقفه مادر، توانست با تغییر بهره هوشی، دبستان را به اتمام برساند. بعد از همه‌ این تلاش‌های سخت، حالا که دومان می‌توانست حرف بزند، راه برود، بخواند و بنویسد و ...، زویا دخترش در 19 سالگی فوت کرد.تا قبل از این اتفاق، همه سبک‌ها را به‌جز پست‌مدرن، خودانگیخته کارکرده بود ولی با مرگ زویا در خلائی افتاد که توانایی ادامه‌ زندگی را نداشت، دیگر نه هنر همراهی‌اش می‌کرد و نه دستش به سمت نقاشی می‌رفت.طبیعتی که همیشه سیل انرژی را در کالبدش جاری می‌ساخت دیگر تهی شده بود.برای طلوع بیدار می‌شد ولی در غروبی غم‌انگیز غوطه‌ور می‌گشت و نوای پرندگان و زمزمه حرکت باد در لابه‌لای برگ درختان غم‌انگیزتر از غروب بر جانش می‌نشست.*تنها راه خلاصی از آستانه جنون نوشتن بودانگار هیچ راهی برای خلاصی از این آستانه‌ جنون نبود تا اینکه به نوشتن پناه برد و در این نوشتن‌ها و به چالش کشیدن‌های خود، توانست مجدداً به زندگی برگردد ولی این بار با درونی ناشناخته، گسترده، غنی، عمیق و پیچیده.اینک ترکیب کلمات جای خود را در تاریکی، سکوت مطلق، بدون آگاهی و با توانمندی در بی ذهنی (که بخشی از سیر تکاملی کارهایش است) آرام‌آرام جای خود را به ترکیب رنگ می‌دهد.نمی‌دانست چه می‌خواهد بکشد، فقط رنگ‌ها را در هم می‌آمیخت و وقتی به حالت عادی خود برمی‌گشت با اثری مواجه می‌شد که تلألویی از ناشناختگی‌های درونش بود و این جهش و دگرگونی بزرگ با مرگ زویا بود که شکل گرفت.غنای آثار دیگر مثل گذشته نبود تا قبل از مرگ زویا تمام آثار حدود 200 تابلو بود و اما بعد از مرگ زویا در این فاصله‌ 9 سال حدود پنج هزار اثر آفریده شد و البته شاید بیشتر؛ او مشکلات را خود آموختن می‌داند، آموختنی که حاصل آن تعادل پایدار نیروهای درونی است.تمامی چالش‌های درونی و بیرونی، او را در مسیری قرار داده است که به‌طور هدفمند در تلاش برای آفرینش هنری جهان‌شمول قدم بردارد و بدون اینکه شکست یا موفقیت برایش مهم باشد در مسیر انجام‌وظیفه‌ انسانی پیش می‌رود.*هنر زبان هماهنگ نیروهای درونیبه عقیده او هنر بیان هماهنگ نیروهای درونی هنرمند است که از لحاظ نوع و میزان در نوسان‌اند و سازنده‌ فرهنگ جامعه و بسترساز تغییرات اجتماعی.تعریف و تمجیدهای خالی برای این هنرهای قابل‌ستایش، سودی را حاصل نمی‌کند مگر اینکه برای حفظ کردن این آثار که نزدیک 40 سال برای خلق آن‌ها تلاش شده است بتوان کاری انجام داد.حدود پنج هزار اثر هنری عمدتاً ارزشمند، در جای‌جای این خانه نشسته است و پویان برای مادرش چه به‌جا سروده که «آنان که پیله افکار خویش را، در لابه‌لای برف زمستان دریده اند/ بر شاخه‌های خشک پروانه می‌شوند»به دلیل ثبت آزادانه‌ نیروهای درونی و از دست ندادن فرصت، برای این هنرمند فرصت برگزاری نمایشگاه تاکنون فراهم نشده است.*جای تحلیلگران هنر در اینجا خالی استدر زمان خلق هنر انگار از این دنیا گریزی می‌زند به دنیای دیگر و این گریز و این به چالش کشیدن‌ها و تغییرات مداوم، اینک او را در آستانه نزدیک شدن به ذات هنر قرار داده است و بدین‌سان ملکه رنگ‌ها از نو زاده می‌شود و جای تحلیل گران هنر در اینجا خالی است.او که فیلم مستند زندگی و آثارش به نام فراتر از رنگ دو بار، در جشنواره جهانی میل واکی و استونی بروک نیویورک در سال‌های 2013 و 2015 موفق به اخذ جایزه و نیز در سال 2014 در جشنواره سینما حقیقت تهران، منتخب دریافت جایزه شده است همچنان می‌خواهد در کرمان بماند و به تلاش خود در خلق آثار هنری ادامه دهد.دریافت کننده و انتشار دهنده: رسول محمدحسنی3028



06/10/1395





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن