محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1796750318
نجات سه دختر از خانه وحشت/ آنها سالها در این خانه اسیر بودند
واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: نجات سه دختر از خانه وحشت/ آنها سالها در این خانه اسیر بودند
آن روزصبح اول وقت درحالی که گروه حوادث خلوت بود گوشی تلفن را با زیرکی ازمقابل یکی ازهمکاران همیشه سحرخیزم برداشتم. از آن سوی خط صدای زنی را شنیدم که بسیارشمرده وآرام صحبت میکرد.
آفتابنیوز : داریوش آرمان، خبرنگار قدیمی حوادث یکی از خبرهای جنجالی سالهای قبلش را در روزنامه ایران روایت کرده است: صبح یک روز سرد پاییزی تازه وارد تحریریه شده و پشت میزم نشسته بودم که تلفن میزحوادث به صدا درآمد. آن وقت ها برای برداشتن تلفن رقابتی جدی بین خبرنگاران بود. به گونهای که براساس یک تعریف غیررسمی خبرنگاران قدیمی تربرای برداشتن تلفن دراولویت بودند. چراکه هرتلفن ممکن بود خبرمهمی را نصیب خبرنگار و روزنامه کند.
آن روزصبح اول وقت درحالی که گروه حوادث خلوت بود گوشی تلفن را با زیرکی ازمقابل یکی ازهمکاران همیشه سحرخیزم برداشتم. از آن سوی خط صدای زنی را شنیدم که بسیارشمرده وآرام صحبت میکرد.
او گفت: «آقا من از خوانندگان پروپاقرص صفحه حوادث روزنامه ایران هستم.به همین خاطرتا به حال چند بارتماس گرفتهام اما هیچکس به حرفم توجهی نکرده است.» و...
ازاوخواستم ماجرا را برایم شرح دهد. زن هم گفت: «ما سالهاست که ساکن یکی ازمحلههای کرج هستیم. در همسایگی خانه ما یک خانه قدیمی قراردارد که هرروز سر و صداها ونالههای عجیب چند کودک به گوشمان میرسد. اما نمیدانیم موضوع چیست. چرا که در این چند سال اخیر فقط یک مرد میانسال را میبینیم که صبح زود سوار بر وانت بارش از خانه خارج میشود و بعدازظهر هم بر میگردد. اما فکر میکنم داخل این خانه خبرهایی باشد. ضمن اینکه ما بشدت نگران هستیم. البته دستمان هم به جایی بند نیست. به کلانتری محل و... هم بارها زنگ زدهایم اما آنها گفتهاند اگرشکایت یا جرم مشهودی اتفاق افتاده باشد میتوانند اقدام کنند و...زن میانسال همینطور در حال تعریف ماجرا بود که ناگهان گفت: «تا یادم نرفته این را هم بگم که از چندماه قبل گربه خانگی ما چند تکه کاغذ بسته شده به پاهایش را با خود به خانه ما آورده که کلمات بدخط و مبهمی روی آنها نوشته شده. ضمن اینکه فکر میکنیم بچههایی که داخل خانه هستند درخواست کمکشان را از این طریق اعلام کردهاند!
پس از پایان گفتوگو با این زن از او خواستم نامههای بسته شده به پای گربه را برایم پست کند. اوهم همینکار را کرد. دو روز بعد نامهها به دستم رسید. واقعاً عجیب و غریب بودند.
پس از بررسیهای مقدماتی موضوع را با دبیرگروه مطرح کردم و قرارشد خیلی سریع برای پیگیری راهی کرج شوم.
بنابراین با آن زن تماس گرفته و پس از دریافت نشانی دقیق همراه راننده روزنامه راه افتادیم. پس از رسیدن به محل مورد نظر، آن زن که خیلی هم میترسید خانه مورد نظر را نشانمان داد وگفت: مردخانه ساعتی قبل مثل اغلب روزها سوار بر وانت بارش از خانه بیرون رفته و تاظهرهم بر نمیگردد.
پس از شناسایی خانه مورد نظر از طریق پشت بام همسایهها خودم را به حیاط کوچک پشتی خانه ویلایی قدیمی رساندم. از پشت پنجرهها به داخل خانه نگاهی انداختم. همه چیز بسیار وهم انگیزبود. چند باری صاحبخانه را صدازدم اما کسی جوابی نداد. به نظرمیرسید خانه خالی است.
درحالی که ناامیدانه از پشت بام خانه دور میشدم ناگهان گربهای را دیدم که یک تکه کاغذ به پایش بسته شده بود. با کمک زن همسایه کاغذها را بازکردیم. روی کاغذ سیگار بهمن قدیمی نوشته شده بود: «کمک. ما اینجاییم. کمک.»
با دیدن این تکه کاغذها مطمئن شدم بچهها درخانه هستند. اما بهدلیل بسته بودن در و پنجرهها و به احتمال زیاد حبس بودن در اتاق دور از حیاط صدایشان به گــــــــــوش مانمی رسید.
حالا دیگرمطمئن شده بودم که بچهها درخانه هستند. بنابراین خیلی سریع خودم را به خیابان رسانده و سوار برماشین راهی دادگستری شدیم. خوشبختانه رئیس دادگستری مرا بهواسطه چند سال حضور در این حوزه خبری و پوشش اخبار مربوطه بخوبی میشناخت. پس از سلام و احوالپرسی موضوع را با او درمیان گذاشتم. درحالی که از شنیدن حرفهایم شوکه شده بود و خندهاش گرفته بود گفت: از این ماجرا که میگویی مطمئنی؟!
من هم درپاسخ گفتم: بله مطمئنم که درآنجا کودکانی اسیرهستند.
هنوز مطمئن نبودم که حرفهایم را باورکرده باشد که با فرمانده انتظامی منطقه تماس گرفت و پس از شرح ماجرا از او خواست یکی از مأموران با تجربهاش را به دادگستری بفرستد. دقایقی بعد هم حکم ورود به خانه را صادرکرد و از من خواست همراه مأموران به خانه مورد نظر برویم. قبل از رفتن هم تأکید کرد برای هرگونه کمک دیگری آماده است.
دقایقی بعد-حدود ظهر- من و تیم ویژه پلیس به خانه مورد نظررسیدیم. چندین بار زنگ زدیم اما کسی جواب نمیداد. بعد از آن راهی پشت بام شدیم. خوب خاطرم هست که چند نارنگی درماشین داشتیم. یکی، دوتا از آنها را بهداخل حیاط پرتاب کردم. و لحظهای بعد سایه دخترکوچولویی روی دیوارحیاط افتاد. همان طور در تلاش بودیم که ناگهان یکی از مأموران که درخیابان بود از طریق بیسیم همکارش را فراخواند.
وقتی باعجله به آن سوی پشت بام رفتیم متوجه شدیم مرد صاحبخانه با وانت بارش به مقابل خانه رسیده است. همان موقع مأموران از اوخواستند درخانه را بازکند که او سر و صدا راه انداخت و گفت که درخانهاش هیچ مشکلی نیست و پلیس حق ندارد بدون حکم قضایی واردخانه شود. بلافاصله نیزحکم قضایی را نشانش دادند و بعد هم مأموران و به دنبالشان من، وارد خانه وحشت شدیم. به محض ورود بوی تند نم و رطوبت به مشاممان رسید. باگذر از راهروی ورودی که تمام درهایش هم قفل بود وارد اتاق پذیرایی شدیم. براستی این خانه ازخانه ارواح چیزی کم نداشت. تاریک، نمور و غمزده. یکدست لحاف و تشک روی زمین اتاق پذیرایی پهن بود. اما از بچهها خبری نبود. وارد یکی از اتاقها شدیم که ناگهان با سه دختربچه قد و نیم قد روبهرو شدیم. آنها حسابی شوکه بودند. اول احساس کردیم زبانشان بند آمده. اما چند دقیقه بعد وقتی بریده بریده کلماتی به زبان آوردند متوجه شدیم که نمیتوانند بخوبی حرف بزنند.
از پدرشان سراغ مادر بچهها را گرفتیم. او که همچنان شوکه و عصبانی بود گفت: همسرش چند سال قبل مرده!
از او درباره وضعیت بچهها پرسیدیم که گفت: دختر بزرگش 13 ساله است. بقیه بچهها نیز زیر 10سال داشتند. اما رفتارشان همانند انسانهایی ابتدایی بود. با مشاهده وضعیت اسفناک خانه بهعمق فاجعه پی بردیم.
این درحالی بود که صاحبخانه مدام سعی میکرد طوری وانمود کند که انگارهیچ اتفاقی نیفتاده است!
با عیان شدن واقعیتها بلافاصله موضوع را به رئیس دادگستری اطلاع دادم. او نیز دقایقی بعد خودش را به آنجا رساند. پس از مشاهده اوضاع و احوال وخیم بچهها مسئولان ارشد انتظامی و بهزیستی و... نیز فراخوانده شدند.
دقایقی بعد پدربچهها بازداشت شد و من که تازه فرصت مناسبی پیداکرده بودم مشغول گفت وگو با بچهها شدم. دختربزرگ خانواده که بسختی کلماتی را بیان میکرد برایم گفت که چندماهی به مدرسه رفته اما بعد از آن پدرش دیگراجازه نداده بود که درس بخواند. البته مدتی بعد از آن مادرش کمی به اوآموزش الفبا داده بود. اما بعد از طلاق از مادر اطلاعی نداشتند. ضمن اینکه پدرشان با جابهجایی خانه و اسباب کشی به این خانه با همه قطع رابطه کرده و به بچهها هم اجازه خروج ازخانه را درتمام این سالها نداده بود. البته دختربزرگ خانواده گفت که پس از رفتن مادرش، تمام مسئولیتهای نگهداری از خواهران کوچکترش با او بوده است. دراین مدت نیز پدرشان مقداری نان و غذای مختصر به آنها میداده است. ضمن اینکه درخانه آنها نه تلویزیون و رادیو وجود داشت و نه امکانات رفاهی دیگر.
خــــــــــــــلاصه آن روز پس از هماهنگیهای لازم، بچهها به اداره بهزیستی سپرده شدند. من هم با دست پرراهی روزنامه شدم.
روز بعد انتشار این گزارش و تصاویر مربوط بهخانه وحشت بازتابهای گستردهای درجامعه داشت. چند روزی درباره این ماجرا مینوشتیم تااینکه زنی با دفتر روزنامه تماس گرفت وخود را مادربچهها معرفی کرد. اوکه در یکی از شهرهای دور افتاده کشور و باخانوادهاش زندگی میکرد با دیدن این گزارشها و تصاویر فرزندانش گفت که سالها بهدنبال بچههایش بوده اما هیچ ردی از آنها پیدا نکرده بود.
بنابراین مادر بچهها راهی دادگستری شد و پس از طی تشریفات قانونی فرزندانش را تحویل گرفت و باخود برد. پدرآنها نیز راهی زندان شد.
۰۹ مهر ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]
صفحات پیشنهادی
نجات سه دختر از خانه وحشت
نجات سه دختر از خانه وحشتداریوش آرمان دبیرگروه حوادث ایران تاریخ انتشار پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۵ ۰۳ صبح یک روز سرد پاییزی تازه وارد تحریریه شده و پشت میزم نشسته بودم که تلفن میزحوادث به صدا درآمد آن وقت ها برای برداشتن تلفن رقابتی جدی بین خبرنگاران بود به گونهای کهمتهم اسیدپاشی گیشا: دختری که ۳سال همخانهام بود، دزد و قمارباز بود/ صدای پسرها را برایم میفرستاد
متهم اسیدپاشی گیشا دختری که ۳سال همخانهام بود دزد و قمارباز بود صدای پسرها را برایم میفرستاد سه سال قبل با آرزو در منطقه پونک آشنا شدم و او این سه سال با من زندگی میکرد روز وقوع حادثه آرزو در منزل من بود و قبل از اینکه به خانه من بیاید با چند پسر قماربازی کرده بود آفتانجات نوزادی که در گلخانه متولد شد
نجات نوزادی که در گلخانه متولد شدتاریخ انتشار سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۶ ۳۶ پرسنل فوریتهای پزشکی شهرستان محلات جان مادر و نوزادی که در یکی از گلخانههای محلات متولد شده بود را نجات دادند به گزارش ایسنا ساعت ۲۴ شب گذشته طی تماس تلفنی و اعلام زایمان خانمی در یکی از گلفروریختن کف آشپزخانه جان دختر ۱۹ساله را گرفت
فروریختن کف آشپزخانه جان دختر ۱۹ساله را گرفتتاریخ انتشار يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۲۲ ۱۲ فروکش کردن کف آشپزخانه در یکی از مناطق مشهد باعث شد تا دختر ۱۹ ساله خوزستانی که اهل روستای صرخه صالح داوود است در چاه سقوط کند و به طرز دلخراشی جان دهد بخشدار فتحالمبین در گفمادر بیرحم دختر دو سالهاش را در حمام کشت /دزدان عجیب برای صاحبخانه یاداشت میگذارند+ تصاویر
مادر بیرحم دختر دو سالهاش را در حمام کشت دزدان عجیب برای صاحبخانه یاداشت میگذارند تصاویر به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است مادر بیرحم دختر دو سالهاش را در حمام کشت تصاویلحظههای وحشت در سردخانه بیمارستان
مرد 68 ساله که به خاطر یک اشتباه پزشکی بهعنوان مرده به سردخانه بیمارستان فرستاده شده و دوباره زنده شده بود جزئیات لحظات وحشت آور در سردخانه بیمارستان را تشریح کرد به گزارش ایران شامگاه 30 تیر زنی هراسان با ورود به راهروی بیمارستان شهید بهشتی مراغه از پرستاران برای نجات همسرشیک هفته اسارت دختر 13ساله در خانه ویلایی
چکیده مهمترین حوادث و رویدادهای اجتماعی شبانهروز گذشته به شرح زیر است همشهری قتل جوان طلافروش برای سرقت ۵ کیلو طلا شرق بخشش بعد از ٣ بار رفتن پای چوبهدار خراسان دستگیری متهم 243 میلیارد تومانی درپدیده فرهیختگان یک هفته اسارت دختر 13ساله در خانه ویلایی اعتماد مرگ پسر ٧ ساله در پفروریختنکفآشپزخانهجاندختر 19سالهراگرفت
فروکش کردن کف آشپزخانه در یکی از مناطق مشهد باعث شد تا دختر 19 ساله خوزستانی که اهل روستای صرخه صالح داوود است در چاه سقوط کند و به طرز دلخراشی جان دهد بخشدار فتحالمبین در گفتوگو با فارس در شوش این خبر را تأیید کرد و از اعزام چند تن از اعضای شورای این بخش برای بررسی موضوع به محگفتوگو با مردهای که در سردخانه زنده شد/کشف جسد دختر 12 ساله در چراگاه اسب+تصاویر
گفتوگو با مردهای که در سردخانه زنده شد کشف جسد دختر 12 ساله در چراگاه اسب تصاویر به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گرد آوری شده است انفجار کارخانه روغن سازی در قزوین 7 مصدوم برجای گذاشتعوامل اودختر میلیونر تهرانی در خانه مجردی دو جوان چه می کرد؟ +عکس
فرار از خانه پدر ثروتمند به اسارتگاه 2 جوان فریبکار رسید که هر کدام در 2 سناریوی جداگانه پیشنهاد میلیونی برای رهایی دختر جوان را مطرح کردند دختر میلیونر چندی پیش پدر و مادر نگرانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران از ماجرای ناپدید شدن دختر جوانشان به نام مریم خبر دادند بدین-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها