تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيّت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مى آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797700805




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امام جماعتی که وسط نماز فرار کرد!


واضح آرشیو وب فارسی:الف: امام جماعتی که وسط نماز فرار کرد!

تاریخ انتشار : يکشنبه ۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۰۹
مسیب همشهری مجید بود و خیلی با هم انس و الفت داشتند. مجید یادش می رود که سر نماز است و نباید به چیز دیگری مشغول باشد، به مسیب می گوید عه عه مسیب تو اینجا چیکار می کنی؟!به گزارش مشرق، محمد نیک نفس از رزمندگان آذربایجانی و از ایثارگران لشکر ۳۱ عاشورا، خاطره جالبی از یک نماز جماعت در یک ایستگاه صلواتی را اینگونه برای ما تعریف می کند:یادی کنیم از رزمنده مرحوم «مجید خیری»؛ دوستانی که ایشان را در جبهه دیده بودند وقتی اسمشان را می برم تمام ادا و اطوارهای این رزمنده که هم اینک به رحمت خدا رفته و ان شاءالله با شهدا محشور شود، جلوی چشمشان مجسم می شود.مرحوم «مجید خیری» اندکی حواسش ناجمع بود و به قول امروزی ها آنرمال بود. از هیچ کس ترس و ابایی نداشت، نه از خودی ها و نه از عراقی ها، ولی به حاج محمد سوداگر ارادت ویژه ای داشت و از ایشان بسان برادر بزرگتر حساب می برد.می خواهم خاطره ای از او در ایستگاه صلواتی را که از زبان خودش شنیدم و سایر دوستان مراغه ای نیز که شاهد ماجرا بودند، بعدا این ماجرا را تایید کردند، تعریف کنم.در ایستگاه صلواتی نزدیک اهواز موقع ظهر شده و برادران رزمنده حاضر در حسینیه دنبال فردی می گردند که نماز را به امامت او اقامه کنند. معمول بود که در چنین جاهایی از برادران رزمنده ای که طلبه بودند و یا از رزمندگان مخلص دیگر بعنوان امام جماعت استفاده می کردند. چشم بچه ها از میان آن همه جماعت رزمنده، به مجید خیری می افتد که کلاه مشکی شیخ مآبی بر سر گذاشته و ریش پرپشتی دارد و در گوشه ای از حسینیه نشسته...


نفر دوم نشسته از راست چفیه بر گردن مجید خیری، موقعیت چوئیبده قبل از والفجر هشت و نفر دوم ایستاده از راست حاج محمد سوداگر
در اینگونه ایستگاه های صلواتی نیروهای رزمنده تمامی لشکرهای موجود در منطقه می آمدند و شربتی می خوردند و نفسی تازه می کردند و می رفتند. بر و بچه هایی که شناختی با مجید نداشتند از او دعوت می کنند که امامت جماعت را برعهده گرفته و نماز را بخواند.ایشان هم با صلواتی از جمع رزمنده ها بلند شده و بدون تعارف جلوی صفوف نمازگزاران می رود تا نماز را اقامه کند. مجید لکنت زبان بخصوصی داشت و با آن گرفتگی زبانش و ادای عجیب غریب کلمات، اقامه را می خواند، همه بلند می شوند و پشت سر او صف ها را منظم می کنند و ایشان تکبیره الاحرام را گفته و نماز را شروع می کند.رکعت اول را می خواند. می گفت آنچنان جوگیر شده بودم که دور و برم را نمی دیدم چون تا بحال در جایی امام جماعت را تجربه نکرده بودم و این بار اولم بود که امام جماعت می شدم. رکعت دوم را هم تا قنوت ادامه داده و دستانش را که برای قنوت بالا می برد چشمش به مسیب فرزند طیب خیراللهی می افتد که میکروفون بدست جلوی مجید خیری مکبری می کند.مسیب همشهری مجید بود و خیلی با هم انس و الفت داشتند. مجید یادش می رود که سر نماز است و نباید به چیز دیگری مشغول باشد، به مسیب می گوید عه عه مسیب تو اینجا چیکار می کنی؟! مسیب اشاره می کند که نمازت را ادامه بده و مجید یهو متوجه می شود که سوتی بزرگی داده است. قنوت را ادامه می دهد تا رکوع رکعت دوم. مجید گفت که وقتی رکوع رفتم سعی می کردم در آنحال از میان جفت پاهایم صفوف نماز پشت سرم را دید بزنم که نکند بچه ها متوجه سوتی من شده و نماز را ترک کنند!از رکوع بلند شده و سجده اول را تمام کرده و در سجده دوم بلافاصله بلند شده و در حالی که جماعت در حال سجده هستند به مسیب اشاره می کند که صدایش را درنیار و بدون تشهد و سلام آنجا را ترک می کند و آن جماعت بی خبر از همه جا را در حال سجده جا می گذارد.متاسفانه این قسمت خاطره درست یادم نیست که مسیب هم همراه ایشان آن جمع را در سجده رها کرده رفته یا نه...







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن