محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروف‌ترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1796416133
شعر انصاری‌نژاد برای اخلاقی با تو هستم که در تمام مسیر/ به چهل سال پیش خیره شدی
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شعر انصاری‌نژاد برای اخلاقیبا تو هستم که در تمام مسیر/ به چهل سال پیش خیره شدی
حجت الاسلام محمدحسین انصاری نژاد به بهانه پاسداشت حجت الاسلام زکریا اخلاقى در شب‌شاعر شعری سروده است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، حجت الاسلام محمدحسین انصاری نژاد به بهانه پاسداشت حجت الاسلام زکریا اخلاقى در برنامه شب شاعر شعری سروده است. این شعر که با یک یادداشت کوتاه شروع می‌شود در ادامه می‌آید: به زکریا اخلاقی به یاد صبح غمگینی که در چار راه محمدیه تهران (اعدام سابق) در جست‌وجوی خاطرات غربت و دلتنگی های پدر بود. پدری که مسافر آسمان شده است ... این همان چار راه «اعدام» است، رد یک قهوه خانه می‌خواهی برچهل سال پیش پنجره ای، با کدامین نشانه می‌خواهی!؟ با تو هستم که در تمام مسیر، به چهل سال پیش خیره شدی رد پای بهار گمشده را، از گذار زمانه می‌خواهی گفتی از قهوه خانه ای که بر آن، نقش دلتنگی پدر باقی ست نکند پشت میز چوبی آن، گریه‌ها را بهانه می‌خواهی سنگفرش پیاده رو حتی، جور دیگر شده است با قدمت آن طرف تر به زیر سایه‌ی کاج، خلوتی شاعرانه می‌خواهی یادت آمد که نامه های پدر، از همین قهوه خانه پر می‌زد نامه‌ها چون پرنده ای دلتنگ...، چه از آن آشیانه می‌خواهی هر غروب از قنات بر می‌گشت، در همین کوچه‌ها قدم می‌زد چشم بر دور دست زمزمه داشت، از هوایش ترانه می‌خواهی یک سفر نامه چشم تر بنویس از گلوی قنات زخمی باز امشب از کرت زخم شالی‌ها، اشک‌ها دانه دانه می‌خواهی این همان چار راه اعدام است، مانده دیوار قهوه خانه فقط دست‌هایت به سقف کاه گلی، تکه ابری به شانه می‌خواهی دوربین را به دست من دادی، و خودت تکیه بر ستونی که... من از این شعر سر د آوردم، که غزل عاشقانه می‌خواهی انتهای پیام/و
95/03/12 :: 12:32
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها