تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 30 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796666205




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

موجودات موهوم شاهنامه


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: دیوان، گمراه کنندگان و خدایان شر و بدی و از گروه شیاطین اند. واژه ی دیو در زبان های مختلف به معنی خداست و حتی قبل از ظهور زرتشت نیز دیوها، گروهی از پروردگاران آریایی بوده اند... موجودات موهوم در شاهنامهمقدمه شاهنامه کتاب افسانه است. کتاب اسطوره ها و باورهای قدیم ملت ایران است و در آن از آغاز آفرینش آدم(کیومرث) سخن به میان آمده است. انسانی که جز در چند کتاب دینی، در هیچ جای دیگر، گفته یا نوشته یی درباره اش نمی شنویم و نمی بینیم.شاهنامه شامل سه بخش است: اسطوره یی، پهلوانی و تاریخی. می دانیم که این کتاب و هر کتاب دیگری پس از اختراع خط (آغاز تاریخ) نوشته شده است و مطالب آن ثابت و پایدار مانده است و کتابی چون شاهنامه که از آغاز آفرینش سخن گفته، هرگز سند معتبری جز سخنان بزرگان و دهقانان و کتاب هایی که پس از دوره ی تاریخی نوشته شده اند، در دست نداشته است. و همچنین مطلبی که پس از هزاران سال سینه به سینه به فرزندان انتقال داده می شود با یک کلاغ و چهل کلاغ شدن همراه است. و ممکن است در آن موجوداتی را مشاهده کرد که با مقتضای عقل سازگار نباشند.وجود این موجودات مختص یک کتاب حماسی یا اسطوره یی نیست، بلکه در تمام آثار حماسی و حتی در پیشینه فرهنگی اجتماعی و باورهای باستانی هر ملتی می توان حوادث غیر طبیعی و موجوداتی ماوراءالطبیعه را مشاهده کرد که امروزه مردم آن سرزمین ها با شور و اشتیاق و هیجان درباره ی آن ها سخن می گویند و حتی مراسمی هم در بعضی از سرزمین ها به یاد این موجودات به ظاهر تخیلی!؟ برگزار می شود مانند رقص اژدها در چین و مراسم مذهبی سرخ پوستان آمریکایی و بومیان افریقایی و استرالیایی.در مهم ترین اثر حماسی ایران(شاهنامه) نیز فردوسی موجوداتی را به نمایش می گذارد که برای ما موهوم و ناشناخته اند. بحث ما درباره ی موجودات موهوم در شاهنامه است.این تحقیق غیر از لغت نامه و فرهنگ نامه ها که در آنها در ذیل لغات مختلف توضیحات کم و بیش نوشته اند، توسط دکتر حسین رزمجو، در جلد دوم کتاب ارزشمند قلمرو ادبیات حماسی ایران، به طور مختصر مورد بحث قرار گرفته است و آن کتاب یکی از مهم ترین منابع نگارنده در این اثر تحقیقی بوده است.موجودات موهوم در شاهنامهچنان که در مقدمه گفته شد، شاهنامه ی فردوسی که ارزشمندترین اثر حماسی- افسانه ایی ایران زمین قلمداد می شود، در قسمت هایی از خود از موجوداتی نام می برد که برای بسیاری از خوانندگان ناشناس یا موهوم اند. شاهنامه به دلیل موقعیت افسانه ایی و اسطوره ایی اش همانند کتاب های مشابه خود در دیگر کشورهای کهن، از موجودات شگفت، اشیاء گیاهان و حتی انسان هایی با قدرت های خارق العاده سخن به میان می آورد و به عنوان شخصیت های اصلی یا فرعی داستان هایش معرفی می کند. این موجودات و اشیا بسیار گوناگون اند و ما در دسته بندی کار را کمی ساده تر کرده ایم.موجودات شاهنامه  را می توان به چند دست تقسیم کرد: 1- موجوداتی که در ادیان مختلف از آن ها نام برده شده است؛ 2- حیواناتی با صفات خارق العاده؛3- موجوداتی کاملا موهوم؛ 4- گیاهان و اشیا عجیب؛ 5- انسان هایی با ویژگیهای باورنکردنی.1- موجوداتی که در ادیان مختلف از آن ها نام برده شده استالف – ابلیسابلیس که لفظی عربی و از Diabolas یونانی به معنی دروغ زدن و سخن چین گرفته شده است، نامش در چند بیت از شاهنامه ی فردوسی، آورده شده است. در لغت نامه ی دهخدا آمده است:«... لغویون عرب آن را از ماده ابلاس به معنی نومیدکردن یا کلمه ی اجنبی شمرده اند و آن مهتر دیوان است که پس از نفخ روح در جسد ابوالبشر، چون از سجده آدم سرباز زد، مطرود گشت و او تا روز رستاخیز زنده باشد و جز بندگان مخلص را اغوا تواند کرد...» این نکته هم مهم است که بدانیم ما ابلیس را با شیطان یا اهریمن(انگره مینیوی زرتشتی) یکی می دانیم و در شاهنامه اغلب از اهریمن یا دیو استفاه می شود، ولی هرگاه که لفظ ابلیس در این کتاب به چشم می خورد، شخصیتی ست که می تواند در صورت انسان های مخنتلف ظاهر شود و مستقیما به گمراه کردن اشخاصی چون ضحاک یا کاووس بپردازد.ابلیس در چهار جای شاهنامه ظاهر می شود، سه بار در داستان ضحاک و سرانجام در داستان به آسمان رفتن کی کاووس. نخستین بار به شکل نیک خواهی بر ضحاک ظاهر می شود و او را به کشتن پدرش(مرداس) تحریک می کند:چنان بر که ابلیس روزی پگاه   بیامد به سان یکی نیک خواهدل مهتر از راه نیکی ببرد    جوان گوش گفتار او را سپردبدو گفت جز تو کسی کدخدای   چه باید همی با تو اندر سرایچه باید پدرکش پسر چون تو بود   یکی پندت از من بباید شنودزمانه بر این خواجه سالخورد   همی دیر ماند تو اندر نوردبگیر این سرمایه ورجاه او    تو را زیبد اندر جهان گاه اودیگر هنگامی که به دوش ضحاک بوسه می زند و از جای بوسه های او دو مار سیار برون می آید:چو ابلیس پیوسته دید آن سخن   یکی بند بد را نو افگند بن او هر روز خورش های بسیار خوش مزه به ضحاک خوراند تا ضحاک به او علاقه مند شد و روزی از ضحاک خواست که به او اجازه ی بوسیدن کتفش را دهد و چنین شد:ببوسید و شد بر زمین ناپدید    کس اندر جهان این شگفتی ندیددو مار سیه از دو کتفش برست   غمی گشت و از هر سوی چاره جستبا ر سوم هنگامی که پزشکان از درمان ماران عاجز مانند:پزشکان فرزانه گرد آمدند    همه یک به یک داستان ها زدندزهرگونه نیرنگ ها ساختند    مر آن درد را چاره نشناختندبسان پزشکی پس ابلیس تفت   به فرزانگی نزد ضحاک رفتبدو گفت کین بودنی کار بود    بمان تا چه گردد نباید درود...به جز مغز مردم نده شان خورش   مگر خود بمیرند از این پرورش...بار آخر، ابلیس به صورت غلامی بر کیکاووس ظاهر می شود و او را برای رفتن به آسمان تشویق می کند و در این کار موفق می شود.ب- اسرافیلیکی از چهار فرشته مقرب در ادبیات غربی (اسلام، مسیح و یهود ) است و به هنگام فرارسیدن رستخیز با آوایی که از صور او برمیخیزد، مردگان سر از خاک برمی آورند.در لغت نامه در ذیل اسرافیل آمده است:" یکی از فرشتگان مقرب مامور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه فرشتگان به آدم سجده کرد.(قاموس الاعلام ترکی)... اسرافیل به زبان سریانی بنده ی خدای تعالی. اسرا به معنی بنده و فیل نام خدای تعالی و او ملک مقرب است و بدو متعلق است نفخ صور و احوال قیامت. کشف...»در شاهنامه اسرافیل در داستان اسکندر و در جریان  سفر او به ظلمات و یافتن آب حیات ، بر سر کوهی با اسکندر دیدار می کند و او را به پرهیز از حرص و از جهان کشایی فرا می خواند: سکندر چو بشنید شد سوی کوه   به دیدار بر تیغ شد بی گروهسرافیل را دید صوری به دست   برافراخته سر زجای نشستج- دیوهادیوان، گمراه کنندگان و خدایان شر و بدی و از گروه شیاطین اند. واژه ی دیو در زبان های مختلف به معنی خداست و حتی قبل از ظهور زرتشت نیز دیوها، گروهی از پروردگاران آریایی بوده اند. در لغت نامه ی دهخدا آمده است:« صورت وهمی، غول, (ناظم الاطبا)، موجود افسانه یی که او را با قدی بلند و هیکلی مهیب و درشت تصور کنند . عفریت، غول و هر چه به جهان اندر بود از دیو و پری و وحوش و جنبندگان.» (ترجمه تبری بلعمی)در شاهنامه نیز غالبا از آن ها به بدی یاد شده است و آن ها را دارای چهره ها و بدن هایی زشت، سیاه و ترسناک می داند که قادر به کارهایی فوق طبیعی اند. دیوها همان طور که در اسطوره های ایران باستان نیز دیده می شود از ابتدای خلقت انسان و حتی قبل از آفرینش انسان نیز وجود داشته اند و باعث از پا درآمدن اولین انسان(کیومرث) و به وجود آوردن سختی ها و مشکلاتی برای انسان های بعد از او نظیر سیامک فرزند کیومرث که به دست دیوان کشته می شود و هوشنگ می شوند.سیامک بیامد برهنه تنا   برآویخت با پور اهرمنابزد چنگ وارونه دیو سیاه   دو تا اندر آورد بالای شاهفکند آن تن شاهزاده به خاک   به چنگال کردش کمرگاه چاکسیامک به دست خروزان دیو  تبه گشت و ماند انجمن بی خدیوهوشنگ انتقام پدرش را از دیوان می گیرد و گروه آنان را پراکنده می کند. در زمان طهمورث که به طهمورث دیوبند معروف است، بار دیگر دیوان شکست می خورند و اسیر می شوند. در قبال آزادی، به طهمورث نوشتن به زبان های مختلف را آموختند:چو آزادگشتند از بند او   بجستند ناچار پیوند اونبشتن به خسرو بیاموختند   دلش را به دانش برافروختند...رستم نیز در خوان های پنجم تا هفتم با سه دیو"اولاد دیو"، "ارژنگ دیو" و "دیو سپید" برخورد می کند. اولاد دیو را اسیر می کند و دو دیو دیگر را از پای در می آورد.در لغت نامه در ذیل"اولاد" است:«(برهان) نام دیوی که رستم به راه هفت خوانش بسته بو.د و او رستم را رهبری کرد و به جایی که کیکاووس بسته بود، برد و مقام دیو سفید بنمود و بعد کشته شدن دیو سفید و پادشاه مازندران، رستم او را پادشاهی مازندران داد.(شرفنامه ی منیری،مویدالفضلاء)»؛گرفت او کمرگاه دیو سپید   چو ارژنگ و غندی و اولاد و بید«بید» نیز دیو دیگری ست که رستم با آن برخورد داشته است. به نقل از دهخدا«بید، نام دیوی از دیوان مازندران است که رستم او را کشت»:بدرید پهلوی دیو سپید   جگرگاه اولاد غندی و بیددر هنگام پادشاهی کیخسرو به دیوی به نام «اکوان دیو» بر می خورد که فردوسی آن را چنین وصف کرده است:که گوری پدید آمد اندر گله   چوشیری که از بند گردد یلههمان رنگ خورشید دارد درست  سپهرش به زر آب گویی بشستیکی برکشیده خط از یال اوی  ز مشک سیه تا به دنبال اویسمندی بزرگ است گویی به جای  ورا چارگرز است آن دست و پاییکی نره شیر است گویی دژم  همه بفکند یال اسپان زهمبدانست خسرو که آن نیست گور  که بر نگذرد گور از اسپی به زوررستم در چند مرحله از شکار او ناتوان می شود. سرانجام اکوان دیو زمینی که رستم بر آن خوابیده بود را می برد و به آسمان می برد. رستم با فریب دادن اوخود را به دریا می افکند و نجات می یابد. بار دیگر به سراغ او می رود و ز فتراک بگشاد پیچان کمند   بیفگند و آمد میانش به بندبپیچید بر زین و گرز گران   برآهیخت چون پتک آهنگرانبزد بر سر دیو چون پیل مست  سر و مغزش از گرز او گشت پستفرود آمد آن آبگون خنجرش   برآهیخت و ببرید جنگی سرشد- سروشسروش یا سرئوشا(sarosha) چنان که در سرئوشایست اوستا آمده است، از فرشتگان اصلی (امشاسپندان) نیست، اما در شورای فرشتگان مقرب خدا شرکت می کند، سروش راهبر جریان آفرینش خداوند است.سروش را ایزد روشنایی و نور قلمداد کرده اند،هم چنین او را «انگاره ی اطاعت محض» می دانند.او یک آموزگار مذهبی ومنبع تعالیم بنیادین خداشناسی ست. در ایران(دین زرتشت) آن را سرئوشا، در فرهنگ عرب"هاتف" و در چین آن را "ون تچانگ" می خوانند.در آغاز دوره اساطیری شاهنامه، سروش آگاهی هایی درباره ی دیوها به سیامک وکیومرث می دهد و آن ها را از تهدیدها با خبر میکند.یکایک بیامد خجسته سروش    به سان پری پلنگیه پوشبگفتش ورا زین سخن در بدر   که دشمن چه سازد همی با پدرسخن چون به گوش سیامک رسید    ز کردار بد خواه و دیو پلیددل شاه بچه برآمد به جوش    سپاه انجمن کرد و بگشاد گوشدر هنگام جنگ فریدون با ضحاک هنگامی که او ضحاک را به بند می کشد و قصد کشتن او را در سر می پروراند و "همی خواست کارد سرش را نگون" ناگهان:بیامد همان گونه خجسته سروش   به خوبی یک راز گفتش به گوشکه این بسته را تا دماوند کوه   ببر هم چنین تازیان بی گروه  چنان که گفتیم سروش، پیک ایزدی و فرشته ی رضا و تسلیم برابر خداوند است و پیام هایی که می رساند بی حکمت نیست، چنان که در دو بیت بالا طبق دستور سروش، فریدون ضحاک را نمی کشد و او را در کوه دماوند به بند می کشد تا چون در قیامت، سوشیانت قیام می کند، اول به سراغ ضحاک رود و او را که نمونه حاکم ظالم و سمبل ظلم و ستم است را نابود کند و پی از آن به کارهای دیگرش بپردازد.داستان کیخسرو و قبل از کناره گیری او از پادشاهی،در جریان تصرف بهمن دژ، در خواب اندرزهایی برای رهایی او می دهد:چنان دید در خواب کو را به گوش   نهفته بگفتی خجسته سروش که ای شاه نیک اختر نیک بخت   بسودی بسی یاره و تاج و تختاگر زین جهان تیز بشتافتی    کنون آن چه بستی همه یافتیکسی گردد ایمن زچنگ بلا    که یابد رها از دم اژدها... چوگیتی ببخشی میاسای هیچ   که آمد تو را روزگار بسیچو در جریان جنگ خسرو پرویز با بهرام چوبینه، سروش به کمک خسرومی شتابد وبا راهنمایی های خود، او را از شکست می رهاند.همان گه چو از کوه بر شد خروش   پدید آمد از راه، فرخ سروشیکی جامه اش سبز و خنگی به زیر    ز دیدار اوگشت خسرو، دلیرچو نزدیک شد، دست خسرو گرفت   ز یزدان پاک این نباشد شگفت... بدو گفت خسرو که نام تو چیست؟  همی گفت چندی و چندی گریستفرشته بدو گفت نامم سروش    چو ایمن شدی دور باش از خروشتوزین پس شوی در جهان پادشا   نباید که باشی جز از پارسا2- حیواناتی باصفات خارق العادهالف- ماران برآمده بر دوش ضحاکدو مار سیاه که از شانه های ضحاک بر اثر بوسه های ابلیس برآمدند و چون آن را از بدنش جدا می کردند، دوباره جای آن ها مارهایی دیگر می رویید. غذای این ماران چنان که در توضیحات مربوط به ابلیس آمد، مغز دو جوان در هر روز بود.بفرمود تا دیو چون جفت او    همی بوسه داد از بر سفت اوببوسید و شد از جهان ناپدید    کس اندر جهان این شگفتی ندیددومار سیه از دو کتفش برست   غمی گشت و از هرسوی چاره جستسرانجام ببرید هر دو زکتف    سزد گربمانی بدین در شگفتچو شاخ درخت آن دومار سیاه   برآمد دگرباره از کتف شاه...به جز مغز مردم مده شان خورش   مگر خود بمیرند از این پرورشب- کرم هفتواددر شاهنامه چنین آمده است که در زمان پادشاهی اردشیر اول "به شهر کجاران به دریای پارس" مردی به نام هفتواد هفت پسر داشت و تنها دخترش دوک ریسی می کرد. روزی در سیبی که از درخت به کنار او می افتد، کرمی پیدا می کند و آن را به نشانه ی برکت بر روی چرخ نخ ریسی اش می گذارد. اتفاقا دختر در می یابد که آن روز به برکت این کرم توانسته است، نخ بیش تری بریسد. هفتواد پدر او که از ماجرای کرم و طالع آن با خبر می شود آن را در جعبه یی می گذارد و هر روز به او غذا می دهد و او هر روز بزرگ تر می شود و کار هفتواد هم بیش تر سر و سامان می گرفت تا اینکه سرانجام به مقام ومنصب حکومت بر بعضی مناطق دست می یابد، پس از پنج سال:برآمد برین کار بر، پنج سال   چو پیلی شد آن کرم، بر شاخ و یالچو یک چند بگذشت بر هفتواد   بر آواز آن کرم، کرمان نهادسپس دژی در بالای کوهی برافراشتند که هیچکس بر آن نمی توانست دست یابد. اردشیر از این خبر دلگیر می شود. شبی تیری در کنار غذای اردشیر افکنده می شود که بر آن نوشته شده بود:چنین تیر تیز آمد از بام دژ    که از بخت کرم است آرام دژگر انداختیمی بر اردشیر    بر او برگذر یافتی پرّ تیر نباید که چون او یکی شهریار    کند پست کرم اندرین روزگاراردشیر آن تیر را تهدید از سوی هفتواد قلمداد می کند و برای از میان بردن او و کرمش نقشه یی می کشد و با دو جوان روستایی و دو صندوق پر از سرب وقلع و دیگی بزرگ با لباس های مبدل به سمت دژ به راه افتاد.چو خربندگان جامه های گلیم    بپوشید و بارش همه زرّ و سیموارد دژ می شود و دژبانان را سرمست از شراب می کند و دیگی از سرب گداخته در دهان کرم می ریزد و او را می کشد و پاسبانان را به قتل می رساند. وقتی هفتواد و شاهوی پسرش از این ماجرا آگاه می شوند با لشگری به سمت دژ میآیند اما با تدبیر اردشیر گرفتار و به دار زده می شوند.ج- اسب هایی چون رخش، شبرنگ بهزادامروزه بسیاری از روزنامه ها و وسایل ارتباط جمعی یکی از خبرهای مهم خود را به ویژگی های منحصر به فرد بعضی از حیوانات اختصاص می دهند که با وجود دیدن عکس ها یا تصاویری از آنها، باز هم جای شک و تردید برای ما باقی می ماند که آیا این خبر واقعی ست؟ در شاهنامه ی فردوسی هم از حیواناتی سخن به میان آمده است که دارای خصوصیات فوق العاده ایی هستند مانند رخش، اسب معروف رستم که می توان آن را یکی از پهلوانان دسته ی دوم شاهنامه به حساب آورد. موجودی که بدون وجود او بزرگ ترین پهلوان شاهنامه بی مرکب می ماند. هم صحبت روزگار تنهایی رستم است و به اندازه ی صاحبش عمر می کند و با او هم جان می سپارد.فردوسی این گونه او را توصیف می کند:چه بر آب بودی چه بر خشک راه   به روز از خور افزون بدی شب زماهبه شب، مورچه بر پلاس سیاه   بدیدی به چشم از دو فرسنگ راهبه نیروی پیل و به بالا هیون   به زهره چو شیران، کُه بیستونرخش در خوان اول، شیری را که به سمت رستم حمله می کند، در حالی که در خواب است، نجات می دهد و شیر را با چند حرکت می کشد. در جنگ با سهراب و اسفندیار با وجود زخم های زیادی که بر می دارد، رستم را تنها رها نمی کند. پیش از مرگ رستم با استشمام خاک، توطئه شغاد را درمی یابد و چاه مرگ را تشخیص می دهد، اما با تازیانه ی رستم مجبور به حرکت می شود و هر دو در چاه می افتند. شبرنگ بهزاد نیز چنین است، سیاوش و کیخسروکه صاحبان این اسب بوده اند نیز با آن سخن می گفتند و درد دل می کردند.ضمنا ویژگی های شبیه رخش برای این اسب تیز ....                                                                                    ادامه دارد




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1451]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن