تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خنديدنِ بى تعجّب [و بى جا] يا راه رفتن و سخن گفتنِ بى ادبانه بپرهيز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797000471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

۱۵ خرداد بهائیت را در منطقه ریشه کن کرد/ همه حرکت مردم آران و بیدگل را تحسین کردند - پایگاه تحلیلی خبری شهرستان آران و بیدگل


واضح آرشیو وب فارسی:خط شکن: آن زمان هر کس در تهران یا مشهد یا جاهای دیگر شنیده بود یک همچین حرکتی در آران و بیدگل شده است، آفرین گفته و تحسین کرده بود. بعد از این اتفاق بهایی ها رویشان نشد این جا بمانند. بعضی هایشان مسلمان شدند، بعضی هم رفتند. فقط چهار پنج نفر پیر و غریب این جا ماندند.خطب شکن : آران و بیدگل یکی از شهرهایی است که از ابتدای قیام مردم علیه طاغوت در صحنه حاضر بود و نام خود را در بین پیشتازان انقلاب اسلامی ثبت کرد. در این گفتگو حجت الاسلام عباس یوسفیان، از جمله روحانیانی که در جریان قیام جاودانه مردم شهرستان در ۱۵ خرداد شرکت داشته است، از رخدادهای آن روز در آران و بیدگل می گوید. البته همان طور که خود حجت الاسلام یوسفیان می گفت، گذر زمان بسیاری چیزها را از یاد او برده است، با این حال حرف های جالب و صمیمانه ی او نکات بسیار ویژه و قابل توجهی در خود داشت که خواندنش خالی از لطف نیست. *** لطفا خودتان را معرفی کنید. بنده عباس یوسفیان آرانی فرزند علی محمد متولد ۱۳۰۹ هستم. من کلاس سوم را به آخر نرساندم، یکی از همسایه های مقابل منزل ما به نام آقای شیخ عزیزالله شکوری که از دوستان من بود مشغول طلبگی شد و من هم به درس خواندن علاقه پیدا کردم و به آن مشغول شدم. اولین استادم اخوی زوجه آقای حاج شیخ محمد حسن متوسل بود. سال اول یک مقدار مقدمات را پیش ایشان خواندم و سال بعد هم استادم مرحوم آیت الله میر سید علی یثربی بود. ایشان مدرسه ای را تاسیس کردند به نام حبیب موسی. چهار سال در مدرسه ایشان بودم و یک سال هم در مدرسه ای که مدرسه شاه می گفتند و حالا مدرسه امام شده است، بودم. آن جا با زحمت و فلاکت و بیچارگی تا اوایل لمعه را خواندم و بعد از پنج سال هم خدا توفیق داد و به قم مشرف شدم. وقتی به قم رفتم تقریبا ۲۱ یا ۲۲ سال داشتم؛ حدود سال ۱۳۳۰٫ درس خارج را مقداری نزد آقای بروجردی خواندم، درس عمده ی خارج را ابتدا محضر امام بودم و یک مقداری را نزد آقای محقق داماد خواندم و یک مقداری نزد آیت الله گلپایگانی. یک مقداری هم نزد حاج شیخ مرتضی حائری خواندم و یک مقداری فلسفه را نزد مرحوم علامه طباطبایی خواندم، یک مقدار کمی هم نزد آقای میرزا هاشم لاریجانی درس خواندم. زمان شروع مبارزات امام(ره) شما کجا حضور داشتید؟ وقتی نهضت امام آغاز شد در قم بودم؛ در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی. البته اخیرا به دلیل بیماری خیلی از وقایع را فراموش کرده ام… وقتی نهضت شروع شد مدرسه فیضیه بودم. آن وقتی که در مدرسه فیضیه ریختند، روز ۲۵ شوال، دوم فروردین ۴۲ بود. من به اتفاق اخوی زوجه ی آقای متوسل آمدیم دیدیم حوزه شلوغ است. می خواستیم داخل مدرسه فیضیه شویم دیدیم آن جا هم غوغاست و همه را می زنند. حتی قرآن را من خودم دیدم که نیمه سوخته بیرون انداخته بودند؛ بعضی جاها هم که بعضی ها را از ارتفاع پایین انداخته بودند. از ۱۵ خرداد بگویید… مردم آران و بیدگل در آن زمان با شنیدن خبرهایی که از تهران و شهرهای اطراف می رسید چه کار کردند؟ ۱۵ خرداد مصادف بود با ۱۲ محرم. من آن زمان منبر می رفتم، ولی کمتر مجلس داشتم. روزهای عادی هم من شب ها شش تا جلسه بیشتر نداشتم، دیگران ده تا و دوازده تا داشتند! روز دوازدهم محرم تمام جلسات تمام شده بود. در منزل خودمان باغ کوچکی داشتم، خواستم چایی درست کنم و مشغول سماور آتش کردن بودم که اخوی ام، حاج یوسفعلی یوسفیان آمد و گفت که امام را دستگیر کرده اند. ما بساطمان را جمع کردیم، به بیرون از منزل رفتیم و دیدیم شلوغ است. با خودم فکر می کردم چه کنم. بالاخره رفتیم بخشداری. در این حین بخشداری به تهران مخابره کرده بود که همه جا برای دستگیری امام شلوغ است؛ جمعیت هم دنبال ما حرکت کردند. این جا یک کوچه است که به آن کوچه ی آب پخش می گویند. اکثر بهاییانی که نفوذ داشتند، در این جا ساکن بودند. مقابل این کوچه که رسیدیم یک نفر ته کوچه آمد و در جسارت به امام گفت که بهایی ها می گویند موش بزرگ به تله افتاد. ما خیلی عصبانی شدیم. شهری که تمام آن مقلد امام بودند؛ شاید فقط یکی دو نفر مقلد آقای گلپایگانی و خوانساری بودند، اما دیگران یک دست مقلد امام بودند… ما خیلی ناراحت شدیم. یک نفر که مورد اعتماد ما بود آمد و گفت: تکلیف چیست؟ گفتم: امروز شلوغ است، هر کاری از دستمان بر بیاید انجام می دهیم. کسانی که از ما شنیدند کسب تکلیف کردند و بچه هایی که آمادگی داشتند در خانه ی بهایی ها ریختند. آن وقتی هم بود که ژاندارم ها از آران برای کمک به ژاندارمری کاشان رفته بودند و نبودند. بهایی ها را خانه هایشان را بیرون ریختند. ما هم دم بخشداری رفتیم غافل از این که حالا اسم ما را به عنوان محرک یادداشت کرده اند. یکی از دوستان آدم عاقل و مدیری بود و منزلش خیلی رفت و آمد داشتم، مرید من هم بود. ایشان به عنوان این که منزل آقای افتخارالاسلام می رود تا کسب تکلیف کند، من را به منزل خودش آورد. من در زیرزمینی بودم. یک دکان بود به نام دکان مشفق که این جا بهایی بود، فروش هم زیاد داشت، مسلمان ها هم زیاد از او خرید می کردند. چون بعضی چیز ها را مقداری چرب تر و ارزان تر می داد و به بعضی ها هم که آشنا بود بیشتر می داد. چند نفر مسلمان رفته بودند دکان ایشان را گرفته بودند و می گفتند دکان این را دست نزنید. من به آقای معروفی گفتم حاجی یک کاری بکنید و این دکان را خراب کنید. دو سه مرتبه رفت و به آنان گفت خجالت بکشید، امروز همه مسلمان ها ریختند شما این جا در خانه بهایی ها هستید؟! کم کم بچه های محل از راه رسیدند. در کرکره مغازه را دو نیم کردند و در دکان ریختند و آن را آتش زدند. برادر این آقا که ما را پنهان کرده بود و اتفاقا مرید من هم بود، ساعت تقریبا نزدیک بعد از نصف شب آمد گفت من ژاندارم سر کوچه را خوابش کردم؛ اگر جایی می خواهی بروی بلند شو برو. من از خانه بیرون آمدم، میزبان و برادرش این طرف و آن طرف من بودند. این ها دور ما را گرفتند تا منزل آمدیم. اذان صبح شد. پدر زن ما مرحوم حاج محمدآقا متوسل همراه ما بود. یک جیپ گرفتیم تا به قم برویم. قبل از این که وارد قم شویم، گفتند قم بگیر و ببند است و نمی گذارند کسی وارد شود. ما فکر کردیم و اول تصمیم گرفتیم جمکران برویم و از آن جا پیاده برویم قم. رفتیم و دیدیم چه غوغایی است، مخصوصا دور و اطراف صحن، دور مدرسه خان، مسلسل های سنگین بالای پشت بام ها…! ما منزل زوجه رفتیم و آن جا صبحانه خوردیم. بعد خبر آوردند آدرس این جا را پیدا کرده اند و برای دستگیری ما می آیند. آدرس منزل را بهایی های آران داده بودند. سوار همان جیپ شدیم آمدیم منزل رفیقم آقا مصطفی همدانی. تابستان بود و او می خواست برود همدان. کلید خانه اش را به ما داد و آن جا رفتیم. مدتی گذشت. هر هفته خبر می آوردند ژاندارم ها به خانه ما در آران ریخته اند و تمام آن را تفتیش کرده اند. وضعیت بر ما دشوار شده بود. یک روز عبا بر سر کشیدم و رفتم مسجد امام. دو رکعت نماز خواندم و استخاره کردم که خوب آمد. با زوجه رفتم تهران که خودم را معرفی کنم. رفتیم دادگاه عشرت آباد. آن جا دادگاه نظامی تشکیل داده بودند. خودمان را معرفی کردیم. اول که آن جا رفتیم یک اتاق بود که یک نفر به نام سرهنگ نورایی بود، می گفتند آدم خوبی است. بعضی از زندانیان را آزاد کرده بود. آن جا رفتیم یک سرهنگ بود که بازپرس طیب هم بود. یک سرگرد هم جلوی اتاق ما بود و ما بازپرسی می شدیم. گفتند چه کسی خانه بهایی ها را آتش زده است؟ گفتم ما که نبودیم، ما قم بویم. سرگرد پایش را زمین زد و گفت: جنی ها آمدند آتش زدند؟! من می دانستم در دادگاه باید حرف کم زد، چون یک وقتی از همین حرف ها سوژه به دست می آورند. بنده و زوجه خیلی محکم گفتیم که هیچ دخالتی در آتش زدن خانه بهایی ها نداریم… بهایی ها هم پیش خودشان حتم داشتند یا ما زندان ابد می رویم یا اعدام می شویم. خلاصه بنده را از زوجه جدا کردند. با این که نسبتا کم سن بودم، من را ۱۰ روز محاکمه کردند. البته من زندانی نبودم، آزاد می رفتم و می آمدم؛ آن ها هم بازپرسی می کردند. آخر کار خدا کمک کرد و گفتند برای آزادی تان سند بیاورید. بالاخره بعد از این که به شان گفتم کسی را ندارم راضی شدند ضامن تنی بگیرند که هر وقت خواستند ما را بیاورند. یک نفر به نام سید عباس حسینی بود، خیلی آدم خوبی بود. ضامن زوجه شد، ولی من کسی را نداشتم. خدا بیامرزد حاج سید علیرضا جاسبی که تازه دخترش را برای اخوی زوجه گرفته بودیم، ضامن ما شد. وقتی می خواستیم برگردیم آران، آرانی ها فهمیدند. می خواستند گاو و گوسفند بکشند. ما پیغام دادیم این کارها لازم نیست… شب اولی که آمدم شروع کردم مسجد رفتن را؛ از این محله به آن محله… سندی از گزارش ژاندارمری کاشان به هنگ قم بازخوردهای این قیام چه بود؟ آن زمان هر کس در تهران یا مشهد یا جاهای دیگر شنیده بود یک همچین حرکتی در آران و بیدگل شده است، آفرین گفته و تحسین کرده بود. بعد از این اتفاق بهایی ها رویشان نشد این جا بمانند. بعضی هایشان مسلمان شدند، بعضی هم رفتند. فقط چهار پنج نفر پیر و غریب این جا ماندند. غیر از شما چه کسانی در این قیام حضور داشتند؟ آن افراد و روحانیانی که در ۱۵ خرداد در این جا در صحنه بودند زیاد نبودند؛ یکی همین آقای حبیب الله قاسمی بود، یکی هم آقای شکوهی و آقای سعیدیان بود که فوت شدند. آقای شیدائیان هم بود. دیگران هنوز اول طلبگی شان بود. نفوذ روحانیت در آران بالا بود. من در قم درس می خواندم ولی مرکز تبلیغات ما این جا بود. بعد هم که قم مشغول شدم پنجشنبه و جمعه همه هفته می آمدم آران. مدت ۱۷ سال هم امام جمعه بودم و فعالیت داشتم…


شنبه ، ۱۵خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خط شکن]
[مشاهده در: www.khatabshekan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن