محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1796997748
معلمی که دیگر نمیتواند کتاب بخواند
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
معلمی که دیگر نمیتواند کتاب بخواند
شناسهٔ خبر: 3613364 - یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۳
مجله مهر > گزارش ویژه
همه چیز از یک بیماری معمولی شروع شد. یک بیماری ساده که اگر جدی گرفته میشد، شاید هنوز چشم های خانم معلم میدید. این گزارش داستان معلمی است که کتاب خواندن الان به آرزویش تبدیل شده است. مجله مهر: کسی شاید باور نکند که یک بیمای متدوال که کسی جدیاش نمیگیرد تا این اندازه مسیر زندگی کسی را تغییر دهد اما واقعیت با تصورات ما تفاوت دارد. در شرق تهران مهمان خانه مهناز خانم شدیم تا برایمان بگوید که چطور حالا خواندن یک کتاب برایش آرزو شده است. مهناز یک معلم عربی است که حالا به خاطر دیابتش دیگر نمیتواند، کتاب به دست بگیرد. از ۱۸ سالگی معلم بودم از او میخواهم از خودش بگوید نفسی میکشد و میگوید: «با افتخار یک شهرستانیام متولد رشت. هنوز وارد دبیرستان نشده بودم که پدرم را از دست دادم. شاید الان بچههای امروز خیلی متوجه اهمیت انتخاب رشتهها نباشند اما درس خواندن برای من بعد انتخاب رشته در دبیرستان رنگ و بوی دیگری گرفت. عاشق درس خواندن شده بودم. زمان ما از این امکانات هم نبود که هزار کلاس و اینها باشد. اول که دانشگاهها بسته شد و من برای اینکه از درس خواندن عقب نمانم رفتم تربیت معلم و فوق دیپلم گرفتم؛ البته از همان ۱۸ سالگی هم معلم بودم. به محض باز شدن دانشگاهها کنکور دادم تا در یک دوره جدید کارشناسیام را بخوانم یعنی فوق دیپلمم را ادامه ندادم از نو شروع کردم. درست در سال ۶۳ تنها سالی که کنکور دو مرحلهای بود؛ شامل یک مرحله آزمون تستی و یک مرحله آزمون تشریحی امتحان دادم و با رتبه ۵۴ ادبیات عرب دانشگاه علامه طباطبایی تهران قبول شدم. عاشق عربی بودم و اصلا دوست نداشتم چیز دیگری بخوانم.» از داستان آشنایی با همسرش میپرسم که میگوید: «در یکی از سفرهایم به رشت در اتوبوس مرا دید و بعد آمد خواستگاری، از همان اول به دلم نشست و او هم از همان ابتدا مصمم بود به ازدواج به اصطلاح اهل و سر به زیر بود و البته کلی خوش تیپ و امروزی. همسرم هنرمند است. کار طراحی و تولید پوشاک میکند. الان هم بچهها همینطورند دختر بزرگم عاشق هنر است و کارهای هنری میکند دختر کوچکم عاشق درس خواندن.» کتابهایم تمام عشق مناند مهناز در خانه یک کتابخانه بزرگ در گوشه اتاق دارد که مملو از کتاب است و از همان دقیقه اول نظر مرا و احتمالا تمام مهمانانش را به خود جلب میکند. «من عاشق این کتابها هستن. خیلیهایشان به زبان عربیاند و برای دانشگاهم بوده است که قطعا خواندهام حتی هنوز حفظم. بقیه را هم بیش از یک بار خواندهام. هنوز هم با وجود اینکه خواندن برایم مقدور نیست وقتی دخترم سوالی میپرسد به کمک وسایل کم بینایی مثل عدسیهای قوی و... از همین کتابها برایش مدرک و سند میآورم و هیچگاه همینطوری جوابش را نمیدهم. دبیر باید مستدل حرف بزند.» بیماری من عجیب نیست کمکم میرسیم به اصل ماجرا؛ به روزی که بیماری، بیناییاش را میگیرد. «بیماری من بر خلاف آنچه دیگران میپندارند بیماری عجیب و غریبی نیست. یک بیماری متدوال که شاید بیشتر ایرانیها به آن مبتلا باشند و صرفا چون سرطان یا بیماری صعبالعلاجی نیست از کنار آن ساده عبور میکنند. شاید تنها من و امثال من باشیم که بدانیم این بیماری میتواند تا چه اندازه مهلک و آسیب رسان باشد. من دیابت نوع دوم دارم. همان بیماریای که عوام از آن به عنوان قند یاد میکنند. بدن در این بیماری انسولین تولید نمیکند که یا با مصرف قرص و دارو باید این کاستی جبران شود یا تزریق انسولین. اوج مشکل اینجاست که تا وقتی برای کسی مشکلی به وجود نیاید باور نمیکند که خوردن حتی یک میوه یا شیرینی برای این بیماران تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد. همه میگوید تا زندهایم باید لذت ببریم؛ فوقش میمیریم! اما دیابت کسی را نمیکشد فقط... عاشق نوشابه بودم! به اینجای صحبتش که میرسد مکث میکند و احساس میکنم بغض گلویش را گرفته میخواهم چیزی بگویم اما او که انگار به گذشته رفته است ادامه میدهد: «شب عاشورا بود؛ عاشق نوشابه بودم و برای خودم خیلی سرخوشانه نوشابه خورده بودم داشتم یک فیلم تلویزیونی میدیدم که یکباره جلوی چشمم (یکی از چشمانم) سیاه شد. فکر کردم اشتباه میکنم چند بار چشمهایم را بر هم زدم اما فایدهای نداشت. خانوادهام نیز باور نمیکردند اتفاق ناگواری افتاده باشد همسرم گفت استراحت کن حتما تا فردا خوب میشوی اما تا صبح اتفاقی نیفتاد! آن موقع مثلها حالا نبود که تمام مراکز چشمپزشکی تهران را از بَر باشم برای همین یک راست رفتیم بیمارستان فارابی اصلا نمیدانستیم جای دیگری هست! معاینه کردند و گفتند اینقدر قند خونت بالا رفته که شبکیه چشمت خونریزی کرده است. وقتی باور کردم که چه بلایی سرم آمده تازه به مراکز درمانی مختلف مراجعه کردم. عملها یکی پس از دیگری شروع شد. اما دیگر هرگز بیناییام مثل قبل نشد. روی آن چشمم تا به حال ۱۷ عمل جراحی انجام دادهام و همین چند ماه قبل چشم دیگرم نیز خونریزی کرد که تحت عمل قرار گرفت. پزشکم میگوید قند چشمم را خراب کرده و دیگر کاری نمیتوان کرد. قند روی خیلی چیزها میتواند اثر بگذارد، کلیه را از کار بیندازد، قلب، اعصاب در سراسر بدن و... کاش دیگران کمی نسبت به این بیماری هوشیار و آگاه باشند. بسیاری را میبینم که قند دارند و راحت با چایشان شیرینی تر میخورند و هرچه هم هشدار بدهی متوجه نمیشوند!» هنوز خانم خانه هستم از دنیای بعد از نابینایی میپرسم. از روزهایی که باید بدون چشمانش به خانه ای که با سلیقه زیاد آن را چیده، رسیدگی کند. روزهایی که به قول خودش باز او خانم خانه است و بدون کمک گرفتن از خدمتکار گل و گیاهاناش که از سر وکول بالا میروند را تمیز کند و مثل سابق آشپزخانه خانه را گرم نگه دارد. « کار خانه برای یک زن لذتبخش است. این گلها و این وسایل علاقهمندیهای مناند. رسیدگی و تمیز کردنشان را دوست دارم، البته اگر دوست هم نداشتم مگر میشود در تهران با این همه گرد وخاک خانهای را به اما خدا ول کرد؟! قبلترها البته تمامی این گل و گیاهها طبیعی بود اما بعد از مدتی از بین میرفتند و من طاقت دیدن مرگشان را نداشتم این شد که یک روز تصمیم گرفتم دیگر کمتر طبیعی بخرم. اینها گردگیری و تمیز کردنشان شاید زیاد باشد اما غصه از بین رفتنشان را نمیخورم. آشپزی هم که کلا سخت است. اینکه هرروز فکر کنی چی درست کنی که همه خوششان بیاید سختترین کار دنیاست حتی سختتر از یاد دادن عربی! (میخندد) اما کسی جرئت ندارد به آشپزخانه من نزدیک شود. بله خیلی سخت میبینم اما باید کارهایم را خودم بکنم.» گاهی فراموش میکنیم مادر نمیبیند حرفهایمان گل میاندازد که دختر بزرگ مهناز خانم از راه میرسد و سندی میشود بر حرفهای مادر. «مامان اینقدر خانه را روی یک انگشت میچرخاند که گاهی وقتی میگوید نمیبیند ما باورمان نمیشود! تصورش هم دشوار است کسی که حتی فاصلهای نزدیک را به درستی نمیبیند این چنین تمام کارها را انجام دهد. خودتان هم میبینید هر جای این خانه ردی پیدا کردید از یک ذره گرد و خاک من به شما جایزه میدهم! کسی باور نمیکند مامان هفتهای یک بار خانه تکانی مختصر و ماهی یک بار خانه تکانی مفصل میکند. غذاهایش هم که معروفترین آشپزهای ایران نمیتوانند درست کنند. بارها پیشنهاد کردم بیاید یک رستوران بزنیم پولدار شویم (میخندد) اما خب مامان عاشق درس است حتی به شوخی هم عصبانی میشود میگوید من برم رستوران بزنم؟ خانم معلم حتی فانتزیاش را دوست ندارد.» آرزو دارم دوباره بتوانم کتاب بخوانم رو میکنم به مهناز خانم و میگویم: «ظاهرا این بیماری به رغم آسیبهای جدیاش شما را ذرهای سست نکرده؛ تلخندی میزند و میگوید: ت«ا جای من نباشید متوجه نمیشوید یک زن مثل من که از ۱۷ سالگی روی پای خودش ایستاده حالا نمیتواند وابسته به کسی باشد و ان شاء الله که خدا هم هرگز این را برای من نخواهد، اما اینکه زندگیام را اداره میکنم دلیل نمیشود این بیماری به من آسیب نزده باشد هنوز آن شب که چشمم تار شد برایم یک کابوس است. هنوز وقتی چشمم تار میشود و عملها شروع میشود میترسم که دیگر همین بینایی اندک هم نباشد... سخت است خیلی سخت...» این را که میگوید چشمانش از اشک پر میشود.: «برای یک دبیر که تمام عشقش خواندن بوده و کتابخانهاش در راس خانهاش جا دارد ندیدن سخت است اما من ناامید نیستم هنوز فکر میکنم شاید یک روز بتوانم وقتی قورمهسبزیام را گذاشتم روی گاز تا جا بیفتد یک کتاب بردارم و بنشینم روی مبل و شروع کنم به خواندن»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]
صفحات پیشنهادی
محمدرحیم اخوت: امکانات دیجیتالی نمیتواند جای کتاب را بگیرد
محمدرحیم اخوت امکانات دیجیتالی نمیتواند جای کتاب را بگیرد محمدرحیم اخوت با بیان اینکه امکانات دیجیتالی نمیتواند جای کتاب را بگیرد گفت تقریباً تمام ساعتهای بیداریام را با کتاب و کاغذ میگذرانم به گزارش نامهنیوز این نویسنده پیشکسوت درباره کتابهای خود در بیست و نهمین نمایروحانی: اعتبارنامه نماینده باید در مجلس بررسی شود، هیچ نهاد دیگری نمیتواند در آن مداخله کند
روحانی اعتبارنامه نماینده باید در مجلس بررسی شود هیچ نهاد دیگری نمیتواند در آن مداخله کند سیاست > دولت - رییس جمهوری گفت براساس قانون اساسی هر نماینده ای که از هر حوزه انتخابیه انتخاب می شود پس از رای آوردن اعتبارنامه آن باید در مجلس بررسی شود و هیچ نهاد دیگریرییس جمهور: اعتبارنامه نماینده باید در مجلس بررسی شود، هیچ نهاد دیگری نمیتواند در آن مداخله كند
رییس جمهور اعتبارنامه نماینده باید در مجلس بررسی شود هیچ نهاد دیگری نمیتواند در آن مداخله كند همه انتخابات ها معنایش یك كلمه است و اینكه اگر كسی به رای شخصی خود اتكا كند و استبداد و جمود پیدا كند و به نظرات دیگران اعتنا نكند در مسیر حركت و نابودی و خسران قرار گرفته است رییس«یک روزدیگر از زندگی» در نمایشگاه کتاب/ دیکتاتوری مزایایی هم دارد
بهرنگ رجبی با مهر مطرح کرد یک روزدیگر از زندگی در نمایشگاه کتاب دیکتاتوری مزایایی هم دارد شناسهٔ خبر 3612825 - یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸ ۲۱ فرهنگ > کتاب دو ترجمه بهرنگ رجبی از سهگانه دیکاتورهای ریشارد کاپوشچینسکی با عنوان یک روز دیگر از زندگی و شاهنشاه در دست انتشاعتبارنامه نماینده باید در مجلس بررسی شود/ هیچ نهاد دیگری نمیتواند مداخله كند
اعتبارنامه نماینده باید در مجلس بررسی شود هیچ نهاد دیگری نمیتواند مداخله كند ریس جمهوری گفت دولت لوایح مدیریت یكپارچه شهری و درآمد پایدار شهرداری ها را به منظور حل مشكل شوراهای اسلامی شهر و روستا به مجلس شورای اسلامی ارایه می كند آفتاب حجت اسلام و المسلمین دكتر حسن روحانی ر«پس از تو» و چند کتاب دیگر منتشر شد
شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴ ۱۴ چند کتاب ترجمه منتشر شده که در نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود به گزارش خبرنگار ادبیات و کتاب ایسنا پس از تو از جوجو مویز با ترجمه مریم مفتاحی گمشده و پیداشده از جنین راس با ترجمه بیتا ابراهیمی و زبان گلها از ونسا دیفنباخ و ترجمه فیروزه ماسمیت: ونگر دیگر نمیتواند تیم را پیشرفت دهد
اسمیت ونگر دیگر نمیتواند تیم را پیشرفت دهد آلن اسمیت اسطوره باشگاه آرسنال معتقد است که آرسن ونگر دیگر نمیتواند این تیم را به جلو حرکت دهد به گزارش "ورزش سه" مهاجم سابق توپچیها ورزشگاه هایبری را سال 1995 ترک کرد و فصل بعد از آن ونگر هنکوداشت تنها عضو زن مجلس خبرگان قانون اساسی در کتابخانه ملی برگزار میشود/بانوی قرآنپژوه مجلس خبرگان: هرکس نم
نکوداشت تنها عضو زن مجلس خبرگان قانون اساسی در کتابخانه ملی برگزار میشود بانوی قرآنپژوه مجلس خبرگان هرکس نمیتواند حضور یک زن را تحمل کند برود تنها زن مجلس خبرگان قانون اساسی اعتراض برخی از منتخبان این مجلس را برانگیخت به گونهای که تهدید کردند که اگر او مجلس را ترک نکند خسورپرايزي به نام كتاب فقط چند روز ديگر!
سورپرايزي به نام كتاب فقط چند روز ديگر خب به سلامتي ايستگاه مترو شهر آفتاب هم افتتاح شد تا بلكه نمايشگاه كتاب تهران تا حدودي خيالش از بابت رفت وآمد مردم كمتر شود بالاخره هنوز خيليها نميدانند چطور بايد به نمايشگاه بروند و چطور برگردند خصوصا اينكه نمايشگاه يكهويي به بيرون شهر پدیگر به نمایشگاه کتاب دولتیِ نفتی نخواهم رفت...
تراز در این روزها میّت و جسم بی جانی از نمایشگاهِ بین المللیِ کتابِ تهران را پیش رو داریم ایده ای فوق العاده که قربانی دیدگاه های انحصارگرایانه دولت در عرصه اقتصاد بخوانید در همه عرصه ها شد ماجرا از سال ۶۶ آغاز شد زمانی که به پیشنهادِ رییس جمهورِ اهل مطالعه و کتاب دوست او-
گوناگون
پربازدیدترینها