تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 29 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نيّت مؤمن بهتر از عمل او و نيت منافق بدتر از عمل اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796428774




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مایکل تی.بوچی فاشیسم دست راستی آمریکا؛ باید کاری کرد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مایکل تی.بوچی
فاشیسم دست راستی آمریکا؛ باید کاری کرد
آنطور که از ظواهر امر برمی آید، آمریکاییان با تمام وجود درک می کنند که در حال از دست دادن هویت ملی خود یا هویتی که تا قبل از یازدهم سپتامبر داشتند هستند.

خبرگزاری فارس: فاشیسم دست راستی آمریکا؛ باید کاری کرد



آمریکا را باید با شهروندانش داوری کرد نه سیاستمدارانش. اگر آمریکاییان ارتباطشان را با یکدیگر از دست بدهند، واقعیت های ملموس و واقعی را با واقعیت های مجازی که  نمایشگرهای  اینترنت و تلویزیون برایشان فراهم  می کند جانشین کنند؛ از مشارکت کردن در روندهای دمکراتیک سرباز بزنند و انفعال را به جای مشارکت، پوچگرایی را به جای امید، جبری مآبی را به جای تسلط بر سرنوشت خود برگزینند؛ با رضایت به اقدامات جنگی و جنگ های آمریکا در جهان تن بدهند؛ تعاریفی را از خودشان ارائه بدهند که صاحبان منافع خاص و منفعت طلب یا تاجران جنگ و نفرتی طراحی می کنند، در این صورت کلیه معانی را نسبت به اینکه که هستند، چه چیزی معرف آنهاست و به واقع چه چیزهایی ارزش های آمریکایی را شکل می دهد، از دست می دهند. آنطور که از ظواهر امر برمی آید، آمریکاییان با تمام وجود درک می کنند که در حال از دست دادن هویت ملی خود یا هویتی که تا قبل از یازدهم سپتامبر داشتند هستند. آمریکاییان تقریبا نادانسته یک فرهنگ بازارمحور را ارج می گذارند، بی خبر از اینکه این بازار توسط وال استریت، وثیقه بازان، سفته بازان و شرکت های چند ملیتی عظیم و سیطره داران بانکی کنترل می شود. غول های تکنوکرات جوان سیلیکون ولی، شواهد برتری و استثناپنداری آمریکایی و امتیازات سرنوشت ساز سرمایه داری را فراهم می کنند. اما هر چه می گذرد این امتیازات سرمایه داری به دست تعداد معدود تری می رسد و در دریای آگهی های های تجاری وهوچی گری های بی وقفه پنهان می شود، چیزی که بسیاری از جوانان باید پیشاپیش از آن باخبر باشند؛ زیرا در بخش اعظمی از سال های زندگی شان به عنوان افرادی بالغ، آمریکا کشوری بوده گرفتار در جنگ های بی پایان؛ کشوری که به بزرگ ترین کشور بدهکار در جهان تبدیل شده است؛ بدهی های که نمی توان آنها را بازپرداخت کرد و احتمالا بازپرداخت هم نخواهند شد. کشوری که در امواج خشونت و قتل های پلیس، آسیب اجتماعی گروه های نفرت پراکن و خصومت های سیاسی شریرانه غرق شده است. جوانان دریافته اند که چیزی به نام حریم خصوصی وجود خارجی ندارد و تعاملات اجتماعی با استفاده از وسایل دیجیتال صورت می گیرند؛ وسایلی که ارتباط آنها از طریق مراکزی برقرار می شود که شبکه های شرکتی پشت آنها قرار دارند؛ مراکزی که هم دولت و هم شرکت های بزرگ آینه ای یک طرفه را در آنها کار گذاشته اند که با کمک آنها، اطلاعات مشخصات بیومتریک، دیدگاه ها، نگرش ها، رفتارهای مصرفی، تعلقات سیاسی، دوستان، جزئیات اعتباری و بانکی و پروفایل های روانشناسی شان را برای سودآوری بخش خصوصی و برای برنامه های اجتماعی و کنترل شورش های رفتاری و مهندسی اجتماعی گردآوری می کنند. بسیاری دریافته اند که یک شغل با ثبات  40 ساعت در هفته ای دارای مزایا، هزینه های استعلاجی و تعطیلات، معمولا تجملی تر از آن است که بتوان یافت. برخی به این نتیجه رسیده اند که بایددر 25 سالگی در خانه پدر و مادرشان زندگی کنند، زیرا از پس اجاره خانه های گزاف با دستمزدهای اندک خود برنمی آیند، حال خرید خانه به جای خود. برخی چندین دهه را مجبور به بازپرداخت وام های کالج خود خواهند بود که بار بدهی آن از فرصت شغلی که به دست می آورند بیشتر است. آنها دیده اند که چگونه به اعتبار به غلط به چشم یک دارایی نگاه می شود و از آن برای به بردگی کشیدن خانواده هایی استفاده می شود که چندین دهه با دستمزدهای ناچیز گذران زندگی کرده اند. دیده اند که سودها و امتیازات در قالب انباشت ثروت برای کارفرمایان، شرکت ها و بانک های سرمایه گذاری حاصل می شود. بر حسب اتفاق اگر در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، می دانند که مجبورند با کشتن مردم بی گناه و کودکان و عملیات های هواپیماهای بی سرنشین برای انجام فهرست های ترورهای برنامه ریزی شده موافقت کنند؛ با گسترش حاکمیت نظارتی عنان گسیخته آمریکا موافقت کنند. اگر جوانانی هستند که فکر می کنند دیگر از رؤیای آمریکایی خبری نیست و دست به کار می شوند و در یک جمع گرد هم می آیند، دلایل خوبی برای این کار خود دارند: هیچ چهره شناخته شده مردمی وجود ندارد که با آلترناتیوهای نافذ، گفتمان واقعی و حقایق نافذ درباره دلایل بنیادین مخمصه های بسیار آمریکاییان، «هنجار پسا یازده سپتامبر» را تعدیل کند. به این ترتیب تعجبی ندارد که اکثر هزاره ای ها در سال 2014 رای نداده اند (87درصد آنها در خانه ماندند.). اگر تنها یک گروه در پدید آمدن مشکلات جدیدی که دامن آمریکا را می گیرد مقصر نباشد، این گروه آنها هستند. اما آنها خیلی جوان تر از آنند که روزگار بهتر از این را تجربه کرده باشند: برخی از آنها حتی نمی توانند چنین روزگاری را تصور کنند، خیلی ها آمریکای قبل از یازدهم سپتامبر را به کتاب های تاریخ سپرده اند! اوضاع از نظر یک هزاره ای چنین است. جناح راست که در حال حاضر در کنترل حزب جمهورخواه  قرار دارد و قدرت فزاینده ای را بر کنگره، کاخ سفید و رسانه ها اعمال می کند، از نظر دیدگاه نه آمریکایی  بلکه ضد آمریکایی و غیرآمریکایی است. در واقع آنها یک «ستون پنجم» را شکل داده اند که دمکراسی، صلح، امنیت، رفاه و برادری را که نمادهای تاریخی حقیقی دمکراسی ماست تضعیف می کنند. بذرهایی که آنها در طول چند دهه گذشته افشانده اند- از ریاست جمهوری رونالد ریگان تا سرمایه داری مالی، خصوصی سازی ها، انتقال مشاغل به حاشیه اقیانوس آرام و چین، فروپاشی شالوده و زیرساخت صنعتی کشور، بازسازی نئولییرال امور مالی دولتی، امپراتوری نومحافظه کارانه بنا شده از طریق جنگ های تهاجمی بی پایان، نابود کردن برنامه های اجتماعی و رفاهی که تمامی آمریکاییان در دهه های 1930 و 1960 برای خود کسب کرده بودند- امروز از آنها علف های هرز نفرت، خشونت، عناد مذهبی، نژادپرستی و افزایش تهدیدات جنگ با روسیه و چین به منظور جلوگیری از انتقال اجتناب ناپذیر قدرت از یک جهان تک قطبی تحت سیطره آمریکا به جهانی چند قطبی روییده است. چنین جهان چند قطبی «سیطره مطلق آمریکا» را به چالش می کشد و به خصوص این تهدید را به وجود می آورد که دلار آمریکا به عنوان ارز جهانی جایگاه خود را از دست بدهد. نمایندگان این «هنجار جدید پسایازدهم سپتامبری» در حال سوق دادن کشور به ورطه چیزی هستند که امروز اروپاییان آن را به نامی درست می خوانند: فاشیسم، ادغام قدرت دولت و قدرت شرکتی با اتکال به نیروی نظامی. آیا آمریکاییان اجازه چنین چیزی را خواهند داد؟ در طول بیش از یک دهه، جناح راست اجازه داده که محافظه کاران دست راستی آن را به گروگان بگیرند و به منظور برنده شدن در انتخابات ها، به سمت افراط گرایی امروز پیشروی کنند و رشد حاکمیت شرکتی، بانکی و نظامی- صنعتی را به بهای تضعیف کارگران و تورهای رفاه اجتماعی استمرار بخشند. جنبش های «مردمی» فراراست پوپولیستی از ذیل و «نخبگان قدرت» شرکتی- نظامی- اطلاعاتی- ثروت از بالا، نیروهای دوگانه ای هستند که آنچه را که از دمکراسی آمریکا باقی مانده تضعیف می کنند. اسامی زیادی روی این کار می گذارند، ولی اروپاییان آن را فاشیسم می نامند. آمریکاییان دربرابر برچسب «فاشیسم» به این دلیل مقاومت می کنند که آنها متقاعد شده اند که «چنین اتفاقی ممکن نیست در اینجا رخ بدهد.» ولی آنها در اشتباهند. امکان وقوع چنین چیزی وجود دارد، در حال اتفاق افتادن است و سئوال این است که چقدر طول می کشد تا این غده سرطانی در درون بدنه سیاسی گسترش یابد؟ آمریکا، مردم، فرهنگ و مجموعه ارزش های آن چه هستند؟ تا میانه قرن، این کشور از نظر سیاسی و اقتصادی رهبر جهان بود. تا اواسط دهه 60 این کشور لاف یک «اقتصاد ترکیبی» را می زد که ضرورت های سودآوری را با رفاه اجتماعی متوازن می کرد. این کشور زمانی با رقیب اصلی اش یعنی اتحاد جماهیر شوروی در یک موازنه قدرت و در نتیجه اجتناب از جنگ همزیستی داشت. این دو قدرت هسته ای تنها توانستند از طریق توافق معقولانه بر نابودی دوجانبه سلاح های خود– که اگر یکی از آنها چنین جنگی را آغاز می کرد به نابودی هر دو منتج می شد- نسبت به صلح با یکدیگر اطمینان بدهند، واقعیتی که جنگ طلبان امروز درکنگره و تریبون های کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری آن را مغشوش کرده اند؛ تهدیدات جامعه ستیزانه آنها بدون به چالش کشیده شدن در رسانه های جمعی آمریکا طنین می اندازد، همان وسایلی که برای مهندسی موفقیت آمیز تب و هیستری جنگ بر مبنای چند واقعیت، چند دروغ و انبوهی اتهامات بدون سند به کار گرفته شده اند. آمریکاییان از شناخت این نکته قاصرند که برنامه های بمباران ها، کودتاها، شمار بی گناهان کشته شده با برچسب «تلفات جنبی» از سوی پنتاگون، بی ثبات کردن هدفمند کشورها برای تضمین دسترسی به منابع و انتصاب دولت های دست نشانده مطیع واشنگتن چه اندازه گسترده است. معدودی از آمریکاییان هستند که اندکی نسبت به این مسئله مظنون می شوند که مرگ تقریبا یک میلیون و مجروح شدن میلیون ها نفر دیگردر خاورمیانه در نتیجه بمباران های آمریکا- ناتو، حتما روزی واکنش متقابلی را به دنبال دارد. آمریکاییان از انجام اقدامات تروریستی در درون کشور خودشان می هراسند، اما از درک این قاصرند که ما از دهه 80 در افغانستان و تا امروز در سوریه و عراق چگونه تروریست ها را حمایت و تامین مالی کرده ایم و آموزش داده ایم تا در «جنگ های کثیف» ما بجنگند. آمریکاییان می ترسند و از این رو فلج شده اند. چه فرصت بی همتایی برای بهره برداری یک دیکتاتور و یک فاشیست! یکی از دوستانم در خاورمیانه ادعا می کرد که «آمریکا کشوری میانه با چرخشی شدید به راست است.» از طرف دیگر ویلیام بلوم فعال- مورخ ادعا می کند که آمریکا در جهان نیرویی در خدمت خیر نیست، بلکه دولتی یاغی است که بزرگ ترین تهدید علیه بشریت محسوب می شود. منتقدان، مردمی را که عمدتا نسبت به افزایش قدرت های پلیس، حاکمیت نظارتی، هزینه جنگ های بی پایان و افول آزادی های مدنی غافلند، «گوسفندمردم» می نامند. اعضای مطبوعات و رسانه ها که نقش خود را به عنوان روزنامه نگاران بی طرف رها کرده اند و به سخنگویان روابط عمومی وزارت امور خارجه، پنتاگون، وال استریت و سیا تبدیل شده اند، «روزنامه نگار خودفروش» نامیده می شوند. روی هم رفته دمکراسی با مصرف بی قیدانه تبلیغات رسانه ای جایگزین  باعث شده که مقامات و مراکز قدرت، بدون هیچ مانع یا مخالفتی، آزادی عمل داشته باشند. رهبران جهان دقیقا این نیاز را درک می کنند که باید با یکدیگر برای حل بحران های جهانی که در حال اثرگذاشتن بر تمامی لایه ها در درون جوامع است، دست به کار شوند. بولتن دانشمندان اتمی عقربه های «ساعت روز قیامت» را از سه دقیقه به یک دقیقه حرکت داده اند که از جنگ های اتمی و فجایع زیست محیطی پیش رو با توجه به پیش بینی های فعلی خبر می دهند. پاپ فرانسیس در خبرنامه فجایع زیست محیطی اش، متنی بنیادین را برای یک رویکرد چند ملیتی منسجم به منظور حل تغییرات آب و هوایی، نابرابری های اقتصادی و سازوکارهای نظامی که چون قارچ در حال رشد کردن هستند منتشر کرده است. پاپ صراحتا و صادقانه سخن می گوید وقتی با شجاعت به وجود جهانی ناباور و گم کرده راه اشاره می کند که جنگ جهانی سوم در آن قبلا آغاز شده و آن را چند پاره کرده است. آمریکا در جنگ و در حال برنامه ریزی جنگ های بزرگ تری است، اما بزرگ ترین جنگ آن مبارزه با خودش است. آمریکا کیست؟ آمریکا چیست؟ به پاسخ این پرسش ها می توان رسید، اما نه بدون کشمکش، نه بدون آشفتگی اجتماعی، نافرمانی مدنی، ظهور هشداردهندگانی که مشاغل و جانشان را برای سخن گفتن از حقیقت در دریای اطلاعات نادرست و فرسایش اخلاقیات رو به زوال به مخاطره می اندازند. مقامات انتخاباتی انتظار دارند هزینه کارزارهای ریاست جمهوری امسال به 5 میلیارد دلار بالع شود که بخش عمده این پول به جیب شبکه ها  و تلویزیون های کابلی می رود که به نوبه خود آنها نیز لطف حامیان مالی خود- احزاب سیاسی، کارگزاران قدرت و بخش های مالی- را جبران خواهند کرد و رسانه ها خانه ای برای روزنامه نگاران خودفروش باقی خواهند ماند. دمکراسی به رای دهندگانی آگاه نیاز دارد، اما آمریکاییان «کرخ و بی حس تر» از آنند که باور کنند آنها هیچ اعمال قدرتی نسبت به تصمیمات و سیاست های اقتصادی دولت می توانند بکنند. دولت آنها را فلج کرده است. در یک بازه زمانی نسبتا کوتاه که از 11 سپتامبر 2001 شروع شده، دمکراسی از سوی نیروهایی از درون به جای بیرون مورد حمله قرار گرفته است. کارتل های غیرمنتخب پنهان مالی، شرکتی و نظامی- صنعتی که ترس را نهادینه کرده اند و از آن به عنوان دستاویزی برای چشم پوشی شهروندان از آزادی هایشان بهره برداری می کنند، آمریکا را سرقت برده اند. آمریکاییان که با آن دیدگاه کوته فکرانه و دانش اندک درباره دولت و اقتصاد فریفته مصرف گرایی فراگیر شده اند، از سیاستمدارانی حمایت کرده اند که جنگ ها را برافروختند، که حقوق بشر را  در ذیل سودهای خصوصی و بازار قرار دادند، که با گرفتن از فقیر و دادن به غنی اخلاقیات را نابود کرده اند، که امپراتوری ما را با عناوین «استثنایی» و «ضروری» بر مبنای اسطوره هایی تقدیس می کنند که دیگر وجود ندارند و هر چه می گذرد تعداد کمتری از کشورها از جمله به اصطلاح «متحدان»، این اسطوره ها را باور می کنند. آنچه که در دی ان ای آمریکا نقش بسته، یک باور عمیقا ریشه دار به «تقدیر» است. آمریکا این تقدیر را داشت، آن را از دست داد و روزی دوباره به دست خواهد آورد. این تقدیر در سودها، در اموال، در طلا، بازارها یا امپراتوری سازی یافت نمی شود. کار محقق کردن، شناسایی و استمرار بخشیدن این تقدیر بر دوش رهبران فردا خواهد بود که از صفوف هزاره ای ها و جوانان انتخاب شده اند. این تقدیر بر اساس فرزانگی یا حماقت آنها زنده خواهد ماند یا خواهد مرد. آنها یا پارادایم جدیدی را بنا خواهند کرد یا در تلاش برای احیای پارادایم کهنه ناکام خواهند ماند. آنها یا «لات» انجیل خواهند بود و برای دانستن تنها یک گام به پیش رو حرکت خواهند کرد یا «سارا» خواهند بود که با دوختن نگاهش بر آنچه که پشت سرش فرو می ریخت، به نمک تبدیل شد. اولین سوال و جواب باید این باشد: جهان مطلوبی که برای خودتان، خانواده تان، دوستانتان، اجتماعتان و کشورتان آرزو دارید چیست؟ زمانی که پاسخ این سئوال را یافتید و از نیت و انگیزه خالصانه نیرو گرفتید، چنین جهانی تحق خواهد یافت. جهان فردا از مفهوم امروز آغاز می شود. برای جلوتر رفتن به پشت سر نگاه نکنید. آن را بسازید و اگر این به خیر تمام آمریکاییان و تمام مردم جهان باشد، آنها «هم خواهند آمد.» دیگرانی که صادقانه از صلح، هماهنگی جهانی، عدالت، عدم خشونت، دمکراسی و سلامت زمین حمایت می کنند، مردمانی خوب اند که نیاتشان، تاثیر و اقدامات بی صدایشان اکنون امید را در دل مردم کشور ما و جهان زنده نگه می دارد.اما تعداد بسیار زیادی از دیگر مردمان خوب هم باید کاری کنند. و اکنون زمان آن است که دست به کاری زده شود. *نویسنده: مایکل تی.بوچی ترجمه:محمود سبزواری منبع: http://www.marketoracle.co.uk/Article53567.html *Michael T Bucci مدیر روابط عمومی بازنشسته که اکنون در نیو انگلند زندگی می کند. او 9 کتاب درباره معنویت عملی نوشته است.   انتهای متن/

http://fna.ir/5G7NO1





94/11/26 - 00:06





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن