تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796319810




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان شیرین هزار رنگ


واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:



داستان های آنتون چخوف
داستان شیرین هزار رنگ   "اُچومِلُف ، افسر انتظامی، که پالتوی نویی پوشیده بود و بسته ای در دست داشت ، ازمحوطه ی بازار می گذشت. پشت سرش ، پلیسی مو حنایی در حرکت بود که غربالی لبالب ازانگورفرنگیِ مصادره شده را دودستی گرفته بود ، همه جا ساکت بود... توی میدان کسی دیده نمی شد ...

درهای بازِ میخانه ها ومغازه های کوچک، چون دهان های گرسنه ، بانگاهی غمزده به دنیای خداوند خیره شده بودند. حتی یک گدا درآن نزدیکی دیده نمی شد.

ناگهان صدایی به گوش اُچومِلُف رسید:

" که گاز می گیری، هان، سگ مافنگی! نذارین در بره، مردم! این روزها گازگرفتن قدغنه. بگیرینش، آهای! "

صدای زوزه ی سگی بلندشد .اُچومِلُف به آن طرف نگاهی انداخت وسگی رادید که یک پایش رابالا گرفته واز انبارِ الوارِ پیچوگینِ تاجر دوان دوان بیرون می آمد ومردی باپیراهن چیت آهارزده، جلیقه ی باز وسری زیرانداخته سربه دنبالش گذاشته بود. مردخودش راروی زمین انداخت ویک پای سگ راگرفت . زوزه ی دیگری به گوش رسید وصدا بازبلند شد : " نذارین فرارکنه!" چهره های خواب آلود ازمغازه ها سرک کشید وچیزی نگذشت که جمعیتی – که انگاراز دل زمین جوشیده باشد – اطراف انبار الوارجمع شد.

پلیس گفت: " قربان، مثل این که درگیری پیش اومده !"

اُچومِلُف برگشت وبه طرف جمعیت رفت. درست جلوِ درِبزرگِ انبار مردی رادید که وصفش رفت وجلیقه ی دکمه نینداخته به تن داشت. مردایستاده بود، دست راستش رابلند کرده بود وانگشت خون آلودش رابه جمعیت نشان می داد.گویی درقیافه اش خوانده می شد که می گوید :" نشونت می دم، پدرسوخته! " وانگشتش حال پرچم پیروزی راداشت . اُچومِلُف خروکینِ طلاساز راشناخت . عامل جنجال، که سگ توله ی پشمالویی بود باپوزه ای درازولکه ی زردی برپشت، پاهای جلوش راجدا ازهم گذاشته بود، کِز کرده بود و سراپا لرزان ، دروسط جمعیت نشسته بود. درچشمان اشک آلودش درماندگی و وحشت خوانده می شد .

اُچومِلُف ، که جمعیت را می شکافت وپیش می رفت ، گفت :" چه خبره؟ این جا چه کار می کنین؟ تو چرا انگشتتو بالا گرفتی؟ کی بود عربده می کشید ؟ "

خروکین، که توی مشتش سرفه می کرد، گفت :" قربان، من داشتم ساکت و صامت می رفتم ،یعنی اومده بودم با میری میریچ درباره ی چوب حرف بزنم ، کاری هم به کارکسی نداشتم که یهو این تخم سگ انگشت منو گازگرفت .

عذرمی خوام، من آدم زحمتکشی ام، کارظریفی دارم. مجبورشون کنین خسارت منو بدن... آخه، ممکنه یه هفته ای نتونم بااین دست کارکنم. قربان، خودتون که می دونین قانون اجازه نمیده هرکسی حیوون وحشی شو ول کنه تودست وپای مردم .اگه قرار باشه حیوونا شروع کنن به گازگرفتن، دیگه زندگی براآدم نمی مونه..."

اُچومِلُف، که ابرو درهم کشیده بود وسرفه می کرد،با تحکم گفت:" اوهوم...خب،خب.خب،...این سگ مال کیه؟ من ولش نمی کنم. من آدم هایی رو که بخوان سگ شونو توکوچه وخیابون ول کنن ادب میکنم! وقتش رسیده که تو دهن آدم هایی بزنیم که نمی خوان مقرراتو رعایت کنن.

اون پدرسوخته روجریمه ش می کنم...یادش می دم ول کردن سگ وهرجور حیوونی تودست وپای مردم چه معنی      می ده! پدرشو درمی آرم."

رویش رابه پلیس همراهش کردوگفت :" یِلدیرین، صاحب این سگو شناسایی کن،یه استشهاد هم تهیه کن. بعدش هم سگو بی درنگ باید سربه نیس کنی. احتمالا ممکنه هارباشه...میخوام ببینم صاحب این سگ کیه؟"

صدایی ازمیان جمعیت گفت:" گمونم مال ژنرال ژیگالُف باشه."

"ژنرال ژیگالُف! اوهوم. یِلدیرین، بیاکمک کن من پالتومو دربیارم...

اوف، چقدرهوا گرمه!حتما بارون میگیره." رویش رابه خروکین کرد وگفت:" چیزی روکه میخوام بدونم اینه که چطورشد سگه تورو گازگرفت ؟چطورشد انگشتتو گازگرفت ؟ کی باور میکنه سگی به این ریزه میزه ای انگشت تو آدمی به این قدوهیکلو گاز بگیره! من شما آدم هارو میشناسم! یه مشت آشغالین !"

"قربان، این بابا بخاطر خندوندنِ مردم دماغ این سگوبا سیگارِ روشنش سوزوند، اون هم گازش گرفت، نفهم که نیس!    این خروکین همیشه دنبال شر درست کردنه قربان !"

" بی چشم ورو، چراداری دروغ میگی؟ این پرت وپلاها چیه ازخودت درمیاری؟ جناب سروان آدم باشعوری هستن، خودشون می دونن کی دروغ میگه کی راست. اگه دروغ گفته باشم حاظرم درحضور قاضی محاکمه بشم ! اونه که تصمیم میگیره. این روزها دادگاه همه روبه یه چشم نگاه میکنه . اصلا، اگه بخوای بدونی ،برادر خود من تو نیروی انتظامی یه ..."

" جروبحث نکنین!"

پلیس با لحن مطنطنی گفت:" خیر، این سگ جناب ژنرال نیست. ژنرال یه همچین سگی نداره. سگ های ایشون همه از نژاد تازی اَن ."

" مطمعنی؟"

" کاملا مطمعنم، قربان."

"راست می گی. سگ های ژنرال گرون قیمت اَن، اصیل اَن .اما این یکی، نگاهش کنین،سگ زشت وکثیفی یه! اصلا کی خوشش می آد یه همچین سگی داشته باشه؟ اگه لنگه ی این سگ تو مسکو یا پترزبورگ پیدابشه ،می دونین چه بلایی سرش می آرن؟مردم ،بدون اعتنا به قانون، تویه چشم به هم زدن نیست ونابودش می کنن. خروکین، توخسارت بت واردشده ، ولش نکن . باید بری صاحب سگو هرکی که هست ادبش کنی ! وقتش هم همین الانه...!

پلیس، که گویی بلند بلند فکرمی کرد، گفت:" نکنه راستی راستی سگ جناب ژنرال باشه! به قیافه ش که نمیاد. اما انگار همین دیروز بود یه سگ شبیه همین توحیاط خونه شون دیدم !"

یک نفراز لابه لای جمعیت گفت:" من مطمئنم که این سگ ژنراله."

" یِلدیرین، کمکم کن پالتومو بپوشم ، یه دفه باد سردی بم خورد . دارم می لرزم. سگوهم وردار ببرش خونه ی ژنرال وازشون عذرخواهی کن. بگو من پیداش کردم و فرستادمش خونتون. بهشون بگو این زبون بسته رو ول نکنین توکوچه و خیابونا. ممکنه سگ گرون قیمتی باشه و یه آشغال کله هوس کنه آتش سیگارشو به دماغش بچسبونه ،بلایی سرش بیاره. سگ حیوون ظریفیه .تو هم، کله پوک ،اون دستتو بنداز، نمی خواد صاحب مرده تو به مردم نشون بدی !

تقصیر خودت بوده ..."

اصلا سرآشپزِ جناب ژنرال پیداشون شد، ازش می پرسیم...

آهای، پروخور،بیا اینجا پیرمرد! یه نگاهی به این سگ بنداز، سگ شماست؟

" چی میخوای بگی ، ماهیچ وقت ازاین سگ ها نداشتیم .

اُچومِلُف گفت: دیگه لازم نیست چیزی بپرسی، معلومه سگ ولگردیه. فایده ی این پرس وجوها چیه؟ وقتی بت می گن ولگرده، ولگرده دیگه . سربه نیستش کن تا قال قضیه کنده بشه.

پروخور دنباله ی حرفش را گرفت." بله، مال ما نیست، مال داداش ژنراله. همین تازگی تشریف آوردن. ژنرال علاقه ای به سگ پشمالو ندارن ،اما داداششون چرا، خوششون میاد..."

لبخند مسحورکننده ای چهره ی اُچومِلُف راپوشاند وبه صدای بلند گفت:" چی،برادر ژنرال تشریف آوردن؟ ولادیمیر ایوانیچ تشریف آوردن؟ فکرشو بکنین؟ اون وقت من خبر نداشتم. اومدن بمونن؟

بله، همین طوره.

فکرشو بکنین! تشریف آوردن برادرشونو ببینن، اون وقت من اصلا خبرنداشتم. پس این سگ ایشونه؟ خیلی خوشحال شدم! ببرینش ... سگ کوچولوی قشنگیه ! انگشت این بابا رو گاز گرفتی، هان؟ ها ها ها ، حیوونکی، بیا نمیخواد بلرزی ! پریدی انگشت این آشغال کله رو یه گاز مامانی گرفتی ... چه سگ بامزه ای !

پروخور سگ راصدا زد وهمراه او از حیاط الوارفروشی بیرون رفت. جمعیت به خروکین خندید.

اُچومِلُف پالتویش را دورخود پیچید وبا لحن تهدیدآمیزی به خروکین گفت:" بعد به حساب تو می رسم! و از وسط بازار به راهش ادامه داد ........."

اثری از آنتون چخوف   منبع:bartarinha.ir






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: بیتوته]
[مشاهده در: www.beytoote.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی
uyt


پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن