تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797784908




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«نفس» آبیاز ریه‌های نسل من را به سرفه انداخت


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


«نفس» آبیاز ریه‌های نسل من را به سرفه انداخت فرهنگ > سینما - عبدالجبار کاکایی

سال شصت و چهار در جریان یکی از بمباران های ایلام، همراه برادر وخواهر کوچکم، پناه بردیم به حاشیه یه نهر آب، از زاویه نیم نگاه و درازکش، سیل آشفته و هراسناک مردمی رو می دیدم که به شیب نهر آب پناه آورده بودند و ازبین آن همه، رفتار مرد پاره پوش و شندر پندری، توجه م را جلب کرد که دست دخترک هفت- هشت ساله اش را که گیس بلندی هم داشت گرفته بود و در دست دیگرش رادیوی ترانزیستوری که احتمالا آژیر قرمز را ازش شنیده بود و بی هوا برش داشته بود به امید شنیدن آژیر سفید. مرد، قصد کرد از عرض نهر عبور کند تا به آن طرف که شیب بیشتری داشت و امنیت بهتری برود اما درست وسط نهر پایش از روی خزه های لزج و کبره بسته بر سنگهای صاف، لیز خورد و رادیو به معنی واقعی کلمه... ترکید، مرد دسته رادیو را که در دستش مانده بود، محکم به زمین زد و ناسزاگویان به آسمان ، دست بچه را چنان تند کشید که انگار مقصری دم دست تر از آن دخترک گیس بلند نیافته بود، دلم ریخت از آن همه اشمئزاز و بد اقبالی و فقر و ناچاری و معصومیت ....آن لحظه توان تفکیک این احساسات توامان را نداشتم، حتی با عینک ایدئولوژیک آن سالها نمی شد این عناصر در هم تنیده را تفکیک کرد، دوست داشتم قهرمان غزل بعدیم باشد، اما شکست روح و جسم آدمها، توامان، چیزی نبود که ازنگاه معصوم انسانی، خودش را پنهان کند. تکلیف آن دستی که از کتف با غیظ کشیده شد هنوز روی دلم سنگینی می کند، تکلیف رادیوی ترانزیستوری ترکیده ای که شاید هرگز تعمیر نشد، تکلیف استیصال مرد شندر پندری و نیم خیس نهر آب روستای بانقلان ایلام و تکلیف نگاه بلاتکلیف من و ترسی که پرده صورت لطیف خواهر کوچکم را مچاله کرده بود نیز.

«نفس» آبیار ریه های نسل من رو به سرفه انداخت. این مقدار واقع گرایی، تاوان کدام تصمیم نگرفته و رفتار نکرده است که باید بکشیم، حال آتش گرفته نسل من قصه نمی‌خواهد که درام اش خوب در بیاید یا نه، گزارش این حال آتش گرفته، شرح احوال مجنونی ماست که چشیدنی و کشیدنی است نه شنیدنی و دیدنی، «نفس» خواهر کوچک من انتظار بود که رویاهای کودکانه اش را در سقف چوب و خشت و خاک خانه پدری جستجو می کرد. «نفس» سال های بی دریغ شناسنامه ما بود که بی پرسش در آتش جنگ هشت ساله خاکستر شد و از یاد رفت. «نفس» آرمان کودکانه ما بود برای ساختن جهانی که در نقاشی های مان کشیده بودیم. همان «خانه ای آرام» با دودکش زندگی و نهر آبی روان و سایه دو درخت کهن سال و پرده های آویخته و پنجره های بسته ...«نفس» سند مچاله وفاداری معصومانه دختران سرزمین من بود به قصه های پدرها وتصدیق باورکودکانه آنها. برای دیدن «نفس» سینما جای خوبی نیست ، در سینما باید بحران و تعلیق و قصه و درام داشته باشی، نفس می آید و می رود در جستجوی گم شده ای که نیست به قول بیدل: وین نفس از جستجوی خویشتن آگه نی ام اینقدر دانم که چیزی هست و من گم کرده ام «نفس» آبیار را نبینید، بکشید و در ریه هایتان نگه دارید شاید خاطراتی را در شما بیدار کرد شاید نهر آبی را دیدید با امواج رادیوی خرد شده ی ترانزیستوری... شاید ...به خاطر این همه یادها از نگاه کارگردان عوامل فیلم بازیگران به خصوص «نورموسوی» ممنونم ... ۵۷۵۷

کلید واژه ها: نقد فیلم - جشنواره فیلم فجر - سینمای ایران -




شنبه 17 بهمن 1394 - 16:24:07





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن