واضح آرشیو وب فارسی:فرهیختگان: تحسین مصطفی معلم ادبیات دوره دبیرستانم از بس که ادیب بود همیشه ذکرخیرش را تکرار می کردم. بعد از سال ها بالاخره در یک دبیرستان با هم ادبیات تدریس می کردیم. روزی صبح اول وقت، به حیاط مدرسه رسیدم که دیدم استاد سخنرانی می کند. بسیار خوشحال شدم که بعد از سال ها فرصتی دست داد تا پای درس استاد بنشینم و چیزی تازه بیاموزم. میان صحبت ایشان دانش آموزی وارد شدر و پرسید چرا این قدر به معلمی دل بستی؟ مگر چقدر حقوق می گیری؟ گفت زیاد. دوباره پرسید زیاد چقدره؟ جواب داد آنقدر که راضی هستم و از زندگی و معلم بودن لذت می برم. یکی دیگر پرسید شما با چقدر حقوق راضی می شوید؟ خیلی آرام و با وقار همیشگی جواب داد من به اندازه برآوردن نیازهایم پول لازم دارم؛ اما کلیت نیازهای مادی ام هرچند ناکامل با حقوق معلمی تامین می شود، اما برای لذت بردن از زندگی تنها پول کافی نیست. این مخاطبانی که سالم هستند و گوش می دهند خودش حقوق است، از اینکه با انسان های سالم سر و کار دارم خودش حقوق است. تا حالا دانش آموزی برای معلم تهدید جدی نبوده اگر فکر می کنید دانش آموزی در مقابل معلمی ایستاده، تهدید بوده فکر درستی نبوده زیرا آن تقابل و ایستادگی یک عصبانیت و ناراحتی گذرا بوده است. اما امروز فکر می کنم که دیگر زمین بازی عوض شده زیرا آنچنان که چالمرز در کتاب چیستی علم می گوید «اگر بگویند تمام کلاغ های دنیا سیاه هستند و یک کلاغ سفید مشاهده شود، نظریه سیاه بودن همه کلاغ ها رد می شود». امروز هم فکر می کنم تئوری آن روز استاد ادبیات من دیگر رد شده است. خشخاشی یک معلم بود که به قتل رسید. آنچنان که در رسانه ها انعکاس یافت قتل عمدی بوده و قاتل یک دانش آموز. پس دیگر امروز ما از آن حقوق غیرمادی ایمنی تمام در فضای مدرسه محروم شدیم. آیا جرمی بالاتر از قتل داریم؟ من هم معلم هستم، روزی چندبار به شاگردان تذکر می دهم، هیچ معلمی ابرانسان نیست و همه انسان ها عصبانی می شوند و برای لحظه ای هم که باشد تعادل خود را از دست می دهند. عصبانیت یک مکانیسم است و به سادگی قابل درک، اما قتل نه یک مکانیسم است نه رخدادی قابل هضم. دیگر عصبانیت ها را نباید مکانیسم های ساده پنداشت و عصبانیت های دانش آموزان باید دوباره واکاوی شود. آیا عصبانیت ها دچار جهش ژنتیکی شده اند؟ این حق را به معلمان بدهید که همیشه نگران باشند- نگرانی همیشگی- زیراکه مرگ بسیار نزدیک است. درون کلاس پای درس من هم ممکن است نشسته باشد. چاره چیست؟ آیا معلم ها باید به کلاس دفاع شخصی بروند؟ وسایل دفاع شخصی از قبیل باتوم و اسپری فلفل همراه داشته باشند؟ یا نه با چند بادیگارد به کلاس بروند؟ نه، به هیچ عنوان. این قبیل کارها نه در شأن معلم است و نه از اساس کارساز خواهند بود و با این کارها دیگر زمزمه محبت معلم کسی را به مکتب نخواهد آورد. چاره چیست؟ چاره هرچه باشد در چارچوب قوانین حقوقی نیست، زیرا حقوق تا مرحله ای کارساز خواهد بود از آن مرحله به بعد حریم اخلاق است. حقوق، قتل و حمل آلت قتاله را جرم نامیده است. این از اصل قانونی بودن جرائم. قانونگذار، افراد بالغ دبیرستانی را دارای مسئولیت دانسته و افراد دارای اختلال روانی و فاقد اراده یا قوه تمییز را فاقد مسئولیت شمرده، اما با همه اینها جرم قتل در مدرسه اتفاق افتاده و یک معلم کشته شده است. معلمی که شغل انبیا را پیشه کرده بود. این جرم یک جرم ساده نبوده، توسط یک دانش آموز اتفاق افتاده است. درواقع آن اتفاق، زنگ خطری بود برای جامعه، به ویژه مسئولان، که باید جدی گرفته شود. این قبیل رخداد ها متخصصان حوزه اخلاق را به چالش می کشد. چه اتفاقی افتاده که به این روز رسیده ایم. بی گناهی کشته می شود آن هم در سرزمینی که مردمش همگی به این کلام خداوند تعالی باور دارند «اگر هرکس یک انسان را بکشد بدون اینکه کسی را کشته باشد یا فسادی در سرزمین کرده باشد مثل این است که همه مردم را کشته». خداوند برای حیات مخلوقش آنچنان احترامی قائل است. آیا جایز است که ما بندگان او بی تفاوت باشیم. از زمان قتل مرحوم خشخاشی جامعه چه اقدامی انجام داده است که اطمینان حاصل کند چنین اقدامی دیگر رخ ندهد؟ آیا جدا از پیگیری های حقوقی و کیفری، این موضوع ریشه یابی شده است؟
شنبه ، ۷آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهیختگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]