تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشنود گر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797904324




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

با اجازه قیصر یک اتفاق طلایی!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: با اجازه قیصر
یک اتفاق طلایی!
قیصر، دیگر یک قیصر امین پور نیست. امین پوری است که به دنبال قیصرش- قیصر نه به معنای قیصر روم- بلکه به معنی نازنین گمشده ای، باید: هی به دنبال گشت؛ از این کوی به آن برزن. از این برزن، به آن کوی.

خبرگزاری فارس: یک اتفاق طلایی!



خبرگزاری فارس- گروه ادبیات انقلاب اسلامی: تا وقتی هرکس به فکر خویش است، مثال: مثال این ضرب المثل است: «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من!» اگر چنین آشفتگی ای باشد، در هر کجای جهان: ناگفته پیداست آنچه که در آینه ی ذهن و زبان تک تک بسیاری «نقش می بندد»، فقط چهره ی خودش هست و خودش؛ و معیار ارزش ها ، تنها و تنها: «نفع خودش» است. در این صورت، اینکه دیگران چه جور زندگی می کنند، اینکه بیمارند یا تب دار، دیگر اصلا برای «من ِ نوعی» مهم محسوب نخواهد شد. مهم این خواهد بود که چرا نتوانستم حتی آخرین لقمه را از گلوی بغل دستی ام-مثلا در تانزانیا- بیرون بکشم، و خودم ببلعم. وقتی نفع، فقط نفع شخصی شد، چنین رفتاری در هر قاره ای از جهان:  نه تنها عیب نیست؛ بلکه یک نوع زرنگی هم هست. با این تفکر، طبیعی ست که نمره ی انشای این شعر: «بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند»، همیشه یک صفر کله گنده است. برای ساکن چنان تفکری-زندگی ای: عاطفه یعنی اینکه: «شخص من چقدر در آرامشم!» سیل بیاید، زلزله بیاید، لانه ای – آشیانه ای فرو بریزد، بارانی بر بام خرابه ای ضرب گیرد، همه و همه، برای او: هیچ و هیچ است. همین که خود او هست، نفس در نفس، ساعت عمرش تیک تاک می کند، کافی ست. چنین آدمی، اگرچه خود را هنوز «انسان» می داند، اما در قوطی هیچ تعریفی از انسان نمی گنجد. کمی سخت است، اینکه او را چه بنامیم! به نظر، هنوز از چنین موجودی در هیچ لغت نامه ای، یک تعریف جامع و مانع، ارائه شده است. یا دست کم: تعریفی واحد، که همان قدر که من بپذیرم که تو، یا برعکس. چنین آدمی- معمولا به همین راحتی عوض نمی شود. او، چنان خودشیفته است  که فقط خودش را می بیند و خودش. حتی چشم دیدن سایه اش را ندارد، آن را به چشم یک رقیب می بیند که مثل یک گزنده، هر آن ممکن است او را بگزد. چنین آدمی، البته یک بیمار است؛ و در گفتار، کردار و پندارش: جنون- انواع جنون موج می زند. اینکه این رقم اش چرا؟ جوابش به سوادی بیشتر از دو کلاس احتیاج دارد، که من ندارم. اما می دانم، اگر چنین آدمی: روزی، روزگاری عاطفه اش گل کند، فوق فوقش حاضر است به حال یک گرسنه یا در گل مانده، هرچه در توان دارد گریه کند، ولی دریغ از بخشش لقمه ای، یا آستینی که بالا بزند. اینجاست که بار دیگر: اهمیت قیصر معلوم می شود. البته که این اهمیت، به بزرگی خود اهمیت، با اهمیت است. از این جهت، که قیصر، دیگر یک قیصر امین پور نیست. امین پوری است که به دنبال قیصرش- قیصر نه به معنای قیصر روم- بلکه به معنی نازنین گمشده ای، باید: هی به دنبال گشت؛ از این کوی به آن برزن. از این برزن، به آن کوی. ساده تر اینکه: در هیاهوی نفع شخصی، در جستجوی دردمندی رفتاری و گفتاری قیصر بودن، یک نماد است؛ یک دلتنگی مبهم و نامبهم. از دردمندی رفتاری قیصر؛ که بوی منش جهان پهلوان تختی از آن شنیده می شود و دیگران کم نگفته اند-در می گذرم و دردمندی گفتار او را، از زبان خودش می شنویم: دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستین شان مردمی که نام هایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند ....................................... دفتر مرا دست درد می زند ورق شعر تازه ی مرا درد گفته است .................................... درد، حرف نیست درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟ □ دیگر چه بگویم؟ جز اینکه قیصر: یک اتفاق طلایی، در نزدیک به چهار دهه اخیر ادبیات ماست. حادثه ای که معمولا هر صد سال، شاید یک بار در حوزه ادبیات یک جامعه اتفاق بیافتد. یعقوب حیدری انتهای پیام/و

http://fna.ir/OBJS3Z





94/09/06 - 09:44





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن