تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 30 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان بايد براى آخرتش از دنيا، براى مرگش از زندگى و براى پيرى‏اش از جوانى، توشه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796610972




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

راهنمای راهیابی به بارگاه الهی چیست؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
راهنمای راهیابی به بارگاه الهی چیست؟
شناخت خداوند مهم ترین وظیفه انسان دین دار است که زیربنای اصلی دیگر عقاید و باورها و شاکله وجودی او خواهد بود.

خبرگزاری فارس: راهنمای راهیابی به بارگاه الهی چیست؟



چکیده اندیشه درباره شناخت خدا بنیادی‌ترین اندیشه دینی هر فرد به‌شمار می‌آید. فراز «معرفتی یا مولای دلیلی علیک» از کلام امام سجاد† می‌تواند بیانگر نوعی از این اندیشه باشد، که لازم است مورد تحلیل قرار گیرد . برای این فراز می‌توان دو تبیین ارائه کرد. در تبیین اول، این تعبیر بیانگر معرفت خدا به خداست که در تبیین‌های فلاسفه از ابن‌سینا تا علّامه طباطبائی به گونه‌های مختلفی نمود داشته است. این معرفت که در مقابل آن معرفت آفاقی و انفسی قرار می‌گیرد. عالی‌ترین راه برای شناخت خداوند تعریف شده که با عنوان «برهان صدیقین» شهرت یافته است. در تبیینی دیگر، این فراز بیان‌کننده ارتباط با خداوند و گرایش به سمت اوست که با دقت در کاربرد دیگری از واژه «دلیل» حاصل می‌شود. معرفت انسان به خداوند در این نگرش، رهنما و عامل رهیابی به بارگاه دوست، تکلم با او و درخواست از او تلقی می‌شود. کلید واژگان: خداشناسی، برهان صدیقین، دلیل معرفت، دلیل. مقدمه شناخت خداوند مهم ترین وظیفه انسان دین دار است که زیربنای اصلی دیگر عقاید و باورها و شاکله وجودی او خواهد بود. به این منظور براهین اثبات خداوند و صفات او مطرح می شوند که با نورافشانی عقل خودنمایی می کنند و سالک این مسیر را دستگیری و راهنمایی می نمایند. در این میان، برهان صدیقین، عالی ترین برهان معرفی شده است که فلاسفه بزرگ هریک می کوشند آن را تبیین کنند. محقق سبزواری به وجه صدیقین خواندن این برهان در حاشیه اسفار اشاره کرده است (ر.ک. ملاصدرا، 1368، ج 6، ص 13). این برهان بر آن است تا با بررسی حقیقت هستی، راهی برای شناخت خداوند فراهم آورد. ابن سینا در استدلال خود برای اثبات واجب الوجود به از بطلان دور و تسلسل کمک می گیرد و برهان خود را طریقه صدیقین یا الهیین می نامد (ابن سینا، 1375، ج3، ص18 و 66). صدرالمتألهین بیان امثال ابن سینا را سلوک از غیر خدا و به واسطه امر بیگانه به خداوند سبحان دانسته است. (صدرالمألهین، 1363، ص68). وی تقریر خود را در این مسئله توضیح می دهد و آن را طریقه صدیقین می نامد(هموا، 1368، ج 6، ص 14- 16؛ همو، 1363، ج 2، ص 239 -240؛ همو، 1360، ص 26- 27؛ همو، 1387، ص 21 - 22؛ همو، 1422ق. ص 334 -335 ؛ نراقی، 1380، ج 1، ص 248 - 249). با توجه به مبرا بودن خداوند از ماهیت و صورت ذهنی، بحث یا سخن گفتن از او یا حتی تبیین اقامه برهان بر او باید به گونه ای باشد که به چنین برداشتی از او نیجامد. قالب دعا یکی از بهترین قالب های تبیین معارف بلند آیین اسلام بوده است. ادعیه ائمه معصومین به ویژه دعا های امام سجاد( علیه السلام ) مشحون از معارف بلند درباره خداشناسی است که سزاوار است صاحبان اندیشه و قلم با دقت و غور بیشتری این معارف را مطمح نظر خویش قرار دهند. امام سجاد( علیه السلام ) در دعای ابوحمزه خداوند سبحان را چنین خطاب می فرماید: معرفتی یا مولای دلیلی علیک (قمی، 1387، دعای سحر امام سجاد( علیه السلام )؛ ابن طاوس، 1367، ص 67؛ کفعمی، 1405، ص588؛ مجلسی، 1404، ج 95، ص 82 . این عبارت در برخی نسخه ها، نسخه بدل ها و در کتب کفعمی ، بی تا، ص 206 و شیخ طوسی، 1411، ص 582 به صورت معرفتی یا مولای دلّتنی علیک آمده است)؛ ای مولای من! معرفت من، دلیلی بر تو است. از جمله پرسش هایی که درباره این تعبیر قابل طرح اند و محور این نوشتار به شمار می روند آن است که معرفت در این بیان به چه معناست؟ این عبارت بیانگر کدام سنخ از براهین خداشناسی است؟ و چگونه معرفت که محصول دلیل است، خود مقدمه دلیل قرار گرفته است؟ در میان آثار صاحبان قلم، طرح پرسش هایی یاد شده و بحث از این تعبیر امام سجاد( علیه السلام ) یافت نشد. حتی نام گذاری آن به دلیل معرفت پیشنهاد نگارنده بوده است که به جهت محوریت معرفت در این تعبیر، این عنوان بر این برگزیده شد. اقسام دلایل معرفت خداوند راه های شناخت خداوند بر سه قسم است (صدرالمألهین، 1368، ج 6، ص 14): 1. راه آفاقی، 2. راه انفسی، 3. راه شناخت خدا به خدا که به برهان صدیقین شهرت یافته است. سالک، مسلک و مقصود در راه نخست، سه حقیقت جدا از هم اند. راه های حکیم یا متکلم که به کمک براهینی مانند امکان فقری، امکان ماهوی، برهان حدوث و حرکت در جست و جوی شناخت خداوند هستند، از این قسم اند. در حقیقت نفس با این براهین، در معارف ذهنی و حصولی سفر می کند تا به شناخت خدا برسد. سالک در این راه، نفس است و مقصود نیز معرفت خداوند است. در معرفت انفسی، انسان شناخت خود را مقدمه شناخت خداوند قرار می دهد. معروف و مقصود در این راه، از سالک و مسلک جداست. ازآنجاکه معرفت نفس، علم شهودی و حضوری است، رونده عین راه می گردد؛ اما جدا از هدف و مقصود است. اما انسان در راه سوم، در محبوب خود سیر میکند تا او را بشناسد؛ لذا در این قسم از شناخت، راه عین مقصود و هدف است، برخلاف راه دوم که سالک در خود سفر می کند تا محبوب خود را بشناسد (جوادی آملی، 1385، ج 24، ص 127 و 1383، ص 183 – 187 ؛ ر .ک : ملاصدرا، 1368، ج 6، ص 44) تعابیری مانند بِکَ عَرَفتُکَ (قمی، 1387، دعای سحر؛ سیدبن طاوس، 1367، ص 67 و 1411، ص 144؛ کفعمی، 1405، ص 588؛ همو بی تا، ص 205؛ مجلسی، 1404، ج 95، ص 82 و ج 91، ص 190) و لَو لا أَنتَ لَم أَدرِ ما أَنتَ (قمی، 1387، دعای سحر؛ سیدبن طاوس، 1367، ص 67؛ همو، 1411، ص 144؛ کفعمی، 1405، ص 588؛ بی تا، ص 205؛ مجلسی 1404، ج 95، ص 82 و ج 91، ص 190) نشان میدهند که به غیر از سیر در آفاق و انفس، راه دیگری نیز برای معرفت خداوند سبحان وجود دارد که از آن به برهان صدیقین تعبیر می شود. (سبزواری، 1383، ص 75-77). ملاصدرا قسمت اول آیه 53 سوره فصلت را (سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَفی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ) بیانگر راه اول و دوم، و قسمت پایانی آن را بیانگر راه سوم دانسته (صدرالمألهین، 1368، ج 6، ص 14 – 16؛ همو، 1363(2)، ص239؛ همو، 1360، ص 26 – 27؛ همو، 1387، ص21-22؛ همو، 1422، ص334-335 ؛ همو، 1363(1)، ص 68؛ همو، 1360، ص 46؛ همو، 1303، ص 18- 19؛ همو، 1340، ج 1، ص 105 و ابن سینا، 1375، ج 3، ص 166) و شهادت خداوند بر وحدانیت خود را در آیه شهد الله انه لا اله الا هو به همین گونه تفسیر کرده است (صدرالمألهین، 1363(2)، ص 239-240). شاید بتوان ابن سینا را نخستین کسی دانست که با عنوان صدیقین در استشهاد به آیه مزبور اشاره کرده باشد (جوادی آملی، 1388، ص 219؛ همچنین ر .ک: ابن سینا، 1375، ج 3، ص 66). تفاوت روش دوم و سوم این است که در معرفت خدا از راه معرفت نفس، نفس انسانی به منزله وجود رابط مفروض است و شهود وجود رابط، نیازمند شهود موجود مستقل یعنی خداست؛ اما در معرفت خدا به خدا، معرفت نفس مقدمه است. نفس انسان، آینه است و آینه واجد چیزی حتی به منزله وجود رابط نیست. تنها چیزی که در آینه مشهود است صورت شاخص است، نه اینکه از راه چیزی به صورت شاخص پی برده شود (جوادی آملی، 1388، ج 24، ص 128). گاه مرزبندی دقیق میان این سه روش خداشناسی دشوار می شود. برای مثال فسخ عزائم در عبارت عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ (نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 250)؛ خداى را شناختم به دگرگون شدن ارادهها، و بر هم خوردن تصمیمات و باز شدن گره ها (چون کارهایی به میل من نشد، دانستم رشته امور به دست دیگرى است) بیان کننده کدام روش است؟ به نظر می رسد اگر از وجود عقول، نفوس، اجسام یا احوالات هریک از این سه قسم بر خداوند استدلال شود، آیات آفاقی اقامه گشته است. هنگامی که علم حضوری نفس مقدمه خداشناسی قرار گیرد، آیه انفسی است. بنابراین وقتی مستدل در سیر درونی خود فسخ عزائم را واسطه خداشناسی قرار دهد، آیه ای انفسی است، اما اگر همین را به عنوان موضوعی منحاز و حالتی از حالات نفس لحاظ کند آیه ای آفاقی خواهد شد. برهان صدیقین برهان صدیقین در اصطلاح برهانی است که از آن به منزله نزدیکترین راه در اثبات واجب استفاده می شود. این برهان برخلاف دیگر براهین است که در اثبات واجب تعالی از واسطه استفاده می کنند. در حقیقت در این برهان از شیء به خود شیء استدلال می شود؛ یعنی از مفهومی اولی یا بدیهی که از ذات انتزاع می شود، به مفهومی غیربدیهی می رسیم. صدرالمتألهین در مشاعر، واسطه داشتن غیرخداوند در این برهان را مد نظر قرار داده است (صدرالمألهین، 1363(2)، ص 68). دو ویژگی مهم برهان صدیقین بدین قراراست: اولاً بر واقعیت وجود تکیه می کند نه بر مفهوم وجود؛ ثانیاً می کوشد برهانی لمّی بر اثبات واجب تعالی اقامه کند. برای این برهان تقریرهای مختلفی بیان شده است. مرحوم آشتیانی نوزده تقریر برای آن را آورده است (آشتیانی، 1361، ص 488 - 497). تقریر بوعلی از برهان صدیقین در اشارات چنین است: اگر به ذات هر موجودی بدون توجه به غیر خودش توجه شود یا به گونه ای است که فی نفسه وجود برای آن واجب است یا نیست. در صورت اول، او حق بذاته و واجب الوجود بذاته است که قیوم می باشد. اگر ذاتاً واجب نباشد، بعد از فرض موجود بودن، جایز نیست که ممتنع بالذات تلقی شود؛ بلکه اگر شرطی مثل شرط عدم علّتش با او مقرون شود، ممتنع می شود یا اگر شرط وجود علتش با او مقرون شود واجب می شود. اگر نه شرط حصول علتش و نه شرط عدم علتش با او مقرون نشود، حالت سومی برایش باقی می ماند که امکان است.... آنچه که ممکن بالذات است، نمی تواند از پیش خود موجود شود؛ چراکه وجودش از آن جهت که ممکن است از عدمش اولی نیست. پس اگر موجود یا معدوم است به جهت حضور چیز دیگری یا عدم آن است (ابن سینا، 1375، ج 3، ص 18). وی در ادامه می کوشد به کمک محال بودن تسلسل در سلسله ممکنات، وجود واجب بالذات را اثبات کند. صدرالمتألهین بر برهان ابن سینا اشکال می گیرد که صدیقین نیست، اما أقرب المسالک إلى منهج الصدیقین است سپس وی برهان خود را صدیقین می نامد (صدرالمألهین، 1368، ج 6، ص 26). برهان وی مبتنی بر اصول فلسفی مختلفی چون اصالت وجود، تشکیک وجود و بساطت وجود است که خود تفصیلی مجزا می طلبد (ر.ک. جوادی آملی، 1383، ص214 - 216). آیت الله جوادی آملی با الگوگیری از برهان صدیقین که طریق معرفت خداوند به خداوند است، این برهان را در طریق معرفت انسان به انسان استفاده می کند و آن را نیز برهان صدیقین در انسان شناسی می داند (جوادی آملی، 1388، ص 79 - 82). مراتب شناخت خداوند ذات الهی بر احدی هویدا نیست و اکتناه ذات مقدور انسان نیست. صفات ذاتی نیز به حکم عینیت آن با ذات به اوهام و افکار نیایند. بنابراین آنچه را انسان با فکر و از راه برهان در شناخت او می فهمد و یا بر اثر تهذیب نفس، با شهود دل می یابد، شعاع وجود او و وجه الله است، نه اصل ذات خداوند (جوادی آملی، 1383، ص37). ذات بی کران الهی حقیقت بسیطی است که انسان را نه یارای غواصی و غور در عمق اوست و نه توان دستیابی به کرانه و ساحل آن؛ چرا که برای حقیقت بسیط، عمق و سطح یا دریا و ساحل قابل طرح نیست. وقتی عمق آن دسترس ناپذیر باشد، کرانه و سطح آن نیز دست نایافتنی است. حضرت علی( علیه السلام ) می فرماید: لا یُدْرکه بُعْد الهمم ولا یَناله غوْص الفِطَن (نهج البلاغه، خطبه 39)؛ افکار بلند ژرفاندیشان کنه ذاتش را ادراک نکنند و غواصان دریای علوم دستشان از پیبردن به کمال هستی وی کوتاه است. اظهار عجز از اکتناه ذات پاک خداوند و اشراف بر صفات ذاتی او، اعتراف و معرفت جدیدی است که اصل معرفت خدای سبحان را تکمیل می کند؛ چراکه این مسئله پس از اثبات اصل وجود او و اقامه دلیل بر آن، دریافت دیگر صفات او و نقش آفرینی عقل انسان در این میان مطرح می شود و این نکته غیر از آن نگرشی است که اهل تعطیل پیرو آن هستند. تبیین دلیل معرفت به نظر می رسد که برای تعبیر امام زین العابدین( علیه السلام ) در دلیل معرفت دو گونه تبیین وجود داشته باشد: تبیین اول: با توجه به اقسام ادله پیش گفته، می توان دلیل بودن معرفت انسان بر خداوند را از سنخ معرفت خدا به خدا دانست. به منظور شناخت بیشتر این دلالت به تمثیلی زیر از استاد جوادی آملی توجه می کنیم: خداشناسی انسان سالک، مانند آن است که آینه بخواهد خود را بشناسد: اگر آفتابی باشد و آینه در برابر آن قرار بگیرد و این آینه عاقل باشد و بتواند سر را خم کند و خود را بنگرد، چنانچه پس از مشاهده خود از او سؤال شود چه چیزی در آینه میبیند، جواب خواهد داد آفتاب را، چون در آینه چیزی جز آفتاب نیست. همین کار را خداوند با انسانها انجام داده است؛ یعنی سر انسان را خم کرد و او خود را نگاه کرد؛ آنگاه خدا از او پرسید که چه دیدی؟ و وی گفت که خدا را (جوادی آملی، 1385، ج 24، ص 130). واِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی( اعراف، 172)؛ و چون پروردگار تو از پسران آدم از پشتهایشان نژادشان را بیاورد و آنها را بر خودشان گواه گرفت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی. ایشان شهادت انسان ها بر خودشان در ذیل آیه مزبور را مستلزم نشان دادن خودشان به خودشان دانسته است. شاهد وقتی خود را دید می تواند به این دیدن، گواهی دهد و در این صورت حجت بر او تمام می شود. منظور از معرفتی در معرفتی یا مولای دلیلی علیک شناخت و توجه من است به خودم و آینه وجودم که به شناخت خدا می انجامد؛ همان گونه که در آیه مزبور، شهادت و توجه انسان ها به خودشان، شناخت و تصدیق الهی را در پی داشت. روشن است که نباید این دلیل را از سنخ ادله انفسی دانست. انسان در راه انفسی، نفس خود را مقدمه شناخت خدا قرار می دهد، اما نفس در این قسم، آینه شناخت خداست. بنابراین می توان گفت که تعبیر حضرت در معرفتی یا مولای دلیلی علیک عکس نقیض تعبیر لَو لا أَنتَ لَم أَدرِ ما أَنتَ (قمی، 1387، دعای سحر؛ سیدبن طاوس، 1367، ص 67 و 1411، ص 144؛ کفعمی، 1405، ص 588؛ همو، بی تا، ص 205؛ مجلسی، 1404، ج 95، ص 82 و ج 91، ص 190) خواهد شد. ازآنجا که در آغاز کلام، این بیان از سنخ معرفت خدا به خدا تلقی شد، به آن هم باید همین گونه نگریسته شود. با این توضیح، پاسخ پرسش های آغاز بحث روشن خواهد شد. دلیل معرفت از سنخ ادله معرفت خدا به خدا خواهد بود و مضمون آن این است که همین که خود را می شناسم، دلیل بر وجود تو است؛ چراکه با نگاه به آینه وجود خود، تو را دیده ام. اصلاً غیر او هرگز به تنهایی و مستقلاً نمی تواند اقامه کننده دلیل بر او باشد: أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْک (ابن طاوس، 1367، ص 349؛ مجلسی، 1404، ج 64، ص 142 و ج95، ص 226)؛ آیا دیگرى ظهورى دارد که تو ندارى تا بتواند ظاهرکننده تو باشد؟ کی غایب بوده ای تا نیاز به دلیلی باشد که بر تو دلالت کند؟ با این توضیحات روشن شد که در تبیین این دلیل، مشکل دور پیش نخواهد آمد. تقریر اشکال دور آن است که اقامه دلیل برای ایجاد معرفت و یا اثبات آن است و دلیل، مقدمه تثبیت معرفت است؛ حال آنکه در تعبیر یادشده، معرفت به منزله نوعی دلیل نگریسته شده است. چگونه دلیل که مقدمه معرفت است می تواند محصول معرفت معرفی شود؟ این مستلزم دور است. پاسخ آن است که اگر معرفت ما از سنخ معرفت آفاقی یا انفسی می بود، اشکال وارد می شد. دلیل را در این دو قسم باید معرفت ساز بدانیم، پس نمی تواند محصول معرفت باشد؛ اما در معرفت خدا به خدا، دلیل خود خداست و معرفت هم به خود او تعلق می گیرد. لذا محذور یادشده لازم نمی آید. ازاین روی باید توجه کرد که معرفت را در فراز دعای امام سجاد( علیه السلام )، نباید از سنخ صور ذهنی تلقی کرد که به کمک دلیل اثبات یا ایجاد می شوند. ضمن توجه به این نکته، اشکالات دیگری نیز دفع خواهند شد، از جمله اینکه: 1. شناخت من از خدا را می توان از جمله موجودات و واقعیات دانست که غیر از خداوند است. پس در این برهان نیز غیرخدا دلیل و واسطه شده است؛ 2. هنگامی که من خدا را شناخته و به وجود او پی برده ام، نتیجه این دلیل و استدلال من در زمینه اثبات خدا چه خواهد بود؟ در این دو اشکال نیز، به معرفت خدا به خدا و تفاوت آن با معرفت آفاقی و انفسی توجه نشده است. پس اگر ما در برهان صدیقین با مطالعه در واقعیت و هستی به وجود خداوند می رسیم، در این برهان نیز با مطالعه و توجه به آینه حق تعالی به وجود او نایل می شویم. آینه تمام نمای حق که انسان کامل است، توان اقامه دلیل معرفت خدا بر خدا را دارد و دیگران به میزان سعه وجودی خود بهره ای از آن را خواهند داشت. ازاین روست که امام باقر( علیه السلام ) می فرماید: به وسیله ما خداوند شناخته می شود (کلینی، 1365، ج 1، ص 145). انسان وقتی توان بهره گیری از این دلیل را دارد که آینه دل خویش را پاک و شفاف سازد. در منطق قرآن هر گناهی غبار و چرکی بر آینه دل است: کَلاّ بَل رانَ عَلی قُلوبِهِم ما کانوا یَکسِبون (مطففین، 14)؛ نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب مىشدند زنگار بر دل هایشان بسته است. پس اگر چنین فردی به خود بنگرد، نباید توقع داشته باشد که چیزی جز خود را ببیند. تبیین دوم دلیل گاهی در مقام نظر است و محصول عقل نظری به شمار می آید که رسالت آن معرفی، اثبات و اقامه استدلال بر موضوع خود است و گاهی در مقام عمل و از شئون عقل عملی است که رسالت آن در این مقام، راهنمایی، راهبری و دستگیری از صاحب خود است. البته دلیل در بحث نظر نیز راهنمایی کننده مستدل خواهد بود که او را به شناخت بهتر و دقیق مسئله رهنمون می شود. بنابراین دلیل، راهنمای انسان است یا رهنمای عقلِ نظری در فهم و ادراک چیزی و یا رهنمای عقلِ عملی در نیل به مقصد و هدفی. لذا آن را مرشد و کاشف معنا کرده اند (فیومی، بی تا، ج 2، ص 199). دلیل در قرآن نیز گاه به معنای راهنمایی و ارشاد عملی آمده است: - فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَه الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى (طه، 120)؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: اى آدم، آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمىشود، راه نمایم؟ - إِذْ تَمْشی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ. (طه، 40)؛ آن گاه که خواهر تو مى رفت و مى گفت: آیا شما را بر کسى که عهده دار او گردد راهنمایی کنم؟ - یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَه تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیم (صف، 10)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، آیا شما را بر تجارتى راه نمایم که شما را از عذابى دردناک مىرهاند؟ وقتی معنای راهنمایی و ارشاد از دلیل طلب شود، عبارت معرفتی یا مولای دلیلی علیک چنین معنا می شود که ای مولای من! شناخت من از تو، مرا به سوی تو رهنمون می سازد؛ یعنی عاملی که مرا به تکلم و درخواست از تو واداشته است، معرفت و شناختم از تو است. وقتی به ادامه این فراز توجه می کنیم، این معنا دور از ذهن نیست؛ چراکه از وثوق به این دلیل سخن به میان آورده و آن را در کنار حب به خداوند قرار داده است؛ یعنی من به این راهبری معرفت خود، اطمینان و اعتماد دارم: معرفتی یا مولای دلتنی [دلیلی] علیک وحبی لک شفیعی إلیک وأنا واثق من دلیلی بدلالتک وساکن من شفیعی إلى شفاعتک (سید بن طاوس، 1367، ص67)؛ ای مولای من! معرفتم به تو، مرا به سوی تو رهنمون می شود و دوستی ام با تو، شفیع من به سوی تو است و من اطمینان دارم که رهنمایم مرا به تو می رساند و به شفاعت شفیعم نزد تو آرامش دارم. طبق این معنا، می توان بسیاری از بخش های دعای ابوحمزه را شرح و تفصیلِ این اجمال دانست. برای نمونه می توان به این فرازها اشاره کرد: - تو نیکوکار و ما گنه کاریم؛ پس ای پروردگار از زشتی های نزد ما به خاطر زیبایی های نزد خود بگذر. کدام نادانی است که جود و کرم تو او را فرا نگیرد؟ یا کدام زمان طولانی تر از مهلت تو است؟ و کارهای ما در برابر نعمت های تو چه ارزشی دارد؟ (سیدبن طاوس، 1367، ص69)؛ - ای آقای من! به عزت و جلالت سوگند که اگر مرا برانی، درگاهت را ترک نمی کنم و از تملق تو دست نمی کشم؛ به جهت آن شناختی که از جود تو و کرم تو دارم (همان)؛ - ای آقای من ! به فضل تو پناهنده ام و از تو به سوی تو گریزانم و خواستار وفا به وعده ات هستم در خصوص گذشت و بخشش از کسی که به تو خوش گمان است (همان). با توجه به این معنا از دلالت، که معرفت چراغ مسیر ارتباط با خالق تلقی شد، در نگرش توحید ناب خود او علت این معرفت معرفی می شود؛ چراکه هیچ امری در عالم هستی بی اراده او محقق نمی شود. بدین جهت امام سجاد( علیه السلام ) خداوند را دلیل معرفت به او معرفی کرده است: إلهی وسیدی بک عرفتک وبک اهتدیت إلى سبیلک وأنت دلیل على معرفتک (همان، ص149)؛ ای معبود و آقای من! به وسیله تو، تو را شناختم و بوسیله تو به راهت رهنمون شدم و تو دلیل شناختنت هستی. با این توضیحات روشن می شود که گرچه از طرفی، طبق مفاد دلیلِ معرفت، معرفت دلیل بر خدا دانسته شد و از طرف دیگر، طبق عبارت مزبور، خدا دلیل بر معرفت است، اما مشکل دور در این میان پدید نخواهد آمد؛ چراکه وقتی گفته می شود خدا دلیل معرفت است، در مقام تبیین علیت او هستیم، اما وقتی از دلیل بودن معرفت سخن به میان می آید، منظور راهنمایی و راهبری معرفت و ایفای نقش آن در سیر به سوی اوست. نتیجه گیری توجیه و تفسیر کلام خلیفه الهی از عهده ذهن ناقص بشر برنمی آید. بیان نگارنده در این میان همچون کار شخصی است که با کلاف خود قصد خرید یوسف( علیه السلام ) را داشت. مهم ترین و عالی ترین راه شناخت خدا، معرفت خدا به خداست. تعبیر معرفتی یا مولای دلیلی علیک طبق یک نگاه، تقریری از این راه خواهد بود که با توجه به جلوه و آینه تمام نمای خداوند بودنِ انسانِ کامل تبیین و توجیه می شود. این عبارت در نگاه دیگر، معنای رهنمایی و دستگیری را برای دلیل در نظر می گیرد که نتیجه آن نقش آفرینی چراغ معرفت به خداوند در نیل به او و سیر الی الله خواهد بود. اگر انسان به بارگاه الهی اظهار عجز، نیاز و لابه می کند، پاسخی به معرفت او به این درگاه است. منابع: آشتیانى، مهدى، 1361، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، به اهتمام مهدى محقق و جواد فلاطورى، تهران، دانشگاه تهران. ابوعلی سینا، حسین، 1375، شرح الاشارات و التنبیهات، ج 1، شارح خواجه نصیر الدین طوسی، قم، نشر البلاغه. جوادی آملی، عبد الله، 1388، تبیین براهین اثبات وجود خدا، چ پنجم، قم، اسراء. جوادی آملی، عبد الله، 1385، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج 24، قم، اسراء. جوادی آملی، عبد الله، 1388، تفسیر انسان به انسان، قم، اسراء. جوادی آملی، عبد الله، 1383، توحید در قرآن، قم، اسراء. سبزواری، ملا هادی، 1383، اسرار الحکم، مقدمه صدوقى، تصحیح کریم فیضى، قم، مطبوعات دینی. سید بن طاوس، علی بن موسی بن جعفر، 1367، اقبال الاعمال، تهران، دار الکتب الاسلامیه. سید بن طاوس، علی بن موسی بن جعفر، 1411ق، مهج الدعوات، قم، دار الذخائر. طوسی، محمد بن حسن، 1411 ق، مصباح المتهجد، مقدمه على اصغر مروارید، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه. فیومی، احمد بن محمد مقری، بی تا، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، رضی . قمی، شیخ عباس، 1387، کلیات مفاتیح الجنان، تصحیح حسن تفکری، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، بی تا، البلد الامین، بی جا، بی نا. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، 1405 ق، المصباح، قم، رضی. کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، الکافی، ج1، چ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه. مجلسی، محمد باقر، 1404ق، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار( علیهم السلام )، ج 64، بیروت، مؤسسه الوفاء. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1360، اسرار الآیات، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1303، الحاشیه على الإلهیات، تهران، بیدار. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1368، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، قم، مکتبه المصطفوی. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1360، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تهران، مرکز نشر دانشگاهی. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1354، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1363، المشاعر، به اهتمام هانرى کربن، چ دوم، تهران، کتابخانه طهوری. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1387، المظاهر الالهیه فى اسرار العلوم الکمالیه، مقدمه و تصحیح و تعلیق از سید محمد خامنهاى، تهران، بنیاد حکمت صدرا. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1340، رساله سه اصل، تصحیح و اهتمام دکتر سید حسین نصر، تهران، دانشگاه علوم معقول و منقول تهران. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1422ق، شرح الهدایه الاثیریه، تصحیح محمد مصطفى فولادکار، بیروت، موسسه التاریخ العربى. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1363، مفاتیح الغیب، مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگی. نراقی، ملا مهدی، 1380، شرح الالهیات من کتاب الشفاء، قم، کنگره بزرگداشت محققان نراقى. محمد عباس‌زاده جهرمی: استادیار گروه معارفت اسلامی دانشگاه جهرم. معرفت کلامی - سال پنجم، شماره اول، پیاپی 12 انتهای متن/  

94/06/14 - 04:54





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن