تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من پيامبر نشده ام كه لعن و نفرين كنم، بلكه مبعوث شده ام تا مايه رحمت باشم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797536796




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقد و بررسی رویکرد تلفیقی در فلسفه تعلیم و تربیت اسلا‌می‌ - بخش اول چالش اسلامی بودن فلسفه اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقد و بررسی رویکرد تلفیقی در فلسفه تعلیم و تربیت اسلا‌می‌ - بخش اول
چالش اسلامی بودن فلسفه اسلامی
یک مسئله بنیادین در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی معطوف به جایگاهی است که برای فلسفه اسلامی در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در نظر می گیریم.



  چکیده مدافعان رویکرد تلفیقی در فلسفه تعلیم و تربیت اسلا‌می، که افرادی همچون کیلانی و به‌ویژه خسرو باقری هستند، نخست به نفی و رد رویکرد ایجابی نسبت به کاربست فلسفه اسلا‌می ‌در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلا‌می ‌دست زده‌اند و در ادامه، با بیان اینکه گریزی از فلسفه به طور کلی نیست، رویکرد سلبی را هم رد نموده، در جست‌و جوی راه سو‌می‌ برآمده‌اند که به بیان ایشان، همان «استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است». مقاله حاضر نخست به این دیدگاه و در ادامه، به نقد و ارزیابی آن پرداخته است. نخست چالش اسلامی بودن فلسفه اسلا‌می مطرح شده است تا ملاحظه شود که اشکالات این گروه به اسلامی بودن فلسفه اسلا‌می ـ که مبنای نفی فلسفه اسلا‌می ‌از سوی این گروه است ـ آیا اساساً وارد است؟ و در ادامه، رویکرد تلفیقی نقد و بررسی شده است. کلید‌واژه‌ها: فلسفه، اسلام، تعلیم، تربیت، تلفیق. تعریف مفاهیم اساسی فلسفه: علمی است که در آن، درباره احوال و احکام موجود مطلق (یعنی موجود از آن نظر که موجود است) بحث می شود (طباطبایی، 1386، ص 18). فلسفه اسلامی: تلاش طبیعی مسلمانان برای فهم ماهیت حقیقت با استفاده از روش های فلسفی که افراد و مکاتب متنوّعی را در بر می گیرد و همان گونه که در گذشته بوده، امروز نیز به عنوان یک سنّت فلسفی زنده و مهم، محل بحث است (ر.ک: لیمن، 2001). فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی: یکی از علوم فلسفی اسلا می یا فلسفه های مضاف اسلا می است که با روش تعقّلی و استدلالی، به تحلیل و تبیین و اثبات مبادی تصوری و تصدیقی تعلیم و تربیت اسلا می می پردازد (بهشتی، 1388، ص 277). رویکرد تلفیقی: مدافعان این رویکرد، که افرادی همچون کیلانی و به ویژه خسرو باقری هستند، نخست به نفی و رد رویکرد ایجابی نسبت به کاربست فلسفه اسلا می در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلا می دست زده اند و در ادامه، با بیان اینکه گریزی از فلسفه به طور کلی نیست، رویکرد سلبی را هم رد نموده و در جست و جوی راه سو می برآمده اند که به بیان ایشان، همان استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است. این مفهوم ناظر به نوعی تلفیق در استفاده از منابع دینی به عنوان منبع و فلسفه به عنوان روش است که البته با تبیین و توضیح ایشان، صورت خاصی با قرائت خاصی از این مفهوم مدّ نظر است. مقدمه یک مسئله بنیادین در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی معطوف به جایگاهی است که برای فلسفه اسلامی در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در نظر می گیریم. بررسی موضوع حاضر از چند جنبه دارای اهمیت و ضرورت است: نخست آنکه تبیین جایگاه متناسب فلسفه اسلامی در نظریه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، یکی از پرسش های بنیادین این حوزه معرفتی بوده و نسبت به بسیاری مسائل مطرح دیگر در این حوزه، دارای تقدّم رتبی است. دیگر آنکه این مسئله برای صاحب نظران این رشته در جهان اسلام و نیز در کشور خودمان مطرح است. هر چند شاید تما می صاحب نظران این رشته در داخل کشور به صراحت به طرح این مسئله و پاسخ به آن نپرداخته اند، ولی مناقشه و اختلاف نظری پنهان و در عین حال، قابل توجه بر سر آن وجود دارد. برخی در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، هیچ جایگاهی برای فلسفه اسلامی در نظر نگرفته و این گونه آن را عامدانه یا غافلانه از صحنه به بیرون رانده اند. برخی دیگر نیز جایگاهی کاملاً مبنایی و اساسی در تدوین این نظریه برای فلسفه اسلامی در نظر گرفته اند. علاوه بر این، خلأ پژوهش جدّی در موضوع، دلیل دیگری است که در کنار اهمیت مسئله، ضرورت انجام پژوهش را مضاعف می سازد. نسبت به هویت اسلا می فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بر مبنای فلسفه اسلامی، سه رویکرد عمده وجود دارد: رویکرد سلبی، تلفیقی و ایجابی. رویکرد تلفیقی رویکردی است به تازگی توسط تعدادی از صاحب نظران فلسفه تعلیم و تربیت در جهان اسلام و در کشور خودمان مطرح گشته و مطمح نظر قرار گرفته است. در این مقاله، با مطالعه رویکرد تلفیقی، به بررسی و ارزیابی این رویکرد می پردازیم: بررسی رویکرد تلفیقی تعدادی از پژوهشگران تعلیم و تربیت اسلامی نسبت به استفاده از فلسفه اسلامی و نیز منابع دینی در تدوین نظریه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، رویکرد تلفیقی را برگزیده اند. البته اصطلاح تلفیقی به الگوهای گوناگونی از تلفیق فلسفه و نیز منابع دست اول دینی اطلاق می گردد. در اینجا، منظور از این تعبیر، استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است. مدافعان این رویکرد نخست به نقد و رد رویکرد ایجابی و نیز سلبی نسبت به کاربست فلسفه اسلامی در تدوین نظریه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دست زده اند و در ادامه، در جست و جوی راه سو می برآمده اند که اشکالات وارد به آن دو رویکرد را نداشته باشد. ماجد عرسان کیلانی از مدافعان این رویکرد است. او در اثر خود، با عنوان فلسفه تربیت اسلامی بر آن است که می توان محتوا را از منابع اصیل اسلامی گرفت و از روش عقلی و فلسفی نیز بهره جست. کیلانی با نگاهی سلبی نسبت به فلسفه اسلا می، می نویسد: ]در جهان اسلام[ فیلسوفان نیز عقل را رودرروی وحی نهادند و از این رهگذر، وحی را از بینش های وحیانی دور داشتند و آن را وادار کردند به ترهات یونانی، که عقل را به دایره پندار و خرافات کشانید، روی کند (کیلانی، 1389، ص 312). در این درگیری، از یک سو، کسانی که هوادار فلسفه بودند کژروی کردند و مفاهیم و مضامین شرک یونانی را کنار تفکر تحلیلی انتقادی قرار دادند و پای عقل را به فراسوی وجود محسوس و در حوزۀ اموری که خاص وحی است باز کردند (همان، ص 111). کیلانی قایل به تفکیک روش فلسفی و محتوای فلسفی است و می نویسد: لازم است میان فلسفه به مثابه روش تفکر، با فلسفه به عنوان مجموعه ای از مفاهیم و باورها فرق نهاده شود (کیلانی، 1389، ص 111). و در ادامه همین مطلب، رأی به پذیرش فلسفه به عنوان روش تفکر و نفی محتوای فلسفه می دهد. خسروی باقری نیز در پژوهشی برای دست یابی به فلسفه آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، خود را مدافع این رویکرد بر می شمرد که در بیان او، همان استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار (باقری، 1380، ص 14) است. در واقع، او کاربرد فلسفه اسلامی را در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی نه به عنوان منبع و محتوا، بلکه تنها به عنوان روش درست می داند. او معتقد است: برای شکل دادن به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، باید با استفاده از ابزارها، روش ها و ساختارهای مطرح شده در فلسفه یا فلسفه تعلیم و تربیت، در متون اسلامی به جست و جو و تفحّص پرداخت و آنها را با روش ها و ساختارهای مذکور انتظام بخشید و هرآنچه را به این ترتیب به دست می آید، مبنا قرار داد و با اتکا به آنها، به بحث و نظر در مورد مسائل تعلیم و تربیت روی آورد (باقری، 1389، ص 32). او همچنین در توضیح بیشتر این مسئله می نویسد: در رویکرد پژوهش حاضر، ارتباط با فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت معاصر، ارتباطی حداقلی به صورت بهره وری از روش های مطرح شده در آنهاست. جنبه های روشی فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت، از عینیت و عقلانیت بیشتر و مطمئن تری برخوردارند تا یافته ها و محتواهایی که به کمک این روش ها به دست آمده اند و به صورت نظام های فلسفه محض یا تعلیم و تربیت مطرح گردیده اند (باقری، 1389، ص 30). بهروز رفیعی نیز با رویکردی سلبی نسبت به محتوای فلسفه اسلامی، از جمله مدافعان این رویکرد است. او این رویکرد را، که فلسفه اسلامی از حیث محتوا و روش، مبنای تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلا می باشد، رد کرده و در پاورقی کتاب ماجد عرسان کیلانی می نویسد: ]این فرض که[ فلسفه تربیت اسلامی به لحاظ محتوا و روش و ساختار، باید ناظر به فلسفه اسلا می باشد، چنین فرضی نه از منظر محتوا قابل دفاع است و نه از دید روش، ره به جایی می برد؛ زیرا در فلسفه اسلا می، از روش و ساختار بحث در فلسفه تربیت هیچ اثری نیست... از نظر محتوا هم اگر بناست فلسفه تربیت اسلا می محدود و مقید به فلسفه اسلا می باشد باید پرسید: اولاً، کتاب و سنّت معتبر در رقم خوردن فلسفه تربیت اسلا می چه نقشی دارند؟ ثانیاً، پیش از تدوین فلسفه اسلامی، فلسفه تربیت اسلامی از چه آبشخوری باید برگرفته شود؟ (کیلانی، 1389، ص 109). رفیعی پس از ذکر فرض های گوناگون در یافتن مبنایی برای فلسفه تعلیم و تربیت اسلا می ، از حیث روش و محتوا، فرض فرجامین را، که مطابق نظر کیلانی نیز هست، موجّه دانسته و در این باره می نویسد: در فرض فرجامین، محتوا از کتاب و سنّت معتبر برگرفته می شود و روش و ساختار بحث از فلسفه تربیت غربی یا فلسفه غربی (کیلانی، 1389، ص 109). او در ادامه، اساساً مبنا قرار دادن فلسفه اسلامی را امری نامعقول و خائنانه(!) می داند و می نویسد: اگر معقول باشد و خیانت نباشد (که نیست و هست) که محتوای فلسفه تربیت اسلامی را از فلسفه اسلا می برگیریم، ناگزیر هیچ منعی ندارد که در کلام اسلامی و عرفان نظری اسلامی هم در پی این محتوا برآییم. سخن فرجامین آنکه چنانکه بزرگان ما گفته اند، (دانش مسلمین، حکیمی ، ص 282) از نظام فلسفه اسلامی، به ویژه نحله اشراقی آن، می توان به گونه ای تعلیم و تربیت دست یافت که ناگزیر دارای فلسفه ای است؛ اما به نظر ما، چنین فلسفه تربیتی، فلسفه تربیت اسلامی نیست، بل فلسفه تربیت فلسفی در اسلام است که البته نه کامل است و نه قرآنی (کیلانی، 1389، ص 110). بنابراین، از این منظر، اساساً فلسفه اسلامی محلی از اعراب ندارد، و نه تنها در محتوا به کار نمی آید که در روش نیز این فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت (غربی به معنای اعم آن) است که مورد استفاده قرار می گیرد. ارزیابی رویکرد تلفیقی همان گونه که اشاره شد، مدافعان این رویکرد از یک سو، با طرح اشکالاتی به ردّ رویکرد ایجابی نسبت به کاربست فلسفه اسلامی در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دست زده اند، و از سوی دیگر، با طرح این مطلب که کنار گذاشتن فلسفه نیز در این مهم به کلی امکان پذیر نیست، در جست و جوی راه سو می برآمده اند. این راه سوم، که همان رویکرد تلفیقی است، به بیان ایشان، استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است. در این بخش، به نقد و بررسی این رویکرد می پردازیم و نیز بعضی اشکالاتی را که این گروه برای رد و نفی رویکرد ایجابی نسبت به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بر مبنای فلسفه اسلامی مطرح نموده اند و مبنای جست و جوی راه دیگری قرار داده اند، ذکر نموده، بررسی می نماییم: 1. چالش اسلامی بودن فلسفه اسلامی یک اشکال جدّی از سوی این گروه نسبت به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بر مبنای فلسفه اسلامی، مشترک با رویکرد سلبی است که آن همان نقد هویت اسلامی فلسفه اسلامی است. مدکور در این باره می نویسد: این نبود مگر به سبب آنکه اصراری بر بنا نهادن فلسفه اسلامی بر طبق مسلک فلسفه غربی بود. پس در قرون چهار و پنجم هجری، متفکرین مسلمانی که به آنها وصف فلاسفه مسلمان را اطلاق می نمودند، آمدند و فلسفه شان پدیدار آمد، در حالی که سایه ای از فلسفه غربی بود و از روح اسلام و تصور اصیل آن تهی بود (مدکور، 1997، ص 23). الف. طرح چالش اسلامی بودن فلسفه اسلامی: مدافعان رویکرد تلفیقی نیز، که از جنبه نفی محتوای فلسفه اسلامی با این گروه همداستان هستند، نظراتی از این قبیل در نفی اسلامی بودن فلسفه اسلامی ابراز داشته اند. ماجد عرسان کیلانی در این باره می نویسد: فیلسوفان ]مسلمان[ نیز عقل را رودرروی وحی نهادند و از این رهگذر، عقل را از بینش های وحیانی دور داشتند و آن را وادار کردند به ترهات یونانی، که عقل را به دایره پندار و خرافات کشانید، روی کند (کیلانی، 1389، ص 312). خسرو باقری نیز فلسفه اسلامی را به عنوان التقاط و ترکیب ناسازوار میان اندیشه های اسلامی و محتوای اندیشه های دیگر توصیف کرده است و از این جمله شهید مرتضی مطهری که در دوره اسلام نیز سبک امثال فارابی و بوعلی و ابن رشد و خواجه نصیرالدین، که بیشتر یونانی است، با سبک و روش صدرالمتألهین، که سرشار از الهامات قرآن و نهج البلاغه و کلمات ائمّه اطهار علیهم السلام است، متفاوت است این طور برداشت نموده که شهید مطهری نیز بر این نقطه ضعف فلسفه اسلامی صحّه گذاشته است (باقری، 1389، ص 28). در واقع، خسرو باقری تمامی نحله ها در فلسفه اسلامی را التقاطی می پندارد و از جمله، به التقاطی بودن حمکت متعالیه تصریح دارد. ب. هویت اسلامی فلسفه اسلامی: هرچند فلسفه نخست از یونان وارد جهان اسلام شد، ولی در طول زمان، همواره رو به تنقیح و توسعه و تکامل داشته است. مروری بر کیفیت مواجهه فلسفه اسلامی با انواع مسائلی که از فلسفه یونانی وارد شد، به خوبی نشانگر توسعه فلسفه یونانی در عالم اسلامی است. شهید مطهری به خوبی این مطلب را تبیین کرده است. به تعبیر او، فلاسفه مسلمان با مسائلی که از فلسفه یونانی وارد عالم اسلامی شده بود، چهار نوع مواجهه داشتند (مطهری، 1389، ج 5، ص 26): 1. مسائلی که تقریباً به همان صورت اوّلی که ترجمه شده بود، باقی مانده است. 2. مسائلی که فلاسفه اسلامی آنها را تکمیل نموده اند. 3. مسائلی که اگرچه نام و عنوان آن همان است که در قدیم بوده، اما محتوا به کلی تغییر کرده و چیز دیگری شده است. 4. مسائل بسیاری که حتی نام و عنوانش تازه و بی سابقه است و در دوره های قبل، به هیچ شکل مطرح نبوده و منحصراً در جهان اسلام مطرح گشته است. مسائلی مانند اصالت وجود، وجود ذهنی، احکام عدم، امتناع اعاده معدوم و همچنین مسئله مناط احتیاج شیء به علت، اعتبارات ماهیت، معقولات ثانی فلسفی، برخی اقسام تقدّم، برخی اقسام وحدت و کثرت، حرکت جوهری، تجرّد نفوس حیوان، تجرّد برزخی نفوس انسان علاوه بر تجرّد عقلی، وحدت در کثرت قوای نفس، بازگشت ارتباط معلول به علت به اضافه اشراقی، معاد جسمانی برزخی، بُعد رابع بودن زمان، علم بسیط اجمالی باری در عین کشف تفصیلی، و ده ها و بلکه صدها مسئله در فلسفه اسلامی از این نوع اخیر است؛ چنانکه به تعبیر علامه سیدمحمّدحسین طباطبایی، بیش از دویست مسئله فلسفی به وسیله فلاسفه اسلامی متقدّم، و بیش از ششصد مسئله به وسیله ملاصدرا و پیروانش مطرح شده است ... که البته حاکی از وسعت دامنه قابل توجه رشته های فلسفه اسلامی است (نصر، 1387، ص 74). بنابراین، مروری اجمالی بر تاریخ فلسفه اسلامی و مطالعه روند پیدایش و توسعه مشرب ها و مکتب های گوناگون فلسفه اسلامی، به روشنی روایتگر تحوّل و تکامل فکر فلسفی در عالم اسلامی است. قابل توجه آنکه این سیر تحوّل و تکامل فلسفه در عالم اسلامی به نحوی بوده که روز به روز وجه اسلامی بودن آن پررنگ تر شده است؛ هر قدر فلسفه اسلامی به مراحل عالی تری از تفکر دست یافته و گره های ناگشوده را گشوده و پای در راه های نرفته نهاده است، به تدریج، نسبت وثیق تر و نزدیک تری میان فلسفه و دین در عالم اسلامی برقرار شده است. خسروپناه در این باره می نویسد: عنوان فلسفه اسلامی، مفهوم تشکیکی و دارای مراتب و شدت و ضعف است؛ یعنی گرایش فلسفی در مقطع تاریخی خاصی، پیوند ضعیفی با اسلام پدید می آورد و گرایش دیگر در مقاطع تاریخی معیّنی پیوند محکم تری با اسلام می یابد. مسلّماً فلسفه صدرایی در مقایسه با فلسفه سینوی، پیوند استوارتری با اسلام دارد و وصف اسلامیت را شدیدتر شامل می شود و این حرکت اشتدادی در فلسفه بایسته نیز معنادار است (خسروپناه، 1383، ص 109). ورود فلسفه یونان از طریق ترجمه های گوناگون و پراکنده، در بدو امر زمینه هرج و مرج فرهنگی در عالم اسلامی شد. وی می نویسد: ترجمه ریاضیات، طب و فلسفه از زمان بنی امیّه شروع شد، و در زمان عبّاسیان، صدها کتاب از زبان یونانی، رومی، هندی، فارسی و سریانی به عربی ترجمه گشت و سپس به نظریات مستقل تبدیل شد. به ویژه حمله مانوی ها و دهری ها و طبیعی ها خشم علما را برانگیخت؛ زیرا عده ای نبوّت را انکار نموده اند و لذا، فقها و متکلّمین آنها را پراکنده ساختند (خسروپناه، 1389، ص 254-283). اما اندک زمانی نگذشته بود که بزرگانی چون کندی و فارابی و ابن سینا وارد این عرصه درهم ریخته شدند و مطالب پراکنده و نامنسجم تازه وارد را با درد دین و قدرت تفکر ابداعی و در پرتو وحی قرآنی مدیریت کردند و بنای نظامی را ریختند که بی شک، شکوه و صلابت امروزینش را مرهون مجاهدت های خالصانه دیروزین آنهاست. آنها بودند که با برقرار ساختن رابطه عمیق میان فلسفه و دین در اساس فلسفه اسلامی، آنچه را می رفت تا شاید به تهدیدی برای جهان اسلام تبدیل شود، به فرصت هایی مغتنم تبدیل نمودند. استاد محمّدتقی مصباح یزدی در ترسیم این دوران می نویسد: بار دیگر، این نظام فلسفی (مشّائی) زیر ذرّه بین نقّادی اندیشمندانی چون غزالی و ابوالبرکات بغدادی و فخر رازی قرار گرفت، و از سوی دیگر، سهروردی با بهره گیری از آثار حکمای ایران باستان و تطبیق آنها با افکار افلاطون و رواقیان و نوافلاطونیان، مکتب جدیدی را به نام مکتب اشراقی پی ریزی کرد. قرن ها گذشت و فیلسوفان بزرگی مانند خواجه نصیرالدین طوسی و محقق دوانی و سیّد صدرالدین دشتکی و شیخ بهایی و میرداماد با اندیشه های تابناک خود، بر غنای فلسفه اسلامی افزودند تا نوبت به صدرالدین شیرازی رسید که با نبوغ و ابتکار خود، نظام فلسفی جدیدی را ارائه داد که در آن، عناصر هماهنگی از فلسفه های مشّائی و اشراقی و مکاشفات عرفانی با هم ترکیب شده بود و افکار ژرف و آرای ذی قیمتی نیز بر آنها افزوده شده بود و آن را حکمت متعالیه نامید (مصباح یزدی، 1383، ص 30 و 31). چنان که ملاحظه شد، این سیر رو به رشد فلسفه اسلامی است که در آن، هر روز شاهد نزدیک تر شدن عناصر فلسفه و اسلام با یکدیگر هستیم تا در نهایت این سلسله، به صدرالمتألّهین شیرازی می رسیم که بر اوج قلّه معرفت و دانایی و ایمان، و به تعبیر دقیق استاد حسن حسن زاده آملی، قرآن و برهان و عرفان را به هم آمیخت (ر.ک: حسن زاد آملی، 1370) و به تعبیر علامه سیدمحمّدحسین طباطبایی مکتب صدرالمتألّهین به واسطه نزدیک کردن این سه مسلک (وحی و عقل و شهود) به همدیگر، موفقیت هایی یافته که فلسفه در تاریخ چند هزار ساله خود، از آنها محروم بوده (طباطبایی،1370، ص 70). استاد جوادی آملی در این باره، با ذکر تقسیم بندی سه گانه ملاعبدالرزاق لاهیجی، که مکاتب فلسفه جهان اسلام را شامل مشرب مشّائیون و رواقیون و اشراقیون می داند، از حکمت متعالیه به عنوان محل تلاقی تمامی این مشارب و نقطه اوج فلسفه اسلامی یاد کرده، می نویسد: اما حکمت متعالیه کمال خود را در جمع میان عرفان، برهان و قرآن و وحی جست و جو می کند و هر یک را در عین لزوم و استقلال، با دیگری می طلبد و در مقام سنجش درونی، اصالت را از آن قرآن می داند و آن دو را در محور وحی، انفکاک ناپذیر مشاهده می کند... حکمت متعالیه، هم اهل شهود را سیراب می کند و هم اهل بحث را به علم یقین می رساند. بنابراین، تنها حکمتی که هم برای خود حکیم، هم برای دیگران و هم برای اهل شهود و هم برای اهل نظر کافی است، همانا حکمت متعالیه است (جوادی آملی، 1387، ص 26). در نگاه ملاصدرا، نسبت فلسفه و دین آن قدر به هم نزدیک شده بود که این گونه تعبیر می کرد: مَن لم یکن دینُه دینَ الاَنبیاء فلیسَ مِنَ الحکمه فی شیءٍ؛ کسی که دینش دین پیامبران نباشد، از حکمت بهره ای نبرده است. یا در جای دیگر، با چنین جملات سنگینی بر اسلامی بودن فلسفه اسلا می صحّه می گذارد و می نویسد: حاشا الشریعۀ الحقۀ الالهیۀ البیضاء اَن تکونَ احکامُها مصادمۀً للمعارفِ الیقینیۀِ الضروریۀِ و تبّاً للفلسفۀِ اَن تکونَ قوانینُها غیر مطابقۀ للکتابِ و السنۀِ؛ چنین مباد که احکام شریعت حق الهی روشن با معارف یقینی ضروری در تعارض باشد، و مرگ بر فلسفه ای که قوانینش با کتاب و سنّت مطابقت نداشته باشد (شیرازی، 1990، ج 4). همین چشمه زلال و جاری است که همچنان در طول تاریخ به حرکت خود ادامه می دهد. امروزه نیز حکمای اسلامی از علامه سیدمحمّدحسین طباطبایی گرفته تا سیدجلال الدین آشتیانی، شهید مرتضی مطهری، آیت الله عبدالله جوادی آملی، استاد محمدتقی مصباح یزدی، علامه حسن حسن زاده آملی، سید رضی الدین شیرازی، احمد بهشتی، سیدحسن مصطفوی و دیگران همگی در زمره متدینان و پاکان و پارسایان زمانه خویشند. حضرت امام راحل€ نیز بر مبنای آن اندیشه حکمی بود که انقلاب اسلامی را، که به تعبیر فوکو به راستی، روح یک جهان بی روح بود، بنیان نهاد (فوکو، 1379، ص 539). بنابراین، عبارات شهید مرتضی مطهری با این بیان که در دوره اسلام نیز سبک امثال فارابی و بوعلی و ابن رشد و خواجه نصیرالدین، که بیشتر یونانی است، با سبک و روش صدرالمتألّهین، که سرشار از الهامات قرآن و نهج البلاغه و کلمات ائمّه اطهار علیهم السلام است، متفاوت است شاهدی بر این نقطه قوّت و ناظر به تعمیق و توسعه اسلامی بودن فلسفه اسلا می است، نه آن گونه که خسرو باقری آن را شاهد مثال التقاط ناسازوار اسلامی بودن و اندیشه های دیگر در فلسفه اسلا می و صحّه گذاشتن شهید مطهری بر این نقطه ضعف فلسفه اسلا می می داند (باقری، 1389، ص 28). البته لازم به ذکر است که بحث از هویت اسلا می فلسفه اسلامی، بحث مفصّل و ذوابعادی است که بحث مبسوط آن در این مجال اندک نمی گنجد. 2. ابهام مفهومی رویکرد تلفیقی یا سلبی باقری در توصیف رویکرد منتخب خود، که با عنوان استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار از آن یاد کرده است، استفادۀ روشی از فلسفه را مجاز می شمرد و در مقابل، استفاده محتوایی از فلسفه اسلا می را رد می کند. او درباره استفاده روشی از فلسفه می نویسد: در تدوین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، این امر، مفید و لازم است که از ابزارها و روش های مورد استفاده فیلسوفان جهت تنظیم و ساختار بخشیدن به مضامین دینی بهره گیری نماییم. به طور مثال، در عرصۀ عام فلسفه، منطق (صوری یا سمبلیک)، چون ابزاری که فیلسوفان برای تنظیم صحیح حرکت اندیشه صورت بندی نموده اند، باید مورد استفاده قرار بگیرد. در عرصه خاص فلسفه تعلیم و تربیت نیز می توان از ساختارهایی که برای تحلیل یا تدوین فلسفه تعلیم و تربیت پیشنهاد شده، در تنظیم فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی استفاده نمود. نمونه ای از این بهره وری در تحقیق حاضر انجام شده است (باقری، 1389، ص 28). به نظر می رسد در بررسی و ارزیابی رویکرد حاضر، عمده ترین نقدی که خود را می نمایاند، ابهام مفهومی است. به راستی، منظور از استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار به معنای دقیق کلمه چیست؟ آیا مقصود از به کارگیری روش فلسفی در معنای اعم آن و ناظر به استفاده از روش عقلی است؟ اگر چنین باشد باید گفت: بیشتر طرف داران رویکرد سلبی و افرادی همچون علی احمد مدکور و بشیر حاج التوم، (که خسرو باقری نیز آنها را در شمار مدافعان رویکرد سلبی ذکر نموده)، متفق بر همین قول هستند. بشیر حاج التوم با تأیید روش عقلی و حتی پذیرش حکمت اسلامی، در مقاله خود با عنوان جایگاه فلسفه تعلیم و تربیت در نظریه تربیتی اسلام مبحثی را تحت عنوان حکمت اسلامی باز کرده و به ارائه تعریف و مختصاتی از آن می پردازد که با فلسفه اسلامی موجود بسیار منطبق است. او در بیان ویژگی های حکیم مسلمان می نویسد: فیلسوف مسلمان حکیمی است که دارای پایه و اساس ثابتی بوده، ]این حکمت و دانایی اش[ یا از طریق شناخت و معرفتی است که به واسطه ]پیامبر ظاهری، یعنی[ پیامبر اکرم به آن رسیده است، و یا از طریق معرفتی است که به واسطه ]پیامبر باطنی، یعنی[ عقل به آن دست یافته است، که البته یافته های عقل او در اکثر موارد، با آنچه که از طریق وحی دریافت می کند تعارضی ندارد. حکمتی که خداوند حکیم به فیلسوف مسلمان عطا می کند در قالب و چهارچوب همین معرفت جای می گیرد (حاج التوم، 1380، ص 201). حاج التوم حتی فلسفه های مضاف اسلامی ـ به این معنا ـ را پذیرفته است: از آنجا که آگاهی به تمام رشته های علوم برای فیلسوف مشکل است و او به ناچار باید از حکمت خود در آنها بهره ببرد، پس او حتی در زمینه و قلمرو خود فلسفه نیز باید تخصصی باشد. در نتیجه، علوم و معارف مختلفی با نام فلسفه تاریخ، فلسفه علوم، فلسفه زبان، فلسفه تعلیم و تربیت و... پدید می آید (حاج التوم، 1380، ص 201). در ادامه، به عنوان مثالی درباره فلسفه تاریخ اسلامی می نویسد: حکمت فیلسوف تاریخ در دو بُعد متجلی می شود: یکی شناخت کامل حوادث تاریخی، و دیگری در حکمتی که خداوند به او عطا کرده است، و این حکمت در قدرت بر فهم و درک و تبیین و تکمیل کردن دیدگاه ها و نظریه ها و نیز در قدرت بر استدلال و داشتن منطقی سالم و در ارتباط برقرار کردن بین حوادث تاریخی برای دست یافتن به عبرت ها و پندهای تاریخی، متجلی می شود (حاج التوم، 1380، ص 189، 202، 203). بنابراین، ملاحظه می شود که استفاده از روش عقلی در استفاده از منابع دینی، طرح جدیدی نبوده و بیشتر صاحب نظران این حوزه، که نسبت به استفاده از محتوای فلسفه اسلامی موضع سلبی دارند، بر آن متّفقند. البته ریشه این دسته بندی در رویکرد سلبی است که از اشاعره و متکلّمان گرفته تا اهالی مکتب تفکیک نسبت به فلسفه اسلامی دارند. برخی از اینان روش عقلی و نیز فلسفه را نفی می کنند، و برخی دیگر قایل به عقل و عقلانیت هستند، اما فلسفه را نفی می نمایند. از جمله حکیمی ها ـ که در دسته بندی خسرو باقری نیز در زمره رویکرد سلبی قرار دارند ـ هر چند به ردّ فلسفه اسلامی پرداخته اند، ولی کاملاً طرفدار استفاده از عقل و روش عقلی هستند. محمّدرضا حکیمی از جمله، در اثر خود با عنوان مقام عقل بدین مهم پرداخته است (ر.ک: حکیمی، 1383). بنابراین، اگر استفاده از فلسفه همچون روش را به معنای اعمّ آن، یعنی به کارگیری روش عقلی در مقابل دیگر روش های نقلی، تجربی و شهودی در نظر بگیریم، رویکرد تلفیقی نیز ذیل همان رویکرد سلبی قابل تعریف است و اساساً رویکرد مجزایی به شمار نمی رود. منابع باقری، خسرو، 1380، پژوهشی برای دستیابی به فلسفه آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، مؤسسه پژوهشی برنامه ریزی درسی و نوآوری های آموزشی، ش 326. ـــــ، 1389، درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، تهران، علمی و فرهنگی. بهشتی، سعید، 1385، درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، فلسفه های مضاف، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. ـــــ، 1389، تأملات فلسفی در تعلیم و تربیت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، بین الملل. جوادی آملی، عبداللّه، 1387، فلسفه صدرا، تحقیق و تنظیم محمدکاظم بادپا، قم، اسراء. حاج التوم، بشیر، 1380، جایگاه فلسفه تعلیم و تربیت در نظریه تربیتی اسلام در: گا می به سوی نظریه پردازی در تعلیم و تربیت اسلامی، تهیه و تدوین فتحی حسن ملکاوی، ترجمه غلامرضا متقی فر و اسدالله طوسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی€. حسن زاده آملی، حسن،1370، قرآن، برهان و عرفان از هم جدایی ندارند، تهران، علمی و فرهنگی. حکیمی، محمدرضا، 1376، مکتب تفکیک، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. ـــــ، 1383، مقام عقل، قم، دلیل ما. خسروپناه، عبدالحسین، 1384، آسیب شناسی فلسفه اسلامی در: مجموعه مقالات همایش بررسی متون و منابع حوزه های فلسفه، کلام، ادیان و عرفان، به کوشش حسین کلباسی اشتری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. دکارت، رنه، 1371، اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، بین المللی الهدی. صدرالدین الشیرازی، محمدبن عبدالله،1990 م، الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الاربعۀ، بیروت، دار احیاء التراث. طباطبایی، سیدمحمدحسین، 1348، تفسیرالمیزان، تهران، رجاء. ـــــ، 1431ق، بدایۀ الحکمۀ، قم، مؤسسۀ النشر الاسلامی. ـــــ، 1370، رسالت تشیع، تهران، اسلامی. ـــــ، 1370، شیعه، تهران، اسلامی. ـــــ، 1379، مجموعه بررسی های اسلامی، قم، هجرت. علم الهدی، جمیله، 1384، مبانی تربیت اسلا می و برنامه ریزی درسی بر اساس فلسفه صدرا، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام. غزالی، ابوحامد محمد، 1361، تهافت الفلاسفه، ترجمه علی اصغر حلبی، تهران، دانشگاهی. کاپلستون، فردریک چارلز، 1380، تاریخ فلسفه: یونان و روم، ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، سروش. کیلانی، ماجد عرسان، 1389، فلسفه تربیتی اسلام، ترجمه بهروز رفیعی با مقدمه سعید بهشتی، تهران، سمت. مدکور، علی احمد، 1977، نظریات المناهج التربویه، قاهره، دارالفکر العربی. مصباح یزدی، محمدتقی، 1385، فلسفه سیاست: مفهوم شناسی و روش شناسی، معرفت فلسفی، ش 2، ص 11-27. ـــــ، 1383، آموزش فلسفه، تهران، امیرکبیر. مطهری، مرتضی، 1389، مجموعه آثار، تهران، صدرا. نصر، حسین، 1387، قرآن و حدیث به عنوان سرچشمه و منبع الهام فلسفه اسلامی در: تاریخ فلسفه اسلامی، تهران، حکمت. فاطمه اردبیلی: کارشناسی ارشد فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه علامه طباطبایی. سعید بهشتی: دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه علامه طباطبایی.   پژوهش های تربیتی - سال ششم، شماره اول، پیاپی 11 ادامه دارد...

94/06/11 - 03:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن