تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796992636




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سراغ چهره‌ها رفتن برای تئاتر، از مد افتاده است


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

گفت‌و‌گو با کارگردان نمایش « فصل شکار بادبادک‌ها» سراغ چهره‌ها رفتن برای تئاتر، از مد افتاده است نمایشی با یک بازیگر که نویسنده و کارگردانش جلال تهرانی باشد و در سالن اصلی تئاتر شهر هم اجرا شود، کنجکاوی آدم را برمی‌انگیزد تا برود و از نزدیک ببیند، یک کارگردان چطور می‌تواند خطر کند و 80 دقیقه تماشاگر را با یک بازیگر روی صندلی نگه دارد. چالش جالبی باید باشد. برای بار اول که نمایش را دیدم، به نظرم کسل‌کننده بود و فقط با اصرار دوست همراهم از سالن خارج نشدم.
 

به نظرم رسید، موضوع نمایش، داستان یک بیمار اسکیزوفرنیک (با بازی بهنوش طباطبایی) است که در دنیاهای ذهنی اش، گمشده و گم شدنش را روایت می کند تا این که برای گفت وگو با جلال تهرانی راهی تئاتر شهر شدم. برای گرفتن عکس، دکور بزرگ و غریب را از نزدیک دیدم و از پشت صحنه در راهروهای تو در توی تئاتر شهر به اتاقی رفتیم که در اختیار کارگردان نمایش قرار داده بودند. در طول گفت وگو هر چه پیش تر رفتیم و پاسخ های تهرانی را شنیدم، مجاب شدم که برای بار دوم کار را ببینم، آن هم به دور از هرگونه پیش داوری و پیش فرض و به دور از هرگونه تفسیر و تأویل. گفت وگوی ما را با این کارگردان و نمایشنامه نویس بخوانید که پیش از این، نمایش های سیندرلا، تک سلولی ها، هی مرد گنده گریه نکن و به صدای زمین گوش کن را روی صحنه برده است.

نمایش فصل شکار بادبادک ها داستان و فضای غریبی دارد. چه دغدغه ای سبب شد که سراغ چنین داستانی بروید؟ من نوشتن نمایشنامه را با طرح داستانی از پیش معلوم و دغدغه های شخصی و اجتماعی شروع نمی کنم. نمایشنامه هایم با نیت نوشتن آغاز می شوند، ادامه پیدا می کنند و به پایان می رسند. مسأله عمده ای که در طول نگارش، توجه مرا به خود جلب می کند، ساختار و فرم است. این نمایشنامه تجربه در فرمی بود که تا امروز به این شکل و به صورت جدی، آن را تجربه نکرده بودم. یعنی نوشتن نمایشنامه برای شما یک تجربه شخصی بود؟ همیشه همین طور است. و تأکید شما بر فرم است تا محتوا؟ برای من محتوایی جدا از فرم وجود خارجی ندارد. می دانم که تعجب می کنید، ولی همیشه به این صورت می نویسم. غافلگیر شدم چون سوالاتم پیرامون محتوای نمایش بود. درباره محتوا هم می توان صحبت کرد. پس اجازه دهید، از محتوای نمایش شروع کنیم. برداشت من از داستان نمایش، خودگویی قهرمان داستان و روایت زندگی اش است؛ قهرمانی که به نظر می رسد دچار اختلالی سایکوتیک مانند اسکیزوفرنی باشد. من که روان شناسی می خوانم، بیشتر نشانه های چنین اختلالی در شخصیت نمایش آشکار بود. شخصیت نمایش برای من یک بیمار روانی نیست، گرچه ممکن است یک بیننده نشانه هایی از یک بیمار روانی را در او ببیند و اگر هم ببیند حتما درست می بیند. این شخصیت برای نویسنده روانکاوی نمی شود. من دنبال این نبودم که برای قهرمان داستان، دنبال بیماری خاصی بگردم تا ببینم بر پایه کدام بیماری می توانم شخصیت پردازی کنم. برای من او انسانی است که در یک موقعیت گیر افتاده و تلاش می کند خود را از این موقعیت بیرون بکشد. مجموعه تلاش های او کنش ما را پیش می برد. بدیهی است قبل از نوشتن متن من نمی دانستم او چه شخصیتی دارد و در حین نگارش، او را کشف کردم که چنین مشکلات و خاطراتی دارد. فرآیند نگارش برای من فرآیند کشف و پیدا کردن است. به هیچ وجه مانیفست یا ایده ای از جانب من به متن نمایشنامه تحمیل نمی شود. پس این شخصیت ما به ازای خارجی ندارد؟ به هیچ وجه. بیشتر منتقدان معتقدند تئاتر بیش از هنرهای دیگر دغدغه مسائل و معضلات اجتماعی دارد. در نمایش فصل شکار بادبادک ها هم هر چند ما با فرد و روایت فردی اش از جهان مواجه ایم، اما سایه معضلات و مسائل اجتماعی بر زندگی او کاملا مشهود است. من این انتقادات را شنیده ام و فکر می کنم، اکثریت نیز چنین اعتقاداتی درباره جهان دارند و ادعا می کنند تئاتر باید به مسائل اجتماعی بپردازد و دغدغه های اجتماعی را مطرح کند. با این همه، ممکن است تئاتر به مسائل اجتماعی بپردازد، ولی این در زمره رسالت های تئاتر نیست. اگر تئاتر در طول تاریخ به مسائل و تحولات اجتماعی متعهد بوده، نمی توانیم ادعا کنیم این تعهد از رسالت های تئاتر به شمار می رود. با وجود این که یک پای تئاتر در جامعه است و تمام مواد و مصالح خود را به طور طبیعی از جامعه پیرامونی می گیرد، اما به نظرم تئاتر و در اصل هنر به فرم می پردازد. یعنی رسالت تئاتر، پرداختن به فرم است؟ خیر، خود تئاتر، فرم است. من اصولا رسالتی برای تئاتر قائل نیستم. وقتی شما از یک رسالت حرف می زنید پای مانیفست ها و چارچوب هایی مشخص به میان می آید که این با ذات هنر مغایر است. هنر زمانی هنر است که در هیچ چارچوبی نگنجد؛ وقتی در چارچوبی گنجید، دست بالا به صنایع دستی تبدیل می شود. در جامعه چنین نگاهی وجود ندارد. تقلیل هنر به فرم و به تبع آن، هنرمند به فردی بدون دغدغه، نگران کننده است. اهالی هنر مثل اهالی اصناف دیگر، مانند بقال ها، کارمندها و معلم ها نسبت به مسائل اجتماعی خود حساسیت دارند. آنها قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت می کنند و نسبت به اتفاقات واکنش نشان می دهند و احساس مسئولیت می کنند، اما مرز فاحشی بین زندگی اجتماعی یک هنرمند و فرآیند آفرینش یک اثر خلاق وجود دارد. این دو نباید با هم خلط شوند. متأسفانه وقتی در هنر سر و کارمان با زبان می افتد، تصور می کنیم باید حرف های مهم و حسابی زد در حالی که در هنرهای تجسمی از هنرمند چنین انتظاری نداریم که حرف خاصی بزند یا تعهد ویژه ای نسبت به مسائل اجتماعی پیرامونی خود نشان دهد، کما این که از اصناف دیگر هم چنین انتظاری نداریم. اگر دقت کنیم چنین انتظاری کمی خنده دار هم به نظر می رسد؛ مثلا یک قصاب در واکنش به مسائل اجتماعی، روی گوشتی که به مردم می فروشد چه کاری می تواند انجام دهد؟ بدیهی است، بعضی گزاره ها و شعارها نیاز به بازخوانی دارند. به صرف این که مسائلی مدام در همه جای دنیا گفته می شود، الزاما نباید آنها را به عنوان دستورالعمل بپذیریم. آیا به این دلیل نیست که ما از اصناف دیگر انتظار نداریم چیزی خلق کنند، اما از هنرمند انتظار می رود اثر جدیدی بیافریند؟ همان طور که گفته شد، خلق و آفرینش به معنای تولید نیست، بلکه واژه خلق تمایل و دستیابی برای چیزی است که پیش از این وجود نداشته یا پیدا کردن چیزی که وجود نداشته است. ما مناسبات را به هم می ریزیم و امیدواریم با تغییر این مناسبات، پدیده ای شکل بگیرد که انگار پیش از این وجود نداشته است. این نگاه مرا یاد نگاه افلاطون به هنر می اندازد، بویژه به شعر که کار شاعران را تقلیدی می خواند از آنچه پیش از این وجود داشته است. همچنین نقش دمیروژ در فلسفه او که با تقلید از مُثُل، اجسام را در عالم واقع شکل می دهد. کماکان به نظر می آید بعد از افلاطون و ارسطو کسی چیزی به تاریخ اندیشه اضافه نکرده باشد و همان را بازخوانی و بازنگری کرده اند. برگردیم به نمایش فصل شکار بادبادک ها و فرم آن. درباره دکور جالب آن که شاید پرسش بسیاری از تماشاگران باشد و همچنین درباره تک شخصیتی بودن نمایش با زمان 80 و اندی دقیقه اش که ریسک بزرگی را می طلبد که در سالن اصلی تئاتر شهر، تماشاگر را روی صندلی نگه دارد. به نظر شما توانسته؟ من نظرات را موافق و مخالف دیدم. و نظر خودتان... اگر اجازه دهید نظرم را الان نگویم چون نگرانم در گفت وگوی ما تأثیر بگذارد. با وجود این، کار سختی به نظر می رسد و ریسک زیادی می طلبد. چگونه حاضر به پذیرش چنین ریسکی شدید؟ اصلا چه نیازی بود در چنین سالنی این نمایش اجرا شود؟ آیا اجرای آن در سالن های کوچک تر امکان پذیر نبود تا نگرانی ای بابت استقبال یا عدم استقبال مخاطبان پیش نیاید؟ قطعا می شد آن را در سالن های دیگر هم اجرا کرد و تصور می کنم هر نمایشنامه ای را می توان در هر سالنی روی صحنه برد و به همین دلیل، این نمایشنامه در این سالن می تواند اجرا شود. ریسک پذیری این پروژه هم اگر بیشتر از پروژه های دیگری نبود که پیش تر کار کردم؛ کمتر هم نبوده است. هر پروژه تازه ای برای من سرشار از ریسک است، چراکه آن را با پرسش هایی شروع می کنم که ساختار آن تئاتر را نسبت به تجربیات پیشینم متفاوت می کند و بنابراین هر نمایش تازه برای من به همان اندازه ناشناخته است که برای مخاطب. و مخاطب در این میان چه نقشی دارد؟ مخاطب در طول اجرا، دقیقا روندی را می بیند و طی می کند که من در طول نگارش و تمرین طی کردم؛ یعنی کاری که همواره دوست دارم اتفاق بیفتد، این است که برآیند یک فرآیند را به صورت فشرده و شسته رفته در یکی دو ساعت در سالن روی صحنه بیاورم و برای مخاطب این امکان را فراهم کنم که از لذت کشف در پروسه ای برخوردار شود که من طی کردم. من این امر را مصداق صداقت با مخاطب می دانم. این که او را با همه آنچه خودم فهمیدم از این پروسه شریک کنم و دریافتم را با او به اشتراک بگذارم تا درنهایت با هم به یک مفاهمه برسیم. و دکور...؟ دکور این نمایش، انتزاعی از یک بادبادک است؛ بادبادکی که در آسمان تا خورده. از روز اولی که این ایده در ذهن من به وجود آمد، یک بادکنک بوده، ولی کم کم در طول طراحی و تمرین، شروع به تغییر شکل کرد و در پایان تبدیل شد به کاغذ برشی که قدیم ها از آن بادبادک درست می کردیم. این کاغذ روی صحنه تا خورده و مکانی را به ما نشان می دهد که مخاطب در ذهن خودش می سازد؛ ممکن است شخصیت نمایش را بر پشت بام یک ساختمان و در حال پهن کردن رخت ببیند؛ یا بر یک بادبادک در آسمان یا به قول شما در یک آسایشگاه روانی. هر چه ببیند، همان است و من هیچ اصراری ندارم به مخاطب بگویم این چیز دیگری است. با وجود این، حتما دلیلی برای انتخاب سالن اصلی تئاترشهر داشتید. این طور نیست؟ دو چیز سبب شد سالن اصلی تئاتر شهر را برای اجرا انتخاب کنم ، نخست برای نمایش فضای بزرگی که بادبادک ها در آن توان جولان داشته باشند، به عمق و ارتفاع زیادی نیاز داشتم. حتی اگر امکان داشت تالار وحدت را به سالن اصلی تئاترشهر ترجیح می دادم و دیگر آن که چالش جذابی برای من بود و هیجان این پروسه را برای من بالا می برد. انتخاب بازیگر بر چه اساسی بود؟ به نظر می رسد انتخاب بازیگری باتجربه تر ریسک کار را کاهش می داد. علت عمده این بود که من با خانم طباطبایی در نمایش سیندرلا کار کرده بودم. عمده ترین مسأله برای من این بود که صدای بازیگر در حالی که فریاد نمی زند، به تماشاگران برسد و نمی خواستم از میکروفن HF یا یقه ای استفاده کنم. خانم طباطبایی این تجربه را در نمایش سیندرلا داشت و من از این بابت نگرانی نداشتم. ویژگی هایی نظیر هوشمندی، سبک، احساس مسئولیت و علاقه به شغل، مواردی بود که در انتخاب بازیگر برای این نقش اثر داشت. و چهره بودن...؟ به هیچ وجه. تا به امروز من به دلیل چهره بودن بازیگری را انتخاب نکردم. به هر حال، شهرت بازیگر می تواند در جذب مخاطب مؤثر باشد. چهره بودن بازیگرها در تئاتر چندسالی است از مد افتاده. بازیگر چهره حداکثر می تواند یک هفته تماشاگر را به سالن بکشاند. پس از یک هفته، این نمایش است که مخاطب را باید جذب کند. کمیل انتظاری - فرهنگ و هنر


 


شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 07:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن