تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):گريه مؤمن از (درون) دل اوست و گريه منافق از (ظاهر و) سرش.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796888307




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

انگوری و خاله پیش پیش


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
سگ انگوری و خاله پیش پیش

داستان؛
انگوری و خاله پیش پیش




به گزارش سرویس کودک جام نیوز، انگوری یک گربه سیاه کوچولو بود. یک روز مادر صدایش زد و گفت:«انگوری جان! امروز این ظرف پنیر را برای خاله پیش پیش ببر. توی راه مواظب سگ ها باش. سگ ها دشمن گربه ها هستند. آن ها را دنبال می کنند و می گیرند و می خورند.» انگوری گفت: «باشه مامان، مواظبم.» و پنیر را در سبد کوچکی گذاشت و به راه افتاد. خاله پیش پیش در دهکده دیگری زندگی می کرد. انگوری رفت و رفت. او تا آن روز هیچ سگی را ندیده بود. انگوری از کنار مزرعه ای می گذشت که حیوان سبز کوچکی دید. او وسط راه نشسته بود و اطراف را نگاه می کرد.       انگوری با خود گفت: «نکند این سگ باشد؟ ولی با این کوچولویی چطوری می خواهد مرا دنبال کند و بگیرد؟» انگوری جلو رفت و با صدای بلندی گفت: «سلام آقا سگه! حتماً خیلی دلت می خواهد که مرا دنبال کنی و بگیری.» آن حیوان سبز، یک قورباغه بود. با صدای بلندی خندید، قورقور کرد و گفت: «چه گربه کوچولوی نادانی هستی! من که سگ نیستم. قورباغه ام. حالا راهت را بگیر و برو واقعاً یک سگ دیدی، خیلی مراقب باش.» انگوری دوباره به راه افتاد. رفت و رفت. این بار یک حیوان سفید کوچولوی پشمالو دید. انگوری فکر کرد: «چه حیوان قشنگی! حتماً مثل قورباغه بی آزار است!»       بعد گفت: «سلام پشمالو سفیده! تو این دور و بر سگ دیده ای! البته فکر نمی کنم هیچ سگی بتواند مرا بگیرد!» حیوان سفید پشمالو که یک سگ بود، واق واقی کرد و گفت: «معلومه که این دور و برها یک سگ دیده ام! خودم!» و به طرف انگوری پرید. انگوری فرار کرد، آن هم چه فراری! سبدش را انداخت و از درختی بالا رفت. سگ سفید مدتی زیر درخت ماند و واق واق کرد. بعد هم خسته شد و از آنجا رفت. انگوری باز هم مدتی روی درخت ماند و دید که هیچ خبری از آقا سگه نیست. آرام آرام پایین آمد و گفت: «کی فکر می کرد که آن حیوان سفید پشمالو یک سگ باشد؟!» بعد سبدش را برداشت و دید که پنیر سرجایش است. آن وقت با احتیاط به طرف خانه خاله پیش پیش به راه افتاد.   delgarm/ 2022   «برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»



۰۸/۰۵/۱۳۹۴ - ۱۸:۲۳




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن