تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796865197




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ساعتی در دروازه غار، همراه با معاون رییس جمهور


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ساعتی در دروازه غار، همراه با معاون رییس جمهور جامعه > آسیب‌ها - شهر نوشت:

آفتاب داغ ظهر ابتدای تابستان سرهای درختان را نیز خمیده کرده بود و دیگر سایه های آنها هم خنکی نداشت. صدای گریه بچه ای بی امان به گوش می رسید ؛ کمی جلوتر که می روم با نوزادی رو به رو می شوم که بر روی پاهای زنی بی تابی می کند . صدای کلفت و بی حال زنی را از پشت سرم شنیدم که گفت " دیشب همین جا به دنیا اومد و یکی به جمع بدبخت ها اضافه شد " شوکه می شوم ! مادرش هنوز سرنگی که دقایقی پیش تزریق کرده بود را در دستش داشت و بی اختیار گوشه ای لم داده بود و انگار نه انگار نوزادی که تنها ساعاتی از تولدش می گذرد در دامانش قرار دارد . قدم نمی توانی برداری. انگار که تمام آنچه اطرافت هست بر سرت خراب می شود و بی اختیار به کودکانی می اندیشی که در مجهزترین بیمارستان های شهر متولد می شوند و اکنون با نوزادی رو به رو می شوی که در میان شمشادهای آفتاب خورده پارک که بوی تعفن اعتیاد آکنده شان کرده است ، چشمانشان را بر جهان می گشاید. " انگار اینجا دنیایی دیگر است " و این جمله ای بود که به همراه شوکی فراموش نشدنی از زبان معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده شنیده شد ؛ اولین مقام دولتی که ساعاتی را در محله دروازه غار تهران می گذراند که البته بهانه اش بازدید از خانه خورشید بود. دنیای عجیبی که برخی ساکنانش در هپروت نشئه گی شان حتی تو را نمی بینند و صدای قدم هایت را نمی شنوند . در پیاده راههای پارک که می گذشتیم حتی برخی سرشان را بلند نمی کردند و با دقتی سرگرم تقسیم مواد بین یکدیگر بودند . انگار در میان تکرارهایی که از گفتن دردشان داشتند و تنها شنیده شده و هیچ اتفاق خاصی نیافتاده دیگر حتی انگیزه ای برای بیان حرفهایشان ندارند تا همان انرژی باقی مانده را برای ماندن در وضعیت نابسامانی که دارند حفظ کنند . هر چند برخی شاید هنوز ته مانده ای انگیزه داشتند و در نگاههایشان نیز بارقه هایی از امید دیده می شد و با کرختی خاصی بلند می شدند و به سوی ما می آمدند . معتادها همه مثل هم هستند، تن‌هايشان از خواب‌هاي مداوم نشئگي ميان تل‌هاي خاكروبه بوي تند زباله گرفته است، پوستشان از تابش آفتاب سرخ و سياه شده است و موها و ريش‌هاي بلند‌، چهره‌هايشان را پوشانده است ، و زنانی که لباس های مندرس و یا چادرهایی پاره و آلوده بر سرشان هست . نزدیک که می آمدند چهره تغییر کرده شان بسیار ناراحت کننده بود . بهت و نگرانی بر هر فردی که در چنین شرایطی قرار می گیرد چیره می شود و شهین دخت مولاوردی دیروز بغضی را در گلویش می فشرد از آنچه که دیده بود . زنی با چادری مندرس جلوی راهم قرار می گیرد ، وقتی جلوتر می آید چهره تغییر کرده اش بسیار مشمئز کننده بود، دندان هایش ریخته بود و بوی دهانش بدجوری ناراحت کننده ... ایستاد و با تعجب نگاه می کرد . از او پرسیدم که چند سال دارد و با سکوتی کوتاه و با تردید گفت " حدود سی سال " ! ولی آنچه من می دیدم زنی بالای پنجاه سال بود که تنها خواسته اش این بود که هزینه حضورش در کمپ ترک اعتیاد پرداخت شود تا دوباره بتواند پاک باشد. تمام نیازش 600 هزار تومان بود. در همان لحظه به این فکر می کردیم که آیا واقعا دستگاههای متولی و این همه گروههای تخصصی و نهادها که مدعی ساماندهی به این وضعیت هستند از این موضوع آگاهند ! آیا می دانند که در مرکز شهر دنیایی متفاوت خلق شده است ؟ و این پرسشی بود که معاون رییس جمهور نیز در ذهنش داشت و متعجب بود از اینکه آیا دستگاهها به وظایف خود در این زمینه عمل می کنند . در حرفهایش بیش از هر چیز ابراز تاسف می کرد از آنچه می بیند و مدام تکرار می کرد واقعا آنچه که الان می بینم با آنچه که شنیده بودم تا حالا و یا در فیلم ها و مستندات دیده ام بسیار متفاوت و بسیار نگران کننده هست. گرمای ظهر تابستان کف پاهایم را می سوزاند ولی مردهایی را دیدم که سر به گریبان و پا برهنه چنان راه می روند که انگار آتش زیر پایشان را حس نمی کنند . با زنی رو به رو شدم که گوشه ای بر روی زمین نشسته بود و به درختی تکیه داده و کودکی را به سینه اش چسانده بود . جرات جلو رفتن نداشتم ولی نگاهی با حسرت به من انداخت. اما این تنها زنی نبود که کودکی را به آغوش داشت و تعداد زیادی بودند که در گوشه کنار پارک پرسه می زدند ، به یکی از آنها گفتم اسم بچه ات چیه ؟ نگاه سردی کرد و انگار که سوال عجیبی ازش پرسیده باشم گفت من که بچه ام شناسنامه ندارد ! و این وضعیت مشابهی بود که کودکانی که در بستر شمشادهای پارک ...متولد می شوند بدان دچارند . گروه هایی متعدد که زنان و مردان کنار هم نشسته بودند و سرنگ را دست به دست می چرخاندند را زیاد دیدیم و گذشتیم با بغضی که فروخفتیم . با خیلی از آنها سعی می کردیم که صحبت کنیم ولی اکثرا حتی حوصله پاسخ هم نداشتند ولی آنها که صحبت می کردند سراسر درخواست بودند . یکی ورشکسته بازار بود و دیگری جوان بیکار و یا مادری که به همراه دختر و پسرش به اجبار پارک نشینی را اختیار کرده بودند چرا که هزینه ای برای اجاره خانه نداشتند و البته شغلی که بتواند نیازهایشان را تامین کند . انگار سرگیجه ام پایانی نداشت ؛ در همین حال مردی جلو آمد که بی اغراق کمی ترسیدم . با حالتی از روی تعجب گفت" تا حالا کسی جرات نکرده بیاد اینجا و حرفهای ما را بشنود حالا این خانم کیه ؟" آنچه برایم عجیب بود اینکه شاید آوازه بی سامانی این مناطق به گوش خیلی ها رسیده باشد ولی آیا واقعا معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده تنها مقام دولتی است که البته به عنوان یک زن قدم به آنجا می گذارد ؟ آیا دیگر مسئولان دولتی و غیر دولتی چنین تصویری را در قاب دود گرفته شهر تهران ندیده اند و یا اینکه هنوز آنچه را که شنیده اند باور ندارند ؟ شاید باید کمی به خودمان نهیب بزنیم که گعده های مردان و زنانی که در لذت دود اعتیاد غرقه شده اند از سر بی مهری ما چنین مقصدی را انتخاب کرده اند ، و اینک باید با تاسف بگوییم که در کلانشهر تهران ، خیابان و کوچه و پارکهایی داریم که گهواره کودکان بی شناسنامه ای است که سرنوشتی بهتر از الان مادران و پدران بی هویت خود نخواهند داشت ؛ جایی که مأمنی برای زنان و مردان بی خانمانی است که زمانی نه چندان دور کانون خانواده ای داشتند و در سایه بی مهری های اقتصادی و اجتماعی اکنون جامعه طردشان کرده و به گوشه ای خزیده اند و حتی دیگر سرشان را بلند نمی کنند تا به تو بنگرند . مردان و زنانی که آنقدر نفس می کشند تا در همان گهواره ای که به دنیا آمده اند بمیرند . شهین دخت مولاوردی با همان شوکی که داشت به سمت ماشین می رود تا به قول خودش این دنیای غریب را ترک کند و می گوید: " اين شرايط واقعا غيرقابل تصور بود، در مورد اين مشكلات شنيده بودم ولي تصور نمي‌كردم اوضاع اينقدر وخيم باشد. اين بازديد قطعا در تصميم‌گيري‌هاي پيش‌روي‌مان بي‌تاثير نخواهد بود، چون نگاه‌مان نسبت به چيزي كه قبلا شنيده بوديم و حالا از نزديك ديديم، تغيير كرده است." ۴۷۴۷  

کلید واژه ها: شهیندخت مولاوردی - کودکان خیابانی -




دوشنبه 15 تیر 1394 - 17:24:32





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن