واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پيچيدگي هاي روايت در فيلم « شبانه» نويسنده:مازيار فکري ارشاد نوشتن خلاصه اي بر داستان فيلم شبانه کار عبثي است. چرا که اساساً اين فيلم بر مبناي فيلم و فيلمنامه ساخته نشده و پيرنگ روايتي در آن مفهوم ملموس و روشني ندارد. به عنوان خلاصه داستان فيلم تنها مي توان به همان متن کوتاهي اشاره کرد که در معرفي فيلم از سوي کارگردانان به نشريات ارائه شده بود: فيلم شبانه قصه سه دختر جوان را بازگو مي کند که به يک مهماني مي روند و بر اثر مصرف قرص هاي اکستازي،دو نفر از آنها مي ميرند و يک نفر زنده مي ماند.شبانه را مي توان فيلمي نمونه اي از سينماي متکي بر فرم دانست که با بمباراني از نماهاي استيليزه و قطع هاي پر شمار تصاوير مي کوشد به بهانه تجربه گرايي و نوآوري در فرم، تماشاگر خود را مرعوب سازد. در واقع شبانه عنصر داستاني يا شخصيت پردازي سرراست و روشني ندارد و به لطف روايت غير خطي و بهره گيري از عناصر حاشيه اي در پردازش و گسترش داستان به پيش مي رود. در شبانه عمده بار روايت بر عهده تدوين ، صدا، موسيقي، نورپردازي و ترکيب اين موارد و بهره گيري از ايجاد کنتراست ميان عوامل ياد شده قرار دارد. بي راه نيست اگر بگوييم شبانه محصولي متأخر از دوران شکوفايي کليپ هاي ويديويي شلوغ عصر سلطه ام تي وي است. هر چند دوران شکوفايي اين گونه کليپ ها سال هاست که گذشته است، اما اگر يک کليپ چند دقيقه اي را کش بدهيم و به حد و اندازه يک فيلم بلند سينمايي برسانيم، حاصل چيزي مي شود در مايه فيلم شبانه که تنها به لحاظ جسارت دو کارگردان فيلم قابل ستايش است. وگرنه، نه شاهد نوآوري در اين فيلم هستيم و نه اين تجربه گرايي افراطي در فرم موفق بوده و به اثري شاخص و متفاوت در چهارچوب سينماي غير تجاري ايران منجر شده است.تدوين فيلم با ريتم تند و قطع هاي پرشمار، به عنصر محوري و حتي روايت گر فيلم تبديل شده است. اين تدوين با رويکردي کاملاً مشابه فيلم هايي نظير مرثيه اي براي يک رويا ساخته دارن آرونوفسکي، مي کوشد حالات ذهني و روحي مصرف کنندگان مواد مخدر توهم زا و صنعتي را به تصوير کشيده و از اين توهم ها در ذهن آدم هاي مختلف قصه اي فراهم آورد. پرش هاي پر شمار تصوير به موازات ريتم و شمايل عمداً آشفته فيلم در اين رويکرد، به سختي و با لکنت مي کوشد قصه نه چندان روشن و سر راست خود را روايت کند. از اين منظر و با اين رويکرد، فيلم شبانه و فيلم سازانش خيال خود را راحت کرده و کمترين اطلاعاتي درباره شخصيت ها و انگيزه هاي آنان به تماشاگر نمي دهند.همان گونه که اشاره شد، گويا فيلم به منظور به رخ کشيدن توانايي هاي تکنيکي فيلم سازان و اثبات اين که احتمالاً يک قصه سر راست را مي توان به شکلي آشفته و غير قابل درک هم توليد کرد، ساخته شده است. از سوي ديگر انگار که فيلم مي خواهد با تقليد از ذهنيت مغشوش مصرف کنندگان مخدرهاي توهم زا، روندي آشفته و بي تمرکز داشته باشد. به همين منظور هيچ يک از روايت هاي چندگانه و موازي فيلم به درستي آغاز نمي شوند و همگي نيمه کاره رها مي شوند. در اين روند عامدانه و آگاهانه بسياري از چيزها قرباني مي شوند که مهم ترين آنها اصل و فلسفه وجودي فيلم سازي است. در ابتداي فيلم شاهديم که تلفن منزل شبنم ( هديه تهراني) بارها زنگ مي خورد . پشت خط يا کيا نامزد شبنم است که به دليل کمبود شارژ تلفن همراه مکالمه اش بارها قطع مي شود، يا مزاحمي که با لحني اغواگر مي کوشد باب آشنايي با شبنم را باز کند و يا صدايي جدي با لحني اداري و رسمي که هرگز موفق نمي شود جمله اش را به پايان برساند. از جايي به بعد پاي شخصيت اثيري و فرازماني و مکاني حامد برادر شبنم به قصه باز مي شود. در واقع شخصيت ها با حرف زدن درباره حامد، او را وارد داستان ( داستان؟!) فيلم مي کنند. بعد در لا به لاي ماجراها و خرده قصه ها( قصه ها؟!)ي فيلم، حامد کم کم خود را به فيلم و آن چه درون آن مي گذرد تحميل مي کند. در خلال گذشت زمان در فيلم در مي يابيم که او عکاس بوده و در جبهه هاي جنگ به ثبت تصاوير و وقايع مشغول شده و اينک با زمزمه هايي نامفهوم مي کوشد شبنم را که به واسطه مصرف قرص هاي مخدر در پايين ترين سطح هوشياري قرار دارد، به هوشياري و در واقع به زندگي باز گرداند. از اينجا به بعد روايت - البته اگر بشود اسمش را روايت گذاشت - چند پاره مي شود. بخش نخست روايت از شروع فيلم تا صحنه سقوط شبنم از بام و پيدا شدن جسد برادرش به جاي او ادامه پيدا مي کند.در بخش دوم به نماي رفتن شبنم به دست شويي و آب زدن به صورتش باز مي گرديم. بخش دوم از اينجا تا رفتن شبنم و دوستانش به باشگاه بيليارد اختصاص دارد. سکانس هاي داخل باشگاه بيليارد چه به لحاظ اجرا و چه به لحاظ اغراق و درشت نمايي در روابط و شخصيت پردازي آدم هاي آن، لطمه اي جبران ناپذير به تماميت فيلم مي زند و ريتم فرضي روايت را قطع مي کند.اگر از ابتداي فيلم تا اين لحظه، جهان منحصر به فرد و نامتعارفي بنا شده و يا به نوعي به ذهن تماشاگر تحميل شده است، در اين سکانس هاي متوالي همه بافته هاي فيلم يک سره پنبه مي شود. شخصيت پردازي اغراق آلود، ديالوگ هاي نچسب و نيات پليد شخصيت هاي کاريکاتوري باشگاه بيليارد چنان از جهان داستاني، روايتي و ساختاري فيلم شبانه به دورند که با هيچ تمهيدي نمي توان پيوستگي روايتي و حتي فرمي ميان بخش هاي قبل و بعد اين سکانس را حفظ کرد. با اين تفاصيل مي توان اين پرسش را مطرح کرد که اساسا علت وجودي سکانس باشگاه بيليارد و فيلم برداري شخصيت ساناز( کمند امير سليماني) و لابراتوار توليد مواد مخدر چه بوده و چه نکته اي را در فيلم ثابت مي کرده است؟فرار شبنم و دوستانش از باشگاه بيليارد و تعقيب از سوي آدم هاي عجيب و غريب آنجا تا صحنه تصادف شبنم با ماشين کيا، بخش سوم روايت فيلم را تشکيل مي دهد که از اينجا در واقع وارد داستان زندگي کيا و نحوه آشنايي و نوع رابطه اش با شبنم مي شويم. در اين بخش با روايتي متقاطع با داستان کيا و شبنم همراه مي شويم تا به سکانس نمايشگاه عکس برسيم. از اينجا به بعد در واقع قرار است نقبي به گذشته بزنيم و حامد را از طريق عکس ها و ستايش هاي ديگران درباره او بشناسيم. بخش بعدي روايت از نمايش نمايي از شبنم با لباس سراپا سفيد که روي تختي سفيد با فضايي کاملاً سفيد دراز کشيده آغاز مي شود. ظاهراً در اين مقطع از فيلم قرار است شبنم را در حال سقوط به سراشيبي مرگ و نابودي شاهد باشيم. تماس تلفني حامد با شبنم و گفتن جمله « تو داري مي ميري شبنم!» ما را مطمئن مي کند. در نماي بعد شبنم را در بيمارستان و حامد را بر بالينش شاهديم تا به سکانس نهايي ميدان جنگ و حضور روح شبنم در جبهه و هم کلام شدنش با حامد برسيم. حامد سخنراني جالبي در باب مکاشفه و سفر و مسافرت و جاده مي کند و بعد با فداکاري خود را قرباني مي کند تا جان خواهرش را نجات دهد. در اين ماجراي آشفته و روايت تکه تکه، فيلم از اغلب عناصر تصويري براي پيشبرد روايت استفاده مي کند. در اين چهارچوب علاوه بر تدوين ، صدا نيز عنصري تعيين کننده و پيش برنده است که به ويژه در قطع و وصل هاي مکرر حاشيه صوتي قرار است تماشاگر را با حال و هواي شبنم و دوستانش پس از مصرف مواد مخدر آشنا کند. کنتراست هاي شديد رنگي با همراهي دوربيني که روي دست بي تابي مي کند، قرار است موتور محرکه فيلم باشند که هرچه پيش مي روند، در دست يابي به هدف اصلي و غايي خود ناموفق اند.تجربه گرايي در چهارچوب بسته و محافظه کار سينماي ايران امري است قابل ستايش. اما وقتي نمي دانيم که دقيقاً از اين تجربه گرايي به چه منظوري مي خواهيم دست يابيم و يا زماني که صرفاً مي خواهيم توانايي ها و تفاوت هاي خود با ديگران را به نمايش گذاريم، حاصل کار فيلمي مي شود که به دشواري مي توان با پنهان شدن پشت مفاهيم پيچيده تئوريک، از کليت و قابليت آن دفاع کرد.منبع:فيلم نگار، شماره 88/ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]