تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):كسى كه خداى سبحان را مى شناسد، شايسته است دلش از بيم و اميد به او خالى نباشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797856866




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (2)
شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (2) نويسنده:عليرضا هزار بررسى ادلّه تضعيف جابر در بيان نجاشىدر ميان رجال‏پژوهان، نجاشى(رحمت الله علیه) او را ضعيف خوانده و دلايلى چند هم بر ادعاى خويش نشانده است. اينك به ذكر اين دلايل و بررسى و نقد آنها مى‏پردازيم:يكم . وى در كتاب رجال خود، يكى از مواردى كه قوّت و وثاقت جابر را كاسته و فرو ريخته است، چنين مى‏داند:روى عنه جماعة غمز فيهم، وضعّفوا، منهم: عمرو بن شمر، و مفضل بن صالح، و منخل بن جميل و يوسف بن يعقوب.(40)اين كلام نجاشى(رحمت الله علیه) با آنچه از شيخ مفيد(رحمت الله علیه) در بحث توثيقات آورديم، تقابلى بيّن دارد. به‏علاوه، مگر مى‏توان به حكم كلّى، هر غمزى را موجب و دليل سلب وثاقت راوى، و يا نفى و حذفِ حجيّت رواياتش دانست؟ اگر چنان كنيم، بسيارى از ثقات و بزرگانِ روّات، بسانِ بريد، ابو بصير، حمران، محمّد بن مسلم و پاره‏اى ديگر، مجروح و مطعون بوده، خود و رواياتشان از حوزه اعتماد برون خواهند شد؛ زيرا عده‏اى كه ناقل روايات اين بزرگان بوده‏اند، پريشان حال و غمزآلوده هستند.همچنين، اگر افرادى ضعيف و ناموثّق ، از شخصى موثّق روايتى نقل كنند، ضررى بر وثاقت معتمَد نزده، وى را نا امين نمى‏كند. از سوى ديگر، هرچند بپذيريم كه ضعيفانى‏(41) از جابر نقل كرده‏اند، چرا اين نقل ضعيفان را علت ناموثق بودنِ وى بدانيم، با آنكه مى‏دانيم، اخبارِ بسيار ديگرى نيز هست كه خيل كثير موجهان و موثّقان از جابر، نقل كرده‏اند. از طرفى، اين دو پاره، با هم كاملاً نابرابر و غير قابل قياس بوده، تعداد نقل‏هاى سالم و محكم، بسيار بيشتر از دسته ديگر است.دوم . نجاشى(رحمت الله علیه) گفته است:و كان فى نفسه مختلطاً، و كان شيخنا أبو عبداللّه، محمّد بن محمّد بن نعمان(رحمت الله علیه) ينشدنا اَشعاراً كثيرة في معناه، يدلّ على الاختلاط، و ليس هذا موضعاً لذكرها.(42)اينكه در زمانى خاص، آن هم به عللى اخص، جابر در سيماى مجانين رخ كرد و چنان كرد كه مى‏كنند، ترديدى نداريم و در ادامه سخن به ذكر و بررسى اخبار آن خواهيم پرداخت؛ ليكن سخن مرحوم نجاشى(كان في نفسه مختلطا) بناى ادعايى است، بى‏تكيه بر عمادِ دليل، و بسا كه تسامح و كم ذوقى در تعبير باشد؛ چه شنيدن چند بيت شعر كه نظر به پريشان حالى دارد، توجيهى وجيه براى اين سهوِ تعبير نخواهد بود.رجال پژوه معاصر، آيةاللّه داورى، درباره اين كلام نجاشى مى‏گويد:انّا لم نعرف وجهاً لقوله «و كان في نفسه مختلطا»، و لم يذكر ما يدلّ عليه؛ نعم لعلّ منشأ نسبة التخليط إليه قوله «و روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا»، بل كيف يعرف كونه مخلطاً، إذا كان الرواة عنه ضعفاء، و نحن لانريد أن نتعرض على الشهادة؛ فلعلّ النجاشى اعتمد على مبادي و مقدمات لم تصل إلينا، و إنّما الغرض هو الإشارة إلى هذه الملاحظة، و إلاّ فكلام نجاشي لم نعرف وجهه.(43)در تهذيب المقال هم درباره رأى نجاشى آمده است:والعجب من استناد النجاشى بأشعار ينشدها شيخه مع ذلك و إهماله الروايات الّتي رواها و سائر المشائخ كالكلينى، والصدوق، والشيخ، و من سبق ذكر رواياتهم في مدحه.(44)سوم . نجاشى(رحمت الله علیه) در ادامه مى‏نگارد:و قلّ ما يورد عنه شي‏ء في الحلالِ و الحرام.(45)كم نقلى روايات فقهى (حلال و حرام) دليلى بر عدم قوّت راوى نيست. به‏علاوه، كم تعداد بودن روايات فقهى در كارنامه جابر، در سنجش و قياس با موضوعات بسيار ديگرى است كه وى نقلشان كرده است؛ موضوعاتى بسان تفسير، معارف، توحيد، امامت و غيره. و بسا كه كلام نجاشى، صرفاً اِخبارى باشد از محتوا و درونه روايات جابر، و نه دليل ناموثق بودن و يا كم ارزش دانستن رواياتش.جابر و شبهه جنونپيش از بسط كلام در اين قسمت، مى‏سزد كه تذكر دهيم، آنچه از مجموع روايات، برآمدنى است كه جابر مجنون نبوده، بلكه خويش را مجنون مى‏نمايانده است. اين خطا - كه از صد صواب اولى‏تر بُوَد - ، در واقع، مأموريت جابر و گريز و رهيدن از فتنه و توطئه‏هاى سياسى عصر خويش بوده است. آنچه در پى مى‏آيد، اخبار رسيده در اين باب است :1. عن عبدالحميد بن أبى العلاء، قال: دخلت المسجد حين قتل الوليد، فاذا الناس مجتمعون. قال: فأتيتهم، فاذا جابر الجعفي عليه عمامة خزّ حمرآء، و إذا هو يقول: حدثني وصي الأوصياء، و وارث علم الأنبياء، محمّد بن على(علیه السّلام) قال: فقال الناس: جنّ جابر، جنّ جابر.(46)2. علي بن عبداللّه قال: خرج جابر ذات يوم و على رأسه قوصرة، راكباً قصبة حتّى مرّ على سلك الكوفة، فجعل الناس يقولون: جنّ جابر، جنّ جابر، فلبثنا بعد ذلك أيّاماً، فاذا كتاب هشام قد جاء بحمله اليه، فسأل عنه الأمير، فشهدوا عنده أنّه قد اختلط، و كتب بذلك إلى هشام، فلم يعرض له. ثمّ رجع إلى ما كان من حاله الأوّل.(47)3. عن نعمان بن بشير قال: كنت مزاملاً لجابر بن يزيد، فلمّا ان كنّا بالمدينة دخل على أبي جعفر(علیه السّلام) ، فودّعه و خرج من عنده و هو مسرور، حتى وردنا الاُخيرجة، أوّل منزل، نعدل من فيد(48) إلى المدينة يوم الجمعة، فصلينا الزوال، فلمّا نهض بنا البعير، و إذا برجل طوال آدم، معه كتاب، فناوله جابر فتناوله، فقبّلَه و وضعه على عينيه، و إذا هو من محمّد بن على(علیه السّلام) إلى جابر بن يزيد، و عليه طين أسود رطب، فقال له: متى عهدك بسيدي؟ فقال: الساعة. فقال: قبل الصلاة أو بعد الصلاة؟ فقال: بعدالصلاة. ففكّ الخاتم و أقبل يقرؤه، و يقبض وجهه حتى أتى على آخره. ثمّ أمسك الكتاب، فما رأيته ضاحكا و لا مسروراً حتى وافى الكوفة؛ فلمّا وافينا الكوفة ليلاً، بتّ ليلتي، فلمّا أصبحتُ أتيته إعظاماً له، فوجدته قد خرج علىّ‏ّ، و فى عنقه كعاب قد علّقها و قد ركب قصبة، و هو يقول: أجد منصور بن جمهور أميراً غير مأمور، و أبياتاً من نحو هذا. فنظر في وجهى و نظرت فى وجهه، فلم يقل لي شيئاً و لم أقل له. و أقبلت أبكي لمّا رأيته. واجتمع علىّ‏ّ و عليه الصبيان و الثانى،، و جاء حتى دخل الرحبة. و أقبل يدور مع الصبيان و الناس يقولون: (جن جابر بن يزيد، جُنّ). فواللّه ما مضت الأيام حتّى ورد كتاب هشام بن عبدالملك إلى واليه: (أن أنظر رجلا يقال له: جابر بن يزيد الجعفي، فاضرب عنقه، وابعث إلىّ‏ّ برأسه).فالتفت إلى جلسائه، فقال لهم: من جابر بن يزيد الجعفى؟ قالوا: أصلحك اللّه، كان رجلاً له علم و فضل‏ و حديث، و حجّ فجنّ، و هو ذا في الرحبة مع الصبيان، على القصب يلعب معهم. قال فأشرف عليه، فاذا هو مع الصبيان يلعب على القصب.فقال: الحمد للّه الذي عافاني من قتله، قال و لم تمض الأيام حتى دخل منصور بن جمهور الكوفة، وصَنَع ما كان يقول جابر.(49)4. عن عمرو بن شمر قال: جاء العلاء بن يزيد رجل من جعفي. قال: خرجت مع جابر لما طلبه هشام حتى انتهى إلى السواد، قال: فبينا نحن قعود، و راعي قريب منّا، إذا لفتت نعجة من شاته إلى حمل، فضحك جابر، فقلت له: ما يضحك، يا أبا محمّد؟ قال: إنّ هذه النعجة دعت حملها فلم يجي. فقالت له: تنحّ عن ذلك الموضع فانّ الذئب عام اوّل أخذ أخاك منه. فقلت: لأعلمنّ حقيّة هذا أو كذبه، فجئت إلى الراعي، فقلت له: يا راعي، تبيعني هذا الحمل. قال فقال: لا. فقلت و لم؟ قال: لأنّ أمّه اقوة شاة في الغنم و أغرز هادرة، و كان الذئب أخذ حملاً لها عند عام الأوّل من ذلك الموضع، فما رجع لبنها حتّى وضعت هذا، فدرّت. فقلت: صدق. ثمّ أقبلنا، فلمّا صرت على جسر الكوفة نظر إلى رجل معه خاتم ياقوت. فقال له: يا فلان، خاتمك هذا البراق أرنيه. قال: فخلعه، فأعطاه، فلمّا صار فى يده رمى به في الفرات. قال الاخر ما صنعت؟ قال: تحبّ أن تأخذه؟ قال: نعم. فقال بيده الى الماء، فأقبل الماء يعلوه بعضه على بعض حتّى إذا قرب تناوله و أخذه.(50)جابر و پيكان‏هاى تهمت‏آلودنزديكى و مصاحبت ويژه جابر با معصومان عصر خويش(علیهم السّلام) ، و نقل روايات ناب شيعى و چيرگى وى بر آموزه‏هاى مذهب و ويژگى‏هاى ديگر، موجب شد تا پيكان‏هاى تهمت‏آلود پاره‏اى از علماى اهل سنت، به سوى جابر نشانه رود. آنها وى را در كتب رجالى خويش مخدوش و مجروح جلوه دادند؛ اما چنان كه معلوم است، اين رويكرد نه تنها درباره جابر، بلكه بسيارى از بزرگان و ثقاتِ رجال تشيع را هم در بر مى‏گيرد و باعث كاهش قوّت آن شخص نبوده، كه حكايت از احتشام و اعتبار والاى وى در ديانت شيعى دارد.پس، چنان نيست كه بتوان تضعيفات عامّه را به نحو تمام پذيرفت و آن را ملاك نهايى ضعف، جرح، و حتى قوّت محسوب كرد. چه بسيار افرادى در كتب عامه، معتبر و فربه شده‏اند، با آنكه در حقيقت، از سران تحريف دين، و مناقب‏تراشان و حديث‏بافان بوده‏اند. و در مقابل، بسا كسانى كه در ميان رجال حديث اهل سنّت، كوچك و كم ارزش انگاشته شده‏اند، با آنكه از اعاظم مفاخرِ شيعه هستند. بنابر اين، بعيد نمى‏نمايد، كه در بازشناسى رجال صحيح از سقيم، به اين كليد طلايى نگاهى داشته باشيم كه:خُذة ما خالَفَ العامّة.بارى، چنان كه گفتيم، جايگاه بلند جابر در تشيع، و نيز پر برگ و بارى دفتر نقل رواياتش، و خصايص ديگر، موجب شده است كه عامّه، وى را به اصنافِ اتهامات و آويزه‏هاىِ دروغين بيالايند؛ لكن - باز همان‏گونه كه آورديم - ، روشن است كه در اين آسمان پوشيده از ابرهاى نيرنگ، كه بر خلايق، به عمد، باران‏هاىِ جعل و تهمت و تزوير مى‏باراند، هويت و درونه حقيقى كسانى مانند جابر بن يزيد، نيك نُمود دارد، و رضايت ذهن و نتيجه‏مندىِ پژوهش‏هاى پژوهندگان راستْ انديشه را به نيكويى برمى‏آورد.پاره‏اى از اين طعن‏ها بدين قرارند:1. او سبأيى، از اصحاب عبداللّه بن سبا و دروغگوست.سمعانى در اين باره مى‏نگارد:كان سبأيّاً من أصحاب عبداللّه بن سبأ، و كان يقول: إنّ عليّاً يرجع إلى الدنيا.(51)2. وى شخصى دروغ‏پرداز است.ذهبى نيز مى‏نويسد:لحميدى عن سفيان: سمعت رجلاً سأل جابراً الجعفي عن قوله (فَلَنْ أبْرَحَ الأرضَ حتّى يأذن لي أو يَحْكم اللّه...) قال: لم يجى‏ء تأويلها. قال سفيان: كذب. قلت و ما أراد بها ؟ قال: الرافضة تقول: إنّ عليّاً في السماء لا يخرج مع من يخرج من ولده حتى يأذّن مناد من السماء: أخرجوا مع فلان. يقول جابر: هذا تأويل هذا. لا تروى عني، كان يؤمن بالرجعة، كذب، بل كانوا إخوةُ يوسف. و قال ابن حبّان: كان سبأيّاً من أصحاب عبداللّه بن سبأ، كان يقول: إنّ عليّاً يرجع إلى الدنيا. و قال ابن عدي: عامّة ما قذفوه به أنّه كان يؤمن بالرجعة.(52)و نيز آورده‏اند كه:قال أبو يحيى الحمّاني: سمعت أبا حنيفة يقول: ما رأيت أفضل من عطاء، و لا أكذب من جابر الجعفى، ما أتيته بشى‏ء إلاّ جاءني فيه بحديث، و زعم أنّ عنده كذا و كذا ألف حديث لم يظهرها.(53)3. وى احاديث غريب و دور از ذهنى را نقل كرده است.ذهبى در ميزان الاعتدال از قول شافعى چنين آورده است:سمعت سفيان، سمعت من جابر الجعفي كلاماً بادرت، خفت أن يقع علينا السقف.(54)آنچه آمد، پاره‏اى از آراى عتاب‏آلود و سياسى اهل سنّت درباره جابر بود. ما اين گفتارها و تنيده‏هاىِ عنكبوتانه را نقدْناكرده، گذاشته و مى‏گذريم.طبقه جابرچنان‏كه در كتب حالْ نگارى قلمى شده است، جابر تابعى بوده و از بعضى صحابيان و بزرگان تابعان روايت مى‏كند.جابر از حضرت زينب(علیها السّلام) ، خطبه فدكيه حضرت صديقه طاهره را نقل مى‏كند. سند اين روايت چنين است:قد روى شيخنا الصدوق بإسناده إلى إسماعيل بن مهران، عن أحمد بن محمّد عن جابر، عن زينب بنت على(علیه السّلام) قالت: قالت فاطمة(علیها السّلام) في خطبتها في معنى فدك: للّه فيكم عهد قدّمه إليكم، و بقيّة استخلفها عليكم، كتاب اللّه، بيّنة بصائره و آي منكشفة سرائره، و برهان متجليّة ظواهره... .(55)وى همچنين، از امام سجاد(علیه السّلام) ، امام باقر(علیه السّلام) و امام صادق(علیه السّلام) روايت مى‏كند. شيخ مفيد(رحمت الله علیه) مى‏نگارد:و كان جابر بن يزيد الجعفي إذا روى عن محمّد بن علىّ‏ّ(علیه السّلام) شيئاً، قال: حدثنى وصىّ الأوصياء، و وارث علم الأنبياء محمّد بن على بن الحسين(علیه السّلام) .(56)شيخ طوسى(رحمت الله علیه) نيز در اصحاب باقر(علیه السّلام) مى‏نويسد:جابر بن يزيد بن الحارث بن عبد يغوث الجعفي، توفى سنة ثمان و عشرين و مائة، على ما ذكره ابن حنبل.(57)و نيز مى‏نگارد:جابر بن يزيد أبو عبد اللّه الجعفي، تابعي، أسند عنه، روى عنهما(ع).(58)وى همچنين از بزرگانى چون: جابر بن عبد اللّه انصارى، أبو طفيل، حارث بن مسلم، و نيز ابن سابط مكي نقل مى‏كند.وفات جابرنظرهاى گوناگونى در تاريخ وفات جابر بن يزيد گفته شده است. شيخ طوسى(رحمت الله علیه) مى‏نويسد:وفي سنة ثمان و عشرين و مائة، على ما ذكره ابن حنبل.(59)همو مى‏نگارد: و قال يحيى بن معين: مات سنة اثنتين و ثلاتين و مأئة.(60)از مفضل بن صالح هم رسيده كه گفت: مات سنة .(61)ذهبي مى‏نويسد: مات جابر سنة سبع و ستين و مائة.(62)هر كدام از سه نظر اوّل (سال 127، 128، 132 ق) نزديك به واقع و پذيرفتنى است؛ چرا كه بر اساس باور نجاشى(ره) وى در زمان امامت حضرت صادق(ع) در گذشته و آن بزرگوار، به سال (81 يا 82 ق) متولد شده و در سال 114 ق، به امامت رسيده و در 148 ق ، شهيد شده است. پس، جابر حدود بيست سال قبل از شهادت امام جعفر صادق(علیه السّلام) در گذشته است. قول چهارم، يعنى سال 167 ق، به هيچ روى صحيح نيست؛ زيرا با اين گمان، وى در عصر حضرت كاظم(علیه السّلام) نيز زيسته و از ايشان روايت هم كرده است، با آنكه حضرت در سال 128 ق، ديده به جهان گشوده، و هيچ كس جابر را در شمار اصحاب امام كاظم(علیه السّلام) نياورده است.(63)در پايان، يادكرد اين نكته بايسته مى‏نمايد، كه آنچه در اين نوشتار قلمى شد، انگاشته‏ها و برداشت‏هايى از گفتار و آراى شرح حال‏نگاران پيشين و پسين، درباره شخصيت جابر بن يزيد جعفى بود. نگارنده بر اين باور است كه نوشته حاضر را بيش از اين، گفتنى‏ها و فزودنى‏هاى نقدآميز مى‏زيبد. اميد است در آينده نه چندان دور، از جانبِ دست اندركاران تحقيق و پژوهش، اين مهم سامان يابد. اين نوشتار بر آن بود كه ترجمه موجود از جابر بن يزيد را نيازمند نگاهى نوين و دوباره انديشى، و نيز موضوعى نگريستنى و بررسيدنى معرفى كند.جمع و تدوين مسند جابر بن يزيد نيز مهمّى است كه نگارنده، آن را آغاز كرده و توفيق انجامش را از لطيف رحيم درخواه است.پي نوشت : 40. رجال النجاشى، ج 1، ص 314.41. آية ا للّه سيد محمّدعلى موحد ابطحى - سلمه اللّه - در كتاب تهذيب المقال، رأى نجاشى را در ضعيف خواندن عمر بن شمر، مفضل و ديگرانى كه از جابر نقل كرده‏اند، مقبول و تام ندانسته، آن را نوعى 42هام و ناشى از علل سياسى و تشيع آن راويان مى‏داند (ج 5، ص 82 - 92).43. رجال النجاشى، ج 1، ص 314.44. اصول علم الرجال بين النظرية و التطبيق، ص 512 .45. تهذيب المقال، ج 5، ص 93.46. رجال النجاشي، ج 1، ص 314.47. رجال الكشي، ج 2، ص 437.48. رجال الكشي، ج 2، ص 443.49. فيد: نصف طريق الحاج من الكوفة اًّلى مكة(معجم البلدان، ج 4، ص 282).50. الكافي، ج 1، ص 396، ح 97.51. رجال الكشي، ج 2، ص 438.52. الأنساب، السمعاني، ج 2، ص 68 .53. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 381 - 383.54. طبقات الحفاظ، ص 46 و 88، في عطاء عن أبي حنيفة.55. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 388.56. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 372، ح 1754.57. الإرشاد، ج 2، ص 160.58. الفهرست، ص 111.59. همان، ص 163.60. همان، ص 162.61 . همان.62. تهذيب المقال، ج 5، ص 68.63. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 384.64. ر.ك: تهذيب المقال، ج 5، ص 68 - 69 .منبع:www.hadith.net/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 246]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن