تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همه خوبى‏ها با عقل شناخته مى‏شوند و كسى كه عقل ندارد، دين ندارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835984064




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طوطي و زنبور سروش: اسلام را با همين رنگارنگي اش بايد ديد


واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: طوطي و زنبور سروش: اسلام را با همين رنگارنگي اش بايد ديد
اسلام را با همين رنگارنگي اش بايد ديد. اسلام فقط آن نيست كه امروز حوزه‌هاي علميه شيعي ايران مي آموزند. اسلام مجموعه دركها و تفسيرهايي است كه تاكنون از اسلام شده است (مسيحيت هم، يهوديت هم، ماركسيست هم...)
آفتاب: نامه دوم دكتر عبدالكريم سروش با عنوان "طوطي و زنبور" خطاب به آيت الله جعفر سبحاني منتشر شد.

به گزارش آفتاب، دكتر سروش در اين نامه با انتقاد از برخي برخوردها كه نسبت به گفته هاي وي انجام شده، سعي كرده به باقي ابهاماتي كه در اين زمينه وجود داشته پاسخ دهد.

دكتر سروش در ابتداي اين نامه با «تقديم درود و شادباش ارديبهشتي» به آيت الله جعفر سبحاني مي‌نويسد: «در شگفتم از اين كه شما كسي را ملامت مي كنيد كه عمري ست خردورزانه و فروتنانه به اجتهاد مي پردازد و تحقيق را به جاي تقليد مي نشاند و از سنت ستبر ارتدكسي نمي هراسد و در وحي و فراورده هاي آن بديده نقاد عقل خداداد مي‌نگرد و مطمئن است "كه آبروي شريعت بدين قدر نرود».

وي در ادامه با اشاره به نامه دوم آيت الله سبحاني كه سير آرا و افكار سروش را داراي قوس نزولي دانسته بود افزود: «حالا كه "قوس نزول" عقيدت مرا رصد كرده ايد، اي كاش "قوس صعود" خشونت را نيز رصد مي فرموديد و از شبهه همسويي با جفاكاران مي گريختيد و با سكوت خود، تيغ قساوت آنانرا تيزتر نمي كرديد و سراغي از جفاها كه بر صاحب اين قلم رفت نيز مي گرفتيد و بانگي بلند و بيدادستيزانه بر بي رسمي ها برمي آورديد و ستم ها و حق كشي هاي ظالمان را تقبيح مي نموديد. از من بگذريد، آن مرجع يگانه "آن قطب زمان ديده ور / كز ثباتش كوه گردد خيره سر" مگر چه كرده بود كه به آن صاعقه عذاب گرفتار آمد و چرا شما و ديگر مراجع سرها در گليم كشيديد و در كنج خاموشي خزيديد و اعتراضي آشكار نكرديد؟ مظلمه آن حصر و حبس و رنج و زجر ناروا را كه بر آن فقيه نزيه رفت، آسمانها نمي توانند كشيد. "تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما". و چون او بسي بسيار».

سروش تصريح مي‌كند: «فرموده‌ايد كه سخنان شبهت آلود من، ضعف ايمان جوانان را در پي مي آورد. آيا نمي انديشيد كه رفتار عافيت جويانه و گفتار خردستيزانه پاره اي از روحانيان درين خصوص مقصرتر و مسوول ترست؟ گريبان اين سياست ايمان شكن را رها كرده ايد و كاسه ها و كوزه ها را بر سر من مي شكنيد كه چرا ايمان شكني مي كنم».

وي ضمن اشاره به تاريخ مسيحيت در اروپا، تاكيد مي كند: «فراموش نكنيد كه در چهار قرن اخير گرچه ملحدان و كافران، ماترياليست ها و ناتوراليستها، كوهها كتاب در رد و ابطال و تخفيف و تمسخر آموزه هاي كليسا نوشتند، اما آنكه كاخ كبريا و كلاه و كمر كليسا را شكست اين كتابها و كلام ها نبود. بل معامله (يا مقاتله) كاردينالها با گاليله ها بود (كه تازه او را هم نكشتند، بلكه در حبس خانگي نگه داشتند). هنوز كه هنوز است كليسا از ننگ آن گناه عرق شرم بر چهره دارد، و با دامان تر در آفتاب خجلت ايستاده است تا كي خشك شود. من ايمان خود را از عارفان گرفته ام نه از فقيهان، و لذا از اين نهيب هاي نامهيب بر جان و ايمان خود نمي هراسم».

اين روشنفكر ديني در ادامه مي افزايد: «در يك لغزش تاريخي آشكار آورده ايد كه بحث من با نشر كاريكاتورهاي موهن دانماركي مقارن و هم سو افتاده است. با پوزش بايد عرض كنم كه بحث من در باب كلام باري و كلام محمد (ص)، ابتدا ده سال پيش در كتاب "بسط تجربه نبوي" انتشار يافت. گفتگو با روزنامه نگار هلندي هم نزديك يكسال پيش صورت گرفت حتي قبل از بستن مجله مدرسه. اولي هشت سال قبل از عمل آزادي ستيزانه كاريكاتور نگاران بود و دومي دو سال پس از آن. و در همان اوان هم قطعه يي نگاشتم و آوردم كه با نام محمد بازي نمي توان كرد. "اين نام، ناموس مسلماني است، سرمايه و ثروت قدسي امت احمدي است، پرچم خجسته غرور و شعور و آرمان و انديشه و آبروي عالم اسلامي است، نماينده و نماد همه ارواح مكرم و پاكان دو عالم است. نام احمد نام جمله انبياست."

يكسال و نيم پيش هم سخنان مبسوطي در نقد سخنان پاپ بنديكت شانزدهم گفتم و منتشر كردم كه گفته بود "مسلمانان چون قرآن را عين كلام خدا مي دانند، حاضر به تفسير و تاويل آن نيستند". (مشروح همه اين كتابات و خطابات را مي توانيد در پايگاه رسمي من بيابيد و بخوانيد). و اينك چه جاي شبهه همسويي من است با معاندان و طاعنان؟

باري نه آن روزنامه ولايت فروش كه كارش همواره تحريف حقيقت و تقديس خشونت بوده است، و مرا در روز روشن به جرم انديشه ورزي همكار موساد و سيا مي خواند (به همين صراحت) و از شمايان نكوهشي نمي شنود، و نه آنها كه "توبه" مي طلبند و مسلمانان را به "عمل به تكليف" تحريك مي كنند، هيچكدام خدمتي به معرفت و عدالت و خير و حقيقت نمي كنند، و با چنين سخن گفتن، گرهي از مشكلات نمي گشايند».

دكتر سروش تصريح كرد: «جناب آقاي سبحاني، سيال كردن الهيات افسرده اسلامي و بازگشتن به فضاي ماقبل ارتدكسي، و بهره جستن از دانش ها و پژوهش

” سيال كردن الهيات افسرده اسلامي و بازگشتن به فضاي ماقبل ارتدكسي، و بهره جستن از دانش ها و پژوهش هاي نوين، شرط بقاء سرفرازانه ديانت اسلام در جهان مدرن است.... “

هاي نوين، شرط بقاء سرفرازانه ديانت اسلام در جهان مدرن است، و همين است آنكه اسلام حقيقت را در برابر اسلام هويت فزوني و فربهي مي بخشد، و اين جز در فضايي آزاد و تحقيق گستر، پيش نمي رود و با ارعاب و تكفير اندك مناسبتي ندارد و اگر حوزه هاي علميه مي خواهند هم قدم يا پيش قدم درين راه باشند، بايد در مواجهات و مخاطبات شان محتاط تر و مسوولانه تر قلم و قدم بزنند و اگر گلي نمي كارند خاري نريزند و اگر بدان نمي آويزند با آن در نياويزند».

وي در پاسخ به انتقاد آيت الله سبحاني كه گفته بود« آيا شايسته نبود فارغ التحصيل دبيرستان علوي وشاگردمطهري درباره تحقيق در حقيقت وحي به خود قرآن مراجعه كند و از خود قرآن اين مساله را بپرسد؟» ميگويد: «آشنايي صاحب اين قلم با قرآن، بحمدالله، اگر بيشتر از آشنايي با مثنوي نباشد، كمتر از آن نيست. و عموم آياتي را كه حضرت آيت الله ( و پاره اي ديگر از ناقدان محترم، چون مهندس عبدالعلي بازرگان و استاد حسيني طباطبايي و استاد ايازي و ...) به آنها استشهاد كرده اند، در مخزن حافظه و عاقله دارد، و كمترين دشواري در حل و فهم آنها ندارد: اينكه قرآن بر قلب پيامبر نازل شده است، و اينكه جبرئيل آورنده آنهاست و اينكه "كلام الله" است، و اينكه پر از واژه هاي "قل" است، و اينكه گاه در نزول وحي تاخيري مي افتاده و پيامبر به انتظار مي نشسته است، و اينكه پيامبر از تعجيل در خواندن قرآن نهي شده است و اينكه حق تغيير دادن آيات را نداشته است، و اينكه كلام خدا، چنانچه وي مي خواسته، بدست مردم رسيده است، و اينكه قرآن، كتابي خارق العاده و معجره است و ... چه نازسازگاري دارد با ا ينكه همه قرآن محصول كشف و تجربه انساني مبعوث و مويد و فوق العاده است، كه كلامش مقبول خداوند و كشفش محصول لحظاتي ناب و نادر از تجربه اتصالي متعالي و روحاني است؟

نميدانم ناقدان در باب پديده هايي چون مرگ و باران چه تحليلي دارند. بارها در قرآن آمده است كه خداوند خود جانها را مي ستاند (الله يتوفي الانفس حين موتها)، يا فرشته مرگ، قبض ارواح مي كند (قل يتوفاكم ملك الموت الذي وكل بكم)، يا فرشتگان جان مردم را مي گيرند (توفته رسلنا ... )، با اينهمه، تحليل طبيعي و مادي مرگ با جان ستاني خداوند و ملك الموت منافاتي ندارد. مگر باران را هم خدا نمي فرستد و "انزال" نمي كند (و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا – سوره نباء) و مگر بنا بر روايات با هر قطره باران فرشته يي نازل نمي شود (والها بطين مع قطر المطر اذا نزل – صحيفه سجاديه و تفسير صافي)، حال آيا تبيين طبيعي نزول باران مگر دست خداوند مي بندد؟ و او را از صحنه طبيعت بيرون مي كند؟ و اسناد باريدن باران به خداوند را بي معنا مي سازد؟ مگر معنايش اين نيست كه او مبداء المبادي است و در طول علل طبيعي قرار دارد و همه چيز باذن و تدبير او واقع مي شود؟ اگر چنين است،

” اينكه مي گوييم قرآن محصول كشف پيامبرانه محمد بن عبدالله (ص) است، به هيچ رو بمعناي گزاف بودن اين كشف نيست، تا پيامبر حق تغيير آن را داشته باشد يا هر وقت بخواهد آيات بر او نازل شود.... “

چرا تبيين طبيعي و مادي وحي و كلام خدا و برجسته كردن نقش پيامبر در آن نسبت آنرا با خداوند منتقطع كند و سخن گفتن خدا و نزول وحي را بي معنا سازد؟ مگر هر چه در طبيعت رخ مي دهد عللي طبيعي ندارد، پس چرا وحي نازل بر پيامبر ازين قاعده مستثنا باشد و بي واسطه طبيعت، به ماوراء طبيعت مستند گردد؟

گاه با خود مي انديشم گويي ما به روزگاري بازگشته ايم كه پاره ايي از متدينان، سخن گفتن از نقش باد و دريا و آفتاب را در پيدايش باران ناسازگار با مشيت الهي مي دانستند و آنرا مستقيما و بلاواسطه به خواست خداوند منتسب مي كردند. اينك هم با همان منطق، نزول باران وحي را بي ارتباط با علل طبيعي (نفس پيامبر، جامعه و زمانه او، دانش او، زبان او ...) مي انگارند، و نقش آنها را منافي نقش خداوند مي شمارند و به آيات مكرر و مبارك قرآن استناد مي كنند كه "انا انزلناه ... " و نمي انديشند كه اين انزال و ارسال در مورد باد و باران هم در قرآن به كار رفته و در جهاني كه از "الوهيت" آكنده است، و دست خدا همه جا در كار است (و اين عين كشف محمدي است)، معنايي كاملا روشن و هضم پذير دارد».

وي در توضيح ادعاي خود تاكيد مي‌كند: «اينكه مي گوييم قرآن محصول كشف پيامبرانه محمد بن عبدالله (ص) است، به هيچ رو بمعناي گزاف بودن اين كشف نيست، تا پيامبر حق تغيير آن را داشته باشد يا هر وقت بخواهد آيات بر او نازل شود و ...!! از پيامبري بگذاريم. اين داوري در حق كشفهاي علمي و فلسفي و رياضي هم صادق نيست. اگر نظريه جاذبه، كشف بشري نيوتون است، لازمه اش اين نيست كه وي نكوشد و به انتظار كشف ننشيند يا آن نظريه را هر گونه كه دل خواه اوست صورت بندي كند يا بنام كشف هر چه دلش خواست بگويد و به مردم بفروشد. همنيطور است كشف فلسفي نظريه اصالت وجود. صدرالدين شيرازي مگر مي تواند پا را فراتر از برهان بنهد و تعاريف و قواعد را بگرداند تا با هوس او مطابق افتد؟ او تابع دليل است نه دليل تابع او. گرچه شناختش و استدلال كردنش بقدر طاقت اوست و حصار طاقت را هيچگاه هيچ كس نمي تواند بشكند. (الحكمه هي العلم با عيان الموجودات علي ما هي عليها بقدر الطاقه البشريه). از علم و فلسفه فاصله بگيريم. در شعر هم چنين نيست كه شاعر هر وقت هوس كرد بتواند شعر بگويد و معاني و مناظر هميشه پيش چشمش باشد و قدرتش بر تصرف در صور خيال همواره يكسان باقي بماند. يا شعر به ميل او بر او وارد شود. به عكس، او در تسخير شعر است نه شعر در تسخير او.

دكتر سروش تاكيد مي‌كند:«"قل" هاي قرآن هم قصه روشني دارد. اين از فنون سخن گفتن است كه گوينده گاه به خود خطاب مي كند، در حاليكه مخاطب او بواقع ديگرانند. باز هم مولانا جلال الدين نمونه خوبي بدست مي دهد وقتي در خطاب به خود مي گويد:

هين بگو كه ناطقه جو مي كند تا بقرني بعد ما آبي رسد
گرچه هر قرني سخن آري بود ليك گفت سالفان ياري بود ...

و امثال آن. و اين چه فرقي دارد با "قل هو الله احد" يا "قل تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم" يا "قل ادعوا الله او ادعو

” محمد كتابي بود كه خدا نوشت، و محمد، كتاب وجود خود را كه مي خواند، قرآن مي شد. و قرآن كلام خدا بود. محمد را خدا تاليف كرد و قرآن را محمد. و قرآن كتاب خدا بود. همچنان كه زنبور آفريده خدا بود و عسل فراورده زنبور. و عسل فراورده وحي بود.... “

الرحمن ...) نمي دانم آيت الله سبحاني چه مي انديشند درباره اين آيه كه: "ان كنت في شك مما انزلنا عليك فاسئل الذين يقرون الكتاب من قبلك" (سوره يونس: اگر شك داري كه قرآن بر تو وحي مي شود، از دانشمندان اهل كتاب بپرس). آيا پيامبر در پيامبريش شك داشت؟ .... يا آيه را بايد نوع ديگري از تفننات كلامي و بازي هاي زباني دانست كه در واقع خطاب به پيامبر نيست. ولي جامه خطاب مستقيم پوشيده است. و مضمونش همان است كه در جاي ديگر خطاب به مردم مي گويد "ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا". بلي يك مراد را به ده صورت مي توان ادا كرد».

سروش در رابطه با شخصيت پيامبر و نقش او در نزول قرآن مي‌گويد: «محمد كتابي بود كه خدا نوشت، و محمد، كتاب وجود خود را كه مي خواند، قرآن مي شد. و قرآن كلام خدا بود. محمد را خدا تاليف كرد و قرآن را محمد. و قرآن كتاب خدا بود. همچنان كه زنبور آفريده خدا بود و عسل فراورده زنبور. و عسل فراورده وحي بود.

بلي اگر به ظاهر روايات و آيات نظر كنيم خداوند هم سخن مي گويد (كلم الله موسي تكليما) هم راه مي رود (و قدمنا الي ما عملوا من عمل ...)، هم عصباني مي شود (فلما آسفوانا انتقمنا منهم)، هم بر تخت مي نشيند (الرحمن علي العرش استوي)، هم دچار ترديد مي شود (ما ترددت كترددي في قبض روح عبدي المومن...)

ولي اگر بمعنا نظر كنيم، هيچيك از اينها در حق او صادق نيست، آنكه بحقيقت سخن مي گويد محمد (ص) است كه كلامش، از فرط قرب و انس، عين كلام خداوند است و اسناد تكلم به خداوند، همچون اسناد ديگر اوصاف بشري به او، مجازي است نه حقيقي. و تشبيهي است نه تنزيهي».

وي در توضيح گفته‌هايش تصريح مي‌كند: «از فارابي گرفته تا بوعلي و خواجه نصير و صدرالدين شيرازي، ورود وحي بر پيامبر را بدون وساطت قوه خيال، ممكن ندانسته است، و اگر جبرئيلي بوده، او هم در قوه خيال نزد پيامبر مصور و حاضر مي‌شده، يعني باز هم خلاقيت قوه خيال بود كه در را به روي جبرئيل مي گشود و به او صورت و صفت مي بخشيد و اگر كاري مي كرد جز اين نبود كه پيامبر را اعداد كند تا خود به "علم اصيل" برسد، نه اينكه پيامبر چون شاگردي از او بشنود و بمردم باز پس دهد».

وي مي‌افزايد: «حقيقت اين است كه با اقتداي به سنت فيلسوفان و عارفان، بايد گفت كه كار پيامبر جز اين نيست: صورت افكندن بر حقايق بي صورت و اين توانايي ويژه يي است كه در خور پيامبران است»

سروش با تاكيد بر اينكه صورت لوح و قلم و عرش و كرسي مخلوق قوه خيال پيامبر است بيان مي‌كند: «آنها هم حقايقي بي صورت اند كه بر پيامبر چنين مي نمايند. نار و حور و صراط و ميزان و ... نيز چنين اند. اين صورت ها همه از زندگي و محيط مالوف پيامبر وام شده اند و حتي يك صورت ناآشنا در ميان آنها نيست.

اين روشنفكر برجسته تاكيد مي‌كند: «پيامبر اسلام در دو حصار ناگزير پيامبري مي كرد: يكي حصار صور، كه بر مكشوفهاي بي صورت او حصر و حد مي نهادند و لا مكان را تخته بند مكان مي كردند و ديگري حصار عرف كه عدالت و سياست او را صورت و صفت محلي و عصري مي دادند و بدانها جامه تنگ قوانين قبيلگي مي پوشاندند. همين است آنكه شارحان را به ترجمه فلسفي، عرفاني و فرهنگي آنها دعوت مي كند.

همينكه خدا (يا پيامبر) به زبان عربي سخن مي گويد و عرف اعراب را امضا مي كند، پيشاپيش محدوديت هاي بسياري

” حقيقت اين است كه با اقتداي به سنت فيلسوفان و عارفان، بايد گفت كه كار پيامبر جز اين نيست: صورت افكندن بر حقايق بي صورت و اين توانايي ويژه يي است كه در خور پيامبران است.... “

را پذيرفته است. هيچ دليلي قائم نشده است كه زبان عربي تواناترين زبان ممكن است و مفاهيم فربه را مي تواند در تنگناي خود جاي دهد. گزاره ها گرچه از پيامبر است، اما تصورات و مفاهيم از زبان است، و اين تصورات و مفاهيم مهر محدوديت هاي خود را بر تصديقات او مي نهند، همينطور است عرف و آداب زمانه پيامبر، كه به هيچ رو بهترين آداب ممكن نبودند، اما اكثرشان از طرف شارع مهر تصويب پذيرفتند و صفت احكام الله گرفتند».

عبدالكريم سروش تصريح مي‌كند: «بلي پيامبر بشري فوق العاده بود. بزبان ديني او "ولي" خدا بود، ليكن ولي بودن، نافي بشر بودن نيست. ظرف بشريت آن قدر فراخ است كه ولايت و نبوت را هم در خود جاي مي دهد. شهد كلام او گواهي مي دهد كه او نحل عالم قدس بود (نه طوطي سدره المنتهي). اختيارات او هم فراخ بود. هر چه مي انديشيد و مي گفت، صحه خدا بر آن بود. مگر او بر ركعات نماز هاي واجب نيفزود (وسايل الشيعه)؟ مگر نگفت "اگر موجب سختي نبود، مسواك زدن را واجب مي كردم"؟ مگر نگفت "اگر بگويم هر سال به حج برويد، آنگاه حج همه ساله واجب خواهد شد"؟ (اينها كه حكم هاي حكومتي و موقت نبود)، يعني او با همه بشريت اش خود را مقبول خدا مي دانست و در بشريت او، ايجاب و تحريم، صفت الهي مي گرفت».

وي با اشاره به دو ديد متفاوت نسبت به وحي اضافه مي‌كند:«باري اينها دو مدل از وحي است: مدل من كه با تجربه زنده پيامبر و با مابعد الطبيعه حكيمان مسلمان و تاويل عرفاني سازگارتر است و مدل شما كه متعلق به جهاني اسطوره‌يي و مناسب با بينش اهل حديث است. شما مي گوييد خدا همه كارها را به وساطت جبرئيل مي كند. من مي گويم همه كارها را به وساطت پيامبر مي كند، پيامبري كه جبرئيل هم جزئي ازوست».

دكتر سروش «در باب اشارات و تنبيهات حضرت آيت لله در خصوص تعارض ظواهر قرآن با علم» مي‌‌گويد: «سخن را بدرازا نمي كشانم. تنها اظهار شگفتي مي كنم از اينكه روحانيت مسلمان و شيعه، گويي هيچ پندي و درسي از تجربه هاي كليسا نمي خواهد بياموزد و درست همان حرفها را كه كليسا در مقابل كپرنيك و گاليله گفته بود، مي گويد و باز هم آنها را بديع و گره گشا مي داند و دمي نمي انديشد كه بانيان نخستين ديري است كه آن شيوه هاي سترون را ترك گفته اند و تن به پيچش ها و چرخش هاي عنيف و عظيم در فهم (هرمنوتيك) صحف مقدس داده اند».

عبدالكريم سروش در پايان تاكيد مي‌كند: «اسلام را با همين رنگارنگي اش بايد ديد. اسلام فقط آن نيست كه امروز حوزه هاي علميه شيعي ايران مي آموزند. اسلام مجموعه دركها و تفسيرهايي است كه تاكنون از اسلام شده است (مسيحيت هم، يهوديت هم، ماركسيست هم...)

اگر تفسير اسلام فقط به محدثان و فقيهان وانهاده مي شد، امروز از تمدن پرعطر و رنگ اسلامي خبري نبود. اگر روزي ارتدكسي راه را بر سياليت كلام و تفسير بست، امروزه حوزه هاي علميه بايد پيش قدمانه راه را بر سياليت آ« بگشايند و از تنوع آراء و تئوريهاي كلامي استقبال كنند و براي افكار جامه كفر و ايمان ندوزند و دچار توهم استغنا و تصلب تفسير نشوند. تنها راه بقاء و دوام ديانت، گشودن ريه ها و پنچره ها براي تنفس از هواهاي تازه است. به گذشته پر تنوع فرهنگ اسلامي بنگرند و به چالاكي مسلمانان و بي باكي شان در درك و اخذ حكمت از چين و هند و ايران و يونان».
 چهارشنبه 25 ارديبهشت 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1591]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن