محبوبترینها
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
تفاوت ها و شباهت های بالابر ، وینج و جرثقیل زنجیری کدامند ؟
سامانه نوبل فارم مرجع تخصصی آنلاین در صنایع دام، طیور، آبزیان و صنایع وابسته
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1793386208
ارغوانم آنجاست ...
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۶
تجربه حضور در عتبات عالیات و قرار گرفتن رو به روی مردان بزرگی که همیشه با یاد و نامشان زندگی کردهایم، تجربهای شگرف و به تعداد زائرانشان متفاوت و خاص است. تنها وقتی در آن فضای شلوغ و همهمه و فشار قرار میگیری با دنیایی از احوالات خودت رو به رو می شوی که تا به حال سراغ نداشتهای؛ درست مثل من که در حرم امیرالمومنین (ع) یا در میانه خیابان بینالحرمین دلم میخواست آهنگ «ارغوان» را گوش کنم و با همان هم اشک بریزم. من و شاید میلیونها زائری که در روزهای قبل و بعد از اربعین حسینی در نجف و کربلا بودیم، رسم زیارت را رعایت نکردیم و اول به زیارت پدر در نجف و بعد پسرانش در کربلا رفتیم و باز هم به دلیل ازدحام، این امکان فراهم نشد تا اول سراغ برادر کوچکتر برویم و اجازه زیارت برادر بزرگتر را از او بگیریم اما خوب که نگاه کنیم، این آداب برای ماست و این مردان بزرگ، سخت نمیگیرند. همانطور که در بخشهای دیگر این سفر هم سخت نگرفتند و میلیونها انسان را از هر نقطهای به سوی خود خواندند و سیلی از عاشقان، روزها و روزها در این دشت پر بلا روان بودند. در میانه راه و دیدن شرایطی که دست و دلم را میلرزاند، دائم میپرسیدم این زن با این بچه چطور تا اینجا آمده است؟ این پیرزن و پیرمرد با چه پایی آمدهاند که هنوز هم جان راه رفتن دارند؟ یا زائران زن و مردی که با مهارتی غیرقابل وصف خودشان را همراه بار و کولههایشان به پشت کامیون و تریلیهای گذری میچسباندند یا پرت میکردند و من دلم میریخت و فقط برایشان آیتالکرسی میخواندم ... زائرانی که هر کدام با دلیل و حاجتی پا به این راه سخت گذاشته بودند و همه یک مسیر و هدف داشتند. شاید به همین دلیل بود که در آن ازدحام میلیونی و هیاهو احساس خطر و ترسی وجود نداشت.
در طول راه چقدر دنبال کلمهای برای وصف حال این آدمها گشتم؛ برای زنهایی با کولههای اندازه قد خودشان، برای پیرمردهایی که عصا آنها را نگه داشته بود اما کیلومترها راه را پا به پای دیگران آمده بودند و برای آنها که در جای جای سفر چطور پاهای تاولزدهشان را آب میریختند و دارو میزدند، از کفش در میآوردند و اندکی میمالیدند تا آرام شود. اما انگار برای رسیدن به این جواب باید این راه را مثل همه آن جمعیت میلیونی میآمدم و انگار اول باید به این خیابانی که مستقیم به او میرسید، میرفتم. باید بغض و اشکی که داشتم سرازیر میشد تا راه به جواب این سوال میداد. باید سد این بغض میشکست تا راه برای این جواب دلنشین باز شود ... عشق. چالش اینکه حالا در مقابل این انسانهای بزرگ چه چیزی را باید خواست تا اجابت شود و شرمندگی به بار نیاورد و یا اینکه چه چیزی را بخواهم تا آورده بیشتری برایم داشته باشد، با ورود به قبرستان بزرگ و منحصر به فرد وادیالسلام شروع شد. مواجهه با انسانها و موقعیتها و شرایطی که تو را در یک سوی سوال و جوابی سخت قرار میدهند، همیشه دشوار بوده و من حالا در مواجهه با سوالهای سختی بودم. ایستادن در وادیالسلام، قبرستان مردگانی که میگویند صالح هستند و مومن و ارواح مقدسی که در گذر از این تکه از زمینند و تو باید خود را در این میان بیابی و تکلیفت را با خواستن و نخواستنت روشن کنی. زائرانی با عجله در حال زیارتند و دو رکعتیهای تحیت و حاجت را در جای جای این خاک پاک ثبت میکنند و گاهی به باوری ساده، اسم خود و عزیزان رفته و ماندهشان را با انگشت روی در و دیوار این خاک و سنگهای تاریخزده حک میکنند تا به باورشان ارواح آنها هم به این قبرستان مقدس بیایند. فکر اینکه از انسانهای بزرگی چون هود و صالح یا دیگرانی که حتی نمیشناسمشان اما هستند، چه باید خواست تا اجابت بیشتری داشته باشد، همچنان در ذهنم بود که زمزمه دعای فرج نمازگزاران بلند شد. میبینی؟ اثبات تو و خواستنت آنقدرها هم فلسفی و پیچیده نیست، تو به سینه ما چسبیدهای، نشان قلبمان شدهای، دور و نزدیک و با همه ندیدنهای ما هستی و میخواهم که باشی، اصلا بیایی خیلی زود ... زود ... برای همین از مقام هود و صالح، از مقام جعفر صادق و حتی از مقامی که به نام تو در وادیالسلام، منبع کسب روزی یک مادر پیر و پسرش شده بود، فقط خودت را خواستم، که بیایی ... زود ... زود ... زود. حرم امیرالمومنین (ع) را در شرایطی زیارت کردیم که شور رفتن به کربلا تا روز اربعین در دل همه ما بود و تقریبا همه زائران آمده بودند تا آخرین زیارتشان را هم برای وداع انجام دهند و راهی شوند. حال و هوای نجف با وجود همه شلوغی و ازدحام و هوا و محیط کثیف و پر زباله، عجیب، آرام و دلنشین بود. با عبور از چندین گیت بازرسی مستقر در مسیر حرم، مقابل حرم امیرالمومنین (ع) قرار گرفتیم و پابرهنه و همراه با ازدحامی که استخوان خردکن بود وارد محوطه حرم شدیم و بعد حال خوب نجف و ترکیدن بغضی که میدانستم سالهاست با من است اما نمیدانستم اینقدر زیاد و لبریز، میدانستم سالهاست منتظر حرف زدن رو به روی این مقام زیبا هستم، اما میزان این اشتیاق هنوز برایم روشن نبود تا رو به رویش قرار گرفتم. ایوان طلای حرم مثل بسیاری از قسمتهای دیگر در این سالها و بهخصوص ایام شلوغ سال مسیر عبور خانمها نیست و تنها گوشهای از حرم را برایمان باز گذاشته بودند. گنبد طلاییاش درون میلههای مرمت اسیر بود، پس باید همانجا به این ترکیب طلایی و سرخ و مهربان زل میزدم و راه اشک را باز میگذاشتم. ایستادن در مقابل تو به حال بغض و اشک و آه و حرفهایی که بیدغدغه و ملاحظه بیرون میآید و تو مهربان و بزرگ آنجا ایستادهای و گوش میکنی و بعد این حال ماست که خوب و آرام میشود. تلفیق طلایی و سرخی که من دیدهام را دیدهای؟ تلفیق رنگهای زیادی را با طلایی دیده بودم. حتی همین تلفیق طلایی و سرخ را، اما انگار این طلایی و این سرخ با همه آن رنگها فرق داشت. نمیشود گفت سرخی که به خون مانند بود آن طلایی را زیبا میکرد یا آن زمینه طلایی، سرخی ریسهها و آویزها را بیشتر نشان میداد. منظره زیبا و بینظیر طلایی و سرخ گنبد و منارهها، زیبا و دلنشین بود و چشم جایی میان گنبد محصور در میلههای مرمت قفل شده بود و انحراف از معیارش تا منارهای میرفت که سهم دیدن ما زائران زن بود و چقدر خوب که همه چیز دست به دست هم داد تا اولین دیدارمان باب دل من در شب رقم بخورد تا درخشش این مکان را بیشتر و بیشتر ببینم. بعد در گوشهای نشستم و یک دل سیر حرف زدم، از همه، از همه جا و نمیدانم چرا در آن حال و هوا و در میان همه چیز دلم میخواست آهنگ ارغوان را گوش بدهم اما گوشیهای همراهمان رو گرفته بودند و مجبور شدم فقط آهنگ را مرور کنم و بعد به این فکر کردم که شاید دیگر هیچ وقت ارغوان را با این تصویر طلایی و سرخ جایی ثبت نکنم. اما کربلا، حال و هوای دیگری داشت. دو روز مانده به اربعین و همزمان با ورود ما به کربلا سیلی از زائران عراقی در مسیر بازگشت بودند چرا که این زائران به حکم آیتالله العظمی سیستانی از کل زیارت به یک نماز و سلام از دور اکتفا کردند تا امسال که مهمان حسین (ع) بیشتر شده، راه و فضا برای همه آنها باشد.
ایستهای بازرسی در مسیر رسیدن به حرم امام حسین (ع) بسیار بیشتر از نجف بود و با حساسیت بیشتری زائران چک میشدند و همین مسئله سرعت در تردد و باز شدن مسیر را کم میکرد. در نهایت ما هم به خیابان اصلی ورود به حرم رسیدیم و چقدر خوب که تجربهام از این دو رنگ طلایی و سرخ در کربلا هم تکرار شد. چقدر خوب که چشمم از دورترین مسیرها، طلاییهای حضور مهربان و محکمش را دید و آرام گرفت که او هست ... و آهی که نمیدانم از کجای دلم سرکشید که چه خوب ... بالاخره دیدم و راحت شدم و این پرنده حالا گوشهای آرام نشسته ... درست مثل وقتی که نقطهای از نور در بیابانی تاریک، دلت را آرام و پایت را قویتر میکند. برایم عجیب بود که حسم در لحظه دیدن حرم حسین (ع) برایم آشنا بود. اولین بار در سال 85 حاج آقا هاجری - روحانی کاروانمان - در فاصلهای دور از محوطه بیرونی مسجدالحرام گفت «از اینجا به بعد سرتان را پایین بیاورید و تا سنگهای سفید حیات را ندیدهاید، سرتان را بالا نیاورید» و یادم هست که برای دیدن خانهات چه لحظهشماری کردم و این بار هم همان کبوتری که خودش را به در و دیوار سینهام میزد، در هر پیچ خیابان و عبور از ازدحام و هر گردش سر تقلا میکرد و من با هول و ولعی قدم برمیداشتم و به خودم میگفتم یه کم دیگه مونده ... آماده باش ... رسیدیم ... و بالاخره رد نور حرمت میان آن همه سیاهی و شلوغی نمایان شد. زیارت ما ماجراهایی داشت. مثلا اینکه شب قبل از رسیدنمان به نجف، بخشی از داخل یا نزدیک ضریح بخش خانمها، به خاطر ازدحام شکسته بود و ورودی ضریح را با میلههای آهنی بسته بودند و نتوانستیم داخل برویم. حرم حضرت عباس (ع) را هم غیر از سرداب برای خانمها بسته بودند و خلاصه فقط میماند حرم امام حسین (ع) که آن هم ازدحامش از چند ده متر قبل از امانات و کفشداری شروع میشد و من که جان رفتن در صف طولانی و فشرده و رسیدن به ضریح را نداشتم سعی میکردم در محوطه بیرونی حرم یا نهایتا بینالحرمین بمانم. تجربههای یکباره و خاص در این فضاها برای خیلی دستنیافتنی و عزیز هستند و اصلا تم این سفرها عاشقانه است با همین تجربههای غیرمنتظرهاش، تا دست آخر من مات بمانم و شما گوشهای بایستی و لبخندی زیبا بزنی و من لذت بودن و دوست داشتنت را ببرم و با تمام وجود از اینکه تو خواستی و دستم را گرفتی و اینجا آوردی، حظ کنم. آن شب هم تلاش کردیم که حداقل از دور رو به روی ضریح بایستیم. پس گشتیم و ورودی که بشود از آنجا ضریح را مستقیم دید، پیدا کردیم و رو به رویش ایستادیم و حرف زدیم. ایستادن طولانی سخت بود و خادم حرم، دائما زائران را تکان میداد. تازه گوشهای ایستاده بودم که زن عرب و پیری از میان جمعیت خود را به میان جمعی که ایستاده بودیم، تقریبا پرت کرد. نفسنفسزدنهای مکررش نشان میداد حال خوبی ندارد. دیدم کسی راه را برایش باز نمیکند و برای کمک به او دستش را گرفتم تا به خروجی برسانم. زن تقریبا تمام وزنش را روی من انداخته بود، طوری که تا نزدیک خروجی فشار زیادی به کمرم آورد. وقتی رویم را از خروجی به سمت ضریح برگرداندم تا سر جای اول برگردم، سرجایم مات ماندم، لحظهای ... آنقدر که اشک این تصویر را قاب بگیرد و لبم به خنده رضایت و شوق باز شود. تکان خادم حرم برای حرکت، من را به راه آورد و از آن سرازیری پایین آمدم. نمیدانم کجا، اما جایی در مورد سرازیریهای ورودی حرم امام حسین (ع) شنیده بودم و اینکه صفایی خاص دارد و من حالا این تصویر را دیدم و تا آخر عمرم فراموش نمیکنم. ضریح و گنبد و گلدستهها و سیل مردم در یک قاب بودند. گنبد و گلدستههای طلایی در قاب پنجرههای مشبکی که روی جدارههای بیرونی حرم ایجاد کرده بودند، افتاده بود و از آن نقطه سرازیری ورودی با هر قدم قشنگتر نمایان میشد؛ منظرهای که عمق میدانی بینظیر داشت و با هر قدمی که برمیداشتم شکل تصویر تغییر میکرد. برگشتم و از همراهانم خواستم تا آنها هم یک بار دیگر با من این مسیر را امتحان کنند و آنها هم این کار را انجام دادند و به این ترتیب این تصویر و خاطره عینا برای آنها هم ثبت شد و من خوشحال از اینکه این تجربه شیرین را از دور داشتم، جلوی حرم حضرت عباس لبخندم قطع نمیشد! اتفاق جالب دیگر در بینالحرمین و در مقابل ضریح حضرت عباس (ع) افتاد. برعکس این سوی میدان و حرم حسین (ع) و اشک و بغض و آه و درد و دلی که تمام نمیشد، در مقابل حرم ابوالفضل العباس (ع) دهانم از هر چیزی بسته میشد و تنها لبخندی روی لبم میآمد، بدون اشک، بدون بغض . آنقدر این حال برایم عجیب بود که با چادر جلوی لبخندم را میگرفتم تا آنهایی که در حال راز و نیازشان بودند، فکر نکنند قصد بدی دارم. تمام حسم این بود که مردی مهربان و پرجذبه آنجا ایستاده بود و مدتهاست همدیگر را میشناسیم و حرفهایمان را به هم گفتهایم.
کربلا در اربعین
حال و هوای زائرانی که مثل من برای اولین بار به آن حیاط و حرم پا میگذاشتند جالب و دیدنی بود. آنهایی که گوشهای کز کرده بودند و اشک میریختند، آنهایی که نیم متری بالا و پایین میپریدند و دستشان را محکم توی سر و سینهشان میکوبیدند، آنهایی که سینهخیز میرفتند و صورتکشان زمین بینالحرمین را پاک میکردند تا به هر کدام از این حرمها برسند و من .... نشستم و رو به روی حرم حضرت عباس (ع)، به «ارغوان» دل سپردم و آرام اشک ریختم. علیرضا قربانی هم فکر نمیکرد با من به این زمین پربلا بیاید اما آمد و اینجا و در حالی که به گنبد طلایی و سرخش خیره مانده بودم، با هم میخواندیم: ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد می گرید ارغوان؛ این چه رازی است که هر بار بهار با عزای دل ما میآید؟ ارغوان ارغوان تو برافراشته باش تو بخوان نغمه ناخوانده من تو بخوان و آهنگهای بعدی آلبوم که انگار همهاش حرفهای من بود: باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز بادهای که در قدح غمگسار توست بارها شنیدهایم که زیارت کربلا با زیارت همه بقاع متبرکه فرق دارد. اگر برای زیارت قبور دیگر باید غسل کرد و عطر زد و با حال خوب رفت، اینجا توصیه شده است که گرسنه و تشنه، غبارگرفته و خسته بدون معطلی به دیدار حرمش بروید. همه اینها درست است اما آنچه من در مورد بسیاری از زائران دیدم بسیار بیشتر از این اوضاع بود. من به جز روزهای راهپیمایی کشورمان در جای دیگری این اجتماع بزرگ و هدفمند را یکجا با هم ندیده بودم و قرار گرفتن در میان این سیل عظیم انسانها که همه از هر مسیری به یک سمت حرکت میکردند، شگفتانگیز بود؛ انسانهایی که اگر تابلوها و پرچمها و سایر نشانههای عاشورا و امام حسین (ع) و برادر بزرگوارش را از آنها میگرفتی، درست همچون آوارگانی بودند که از شهر و دیارشان کوچ کردهاند. درست است که خود این افراد راضی به این آوارگی بودند تا به عشقشان برسند، درست است که در این مسیر، خستگی و بیخوابی و بدندرد و کمردرد و پادرد و ... بود، درست است که در این چند روز بسیاری از زنان و مردان و کودکانی که پا به این راه گذاشتند از نعمت دستشویی و حمام دور بودند، اما در عوض، ساده و صمیمی به عشقشان رسیدند. قطعا زائرانی که با یک کوله سبک یا سنگین، زن یا مرد، تنها یا با خانواده، پا به دشت کربلا که قرنهاست به دشت پربلا معروف است، میگذارند، به خوبی میدانند که شرایط سخت و حتی بسیار سختی خواهد بود. چه اینکه بسیاری از آنها بار اولشان نیست و سالهاست وعده پیادهروی در اربعین دارند. قرنهاست که عزای حسین (ع) در هر سرزمینی بدون هیچ کمکی از دولتها و حکومتها برگزار میشود، قرنهاست که بیرق علمدار کربلا بر زمین نیفتاده و چه در دهه اول محرم و چه در اربعینش چنان مراسم و نذریها و عزاداریهایی برپا میشود که انسان، انگشت به دهان میماند. این عظمت به یمن عشقی که در جان و تن شیعیان است هر روز بزرگتر و عالمگیرتر است و نیازی به بزرگ کردن و تبلیغ ندارد. اگر سالهاست تشکیلات هیئات مذهبی را مردم اداره میکنند، حالا همین مردم به جای چند هزار نفر، میلیونها نفر را اداره میکنند؛ تشکیلات پنهانی که 20 میلیون زائر را در یک نقطه از سرمین کربلا دور هم جمع میکند و در امنیت کامل همه را به نیت پاکشان میرساند. تشکیلاتی عظیم و وصفناپذیر است، همچون قطرههای یک اقیانوس که هر سال خروشانتر میشود؛ تشکیلاتی که قطعا اگر امسال شاهد اشکالاتی هم بود حتما تا سال بعد همه آنها را رصد کرده و جبران میکند. ایسنا - معصومه اصغری انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]
صفحات پیشنهادی
در گفتوگو با فارس فرحناز منافیظاهر در نقش سوسن/توجه به سنتهای گذشته در «همهچیز آنجاست»
در گفتوگو با فارسفرحناز منافیظاهر در نقش سوسن توجه به سنتهای گذشته در همهچیز آنجاست فرحناز منافی ظاهر بازیگر نقش سوسن در سریال همه چیز آنجاست گفت این سریال بر آدب و رسومی تاکید میکند که در حال حاضر در جامعه ما کمرنگ شده است «فرحناز منافی ظاهر» در گفتوگسریال همه چیز آنجاست / قسمت 2
قسمت دوم مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی دیشب 16 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد این سریال در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است منبع شبکه سه دانلود لینک رسریال همه چیز آنجاست / قسمت 3
قسمت دوم مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی دیشب 17 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد این سریال در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است منبع شبکه سه دانلود لینک ردر گفتوگو با فارس افخمی: اکسیژن فیلمنامه «همه چیز آنجاست» همبستگی است
در گفتوگو با فارسافخمی اکسیژن فیلمنامه همه چیز آنجاست همبستگی استمشاور فیلمنامه سریال همه چیز آنجاست گفت این سریال بر ضرورت همبستگی بین اعضای خانواده تاکید دارد آن را مثل اکسیژن برای ادامه حیات میداند و گذشت و فداکاری را راهی برای حفظ همبستگی معرفی میکند علیرضا افخمی مشاعکس های جدید از پشت صحنه سریال «همه چیز آنجاست»
عکس های جدید از پشت صحنه سریال همه چیز آنجاست پشت صحنه سریال همه چیز آنجاست مریم معصومی آشا محرابی حدیث میرامینی ویشکا آسایش الهام حمیدی سام درخشانی مهرانه مهین ترابی سام درخشانیجمشید مشایخیاخبار مرتبط انتقاد مهرانه مهینترابی از شتابزدگی سریال های رمضانمشکلات الهام حمیدی با مادر گفتوگو با فارس عمرانی: «همه چیز آنجاست» بر رابطه والدین با فرزند تاکید دارد
در گفتوگو با فارسعمرانی همه چیز آنجاست بر رابطه والدین با فرزند تاکید داردمحمد عمرانی گفت ما درست از جایی از مفهوم خانواده فاصله گرفتیم که گفتیم باید با فرزند خود دوست باشیم اگرچه دوست بودن با او به معنای صمیمیت خوب است اما حفظ رابطه والدین با فرزند در کنار این دوستی بهتر استهمه چیز آنجاست قرار است سریال خیابان خلوت کنی باشد!
همه چیز آنجاست قرار است سریال خیابان خلوت کنی باشد همه چیز اینجاست داستان زندگی خانواده محسن با بازی محمد عمرانی است که مهرانه مهین ترابی نقش اکرم مادر خانواده را بازی میکند و امین زندگانی در نقش مهدی و الهام حمیدی نیز بازیگر نقش پرستو همسر مهدی است همه چیز آنجاست ازدیشب ۱۵پخش همه چیز آنجاست از شنبه در شبکه سه
پخش همه چیز آنجاست از شنبه در شبکه سه مجموعه تلویزیون همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاه حسینی از روز شنبه ۱۵ آذرماه روانه آنتن شبکه سه سیما می شود به گزارش حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی شبکه سه سیما سریال تلویزیونی همه چیز آنجاست«همه چیز آنجاست» از امشب در شبکه 3
همه چیز آنجاست از امشب در شبکه 3 تاریخ انتشار شنبه 15 آذر 1393 ساعت 06 00 | شماره خبر 1745637721345065980 تعداد بازدید 2 پ پ مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی از امشب ساعت 20 و 45 دقیقه از شبکه سه به نمایش درمیآید و روز بعد ساعت 14 و 30 دقیقهآغاز پخش «همه چیز آنجاست» از امشب/ تصویربرداری بخشهای پایانی
آغاز پخش همه چیز آنجاست از امشب تصویربرداری بخشهای پایانیمجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی از امشب روانه آنتن شبکه سه سیما میشود به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس با آغاز زمان پخش مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست داوود هاشمی تهیه کنسریال همه چیز آنجاست / قسمت 1
مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی از دیشب 15 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد همه چیز آنجاست در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است بازیگران محمد عمرانی مهران«همه چیز آنجاست» سریالی که میخواهد خیابانها را خلوت کند -
مهر گزارش میدهد همه چیز آنجاست سریالی که میخواهد خیابانها را خلوت کند شناسهٔ خبر 2436824 شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶ ۱۴ هنر > رادیو و تلویزیون همه چیز آنجاست از امشب از شبکه سه سیما پخش میشود سریالی که حمایت از تولید ملی در فیلمنامهاش وجود دارد و تهیهکننده آن نوید پخش یکسریال همه چیز آنجاست / قسمت 4
قسمت دوم مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی دیشب 18 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد این سریال در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است منبع شبکه سه دانلود لینک رجدید ترین عکس های مریم معصومی ، بازیگر سریال همه چیز آنجاست
جدید ترین عکس های مریم معصومی بازیگر سریال همه چیز آنجاست مریم معصومی مریم معصومی اخبار مرتبط جدید ترین عکس های مریم معصومی بازیگر سینما و تلویزیونمريم معصومي معجزه را از نزديك ديدم عکس های جدید و متفاوت مریم معصومی جمعه 21 آذر 13سریال همه چیز آنجاست / قسمت 8
قسمت هشتم مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی یکشنبه 23 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد این سریال در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است منبع شبکه سه دانلود لینسریال همه چیز آنجاست / قسمت 9
قسمت نهم مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی دوشنبه 24 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد این سریال در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است منبع شبکه سه دانلود لینکسریال همه چیز آنجاست / قسمت 10
قسمت دهم مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست به کارگردانی شهرام شاهحسینی سه شنبه 25 آذر 93 ساعت 20 45 از شبکه سه به نمایش درآمد این سریال در 50 قسمت به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه سه به نویسندگی فیروز قشقایی و تهیهکنندگی داوود هاشمی ساخته شده است منبع شبکه سه دانلود لین-
گوناگون
پربازدیدترینها