تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نيت مؤمن بهتر از عمل او، و نيت كافر بدتر از عمل اوست و هر كس مطابق نيت خود عمل ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796918168




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از سبزی‌کاری امین‌الملک تا باغ‌های لگدمال شده شِمرون


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۴




260-12.jpg

خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- یادداشت روز حمیدرضا حسینی "اگه من از زادگاهم و برو بچه‌هاش می‌گم بهم ایراد نگیرین. آخه من دلبسته این سرزمینم. تو پایین پاییناش چش به دنیا واکردم. خب ریشه‌ام تو این خاک گیره. تو خاک و خل‌هاش پا به زیمین زدم و قد راس کردم و جون گرفتم. تو مکتب‌خونه‌ش حرف زدن و زندگی کردنو آموختم. قاطی مشتیاش و جوونمرداش لولیدم و سرد و گرم روزگارو مزه‌مزه کردم... تو کوچه پس‌کوچه‌هاش، سر گذراش، زیر بازارچه‌هاش، دور و ور دروازه‌هاش معرفتو یاد گرفتم... پس اگه دست به قلم گرفتم و از اونا گفتم و رو کاغذ ریختم، به خاطر خودشون بود، فقط ادای دین کردم."* این‌ها را مردی می‌گفت که خود را فراتر از تئاتری بودن، پیش پرده‌خوان بودن، رادیویی بودن، دوبلور بودن، کمدین بودن، سینمایی بودن، فوتبالی بودن، پرسپولیسی دو آتشه بودن و... یک «بچه تِرونی» می‌دانست؛ مردی که دیگر میانمان نیست: «مرتضی احمدی» برای او که "بچه سبزی‌کاری امین‌الملک" - محله‌ای میان گمرک و راه‌آهن - بود؛ برای او که پدرش در همان محله سَقَط‌فروشی (خرده فروشی) داشت و پدربزرگش صاحب حجره‌ای در بازار بود؛ برای او که "خیلی از کس و کاراش تو همین ترون زندگی کردن و تک‌تکشون زیر خاکش جا خوش کردن"، تهران فقط یک شهر در گستره جغرافیایی مشخص نبود، بلکه از آن فراتر، زادگاه فرهنگی بود که فضایل بسیاری را در خویش داشت. فضایلی که از نگاه او در دو کلمه خلاصه می‌شد: مَشتی بودن! اگرچه سالیان دراز از عمر طولانی‌اش را در سینما و تلویزیون گذراند، اما آنچه این‌ دو از حال و هوای تهران و اهالی‌اش ترسیم می‌کردند، موجب دلخوری‌اش می‌شد: "سینما و تلویزیون خیلی بلا سر مردم آورده‌اند. مردم تهران این‌طور که اینها نشان می‌دهند نبودند و نیستند. بچه تهران نان حرام نمی‌خورد، چون اعتقاد دارد که نباید این نان را به زن و بچه‌اش بدهد. این تصویر را سازنده فیلم‌های فارسی ارائه کرده‌اند؛ چون مطالعه نمی‌کنند. شما ببینید، سه تا لات را انتخاب می‌کنند، سه تا شاپو سرشان می‌گذارند، یکی یک زنجیر هم دستشان می‌دهند و آنها هم دهن‌شان را باز می‌کنند و هی عربده می‌کشند." بیشتر، فیلم‌هایی از جنس کارهای علی حاتمی را می‌پسندید که بچه محل او بود و حتی "شعبان استخوانی" هزاردستانش هم از فضائل تهرانی بودن، بی‌بهره نبود: " شعبان استخونی، لیچارگو هست ولی هیچ‌کجا حرف زشت نمی‌زند. آدم وِلی هست ولی اهانت‌بار حرف نمی‌زند. به همین دلیل هم مورد توجه همه قرار گرفت." خودش، یک مشتی تمام عیار بود و اگر لازم می‌شد پای حق و حقیقت می‌ایستاد. وقتی در سال 1322 خورشیدی و در 19 سالگی به طور حرفه‌ای وارد تئاتر شد و همزمان در راه‌آهن ایران به کار پرداخت، چندین و چند بار پرده‌خوانی‌های خود در آواز بیات تهران را دستمایه اعتراضات سیاسی و اجتماعی قرار داد که در مواردی همچون اعتراض به وضع نامساعد کارکنان راه‌آهن و افشای تجاوز سربازان آمریکایی به زنان ایرانی تا مرز بازداشت و انفصال از خدمت و حتا تبعید پیش رفت: "من پیش‌پرده‌ای می‌خواندم به اسم حمال بازار؛ با کوله‌پشتی می‌آمدم و می‌خواندم: لفظ حمال نگویم به وزیر و به وکیل/ تا به حمال ستم‌دیده جسارت نکنم. خیلی تند می‌خواندیم." اگرچه دوره اعتراضات تند و تیز سیاسی با کودتای 28 مرداد به سرآمد، اما مرتضی احمدی از راه و روش خود دست نکشید و زبر و زرنگی بچه‌های تهران را به شکل دیگری در کار خود به کار بست. از پس کودتا و هفت سال دوری از زادگاهش – تهران- که با ترک دنیای بازیگری همراه بود، به تلویزیون رفت و خواندن ترانه‌های ضربی و فکاهی را از سرگرفت. ترانه‌هایی که گفته می‌شود تعدادشان از 550 ترانه افزون است و در اغلبشان می‌توان بازتابی از نابه‌سامانی‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در قالب فکاهی مشاهده کرد. این کار تا واپسین سالیان عمر او ادامه داشت. با این همه می‌اندیشید که هنوز کار خود را به پایان نبرده است و به شهری که همه چیزش را مدیون آن بود، به قدر کافی ادای دین نکرده است. آینده شهر را بد می‌دید: " بسیار بد. روز به روز بدتر می‌شود و فرهنگ تهرانی در حال نابودی است.... زندگی در تهران سخت شده... من هم جایی را ندارم بروم، کجا بروم؟ جد در جدم این‌جا به دنیا آمده‌اند. نمی‌توانم تهران را ترک کنم." پس در تهران ماند و برای آخرین کار درخشان خود آستین همت بالا زد. ثمره واپسین سال‌های عمرش که به جبر زمانه با بیماری و رنجوری همراه بود، در قالب دو کتاب به یادگار ماند. یکی "فرهنگ بر و بچه‌های ترون" که واژه‌نامه است از کلمه‌های ویژه، واژه‌ها، اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های تهرانی؛ و دیگری "پرسه در احوال ترون و ترونیا" که با روایتی داستان گونه از تهران قدیم به شرح آداب و رسوم جاری در آن می‌پردازد. کتاب نخست که به یاری حافظه پرقوت او و البته "گپ زدن با بچه‌ محل‌های هم سن و سالش" گرد آمده، کوششی است برای ثبت و ضبط "زبان تهرونی" که " در این شصت هفتاد سال اخیر به همه جا نفوذ کرده .... و شاید صد الی صد و پنجاه سال دیگر جایگزین سایر لهجه‌ها شود، اما خود بچه‌های تهران آن هنگام دیگر نیستند که برپایی امپراتوری زبانشان را جشن بگیرند." در هر دو کتاب، توجه او به لهجه تهرانی و آوانگاری آن درخور تحسین است. عمر بلند مرتضی احمدی سبب شد که او بتواند به عنوان حلقه واسط سه نسل از همشهریانش، بخشی از میراث شهر خود را از گذشته به حال منتقل کند اما شاید این رنج را نیز برایش به همراه آورد که اضمحلال طبیعت و فرهنگ و اجتماع، و در یک کلام زیبایی‌های شهر خود را به چشم ببیند: شخم خوردن محلات قدیمی را؛ لگدکوب شدن باغ‌های شمیران را؛ خشکیدگی نهرها و قنات‌ها را؛ سربرآوردن برج‌ها روی ویرانه‌های خانه پدری را؛ استیلای فرهنگ "شبه شهروندی" بر اهلیت تهرانی را؛ و خیلی چیزهای دیگر را. او ماند تا با حسرت و اندوه ببیند شهری که " تو کوچه پس کوچه‌هاش، سر گذراش، زیر بازارچه‌هاش، دور و ور دروازه‌هاش معرفتو یاد گرفت" جولانگاه قوم بساز و بفروش و تاجر مسلکی شده که نه تهرونی‌اند و نه حتا مشتی! * عبارات داخل گیومه یا از مقدمه کتاب‌های مرحوم مرتضی احمدی درباره تهران است یا از گفت‌وگوی نگارنده با او که دو سال پیش در ماهنامه "سرزمین من" منتشر شد. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن