تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى ندارد و چه بسا شب زنده‏دارى كه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797941355




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقدی بر دیدگاه محمود سریع‌القلم‌ در باب توسعه -


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مقاله؛
نقدی بر دیدگاه محمود سریع‌القلم‌ در باب توسعه

سریع القلم


از نظر سریع‌القلم برای توسعه یک‌سری پیش‌نیازهایی وجود دارد که به نظر می‌رسد مهم‌ترین آنها شناخت عینی و واقعی از جهان و از ایران است. مساله بعدی این است که معیار اثرگذاری در جهان امروز اقتصاد و فناوری است. بنابراین، حتی اگر ما بخواهیم در سیاست جهانی نقش داشته باشیم، باید در اقتصاد و فناوری حرفی برای گفتن داشته باشیم. به گزارش خبرگزاری مهر، توسعه مفهومی پرچالش بوده و از دیرباز تاکنون در باب آن اندیشه‌ها و نظرات متعددی عنوان شده است اما از آنجا که خاستگاه این مفهوم، غربی است محققان و صاحبنظران کشورهای غیرغربی در مواجهه با آن مواضع گوناگونی اتخاذ نموده‌اند. برخی تمامی مبادی حاکم بر آن را می‌پذیرند، عده‌ای آن را کاملاً رد می‌نمایند بعضی هم راه میانه‌ای پیش گرفته و با نقد برخی از مولفه‌های آن و افزودن برخی ملاحظات و متغیرهای موردنظرشان، به کار بستن آن را برای جامعه‌ی خویش می‌پذیرند. محمود سریع‌القلم در زمره‌ کسانی است که در زمینه‌ توسعه، آثاری را تقریر نموده و اخیراً در گفتارها و سخنرانی‌های خویش مواضع شفاف خویش را طرح نموده است. تبیین اینکه در چارچوب مقتضیات و ملاحظات محیطی و ایدئولوژیکی نظام جمهوری اسلامی، در نظرات اخیر ایشان، چه چیزهایی مورد چشم‌پوشی قرار گرفته و کدام نقدهای بر دیدگاه ایشان وارد است محور اصلی نوشتار حاضر را شکل می‌دهد.متن کامل مقاله به این شرح است.مقدمه دکتر محمود سریع‌القلم از جمله نظریه‌پردازانی است که در حوزه‌ی توسعه قلم می‌زند. فوق‌لیسانس و دکتری روابط بین‌الملل را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافت نموده و فارغ‌التحصیل فوق‌دکتری روابط بین‌الملل دانشگاه اوهایو می‌باشند. در حال حاضر هم استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران هستند. می توان گفت دلبستگی نظری ایشان به مبانی مکتب نوسازی امری است روشن که از ابتدا تاکنون بر همان اصرار داشته و همین نسخه را برای درمان عقب ماندگی ایران موثر و شفا بخش می دانند. سریع‌القلم معتقد است مبانی مشترک توسعه‌یافتگی در مناطق مختلف جهان، به‌رغم تفاوت‌های فرهنگی، اقلیمی، نژادی و‌‌… کشورها یکی است و اصولی مانند ضرورت تولید ثروت، رقابت‌پذیری در عرصه اقتصاد و بین‌المللی شدن اصول ثابت توسعه هستند. خط فکری ایشان در ربع قرن گذشته همین بوده است. در آخرین گفتار در گردهمایی مدیران مناطق آزاد و ویژه‌ تجاری بار دیگر به بیان این اصول با ارائه آمارهای جدید پرداخت. این مطلب در سایت شخصی ایشان به طور کامل آورده شده است و همان هم مبنای نقد قرار گرفته است. درا بتدای این نوشته سعی خواهد شد رویکرد کلی ایشان مورد ارزیابی قرار بگیرد و سپس نکاتی چند در خصوص گفتار موردنظر بیان خواهد شد.سه نقد کلی1) سریع‌القلم با وجود همه تناقض ها و نوسانات مختلف در نظریات و دیدگاه‌هایش در یک موضوع همواره ثابت‌قدم مانده و آن اینکه اصول توسعه ثابت و جهانشمول‌اند. این رویکرد ثابت را می توان در کتاب‌های عقل و توسعه‌یافتگی(۱۳۷۲)، عقل و توسعه‌یافتگی (مبانی ثابت پارادایم توسعه)(۱۳۷۶)، عقلانیت و آینده‌ي توسعه‌یافتگی ایران(۱۳۸۰)، ایران و جهانی شدن: چالش‌ها و راه‌حل‌ها( ۱۳۸۴)، فرهنگ سیاسی ایران(۱۳۸۶) و اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار(۱۳۹۰) به خوبی مشاهده کرد. جالب اینکه عناوین برخی از این کتب چندان با هم تفاوت ندارند.  در اینجا مجالی برای نقد مبانی این دیدگاه نیست. دیدگاه‌های ایشان هم از منظر مبانی اسلامی قابل نقد و رد جدی است و هم در چارچوب نظریات مرسوم توسعه و هم از جهت روش توصیف، تعلیل و تبیین گزاره‌ها و شرایط. اساساً بیشترین نقدها بر همین رویکرد توسط صاحبنظران مکاتب مختلف ارائه شده است. در صدر این منتقدان، نظریه‌پردازان مکتب وابستگی قرار دارند. جان کلام انتقادات این مکتب در این است که توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی دو روی یک سکه‌اند و ملل و صاحبنظران توسعه و از جمله ایده‌پردازان مکتب نوسازی یکی از عوامل اصلی توسعه‌نیافتگی و عقب‌ماندگی کشورهای «عقب نگهداشته شده» می‌باشند. یکی از داروهای اصلی  این نسخه‌ي شفابخش برای کشورهای ثروتمند و مرگبار برای ملل فقیر ایده‌ی «اصول ثابت و جهان‌شمول توسعه» است. علاقمندان و صاحبنظران به راحتی می توانند به متون مربوطه مراجعه کنند و انتقادات بنیان کن وارد بر این ادعا را ببینند.2)یکی از ایرادات جدی در نظریات سریع‌القلم، که در کتب مورد اشاره به‌خوبی مشهود است مشخص نکردن نسبت بین اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه است. ایشان غالبا و با قاطعیت مبنای اصلی تحول و زیربنای تحرک جامعه را اقتصاد و تولید ثروت می‌دانند و بر همین اساس معتقدند که سایر بخش‌های نظام اجتماعی را بايستي با توجه به منافع اقتصادی تنظیم کرد و هر جا لازم باشد باید از فرهنگ و سیاست به نفع اقتصاد چشم‌پوشی کرد. اما در بسیاری از موارد همین ادعا را مورد نقض قرار می دهند و نسخه‌هائی ارائه می‌کنند که با این رویکرد منافات دارد. در اصل این ایده اشکالی نیست که یک صاحبنظر، بین اجزاء مختلف جامعه نوعی تعامل و تعاطی ببیند و معتقد باشد عناصر مختلف در هم‌تنیده هستند و نمی‌توان آنها را از هم جدا کرد. اتفاقاً غالب دیدگاه‌های متاخر و متعادل توسعه به سمت همین رویکرد حرکت کرده‌اند اما سریع‌القلم در مبنای تفکرشان در این چارچوب جای نمی‌گیرند. ایشان را می‌توان صاحبنظری اقتصادگرا دانست که گاه بر اهمیت سایر بخش‌ها هم تاکید دارند.3) مسئله‌ي بسیار مهم‌تر و محوری‌تر در این است که سریع‌القلم نکاتی را مکتوم و مستور گذاشته که مبنای تفکر ایشان است. در بیان ایشان مسئله‌ي اخلاق و فرهنگ و معنویت هیچ جایگاهی ندارد. یعنی اساساً مشخص نمی کنند در صورت تعارض بین منافع اقتصادی و مسائل اخلاقی و معنوی در عرصه‌ي بین‌الملل کدام یک را باید معطل گذاشت. اخلاقی هم که ایشان بر آن تاکید دارند اخلاقی است سکولار و مبتنی بر تجارب فردی و برداشت شخصی که البته گاه مویدات تجربی هم دارد و حاوی نکات خوب و راهگشائی هم هست مثل «سی ویژگی انسان عقلانی»، «سی ویژگی انسان مدنی» و «سی ویژگی انسان سیاست‌مدار». این ویژگی‌ها علی‌الظاهر گزاره‌های علمی و عقلانی هستند اما جنس هنجاری و تجویزی آنها نوعی اخلاق هنجاری را سفارش می‌کند. خواهیم دید که در همین گفتار کوتاه نیز این رویکرد ویرانگر و متعارض با مبانی اسلامی، روحی حاکم دارد و پیشنهاد اصلی و راهکار مبنائی ایشان برای پیشرفت ایران بر همین مبنا می‌چرخد.نقد گفتار «حسرت توسعه»در این فرصت به نقد اجمالی برخی از گزاره‌های نویسنده محترم می پردازیم.الف) قدم اول بین‌المللی شدننویسنده در ابتدای سخن‌شان چنین می‌گویند: «در حدود 28 هزار کتاب اقتصادی، سیاسی و اقتصاد سیاسی که در 340 سال گذشته در دنیا چاپ و منتشر شده، یک اصل ثابت قابل‌شناسایی است. اینکه هر کشوری که در دنیا پیشرفت کرده، حتی به معنای کمی کلمه، یک اقدام را مبنا قرار داده و آن «بین‌المللی شدن»  است. در تاریخ چهار قرن توسعه در جهان چه در غرب و چه در آسیا و هم‌اکنون در آفریقا و خاورمیانه هیچ کشوری را سراغ نداریم که پیشرفت کرده باشد اما این پیشرفت بر اساس یک الگوی محلی بنا شده باشد، بلکه تمام کشورها ارتباطات گسترده‌ي بین‌المللی داشته‌اند. به نظر می‌رسد این اصل یک موضوع پیشرفت همگانی است. یک کارخانه یا یک شرکت، یک نویسنده، یک خبرنگار، یک نماینده‌ي مجلس، یک سیاست‌مدار و به‌طور خلاصه هرکسی در هر حرفه و صنعتی که هست در شرایطی می‌تواند ارزیابی منطقی و صحیحی از عملکردش داشته باشد که در مدارهای بین‌المللی فعال باشد. از این‌رو اگر کشور ما می‌خواهد پیشرفت کند باید این اصل محک‌خورده و آزمایش‌شده بین‌المللی را به کار گیرد. اصول توسعه‌یافتگی به زعم من جهانی هستند، جهان‌شمول‌اند و تابع جغرافیا، فرهنگ، تاریخ و ادبیات نیستند. اما الگوهای پیشرفت تابع شرایط بومی و محلی کشورها هستند. نابراین، اصول توسعه‌یافتگی با الگوهای توسعه‌یافتگی متفاوت هستند. امروز در این سخنرانی با آمار و ارقام بحث می‌کنم که کشورها برای پیشرفت نیاز به بین‌المللی شدن دارند».مطلب اول این است که مفاهیم را دقیق تعریف نمی‌کنند یا اساسا تعریف‌ناشده رها می‌کنند. به همین دلیل مدام دچار تناقض و تعارض می شوند. دو مفهوم بنیادین در این جا  بدون ارائه‌ي تعریف دقیق مطرح شده و بر اساس آن ادعاهای درست و نادرستی عرضه شده است. یکی مفهوم «اصل» و دوم «توسعه‌نیافتگی». بر مبنای تفکر توحیدمحور دینی اعتقاد به اصول ثابت معنا و جایگاه دارد اما بر مبنای تفکر اومانیستی و نسبی‌گرای سکولار چگونه می‌توان به اصل آن هم اصل جهان‌شمول معتقد بود. البته با توجه به نگرش‌های لیبرالیستی این امر ممکن است آن هم با فرمول همیشگی و تجربه شده‌ي «چون ما می گوئیم و می خواهیم». به عبارت دیگر هر چیزی که ما می گوئیم و می خواهیم می‌تواند اصل باشد و جهان‌شمول و اگر نگفتیم و نپسندیدیم اصل نیست و بدین ترتیب جهان‌شمول هم نخواهد بود. اصل در برخي فرهنگ‌لغت‌ها به معنی ریشه و بنیاد و اساس است2. در لغت‌نامه‌ي دهخدا اصول به معنی اساس‌ها و بیخ و بن‌ها آمده است.  و همین‌طور به معنی  قواعد، قوانین و پایه‌ها. قواعد و قوانینی که هر علم بر آنها استوار شود. در برابر فروع . بر این اساس یک اصل نمی‌تواند و نباید سست و فروریختنی باشد در این صورت اساساً نمی‌توان و نباید به آن اصل گفت. تمام اصول مورد نظر نویسنده بر پایه ی تفکر نفس محور و خرد محدود و محصور بشری نمی‌توانند اصل باشند.مسئله‌ي دیگر در تعریف توسعه  است. با هر مبنائی بالاخره باید تعریفی از مفهوم توسعه ارائه داد ولو به اجمال. در این گفتار از فحوا و مجموعه مطالب بیان شده می‌توان دریافت که دکتر سریع‌القلم به نوعی تقلیل‌گرائی مشدد دست زده‌اند. در مرحله اول مشخص است تعریف ایشان از توسعه‌ي دنیوی و مادی است. به عبارت دیگر توسعه در محدوده‌ي دنیا و مسائل دنیوی مطرح می شود و به امور اخروی توجهی نمی‌شود یا عامدانه مسکوت گذاشته می‌شود. مسکوت گذاشتن این وجه نیز هوشمندانه است چه بیان آن لاجرم مسئله‌ي حساب و کتاب و اخلاق و خدا و پیغمبر را به میدان می‌آورد. در چنین حالتی نمی‌توان به راحتی از ترجیح منافع اقتصادی و ملی بر امور سیاسی و فرهنگی دم زد.  از طرف دیگر ایشان در ارائه‌ي تعریف جامع از توسعه در همان چارچوب مادی و دنیوی نیز به نوعی تقلیل‌گرائی دست زده‌اند و همه‌ي ابعاد توسعه اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی را به بعد اقتصادی تقلیل داده‌اند.بدتر اینکه توسعه‌ي اقتصادی را هم صرفاً در برخی شاخص‌ها خلاصه کرده‌اند مثل شاخص رشد. نه تخصص بنده (جامعه‌شناسی سیاسی) و نه سریع‌القلم (روابط بین‌الملل) اقتصادی نیست بنابراین قبل از هر چیز باید اصل بحث توسعه‌ي اقتصادی را به اهلش واگذار کنیم. اما مروری اجمالی بر نظریه‌های توسعه اقتصادی نیز مبین تکثر بسیار بالای دیدگاه‌های توسعه و تعارض و تخالف شدید بین بخشی از این تئوری‌ها است. شاخص‌ها نیز متعدد و متکثر است. به عنوان یک مثال ساده در تئوری‌های اخیر اقتصاد توسعه شاخصی به نام تولید ناخالص ملی سبز مطرح شده که بر پایه آن رتبه‌ي کشورها در توسعه‌یافتگی کامل جابجا می‌شود. اقتصاددانان براي برطرف كردن اشكال‌هاي شاخص توليد ملي، پيشنهادهاي اصلاحي همچون اضافه كردن ارزش پولي، نيروي كار داخلي بدون دستمزد، و ارزش پولي معاملات غيرپولي خارج از خانوار و كم كردن استهلاك محيط‌زيست را مطرح كرده‌اند3. از ميان اين پيشنهادها، توجه به استهلاك محيط‌زيست، طرفداران زيادي پيدا كرده است. طرفداران محيط‌زيست، با رهنمون شدن به ارزش محيط‌زيست، شاخص توليد ناخالص داخلي سبز را معرفي كرده‌اند4.ادعا شده که قدم اول در توسعه بین‌المللی شدن است و «هیچ کشوری را سراغ نداریم که پیشرفت کرده باشد اما این پیشرفت بر اساس یک الگوی محلی بنا شده باشد، بلکه تمام کشورها ارتباطات گسترده‌ي بین‌المللی داشته‌اند». اولا چه تضادی بین انتخاب الگوی محلی و داشتن ارتباطات گسترده بین المللی وجود دارد؟ ثانیا اگر ايشان اصل بین‌المللی شدن را همان ارتباطات گسترده‌ي بین‌المللی می‌دانند باید دقیقا تعریفشان از ارتباطات و سطح و کیفیت آن را مشخص کنند. منظور از ارتباط تعامل و تعاطی دو سویه است یا تن دادن به شرایطی است که ممکن است ناشی از قهر و زور هم باشد؟ مجموعه‌ی نگاه ایشان حاکی از تایید رویکرد اخیر است با توجه به اینکه کشورهای قدرتمند نظامی و اقتصادی موردتأیید ایشان چنین شرایطی را به وجود آورده و این نوع روابط را خواهان هستند. ثالثاً این ایده و ادعا توسط تئوری‌های مختلف رد شده است.این ایده اساساً همان ایده‌ي مکتب نوسازی است که در حال حاضر جایگاهی ضعیف دارد. نقدهای جدي وارد شده بر صاحب نظرانی مثل «لرنر» و روستو را ايشان به احتمال زياد دیده‌اند. نمی شود به صورت کلی و بدون مثال و آمار ایده‌های امتحان‌شده را احیا کرد. ژاپن نمونه‌ي بسیار خوبی برای اجرای الگوهای محلی توسعه است و همین‌طور برخی ایالت‌های هندوستان و چین و کره. کتاب مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی روستائی جناب دکتر ازکیا نمونه‌های بسیار خوب و منصفانه‌ای در این خصوص عرضه داشته‌اند. نویسنده‌ي محترم و سایر محققان علاقمند می‌توانند به بخش‌های ابتدائی کتاب مراجعه کنند. تئوری نوسازی مبتنی بر فرضیاتی است که فرجام آن در بین‌المللی شدن است و بین المللی شدن هم معادلی است برای اروپائی و غربی شدن:1. نوسازي يك فرايند مرحله به مرحله است؛ جوامع، نوسازي را از يك مرحله‌ي ابتدايي، ساده و سنتي آغاز كرده و حركت خود را با يك مرحله‌ي پيچيده، مدرن و با ساختارهاي متمايز و افتراق‌يافته به پايان مي‌برند؛2. نوسازي، يك فرايند تجانس‌آفرين است و گرايش به همگرايي در ميان جوامع را افزايش مي‌دهد؛ چنانكه لوي عنوان مي‌كند، هر چه زمان پيش مي‌رود آنها و ما به طور روزافزوني شبيه خواهيم شد. الگوهاي نوسازي به گونه‌اي هستند كه هر چه جوامع نوگراتر شوند بيشتر شبيه يكديگر مي‌شوند.3. نوسازي يك فرايند اروپايي‌شدن است. تلقي اين نظريات چنين است كه چون كشورهاي اروپاي غربي و ايالات متحده پيشرفته‌ترين كشورهاي جهان هستند، ساير كشورها بايد از آنها تقليد كنند.4. نوسازي يك فرايند غيرقابل‌بازگشت است. به عبارت ديگر همين كه كشورهاي جهان سوم در تماس با غرب قرار گيرند ديگر نمي‌توانند از حركت به سوي نوسازي اجتناب ورزند.5. نوسازي يك فرايند رو به پيشرفت است.6. نوسازي يك فرايند طولاني است و يك تغيير تدريجي و تكاملي است نه يك تحول انقلابي.»5بر همین پایه است که آقاي سریع‌القلم اعتقاد دارند : « 95 درصد کشورهای جهان امروز اصول مشترک و اهداف ملی مورد اجماع دارند و اگر استراتژی کلان توسعه‌ي ملی کشوری مانند آفریقای جنوبی مورد مطالعه قرار گیرد، مشاهده می‌شود این کشور همان کارهایی را انجام می‌دهد که کره‌ي جنوبی 40 سال پیش انجام داده است. برزیل امروز همان کارهایی را انجام می‌دهد که 125 سال پیش آلمانی‌ها انجام می‌دادند.» اولاً آیا حقیقتاً آلمان و برزیل و کره مسیر واحدی را در پیش گرفته‌اند؟ و ثانیا اگر هم مسیر واحدی داشته‌اند آیا به نتایج مشترکی هم رسیده‌اند و در وضعیتی مشابه قرار می‌گیرند؟ب) اولین شرط توسعه‌ي ملی پذیرفتن تولید ثروتگفته اند: «اولین شرط توسعه‌ي ملی پذیرفتن تولید ثروت است. ثروت در میان بخشی از اقشار جامعه ما یک واژه‌ي منفی است. به همین دلیل در ابتدا باید کار فرهنگی انجام شود تا جامعه برای این واژه معنای مثبتی قائل شود.»در اینجا نیز منظور از توسعه‌ي ملی مشخص نشده است  و اینکه چه طور یک کشور می تواند ملتزم به لوازم توسعه‌ي «ملی» باشد در عین حال مستحیل در اصول ثابت و جهان‌شمول توسعه به‌خصوص اصل «بین‌المللی‌شدن» نشود. در اينجا باید مشخص شود چه تفاوتی بین «شرط اول» و «قدم اول» وجود دارد و در برنامه‌ریزی‌ها مدیران کشور ابتدا باید بر روی قدم اول(بین‌المللی‌شدن) پافشاری کنند یا دنبال تامین شرط اول«تولید ثروت» باشند؟ مطلب دیگر در همین بخش این است که منظور از تولید ثروت چيست؟ ادعا شده تولید ثروت در میان بخشی از جامعه منفی است. کدام بخش از جامعه و با کدام تعریف و انگیزه و مبنا با تولید ثروت مخالف‌اند؟ آیا این بخش اکثریت جامعه را تشکيل مي‌دهند و باید در خصوص آنها متولیان کار فرهنگی بکنند؟در مردم ممکن است میل به تولید ثروت نباشد به دلایلی مثل تنبلی، راحت طلبی و... اما دلیلی برای نپذیرفتن ثروت در بین بیشتر مردم دیده نمی‌شود. اما اگر منظور، بخش محدودی از جامعه باشد که تولید ثروت را نمی پذیرند باز باید نسبت آن به کل جامعه و نیز جایگاه‌شان مشخص بشود. علی‌القاعده چنین جمعیت محدودی باید جایگاه جدی و اثر گذاری داشته باشد که می‌تواند با وجود در اقلیت بودن بر سر راه توسعه مانع ایجاد کند. بخش یا اکثریت مدیران کشور و نیز اقشاری از علما می‌تواند در این زمره تعریف بشود. در این صورت هم باید مشخص بشود کار فرهنگی در خصوص این افراد چگونه و توسط چه کسانی باید صورت بگیرد.نکته دیگر در نسبت بین «شرط اول» یعنی پذیرفتن تولید ثروت و کار فرهنگی است. شرطی که مشروط به شرایط دیگر باشد قاعدتاً شرط اول نیست. در ادامه‌ي سخن، ايشان استدلال نموده‌اند كه «برای اینکه یک کشور قابل‌‌اعتنا در خاورمیانه باشیم به ثروت نیاز داریم. امروز اگر عربستان برای بسیاری از کشورها تعیین تکلیف می‌کند، یک دلیل عمده‌اش ثروت این کشور است. به همین دلیل است که پادشاه عربستان در هواپیمای خودش در فرودگاه قاهره می‌نشیند، هیات دولت مصر می‌روند داخل هواپیما با او ملاقات می‌کنند و قول 5/2 میلیارد دلار کمک را برای سال 2014 از پادشاه عربستان می‌گیرند.»در اینکه ثروت و قدرت اقتصادی امری است بسیار مهم و اثرگذار در عرصه‌ي بین‌المللی حرفی نیست. بی‌تردید یک راه مهم برای پیشبرد سیاست‌ها، تولید ثروت است. اما در همین جا هم دو مطلب هست: اولا اين موضوع، تعیین‌کننده‌ي نهائی نیست. اتفاقا در همین‌جا می‌توان بین ایران و عربستان مقایسه کرد. اقتدار سیاسی و بین المللی ایران در کشورهای مختلف حتی در ممالک غربی و آسیائی آیا با عربستان قابل‌مقایسه است؟ حتی در حوزه‌ها و کشورهائی مثل مصر که عربستان با ثروت خود اعمال نفوذ می‌کند؟ یا در کشورهائی مثل لبنان، سوریه و عراق که عربستان با ثروت انبوه خود تلاش دارد اوضاع سیاسی را آن‌گونه که می پسندد جهت بدهد.نکته‌ي مهم‌تر در کیفیت اثرگذاری با بهره‌گیری از ثروت است. عربستان با استفاده از همین ثروت افسانه‌ای با همراهی آمریکا بزرگ‌ترین گروه‌های تروریستی دنیا را ايجاد مي كند و کشورهای مختلفی چون سوریه، عراق و لبنان را به خاک و خون می کشد. آیا منشا این نوع استفاده از توسعه‌نیافتگی سیاسی و فرهنگی سران عربستان نیست؟ بسیار جالب است که این عقب‌ماندگی و انحطاط سیاسی در آمریکا و عربستان کاملاً با هم متناسب و سازگار است به همین دلیل در حمایت از گروه‌های تروریستی، ایجاد اختلاف بین کشورهای اسلامی، و حمایت از رژیم گرگ‌صفت و کودک‌کش اسرائیل در جنایات غزه، امارات و عربستان کاملاً با آمریکا همسو حرکت می‌کنند. اگر دولت و جامعه‌ي عربستان از توسعه‌ي سیاسی و فرهنگی لازم برخوردار بود حتماً از ثروت در اختیار خود استفاده‌ي بهتری می‌کرد و الان جایگاه سیاسی و فرهنگی بسیار بالاتر و مطلوب‌تری داشت. در همین جاست که باید در نسبت بین اقتصاد، سیاست و فرهنگ بازبینی و تجدیدنظر کرد و جای شروط اول و دوم و قدمهای اول و بعدی را تغییر داد.ادامه‌ي استدلال آقاي سریع‌القلم در ارائه‌ي ارقام سرمایه گذاری سودآور کشورهای عربی است  و اینکه «در مجموع همسایگان ما در خلیج فارس بیش از دو تریلیون دلار خارج از بودجه‌ي جاری خودشان در کشورهای دیگر سرمایه‌گذاری کرده‌اند».البته ايشان هیچ مطلبی در خصوص  عقب‌ماندگی علمی و تکنولوژیک این کشور ها ارائه ننموده‌اند و اینکه کشوری مثل عربستان با بسته‌ترین سیستم آماری و اطلاعاتی آیا می‌تواند معیار توسعه باشد؟بد نیست توصیف یکی از روزنامه‌نگاران عرب از وضعیت اقتصادی عربستان را ببینیم. عامر محسن روزنامه‌نگار عرب در روزنامه‌ي الاخبار چاپ لبنان در مقاله‌ای تحت عنوان »هدر دادن ثروت قارون و پیمودن راه زوال عربستان سعودی» نوشته است: مشکل اول مردم عربستان این است که کار نمی‌کنند. شاید نتوان باور کرد که بیش از 80 درصد مردم کشور عربستان کار نمی‌کنند که این خود عددی نجومی و شگفت‌انگیز است. به علاوه بخش خصوصی این کشور توسط اشخاص بیگانه اداره می‌شود؛‌ به دیگر سخن اشخاصی که حتی سنگی را بر سنگ دیگر می‌گذارند یا در این کشور فعالیتی انجام می‌دهند از اهالی آن نیستند. با توجه به هدر رفتن ثروت‌های عظیم نفتی در این کشور می‌توان گفت که در صورتی این کشور می‌توانست با این وضعیت به راه خود ادامه دهد که تنها صدهزار نفر جمعیت داشت اما هرگز عقلانی به نظر نمی رسد که کشوری که عدد سکانش بیش از بیست ملیون نفر است بتواند دوام یابد؛ ‌به ویژه اینکه مسئولیت بخش‌های تولید و قسمت‌هاي حیاتی و اساسی را نیز بیگانگان بر عهده دارند که این امر خود به معنای فاجعه است؛‌ یعنی از منظر علم اقتصاد به معنای مصرف‌گرایی و عدم تولید است. تا زمانی که بیگانگان اغلب پست‌ها را در اختیار گرفته‌اند و تمامی شهروندان سعودی به عنوان امرای آنها نیستند،‌ در این میان شهروندان عادی باید چه کار کنند؟مطلب دومی که عامر محسن به آن اشاره دارد هدر دادن انرژی در عربستان است: چنانچه بخواهیم درآمدهای حاصل از نفت در عربستان و ایران را با یکدیگر مقایسه کنیم، می‌بینیم که با وجود آنکه تعداد جمیعت ایران بیش از سه برابر جمیعت عربستان سعودی است،‌اما میزان مصرف سوخت نسبت به عربستان بسیار پایین‌تر است؛‌ به گونه ای که عربستان تنها به دو برابر تولید نفت ایران جهت چرخش سوخت خود نیاز دارد و ولي ميزان مصرف اين كشور از بازار مصرف کشورهای بزرگ صنعتی نظیر آلمان،‌ روسیه،‌ فرانسه و برزیل نیز بیشتر است. در این میان کشورهای اروپایی نظیر ژاپن و اوروپای غربی با وجود ثروت‌های کشورشان و نیز سقف باارزش تولید و اقتصاد، شهروندان خود را مجبور می‌کنند تا از سوخت به طرز صحیح و معتدلي استفاده کنند، به ویژه منابع دولتی که نه سبب سرمایه‌گذاری می‌شود و نه اقتصاد را پربار و غنی می‌سازد. به عنوان مثال در کشور نروژ که یکی از ثروتمدترین کشورهای اروپایی در خصوص ثروت نفت تلقی می‌شود،‌ مالیات بر درآمد و نیز مصرف داخلی به طرز سنگینی بسته می‌شود؛ حال آنکه در عربستان سعودی دقیقا وضعیت عکس آن است زیرا که حکومت مالیاتی علیه مردم اعمال نمی دارد بلکه خدمات رفاهی به شکل رایگان است و چنانچه دولت بخواهد مالیات بر ارزش افزوده را از هزینه های جاری همچون برق و ...بردارد یا اینکه مالیات بر درآمد و مصرف گذارد، اغلب مردم عربستان قادر به تامین آن نخواهند بود و تنها عده‌ای خاص می‌توانند از پس هزینه‌های مالیات برآیند؛ ‌چرا که اغلب مردم درآمد حقوق ماهیانه‌شان کمتر از 1500 دلار است و تنها می‌تواند کمترین نیازهای زندگی آنان را فراهم سازد6. ج) همکاری‌های به هم‌تنیده دولت‌ها، بنگاه‌ها و دانشگاه‌هابه اعتقاد سریع‌القلم:«مساله‌ي بعدی به عنوان اصول مشترک و اهداف ملی در میان 95 درصد از کشورهای جهان، همکاری‌های به هم‌تنیده‌ي دولت‌ها، بنگاه‌ها و دانشگاه‌هاست. امروز در دنیا دیگر دانشگاه‌ها کارهای صرف انتزاعی انجام نمی‌دهند، بلکه به فکر حل مشکلات جاری نهاد دولت و حاکمیت‌شان هستند، به فکر باز کردن گره‌های صنعت‌شان هستند. در این زمینه کره‌ي جنوبی یک نمونه‌ي بسیار موفق است. چینی‌ها 40 سال پیش، عمدتاً در مباحث انتزاعی غرق بودند. دانشکده‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی‌شان مباحث انتزاعی داشتند. اما امروز در چین دانشکده‌های علوم انسانی در ارتباط مستقیم با حزب کمونیست و صنایع چین به فکر حل و فصل مسائل جاری هستند، با آمار و ارقام کار می‌کنند و با صنایع و نهادهای دولتی جلسات مشترک دارند تا مطالعات، تحقیقات، رساله‌های فوق‌لیسانس و دکترایشان در ارتباط با مسائل کشور باشد.» این مطلب درست و دقیقی است که نیازمند تبیین است. یکی از عوامل اصلی انتزاعی‌نگری دانشگاهیان در تقلید صرف از اندیشه های غربی و بی‌توجهی به نیازها و مسائل بومی و محلی است.د) همگرایی منطقه‌ای اقتصادی از نظر ايشان: «سومین اصل مشترک توسعه، همگرایی منطقه‌ای اقتصادی است. مطالعه‌ي مسائل بین‌المللی به ما می‌گوید که امروزه جهانی شدن تبدیل به منطقه‌ای شدن شده است.» این نکته در تناقض با اصل اولیه است. اصل یعنی یک امر ثابت و تغییر ناپذیر. اگر یکی از اصول توسعه بین‌المللی‌شدن است چگونه سومین اصل مشترک یعنی منطقه‌ای شدن، جایگاه می‌یابد. شاید وي بين جهانی‌شدن و بین‌المللی شدن تفاوت ماهوی قائلند که اگر چنین است باید بیشتر توضیح بدهند. در صورتی که این اصل را بپذیریم پیشنهاد ایشان برای پیشبرد آن چیست زمانی که در چند سطر قبل با قاطعیت بیان می‌دارند: «یکی از سوال‌های جدی که ما ایرانیان باید از خودمان بپرسیم این است که کدام کشور علاقه‌مند است ایران پیشرفت کند؟ کدام کشور در همسایگی ایران علاقه‌مند است که درآمد سرانه‌ي ایرانی‌ها به 25 هزار دلار در سال برسد؟ خارج از تعارفات، ایران حتی یک همسایه هم ندارد که علاقه‌مند به پیشرفت این کشور باشد.»این کشورها همان کشورهایی هستند که به یک معنا بین‌المللی شده‌اند اما منطقه‌ای عمل نمی‌کنند. بین‌المللی شدن آنها چیزی جز وابستگی به قدرت‌های جهانی نیست به همین دلیل است که نمی‌توانند و اجازه ندارند منطقه ای عمل کنند یا عمل منطقه‌ای آنها چیزی جز ایجاد جنگ و خونریزی و تفرقه نیست. اگر غیر این است و آقاي سریع‌القلم اطلاعات دیگری دارند بهتر است آنها را براي مخاطبان ارائه نمايند.در ادامه ايشان تأكيد مي‌كنند: «امروزه در اکثر مناطق دنیا منطقه‌گرایی اولویت پیدا کرده است. به عنوان مثال در حال حاضر در آمریکای لاتین همه کشورها بدون استثنا یا مذاکراتی را انجام داده و به نتیجه رسیده‌اند، یا معاهده امضا کرده‌اند یا در حال امضای توافقنامه‌ای هستند که ویزا را بین خودشان بردارند. اگر دقت کنیم می‌بینیم امروز اگر یک شهروند ایرانی بخواهد به آلمان برود به مراتب کارش راحت‌تر است تا اینکه بخواهد به یک کشور عربی سفر کند. این بدان معناست که ما با همسایگان خودمان مسائل بسیار جدی داریم و آن سند چشم‌اندازی که چند سال قبل ترسیم شده، در حال حاضر در مراحل اولیه‌ي اجرای آن هم نیستیم. مساله‌ي بعدی که مشتق از اصل سوم است،‌ حل و فصل سریع اختلافات غیراقتصادی است. امروزه کشورها با هم مذاکره می‌کنند تا هر نوع مساله‌ي مرزی، قومی، مذهبی، سیاسی و امنیتی که بین‌شان وجود دارد، رفع شود. اعتقاد آنها بر این است که اگر کار اقتصادی با هم انجام دهند، بعداً می‌توانند مسائل امنیتی و سیاسی‌شان را هم راحت‌تر حل کنند. به عنوان مثال یک‌سری جزایر در دریای جنوبی چین هستند که بر سر آنها اختلافاتی میان چین و همسایگان آن کشور وجود دارد. این کشورها سال‌ها مذاکره کردند و در آخر به نتیجه‌ای نرسیدند. در این زمینه‌ چینی‌ها پیشنهاد دادند که متنی نوشته شود تا این جزایر به مناطق آزاد تبدیل شود و در آنها کار اقتصادی انجام شود. چینی‌ها از همه فرصت‌هایشان استفاده می‌کنند تا جایی که حتی حل و فصل مسائل امنیتی‌شان را به تعویق می‌اندازند تا بر مسائل جاری اقتصادی متمرکز شوند.» بر اساس نكته‌ي فوق آيا پیشنهاد غیرمستقیم ایشان این است که جزایر سه‌گانه‌ي ايران را هم با همین رویکرد به مناطق آزاد تبدیل کنیم؟!ه) ثبات سیاسی و رضایت‌مندی عامه‌ي مردم در نتیجه حداقل نرخ رشد اقتصادی سه‌درصدی «اصل پنجم در اصول مشترک حکمرانی در دنیای امروز، ثبات سیاسی و رضایتمندی عامه مردم در نتیجه حداقل نرخ رشد اقتصادی سه‌درصدی است. اگر کشوری به دنبال ثبات سیاسی است و می‌خواهد رضایتمندی عامه مردم را داشته باشد، باید یک استراتژی داشته باشد تا نرخ رشد اقتصادی حداقل سه‌درصدی داشته باشد. یعنی لزومی ندارد که در کشور جلساتی در رابطه با مبانی نظری مشروعیت و مشروعیت‌یابی تشکیل دهیم، به جای آن بهتر است سراغ اقتصاد برویم، بهتر است که مسائل درجه یک و دو مردم را در «هرم مازلو» حل کنیم. وقتی که مسائل درجه یک و دو مردم حل شد، خودبه‌خود به مبانی سیاسی حکمرانی هم علاقه‌مند می‌شوند.در آمریکا مطالعه‌ای در رابطه با دانشجویان مالزیایی شده و بر اساس آن اداره مهاجرت آمریکا اعلام کرد حتی یک دانشجوی مالزیایی بعد از فارغ‌التحصیلی در آمریکا نمی‌ماند و همه به مالزی برمی‌گردند. دلیل این موضوع آن نیست که مالزی دارای یک سیستم فوق‌العاده دموکراتیک است، بلکه مالزی انواع و اقسام فرصت‌ها را برای شهروندان خودش فراهم کرده است. نرخ رشد اقتصادی حداقل سه درصد می‌تواند برای یک جامعه رضایتمندی و حتی مشروعیت سیاسی ایجاد کند. بنابراین می‌توان گفت کشورها اگر بخواهند به‌طور دائمی مشروعیت داشته باشند، باید کار اقتصادی کنند.»در اینجا نیز در اصل این ایده مناقشه ای نیست اما در اطلاق آن باید تامل کرد. نمی توان آن را به عنوان یک اصل و قانون قطعی پذیرفت. واقعیت این است که بین رشد اقتصادی و رضایت عمومی رابطه است اما تلازم بین رشد اقتصادی سه درصدی یا بیشتر از آن و مشروعیت سیاسی امری ثابت نشده است و در بسیاری از موارد ضد آن مشاهده شده است. بسیارند کشورهایی که همزمان با رشد اقتصادی نرخ عدم رضایت در آنها هم افزایش یافته و در نهایت با شورش، یا انقلاب اجتماعی روبرو شده اند. در نظریه های جامعه شناسی انقلاب تئوریهای منسجمی در این خصوص ارائه شده از جمله تئوری محرومیت نسبی تدگار، تئوری توقعات فزاینده لوئیس و... گاه رشد اقتصادی بالاست اما محرومیت نسبی در جامعه به دلیل شکاف طبقاتی منجر به نارضایتی می شود همینطور محرومیت نسبی ناشی از مقایسه وضع خود با جوامع دیگر که رسانه های مدرن امکان شکل دهی به این نوع از محرومیت را به خوبی فراهم ساخته اند. برخی تئوریها معتقدند دلیل اصلی سقوط رژیم شاه در رشد اقتصادی بال در دهه پنجاه و رشد توقعات فزاینده جامعه بوده است.از نظر نظريه پردازان محروميت نسبي   علت اصلي پيدايش ستيز و كشمكش و انقلاب خشونت‏بار مدني ، ناشي از شكاف و اختلاف ميان توقعات ارزشي7 با قابليت‏هاي ارزشي جمعي 8 مي ‏دانند. بنابر نقل كوهن، گار توقعات ارزشي را آن دسته از كالاها و شرايط زندگي مي ‏داند كه مردم، خود را به طور موجهي مستحق آن مي ‏بيند. قابليت‏هاي ارزشي نيز اشاره به اموري دارند كه عمدتا در محيط اجتماعي و فيزيكي بايد آن را جستجو كرد: شرايطي كه شانس تصوري مردم را در زمينه‌ی تحصيل يا حفظ ارزش‏هايي تعيين مي‏كنند كه افراد به طور قانوني و مشروع انتظار به دست آوردن آن را دارند9.در واقع، زماني كه مردمي در يك محيط و بستر اجتماعي خاص قانوناً حق استفاده از امكانات خاص را داشته باشند، در عين حال،به هر دليلي از آن محروم شوند، در اين صورت، آنان دست‏ به ستيزخشونت‏بار مدني مي‏زنند. بنابراين، اين ستيز خشونت‏بار ناشي از شكاف ميان خواسته و انتظارات با داشته‌ی آنان است. نظريه‌ی «محروميت نسبي‏» مبتني بر يك اصل روان‏شناسي است: فرضيه‌ی ناكامي ـ پرخاشجويي. ناكامي فرد از چيزي منجر به پرخاشگري وي مي‏شود. برعكس، بروز رفتار پرخاش‌جويانه‌ی فرد همواره مستلزم وجود ناكامي وي است.بنابراين، ميزان رفتار پرخاش‌جويانه مبتني بر ميزان ناكامي است؛ هر چه ميزان ناكامي بيشتر باشد، بروز رفتار پرخاش‌جويانه بيشتر خواهد بود. در سطح كلان و در جامعه نيز اين اصل ثابت است. همان‏گونه كه مردم هنگام ناكامي دست‏به واكنشي پرخاش‌جويانه مي‏زنند، به همان ترتيب، وقوع خشونت و رفتار خشن مدني مستلزم وجود محروميت نسبي در ميان جمعيت‏بسياري از افراد اجتماع است و به همان ميزان كه محروميت نسبي شديدتر باشد، احتمال شدت خشونت مدني بيشتر خواهد بود و در مقابل، خشونت مدني شديد بيانگر وجود محروميت نسبي زياد است10 .از نظر سریع‌القلم «مهم‌ترین منبع مشروعیت‌یابی، کار اقتصادی برای جامعه است. برای اینکه عامه ی مردم در کشور دنبال این نیستند که فیلسوف شوند، بلکه دنبال این هستند که حداقل زندگی را داشته باشند. بنابراین، در این جهان به‌هم‌تنیده‌ی اجتماعی و اقتصادی، اولویت با تولید ثروتی است که حتی زمینه‌های پذیرش فرهنگ دینی و اسلامی و ایرانی را فراهم می‌آورد». باید پرسید برای ادعای فوق استدلال‌های ایشان چیست؟ این نگاه نوعی نگاه مارکسیستی به فرهنگ و سیاست است که بارها توسط اندیشمندان مورد مناقشه قرار گرفته استو)ریل مشترک سیاست و اقتصادبه بیان ایشان «نرخ رشد اقتصادی کره جنوبی در نیم قرن اخیر حداقل 7 درصد بوده و درآمد سرانه‌اش 23 هزار دلار است. ارزش صادرات و واردات این کشور نیز تقریباً 2/1 تریلیون دلار است. این آمار و ارقام نتیجه مجموعه‌ای از سیاست‌گذاری‌ها است و آن سیاست‌گذاری‌ها در یک پروسه‌ی چنددهه‌ای کره جنوبی را به اینجا رسانده است. به این معنا که کل حکمرانی بر مسائل اقتصادی کشور متمرکز شده، در حالی که ما در سیاست خارجی یک ریل و در سیاست‌های اقتصادی یک ریل دیگر داریم. کشوری که سیاست خارجی و سیاست اقتصادی‌اش ریل مشترک نداشته باشد نمی‌تواند در انتظار توسعه‌یافتگی بنشیند. بالاخره در مقطعی بخش‌هایی در حاکمیت باید این مساله را حل کنند و ما نیازی به جلسات و همایش‌ها و کنفرانس‌ها و میزگردهای زیادی نداریم. 140 سال پیش ژاپنی‌ها موضوع اهمیت بخش خصوصی را تدوین و به آن عمل کردند، اما ما هنوز در ایران در این زمینه جلسه می‌گذاریم، در حالی که باید از اینها عبور کرد.»ایده ای است مقبول اما ریل مشترک لازم است پایه ای مقبول و مستحکم داشته باشد. در غیر این صورت شرط مثبت و مهمی که ایشان بیان داشته اند محقق نخواهد شد:«رشد و توسعه‌ی اقتصادی مانند دو امدادی است، به این معنا که مسیری تعیین‌ شده، عده‌ای برای چهار یا هشت سال این مسیر را پیش می‌برند و آن چوب حکمرانی را به نفر بعدی می‌دهند، اما در کشور ما هر چهار سال یا هر هشت سال یک بار، مبانی مدیریت اقتصادی تغییر می‌کند. بالاخره لازم است ما در مقطعی بررسی کنیم که کجا هستیم، می‌خواهیم چه کار کنیم و از تعاریف بنیادی عبور کنیم. تعریف توسعه، رشد، عدالت، آزادی و مسائل دیگر را برای کل حاکمیت تمام کنیم و بعد وارد جزییات شویم. هر دولتی كه مسوولیت اجرایی کشور را بر عهده بگیرد بايد  مسیر را ادامه دهد، نه اینکه مسیر کشور را عوض کند».ز)ریشه‌ی مسائل اقتصادی در سیاستسریع‌القلم با بیان شرایط چند کشور موفق به زعم ایشان از جمله مکزیک تلاش دارند ثابت کنند چگونه اصلاح شرایط سیاسی موجبات توسعه و موفقیت کشورها در عرصه‌ی بین‌المللی را فراهم می سازد. از نظر ایشان ریشه‌ی عدم موفقیت اقتصادی ما  در عرصه‌ی جهانی را باید در رویکرد سیاسی‌مان ببینیم:«بوئینگ و ایرباس پیش‌بینی کرده‌اند که در 20 سال آینده باید 35 هزار هواپیمای مسافربری در دنیا ساخته شود. قیمت این 35 هزار هواپیما 8/4 تریلیون دلار و 35 درصد از تقاضای آن در آسیاست. استعداد قابل توجهی در میان مهندسان و فناوران ایرانی از لحاظ نظری وجود دارد و باید پرسید چرا این استعداد مهندسی در ایران بروز بین‌المللی و منطقه‌ای ندارد. اگر ایران روابط عادی با دنیا داشت، فارغ‌التحصیلان ایرانی می‌توانستند سهم قابل‌توجهی در تولید این هواپیماها داشته باشند. اگر روابط عادی با دنیا داشتیم، شرکت‌های پیمانکاری یا مهندسان ایرانی می‌توانستند نقش مهمی در توسعه‌ی منطقه خلیج فارس داشته باشند. اکنون انواع و اقسام پروژه‌های آب‌رسانی، گازرسانی، برق‌رسانی و مسکن در کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس وجود دارد و ایرانی‌ها به‌طور بالقوه می‌توانند در آنها نقش‌آفرینی کنند. اما نکته اینجاست که بسیاری از گره‌های ما در حوزه‌ی رشد و توسعه‌ی اقتصادی، سیاسی هستند. این در حالی است که به اعتقاد بسیاری از متخصصان خاورمیانه، تنها سرزمینی که در منطقه‌ی خاورمیانه سابقه‌ی تمدنی و عموم مولفه‌های پیشرفت را دارد، ایران است. اما باید پذیرفت بدون ثروت و بدون اینکه شهروندان ایرانی خوب زندگی کنند، ما نمی‌توانیم اولویت‌های خودمان را طراحی کنیم. مشکل متدولوژیک ما در تدوین استراتژی ملی است. ایران اگر بخواهد حرف اول سیاسی را در منطقه بزند باید ثروت ملی داشته باشد. اما اگر نتوان 1000 دلار را از طریق نظام بانکی به‌طور قانونی به خارج منتقل کرد، آیا می‌توان کار پایدار سیاسی برای سال‌ها انجام داد؟ وقتی مشکلات و مسائل مربوط به بانکداری و کشتیرانی و صادرات نفت و گاز حل نشود، آیا می‌توانیم مسائل سیاسی خودمان را در منطقه حل کنیم؟»آقای سریع‌القلم ابتدا عامل عدم موفقیت ما را در نداشتن روابط عادی با دیگران می‌بیند. یعنی مشکل سیاسی منشأ توقف اقتصادی است. و از نظر ایشان هم منشا مشکل ایجاد شده مائیم نه طرف مقابل به همین دلیل ما باید دنبال عادی سازی باشیم. دیگران حتما خط و سیاست‌شان درست است. در ادامه همین مطلب باز به تناقض و جابجائی رابطه‌ی سیاست و اقتصاد می رسیم. در سطور پیشین ادعا می شود باید فعلاً مسائل سیاسی و امنیتی را به خاطر پیشرفت اقتصادی در پرانتز بگذاریم و ادعا می‌شود که اصل در همه جا براقتصاد است اما در اینجا گره اصلی عدم رشد اقتصادی و عدم حضور مهندسان فن‌آور ایرانی در صنایع معتبر بین‌المللی را گره‌های سیاسی می‌دانند؟ و باز در چند سطر پایین تر به مسئله‌یتولید ثروت و نقش یک‌طرفه‌ی آن بر سیاست بر می گردند!!: « ایران اگر بخواهد حرف اول سیاسی را در منطقه بزند باید ثروت ملی داشته باشد».ح)حکمرانان به‌روز و سیاست خارجی آراماز نظر سریع‌القلم:«سیاستمداران ایران باید اطلاعات‌شان را نسبت به دنیا به‌روز کنند. بسیاری از ادبیات ما، ادبیات دوران جنگ سرد است. ما طوری صحبت می‌کنیم که انگار هنوز رقابت آمریکا و شوروی در دنیا برقرار است. در حالی که دنیا متحول شده است. هر چند نقش آمریکا در جهان کم شده، اما این کشور در منطقه‌ی خاورمیانه همچنان نقش اول را دارد. اگر کشور ما برای یک استراتژی 10 ساله برنامه‌ریزی کند و آرامش سیاسی با محیط بیرونی ایجاد شود و همه ی سیاستمداران، کارآفرینان و دانشمندان ایرانی بدانند در کدام جاده می‌خواهیم حرکت کنیم، آسیا برای ما اهمیت پیدا می‌کند. آن وقت است که ما در بسیاری از بازارهای آسیایی دنبال سهم بازار می‌گردیم. البته همه‌ی اینها مشروط به این است که حوزه‌ی سیاست خارجی ایران به یک حوزه‌ی آرام تبدیل شود».سئوال اینجاست که آیا ما منشا نا آرامی هستیم و باید آن را برگردانیم. با چه تعریف و منطقی؟ آیا عامل ناآرامی و تنش و ترور و خونرزیزی و لشگرکشی در دنیا مائیم؟ مائیم عراق را به خاک و خون کشیده ایم و پس از ویران‌سازی این کشور و رشد دادن گروه‌های بمب‌گذار، داعشی‌های خونریز را پرورش داده‌ایم؟ مائیم که افغانستان را به کانون تولید و تکثیر القاعده و طالبان مبدل کرده‌ایم؟ مائیم که در پاکستان و آذربایجان تنش ایجاد می‌کنیم؟ نکند چون ما همسایه‌ی این کشورها هستیم مقصر اصلی جنگ و خونریزی و ناآرامی هستیم. پیشنهاد آقای سریع‌القلم برای آرام شدن وضع عراق و افغانستان چیست؟کافی است ایشان تنها لیست کوچکی از عوامل تنش و ناآرامی ایجادشده توسط آمریکا و علیه ایران و همسایگان ایران که در زیر آمده را در ذهن خویش تداعی نمایند:1. در 19 اگوست 1953 سازمان سیا کودتایی را علیه دولت «مصدق» به راه می‌اندازد که به کودتای 25 مرداد در ایران معروف است. طراح و برنامه‌ریز این کودتای آمریکایی کسی نبود جز «کیم روزولت»، نوه‌ی «تئودور روزولت» که طی سال‌های 1901 تا 1909 میلادی ریاست جمهوری آمریکا را برعهده داشت.2. در 12 نوامبر 1979 آمریکا دارایی‌های ایران در بانک‌های خود را توقیف می‌‌کند تا به این وسیله انقلاب اسلامی در این کشور را تحت فشار و محاصره قرار دهد.3. در 13 دسامبر 1979 دولت آمریکا اقدام به تبعید دیپلمات‌های ایرانی از این کشور کرد.4. در 25 آوریل 1980 مجموعه‌ی آمریکایی «دلتا» متشکل از نیروهای ویژه‌ی آمریکایی به بهانه‌ی آزادی گروگان‌های آمریکایی که در سفارت آمریکا در تهران بازداشت شده بودند، به خاک ایران تجاوز کردند.5. در 18 آوریل 1988 ناوهای جنگی آمریکا دو سکوی نفتی ایران در جنوب خلیج فارس را هدف قرار داده و 3 ناو جنگی را غرق و به دو ناوچه هم خساراتی وارد کردند.6. در 3 جولای 1988 یکی از ناوهای ناوگان نیروی دریایی مستقر در خلیج فارس یک فروند هواپیمای مسافربری ایرانی را هدف قرار داده و موجب کشته شدن همه 298 مسافر این هواپیما شد7. تلاش برای براندازی جمهوری اسلامی با اشکال مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به عنوان مثال حمایت تام و تمام از فتنه‌ی 88 و نیز حمایت کامل از منافقین و مخالفین جمهوری اسلامی در هر لباسی و با هر ایده و اعتقادی.8. از 17  ژانویه تا 28 فوریه 1991 نظامیان آمریکایی ضمن حمله‌ی نظامی به عراق و اشغال این کشور بیش از 8.437 واحد مسکونی و 157 پل و خط آهن و 130 ایستگاه اصلی و فرعی تولید برق و 249 مهد کودک و 139 مرکز رفاه اجتماعی و 100 بیمارستان و مرکز بهداشتی و 1708 مدرسه ابتدایی را نابود کرده و از بین بردند.9. در اگوست سال 1996 «بیل کلینتون»، رئیس جمهور وقت آمریکا قانون اعمال مجازات علیه ایران و لیبی را به امضا رساند که کنگره‌ی این کشور آن را تصویب کرده بود و به قانون «داماتو» معروف شد. هدف این قانون تحمیل مجازات سالیانه بیش از 40 میلیون دلار بر شرکت‌های نفتی خارجی بود که اقدام به سرمایه‌گذاری در ایران و لیبی می‌کردند10. در سال 1996 آمریکا صندوقی با بودجه‌ی اولیه 20 میلیون دلار برای متزلزل کردن و تضعیف نظام اسلامی در ایران تاسیس و دایر می‌کند.11. در 28 سپتامبر 1997 دولت عراق اعلام کرد، به دلیل کمبود کمک‌های پزشکی از زمان تحریم‌های اعمال شده علیه این کشور توسط آمریکا بیش از 1.2 میلیون نفر در عراق جان خود را از دست دادند.12. در دوم نوامبر سال 2000 گزارشی ارائه می‌شود که در آن فاش می‌کند که آمریکا در سال 1991 در بمباران عراق از بمب‌هایی حاوی اورانیوم غنی شده استفاده کرده است که موجب آلوده شدن محیط زیست این کشور به اورانیوم شده است.ط)توجه به تحولات بین‌المللیدر ادامه سریع‌القلم تلاش دارد ثابت کند که دنیا متحول شده و ما همچنان متوقف مانده‌ایم و برای همین امر چند مثال از پیشرفت برخی کشورهای همسایه می‌آورد: «نرخ رشد اقتصادی جمهوری آذربایجان به عنوان یکی از همسایگان شمالی ایران، 28 درصد است. این کشور با تمام هفت خواهران نفتی در ارتباط است. وقتی اطلاعات بین‌المللی وجود داشته باشد، می‌توان متوجه بود که همسایگان کشور چه می‌کنند و بر این اساس برای آینده‌ی کشور فکر کرد.». بر این اساس تحلیل آقای سریع‌القلم در خصوص وضعیت افغانستان، پاکستان و عراق چگونه است؟از نظر ایشان «در تحولات بین‌المللی، اصلاحات گسترده در آسیاست. کارآمد بودن بوروکراسی، ترویج قوه‌ی قضائیه مستقل، شفافیت گسترده، مقررات دقیق، کم و ساده از مواردی است که در آسیا در حال انجام است. یکی از نکات جالب که از نظر تئوریک هم اثبات شده این است که کشورهای در حال رشد دنیا دنبال این نیستند که دموکراسی به وجود بیاورند، بلکه می‌گویند دموکراسی نتیجه‌ی توسعه‌ی اقتصادی است. در استراتژی ملی کشورهای آسیایی، موضوع اقتصاد در صدر قرار دارد. این کشورها معتقدند وقتی ثروت پیدا شد، طبقه متوسط را بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌کنیم تا به ثبات برسیم و آنگاه خودبه‌خود الفبای مشارکت سیا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن