واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روحانی شهیداحمد صالحی
جاذبه خاک بر ماندن میخواند و آن عهد باطنی، به رفتن. عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن و این هر دو را خدا آفریده است تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عشق و عقل معنا شود. آری، عاشقان دلباخته کوی یار سر به سودای معشوق خم کرده و جان را به قربانی فرستادهاند و یکی از این شیفتگان عشق شهید احمد صالحی بود که در سال 1346در یک خانواده متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش به اتمام رسانید. در زمان تحصیل به عنوان دانشآموزی ممتاز و با استعداد مورد توجه و علاقه معلمان ودوستانش بود، اما جان پر تاب و تب احمد شیفته کلامی نورانی بود تا خود را در این چشمه فیاض به کلام و گفتار مروجین دین شستشو دهد. به همین دلیل دل به مدرسه عشق یعنی حوزه علمیه بست و پای به عرصه طلبگی نهاد و مدت هفت سال در حوزه علمیه نجفآباد پوست و استخوانش ذوب انوار آسمانی شد. با اوجگیری جنگ تحمیلی و هجوم ناجوانمردانه دشمن دیگر توان ماندنش نبود هیچ چیز و هیچکس نمیتوانست او را از رفتن باز دارد. او راهی دیار عشق و حماسه شد. میخواست به آنهایی که سر به زیر پای خود میگذارند تا دستانشان به خورشید رسد و به خیل سینه چاکان همیشه پاک بپیوندد. به یارانی که در بند «بودن» نیستند، به آنهایی که بدن را میزبان ترکشهای داغ داغ نمودند. او آرزو داشت که به آنجا رود که شبهایش عطر آگین است. به آنجایی که شب همه شب چشمان ماه را نوازش دهد و روز همه روز با گلهای سرخ، زخم را بر پرده پیکرش ترکش کوب کند. آرزویش این بود که به سرزمینی قدم بگذارد که به کبوتران حرم نزدیکتر است. او دلش میخواست تا شیوه پرواز نمودن سبکبارانه را بیاموزد و چه زیبا آموخت روش پریدن را. سرانجام پس از چندینبار رفتن به جبههها، آخرین بار در تاریخ 10/12/1365 در کربلای 5 به لقای دوست شتافت. ای شلمچه! از امانتهای سبزت خوب مراقبت کن. علفهای هرزی را که بر گردشان میروید وجین کن تا دامنت پر از گل بماند، گلهای سرخ، لاله و ...... و گلستانت همواره معطر باشد به بوی خون، بوی ایمان و اعتقاد. آنها جگرگوشههای امامند که حسین(ع) و فاطمه(س) شبها به دیدنشان میآیند، آنها که در خاک تو بر زمین افتادند آرزوهای آینده و پیامبران اسلام بودند و دلایل محکم خدا بر ملائک. آری، آنهارفتند و اما یادشان همواره در دل هر حقیقتجو پاینده است. گلبرگی از وصیتنامهسخن گفتن برای ملت شهید پرور به عنوان وصیتنامه شخصی که هنوز از جهاد اکبر فارق نشده و به جهاد اصغر مشغول گشته است، سخت و مشکل است و باید که کاتب، خود، پاک گردیده باشد تا شاید سخن او در دل افراد جای بگیرد و إلا بسی مکافات است و بساگر سرنوشت نهایی ما این است که بمیریم و این بدنهای ما برای مردن آفریده شده است،پس کشته شدن انسان در راه خداوند، بهترین مردنها می باشد. نوشته حسن رضایی برگرفته از پرونده شهید
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 367]