تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه مؤمن بيمار شود سپس خداوند شفايش دهد، آن بيمارى كفّاره گناهان گذشته و پندى بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797906156




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

این گزارش عکس ندارد اما تاسف چرا ...


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: این گزارش عکس ندارد اما تاسف چرا ...

این گزارش عکس ندارد اما تاسف چرا ...

بچه‌هایی که میانگین سنشان به 15 نمی‌رسد، ولی هر کدام سرقفلی خودشان را در خیابان‌های شهر دارند، گاری خودشان را اگر داشته باشند که نانشان توی روغن است








صبح و ظهر و شب ندارد؛ این بچه‌ها همیشه در خیابان هستند؛ نه این که همه‌شان همیشه در خیابان باشند، نه، اما باز هم خیابان از آنها خالی نمی‌شود. این گوشه‌ای از صنعت پردرآمد «آشغال جمع‌کنی» است.بچه‌هایی که میانگین سنشان به 15 نمی‌رسد، ولی هر کدام سرقفلی خودشان را در خیابان‌های شهر دارند، گاری خودشان را اگر داشته باشند که «نانشان توی روغن است»، اگر نه، هر کسی صبح که بیدار می‌شود با همان کیسه بزرگی که معمولاً از الیاف پلاستیک است، معمولاً جای دست رویشان مانده، معمولاً گوشه و کنارشان خورده و ساییده شده، راه می‌افتد که برود سر کار.این بچه‌ها اگر برای یک خریدار مشخص کار کنند، اگر منطقه‌ای که می‌روند در آن کار کنند دور باشد، اگر تعدادشان بیشتر از دو - سه نفر باشد، اگر صاحب کارشان ماشین داشته باشد، آن وقت همه‌شان، با کیسه‌های سپید نایلونی یک شکل، سر صبح جمع می‌شوند سر قرار، صاحب کارشان با وانت سپیدش آن‌ها را می‌رساند، مقصد این گروه پنج نفری که همراهشان شدم، محله میرداماد تهران است، سطل آشغال‌های تمام خیابان میرداماد و خیابان‌های فرعی‌اش، صبح تا ظهر در اختیار این پسربچه‌هاست.کار را با هم تقسیم می‌کنند، پخش می‌شوند، گاهی دو نفری، خیابان‌های فرعی را می‌گردند، یکی سمت پلاک‌های زوج، یکی سمت پلاک‌های چپ، تک‌تک سطل‌های بزرگ زباله را می‌گردند، چه می‌خواهند؟ نه لباس کهنه و نه کاغذ، بطری‌های نوشابه و ظرف‌های پلاستیکی را جدا می‌کنند و ظرف‌های فلزی را هم جدا. اگر کیسه‌های نان خشک را هم ببینند برمی‌دارند و آن‌قدر سطل‌های آبی و سیاه را می‌گردند تا ظهر کیسه‌هایی که معمولاً از قدشان هم بلندتر است، کاملاً پر شود و وانت پیکان سفیدی که صبح با آن تا اینجا آمده‌اند، برگردد دور میدانی که محل قرارشان است. کیسه‌ها را بار وانت کند و بچه‌ها را هم؛ برمی‌گردند.بعضی‌هایشان بعدازظهر می‌روند مدرسه، بعضی‌های دیگر روز را می‌گذرانند تا فردا شود و برگردند، بعضی‌ها هم عصر دوباره برمی‌گردند توی خیابان، همان طرف‌های خانه خودشان. با گاری یا بدون آن فرقی نمی‌کند. برمی‌گردند که پول بیشتری در بیاورند.می‌گویند تهران این‌طور است، پول روی زمینش ریخته، فقط باید خم شد و جمعش کرد. این بچه‌ها هم همین کار را می‌کنند؛ خم می‌شوند، منتها توی سطل‌های زباله و پول هم درمی‌آورند. زباله‌های خشک را کیلویی 500 تومان می‌فروشند. می‌گویند می‌شود روزی 20 - 30 هزار تومان. اگر هر روز هفته را کار کرده باشند، جمعه‌ها دیگر توی شهر نمی‌چرخند: «کارگاه‌ها جمعه تعطیل می‌کنند، ما هم فوتبال بازی می‌کنیم»کارگاه‌ها، همان جاهایی هستند که این زباله‌های خشک را از بچه‌ها می‌خرند و ماشین‌های بازیافت پلاستیک دارند که زندگی‌شان را با آن‌ها می‌گذرانند. کارشان غیر رسمی است.می‌خواهم از بچه‌ها عکس بگیرم. به هرکدامشان که می‌رسم ،می‌گوید: «دوست ندارم عکسم را بگیری.» با این حال خوشحال و خندانند، همدیگر را با سوت صدا می‌زنند و برای گفتن اینکه چه‌کار می‌کنند، کی بیرون می‌زنند و کی برمی‌گردند، حرف را از هم می‌دزدند. قبل از حرف زدن مدام می‌گویند «خانم اجازه؟!»: «همین که کاری داشته باشیم، خوبه»، «با خنده: من که صبح‌ها با لگد مامانم بیدار می‌شم»، «ما همه‌اش دستامون سیاهه،‌ کتابامون سیاه می‌شه»،‌« وقت نمی‌کنیم بریم خونه لباس عوض کنیم، همینجوری می‌ریم مدرسه»، «فوتبال خوبه، عصرها با بچه‌ها گاهی بازی می‌کنیم»، «نصف روز بیشتر کار نمی‌کنیم، پنجشنبه و جمعه هم کار نمی‌کنیم، ولی باز از بابا و مامانمون بیشتر کار می‌کنیم»، «کیسه‌هامون رو می‌کشن، بعد آخر هفته یا آخر ماه پولش رو به بابامون می‌دن»، «اگه گاری داشتیم برا خودمون کار می‌کردیم، دیگه هر وقت دلمون می‌خواست» و ...اما چیزهای دیگری هم هست که به هم نزدیکشان می‌کند. توی یکی از همین خیابان‌ها، وقتی یک بطری نوشابه خانواده را که تا نیمه پر بود، از توی سطل آبی زباله درآوردند، سه تایی ایستادند و نوشابه را جرعه جرعه تقسیم کردند، بعد هم بطری سهم کسی شد که آن را پیدا کرده بود.قد بعضی از این بچه‌ها هنوز از سطل آشغال‌ها کوتاه‌تر است، باید از آن آویزان شوند و تا کمر در آن فرو بروند تا چیزی گیرشان بیاید، از توی سطل‌های آشغال غذا برنمی‌دارند، اما اگر چشمشان به لباسی، یا کیفی که قابل استفاده باشد بیفتد، برش می‌دارند، «بالاخره شاید به درد یک کسی بخورد.»یک چیزهایی هم هست که اذیتشان می‌کند. بوی غذای فاسد و آشغال‌های گندیده یا کثیفی ته‌مانده میوه‌ها و آشغال‌هایی که گربه کیسه‌شان را پاره کرده دیگر آزارشان نمی‌دهد. می‌گویند: «عادت کرده‌ایم». مایه اذیت شدن چیز دیگریست، یکی از این بچه‌ها که اسمش محسن است و دوازده ساله، می‌گوید:«مامان‌های بچه‌ها، بچه‌هایشان را می‌ترسونن، اگر بچه‌شون توی خیابون گریه کنه، منو با دست نشون می‌دن و میگن می‌دم نمکی ببردت!، بچه‌ها از ما می‌ترسن، بعد بچه‌هایی که ما رو توی خیابون می‌بینن فرار می‌کنن، می‌دوند اون طرف خیابون.»فقط بچه‌ها نیستند که توی خیابان‌ها آشغال جمع می‌کنند، آفتاب که می‌افتد، آشغال جمع‌کن‌هایی که شب‌کارند هم به خیابان می‌آیند، کمتر با گاری، بیشتر با کیسه‌های روی دوش، مردان جوان و میانسال، یکی‌شان که غذایی تعارفی گرم را هم رد می‌کند، می‌گوید: «گرسنه نیستم، سر کارم!» آن وقت زود دور می‌شود تا مجبور نشود به سوال دیگری جواب بدهد و در کوچه‌ای گم می‌شود.آن‌هایی که شب کار می‌کنند هم همان چیزهایی را برمی‌دارند که بچه‌ها صبح تا شب جمع می‌کنند، اما شانس با آشغال جمع‌کن‌ها یار است که سطل آشغال‌ها همیشه پر هستند، ظاهراً ماشین‌های شهرداری چندان هم سر موقع سطل‌های آشغال را خالی نمی‌کنند و تازه مردم هم تمام طول روز و شب مشغول تولید زباله‌اند.سازمان مدیریت پسماند شهرداری تهران می‌گوید هر شهروند تهرانی بطور متوسط سالانه شش برابر وزن خود زباله تولید می‌کند. متوسط سرانه زباله تولید شده در شهر تهران 320 کیلوگرم در سال و ارزش روزانه زباله تولید شده در آن 180 میلیون تومان است.سرانه تولید روزانه زباله در جهان 250 تا 300 گرم است. این عدد در ایران 600 گرم و در شمال تهران 1200 گرم است. سرانه تولید زباله در مناطق مختلف شهرداری تهران طی یک دوره یک ساله به ازای هر نفر از 21 کیلوگرم در مناطق شهر تهران تا 883 کیلوگرم در منطقه 20 بوده است. زباله تولید شده در شمال شهر تهران طبق مطالعات انجام شده حداقل دو برابر میانگین آن در سطح کشور و چهار برابر استاندارد جهانی است.راست می‌گویند، پول در تهران ریخته است، برای بعضی‌ها روی زمین، برای بعضی‌ها هم توی سطل‌های زباله.این گزارش عکس ندارد، و این اصلاً حرف کمی نیست. فاطمه کریمخان




1393/09/01





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن