تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 10 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حقّ فرزند بر پدر ، آن است كه نام خوب بر او بگذارد و او را خوب تربيت كند و قرآن به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793459060




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پرسش و پاسخ درباره ی قمه زني (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پرسش و پاسخ درباره ی قمه زني (1)
پرسش و پاسخ درباره ی قمه زني (1) ( 25 پرسش و پاسخ از علما و صاحب نظران درباره ی سؤالات رایج در موضوع قمه زنی )در اين فصل سعي شده از ميان بيانات حضرات علما و کارشناسان در اين مبحث، در قالب پرسش و پاسخ، به تبيين ديدگاه هاي علمي موجود بپردازيم، لذا برخي از پاسخ هاي ارائه شده از متن سخنراني ها يا مقالات اين بزرگواران گزينش شده و الزاماً در جوابِ سوال مورد نظر، بيان نشده است؛ اما دقّت لازم به عمل آمده که سؤال ها دقيقاً در همان جهتي طرح شود که مدّنظر نويسنده بوده است. از ميان صاحب نظراني که از ديدگاه هاي آنان در اين فصل استفاده شده، مي توان به اين افراد اشاره کرد: حضرت آيت الله جوادي آملي، استاد شهيد مرتضي مطهري، حضرت آيت الله العظمي مظاهري،حضرت آيت الله محمد هادي معرفت، حجت الاسلام والمسلمين استاد فاطمي نيا، علامه سيد محسن امين عاملي، حجت الاسلام محسن قرائتي و ...• در روايات بسياري تأسيس مجالس عزاي حسيني به اهل بيت (ع) نسبت داده شده است روش و سيره ي آن بزرگواران در عزاداري چه بوده است؟ يا در توصيه هاي آن حضرات، به چه روشي براي عزاداري اشاره شده است؟* آنچه در روايات متواتر از ائمه معصومين به ما رسيده و در منابع معتبر روايي آمده، توصيه به برگزاري مجالس عزا، گريه، مرثيه سرايي و جزع و بي تابي در مصيبت اهل بيت هدي (ع) است؛ (102) مثل آنچه از امام رضا (ع)، در توصيف سيره ي امام کاظم (ع) در ايام عزاي سالار شهيدان، روايت شده است امام رضا (ع) فرمودند: ... همانا روزِ حسين (عاشوراء) مژه هاي ما را از شدت گريستن مجروح ساخت و اشک هايمان را جاري کرد و عزيز ما را در سرزمين گرفتاري و بلا، ذليل کرد و ما را تا روز واپسين، ميراث دار گرفتاري و بلا نمود؛ پس بر مثل حسين، گريه کنندگان بايد گريه کنند، چراکه گريه بر او گناهان کبيره را از بين مي برد. سپس فرمودند: زماني که محرم وارد مي شد، پدرم ديگر نمي خنديد و پيوسته محزون بود تا اينکه ده روز سپري مي شد. زماني که روز دهم مي رسيد، آن روز، روز مصيبت و حزن وگريه اش بود و مي فرمود: اي همان روزي است که حسين (ع) در آن کشته شده است. (103)مي بينيم، با اينکه آن حضرت در مقام بيان شدت تأثر امام کاظم (ع) در عزاي اباعبدالله الحسين (ع) هستند، اما اشاره به عملي غير از گريه، حزن و ماتم و مصيبت زدگي نکرده اند. • بر سر و سينه زدن که الآن يکي از شيوه هاي رايج عزاداري است، چطور؟ * دست بر سر زدن، به نوعي نشانه ي عزاداري است؛ شما بارها ديده ايد، کساني که مصيبتي برايشان پيش مي آيد، بر سر و سينه ي خود مي کوبند. اين نشانه ي عزاداريِ معمولي است. (104)• خوب شايد بشود قمه زني را هم مصداق جزع در ماتم امام حسين (ع) دانست. * جزع در موارد متعددي از روايات ما وارد شده است، ابتدا چند نمونه را ملاحظه کنيد: از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: براي بنده ي خدا، گريه و بي تابي وجزع نمودن براي هر مصيبتي، مکروه است به جز گريه و ناله و بي تابي در مصيبت حسين بن علي (ع)، پس به درستي که او، به واسطه اين کار مأجور است. (105)در روايت ديگري، اميرالمومنين (ع) در هنگام غسل پيکر مطهر رسول خدا (ص) مي فرمايند: اگر به شکيبايي امر نمي کردي و از بي تابي نهي نمي فرمودي، آن قدر اشک مي ريختم تا اشک هايم تمام شود و اين درد جانکاه هميشه در من مي ماند، و اندوهم جاودانه مي شد. (106)از امام صادق (ع) نيز نقل شده که در حال مناجات با خداوند متعال مي فرمودند: اي کسي که ما را به کرامت و جانشيني پيامبر (ص) مخصوص کرده و وعده شفاعت داده و علم آنچه را بود و آنچه هست، به ما داده اي و دلهاي برخي مردم را به سوي ما سوق داده اي! برادرانم و کساني را که به زيارت قبر حسين (ع) مي روند، ببخش! ... بر آن چشماني را که به ترحّم بر ما، گريه کردند، رحم کن؛ و بر آن دلهايي که جزع کردند و براي ما آتش گرفتند و بر آن ضجه هايي که براي ما بلند مي شود، رحمت نازل نما! ... (107)حتي تعريف و مصداق جزع را نيز مي توان از رواياتي که در اين باب وارد شده تشخيص داد. به عنوان مثال در روايتي که از مسمع بن عبدالملک نقل شده که مي گويد:روزي امام صادق (ع) به من فرمود: هيچ مي شود که حسين (ع) را ياد کني و آنچه را بر او روا شده، متذکّر شوي؟ عرض کردم: بله. فرمود: آيا جزع مي کني؟ عرض کردم: آري به خدا قسم! و اشک مي ريزم به گونه اي که نزديکان من اثر آن را در من مي بينند و دست از غذا مي کشم تا اثر آن در سيماي من ديده شود. امام (ع) فرمود: خدا رحمتت کند و اجر گريه هايت را بدهد! بدان که تو از زمره کساني هستي که اهل جزع کردن بر ما هستند و از کساني هستي که در شادي ما مسرور و در غم و ماتم ما محزون هستند. (108)اين تعبير از امام (ع) بدان معناست که جزع مورد نظر امام (ع)، گريه کردن و اندوهگين شدن و بي تابي براي اهل بيت (ع) است و اصحاب ايشان نيز همين معنا را از آن مي فهميدند. • بعضي از طرفداران قمه زني و رفتارهاي مشابه آن، رواياتي که در آن به لطمه زدن برخي از زنان مصيبت ديده ي کربلا اشاره شده، استناد مي کنند و آن را دليل مجاز بودن عمل خود مي دانند. * روايت مورد اشاره ي آنان روايت خالد بن سدير است؛ متن کاملِ آن بدين شرح است:ابن سدير نقل مي کند که از امام صادق (ع) در مورد مردي سؤال کردم که لباسش را براي پدر و يا مادر و يا برادرش و يا يکي از نزديکانش پاره کرده است. آيا اين عمل او مجاز است؟ امام فرمودند: پاره کردن لباس اشکالي ندارد؛ موسي براي هارون پيراهن پاره کرد. البته پدر براي فرزند و مرد براي زنش نمي تواند پيراهن پاره کند. اما زن مي تواند در عزاي شوهرش لباسش را پاره کند و اگر پدر در مرگ فرزندش و مرد در مرگ همسرش چنين کرد، کفاره آن، کفاره ي شکستن قسم است و نماز اين دو، مادامي که کفاره را نداده باشند، پذيرفته نيست. زماني که زن به صورت خود چنگ بزند و يا موهايش را ببُرد و يا بکَند، در اين صورت براي بريدن مو بايد غلامي را آزاد کند، يا دو ماه پشت سر هم روزه بگيرد يا شصت فقير را غذا بدهد. در صورتي که صورتش را خراش بدهد و خون خارج شود و همين طور در کندن مو، کفاره ي شکستن قسم است. اما اگر کسي لطم کند، بايد استغفار کند؛ ولي کفاره ندارد. و به راستي، زنان بني هاشم (فاطميّات) در سوگ حسين (ع) پيراهن هاي خود را پاره کردند و بر صورت خود لطمه زدند و در سوگ مثل حسين (ع) بر صورت ها ضربه زده مي شود و گريبان ها پاره مي گردد. (109)درباره ي اين روايت بايد گفت که اولاً اين روايت به گفته ي بسياري از علما از لحاظ سند بسيار ضعيف است. (110) ثانياً دراين روايت، ايرادات مفهومي و دِلالي و حتي تناقضاتي با ديگرروايات وجود دارد. (111) حتي با ناديده گرفتن دو اشکال فوق و در صورتي که اين روايت را صحيح بدانيم نيز در نهايت چيزي که از اين روايت قابل استفاده است، اقدام زنان فاطمي در لطم زدن به خود در صحراي کربلاست، (112) و لطم • همان گونه که در ادامه مي آيد • داراي معناي روشني است و هيچ ارتباطي با قمه زني و اعمال مشابه آن ندارد. • معناي دقيق «لطم» و امکان تطبيق آن با اعمالي چون قمه زني *در کتب لغت عربي در معناي «لطم»• که مصدر ثلاثي مجرد، لَطَمَ مي باشد • نوشته اند: «ضرب الخدّ و صفحات الجسم ببسط اليد (113) او بالکفّ مفتوحه». (114) در فارسي لطم را ضربه زدن با کف دست و سيلي زدن ترجمه کرده اند. (115)چنانچه گفته شد که کلمه لطم به معناي زدن به صورت يا سينه، با کف دست مي باشد؛ نه وارد کردن خراش به صورت يا سر، آن هم با قمه!اين معني را مي توان از خود روايت سُدير هم فهميد، زيرا در صدر روايت براي وارد کردن خراش به صورت، کفاره قرار داده شده است. اينکه در روايت، لطمه را از موارد وجوب کفاره خارج نموده و استغفار را براي آن کافي مي داند، بيانگر آن است که لطمه چيزي غير از خدش است. معناي «خدش» درزبان عرب چنين است» خراشيدن، پاره پاره کردن، دريدن، خدشه دار کردن، جريحه دار کردن. (116) پس اگر ترويج کنندگان اين گونه رفتارها بخواهند براي اعمال خود سند روايي دست و پا کنند، بايستي روايات خدش را جستجو نمايند؛ نه روايات لطم را! هر چند هيچ يک ازرواياتي که موضوع عزاداري و شيوه هاي ابراز احساسات درمصيبت ها در آن طرح شده، در بحث قمه زني يا اعمال شبيه به آن قابل استفاده نيست. و البته دليل آن روشن است؛ چرا که اين گونه رفتارها هيچ سابقه اي در تاريخ اسلام و به تبع آن در متون ديني ما ندارد.• پس روايت «سر به محمِل زدن حضرت زينب عليه السلام» چيست؟!*راوي اين داستان فردي است بنام مسلم جصّاص (گچکار) و او ماجرا را اين گونه نقل مي کند: وقتي درحال بازسازي دروازه اصلي شهر کوفه بودم، هياهويي شنيدم؛ به سمت هياهو حرکت کردم و ديدم که اسراي عاشورا در کجاوه بودند. وقتي يزيديان سربريده ي امام حسين (عليه السلام) را بالاي نيزه بردند، حضرت زينب (عليه السلام) با مشاهده اين صحنه و از فرط ناراحتي، سرخود را به چوب محمل کوبيد وخون از زير مقنعه ايشان جاري شد؛ با چشم گريان اشعاري را قرائت مي کند...اولاً:از نظر سندي اين داستان شديداً ضعيف است؛ اين مطلب برگرفته از کتابي بنام نورالعين في مشهد الحسين است که نويسنده ي آن مشخص نيست و تنها برخي آن را به ابراهيم بن محمد نيشابوري اسفرايني نسبت داده اند که شخصي اشعري مذهب و شافعي مسلک بوده. بسياري از علما به بي اعتباري آن صحّه گذاشته اند؛ چنانچه عالم بزرگوار آيت الله حاج ميرزا محمد ارباب (رحمه الله) در خصوص بي اعتبار بودن کتاب نورالعين و بي اساس بودن گفته هاي مسلم جصّاص تاکيد دارد. (117) همچنين محدث بزرگوار مرحوم شيخ عباس قمي (رحمه الله) صاحب منتهي الآمال و مفاتيح الجنان، در اين خصوص مي نويسند: نسبت سرشکستن به حضرت زينب عليه السلام بعيد است؛ چون ايشان عقيله ي بني هاشم و صاحب مقام رضا و تسليم است. (118)وي سپس با استناد به کتابهاي معتبر تاريخي اثبات مي کند که اسراي کربلا را بر ناقه هاي عريان و بي جهاز نشانده بودند و اصلاً محمل و هودجي در کار نبود تا آن حضرت سرش را به آن بکوبد!مشکل دومِ سنديِ اين روايت، آن است که سلسله سند و راويان آن در هيچ منبعي ذکر نشده است. ثانياً: همانطور که در روايات قبل ديديد، اين گونه رفتارها مورد نهي حضرات معصومين است؛ خصوصاً امام حسين (عليه السلام)، مصيبت ديدگان کربلا را، از چنين اعمالي نهي کرده بودند. سؤالي که در اينجا مطرح است، اين است که اگر امام حسين (عليه السلام) خواهرشان را قسم دادند و حتي تذکر دادند که مبادا شيطان صبر از کَفَت بربُايد، (119) با اين فرض چطور ممکن است حضرت زينب (عليه السلام)، اقدام به شکستن سرخود کنند؟! آيا تذکر امام حسين در شب عاشورا را فراموش کردند؟! به يقين حضرت زينب (عليه السلام) که از اولياي خاص الهي هستند و از علم لدّني بهره مند بوده اند، ممکن نيست برخلاف تذکّر امام (عليه السلام)، چنين عملي را مرتکب شده باشند. لذا با توجه به رواياتي که حضرت زينب (عليه السلام)، را اسوه ي صبر، رضا و خويشتن داري معرفي کرده اند، قبول چنين وقايعي بسيار سخت است. ثالثاً: در ضعف مضمون و غيرقابل اتکا بودن اين روايت، همين بس که در بيتي از اشعار منتسب به حضرت زينب در اين روايت، حضرت امام حسين (عليه السلام) به سنگدلي و قساوت قلب متهم شده است؛ (120) بديهي است که معرفت بي بديل عقيله ي بني هاشم (عليه السلام) اجازه ي اهانت به امامي چنان والا مقام را ولو با انگيزه ي تمسّک به صنايع ادبي، قابل توجيه نمي داند. رابعاً: حتي اگر فرض کنيم اين داستان صحت داشته باشد و حضرت زينب (عليه السلام) در آن وضعيت بحراني • که براي اولين بار سر برادرش را بر نيزه ديده است • سرخود را به محمل زده باشد، اين حاکي از شدّت تأثر و اندوه آن حضرت است و هيچ معلوم نيست که ايشان به قصد سرشکستن اين کار را کرده باشند و دليلي بر جواز اين کار در شرايط عادي نيست؛ در آن صورت نيز فقط مي توان در شرايط مشابهِ آنچه بر حضرت زينب (عليه السلام) گذشته، آن را تجويز کرد. مويد اين مطلب آن است که نه در مورد حضرت زينب (عليه السلام) و نه در مورد ساير زنان حرم، نقل نشده که در سالگرد عاشورا به اعمالي مثل آن اقدام کرده باشند. علاوه بر اينکه هيچ دستور، يا حتي توصيه اي به سرشکستن و خدش در عزاي سالار شهيدان، از امام سجاد (عليه السلام) يا ديگر ائمه هدي وجود ندارد؛ هر چند ايشان به امر عزاداري و گريه و ندبه براي پدر خويش همت والايي داشتند. • برخي مي گويند: امام سجاد (عليه السلام) در کنار زنان حرم بود؛ اگر کار آنها اشتباه بود، آنان را نهي مي کرد!*ببينيد يک مطلبي شهيد اول در کتاب الفوائد دارد؛ در اينکه فعل، تقريرو گفتار معصوم، حجّت است، ايشان بحث کرده است. مي گويد: فعل معصوم چند احتمال دارد؛ يکي اينکه کاري که انجام دهد، به عنوان اينکه «دستور شرع است» انجام دهد، که [در اين صورت] دليل مي شود براي ما؛ آن وقت آن را به عنوان قانون شرع بايد بپذيريم. يک وقت به عنوان شرايط روز است، که اسمش «احکام حکومتي» است؛ اما يک وقت مربوط به شخص خودش است؛ يعني مثلاً پيغمبر اکرم برنامه گذاشته که روز شنبه خورشت بادمجان بخورد، يک معصوم بنايش را اين گذاشته، آن وقت من فقيه نمي توانم بگويم مستحب است روز شنبه خورشت بادمجان بخوري. چرا؟ چون اينها يک چيز شخصي است. خوب توجه بفرماييد! شهيد اول اين را مي خواهد بگويد... اگر اين احتمال بوده باشد، اين کار عمل شخصي است و به عنوان يک دستور شرعي تلقي نمي شود.شهيد اول مي گويد حتي فعل معصوم اگر چنانچه ما احساس کنيم که اين مربوط مي شود به شخص اول، ما نمي توانيم اين را به عنوان حکم شرعي بياوريم. حالا در اصل مسئله، اگر حضرت زينب يا حضرت ابوالفضل يا ديگران اين کار را کرده باشند، آيا مي توانيم به آن استناد کنيم؟ حالا حضرت زينب (عليه السلام) در آن حال بي تابي و بي حالي شايد به اين گونه ي ناخودآگاه، سرش به محمل خورده باشد، آن وقت ما نمي توانيم اين را دليل شرعي بگيريم از نظر فقهي. ... به هر حال، اين را مي خواهم بگويم که اقامه شعائرِ «من درآورده»، آن هم در حد افراطي اش و استناد دادن آن به شرع، قطعاً شبهه ي «بدعت» در آن وجود دارد.» (121)* به راستي در آن لحظات آشوب و اضطراب سهمگين • که اساساً رفتار زنان حرم در آن شرايط، تا حدي قابل درک است • امام اسير رنجور، در مقام تقرير قرار داشتند؟!اگر بر فرض محال چنين گفته اي صحت داشته باشد، عمل قمه زنان با فعل حضرت زينب (عليه السلام) تفاوت آشکار دارد. (122) قمه زني اختياري، آن هم در زمانه اي که دنيا به دنبال معرفي مسلمانان به عنوان تروريست و خشن و خون ريز مي باشد، با سرشکستن از روي فشار و در شرايط ويژه، اصلاً تناسبي ندارد؛ (123) هر چند با دلائل ارائه شده، روشن شد که نسبت دادن اين عمل به حضرت زينب (عليه السلام) از طريق اين روايت ضعيف، جفا در حق آن حضرت است. • يعني هيچ تأييدي بر اين گونه رفتارها از سوي اهل بيت (عليه السلام) وجود ندارد؟ * از هيچکدام از ائمه ما روايت نشده که به پيروان خود اجازه چنين کارهايي را داده باشند يا خود ايشان به اين کارها برخاسته باشند و يا در زمانشان علناً يا مخفيانه کسي يا کساني به اين کارها برخاسته، دسته بندي کرده و در ملأ عام آبروي اسلام و تشيع را برده باشند. هرگز! هرگز! حتي در زمان آزادي شيعيان [و رفع عوامل تقيه] نيز باآنکه براي اعمال خود مانعي نمي ديدند؛ مانند زمان مامون و اوائل دولت بني عباس چنين اعمالي سابقه ندارد. باهزار اگر، اگر فرض کنيم که اين اعمال، حرام هم نباشد، بدون شک از جمله چيزهايي است که باعث ننگ و عار مذهب بوده مردم را از چنين ديني بيزار مي کند و حتماً زبان بدگويي را به روي دين ما خواهد گشود. شک نيست که اين اعمال، اين دسته بندي ها، اين به سر کوفتن ها، اين قمه کشيدن ها، آن هم در برابر مردم و در برابر عام (مخصوصاً اين روزها در ايران در معرض انظار تمام دول خارجي • مترجم (124)) و تمام اين کارها، از اموري است که خدا و پيامبر و امامان، هيچ کدام به آن راضي نخواهند بود. بدتر از همه، نسبت دادن اين امور به همان بزرگواران، بدترين گناهان و فجيع ترين خيانت ها و پرعقاب ترين معاصي است. (125)• بعضي مي گوينداين گونه مسائل را بايد در حوزه عشق دانست و ربطي به عقل ندارد‍!؟ آيا امکان دارد جايگاه «عشق و محبت» و «عقل و معرفت» را در دين روشن کرد؟* محبت، ميان بُرترين راه براي رسيدن به خدا است. ما از محبّت راهي نزديکتر نداريم. هر چند ايمان، قوي تر باشد، محبت بيشتر مي شود. (والذين آمنوا اشد حباً الله) (126) اصلاً اين محبت خدا بحث بسيار بزرگ است... اگر محبت خدا دردلي جا بگيرد، آن دل ديگر چيزي نمي بيند. «المحبه نار تحرق ما سوي المحبوب» محبت همانند آتشي است که ماسوايِ محبوب را مي سوزاند؛ ديگر غير از محبوب چيزي نمي ماند. ... اگر بخواهيم محبت ما نسبت به خدا زياد شود، بايد کاري کنيم که معرفت ما زياد بشود. حالا چه کنيم تا معرفتِ ما زياد شود تا در نتيجه محبّت، زياد بشود؟ حضرت [امام صادق (عليه السلام)] جواب را مي دهد؛ حضرت فرمود: «لا يقبل الله عملاً إلا بمعرفهٍ؛ (127) خدا عملي را قبول نمي کند مگر با معرفت». اينکه خيال کني هر کاري بکني، خدا قبول مي کند، نه! انسان بايد عاقل باشد. يک کسي خدمتِ حضرت صادق (عليه السلام) رسيد و گفت: يابن رسول الله! ما يک همسايه اي داريم که مي خواهم ذکر خيرش را بکنم. «انَّ لي جاراً ... کثير الصّلاه، کثير الصدقه، کثير الحجَّ»؛ زياد نماز مي خواند، زياد مکّه مي رود و زياد هم پول خرج مي کند. بعضي ها اين کارها را مي کنند و در کنار آن يک کارهاي ديگري هم مي کنند. امّا اين طفلک، کارهاي ديگر هم نمي کرده است. حضرت فرمودند: «لا بأس به»: آدم بدي نيست! اين شخص توقع داشت که حضرت صادق (عليه السلام) بگويد: به به ! يک همچين شخصي کجاست؟ بلند شو همين الآن برويم و اذن دخول بخوانيم و وارد بشويم! حضرت فرمود: «يا اسحاق! کيف عقله؟» • اسم راوي اسحاق بن عمّار است • حضرت فرمودند: عقلش چطور است؟ فقط مقدس مآب است يا از اسلام چيزي فهميده است؟ مي گويد من هم ديدم در مقابل امام زمان نمي شود دروغ گفت؛ گفتم: «جعلت فداک ليس له عقل»؛ آقا قربانت بروم! اين عقلي که شما مي گوييد، اين شخص ندارد. حضرت هم فرمودند: «لا ينتفع بذلک منه» حضرت فرمودند: به خاطر اين بي عقلي اش از اعمال بهره اي نمي برد. اين حديث در کافي است. بايد اين حديث را به چند زبان ترجمه کنيم و سرافراز شويم؛ ببينيد که دين ما چقدر دين عميقي است! يک عدّه خيال مي کنند اگر ظاهري درست کرديم، ديگر کار تمام شد. نه آقا! دين خيلي عميق است. (128)« لا يقبل الله عملاً الا بمعرفه» (129) خدا عملي را قبول نمي کند مگر با معرفت. (130)هدايتي که خداوندِ متعال آن را به همگان مرحمت کرده است، مقدسّات آن را در وجودِ خودِ شخص گذاشته است. که آن عبارت از «عقل» باشد. اگر عقل نبود، خداوند متعال پيغمبر (ص) نمي فرستاد و قرآن نازل نمي شد. (131)ما کجا بوديم کان ديّان دينعقل مي کاريد اندر ماء و طين خداوند نعمتِ عظماي عقل را مرحمت فرموده و در مقابل آن تکليف از ما خواسته است ... خدا اوّل در ما عقل گذاشته و به همين خاطر از ما تکليف خواسته است. پيغمبر فرستاده و امام منسوب کرده است؛ کتاب نازل کرده است. (انا هديناه السبل اما شاکراً و اما کفوراً) اين هدايت بر همگان عرضه شده است. (132)• يعني رفتارهايي که از سر عشق از انسان سر مي زند، اگر دليل عقلي نداشته باشد، مورد تأييد دين نيست؟!* اسلام، در عين اينکه دل را قبول دارد، عشق و سير و سلوک را قبول دارد، هرگز حاضر نيست عقل و فکر و استدلال و منطق را تحقير کند. براي عقل و فکر و استدلال و تعقل، نهايت احترام را قائل است. (133)اسلام مي گويد ولو به وجود خداي يگانه اعتقاد داشته باشي، ولي آن اعتقادي که ريشه اش خواب ديدن است، ريشه اش تقليد از پدر و مادر يا تأثيرمحيط است، مورد قبول نيست. جزتحقيقي که عقل تو با دليل و برهان مطلب را دريافت کرده باشد، هيچ چيز ديگر را ما قبول نداريم. (134)خود قرآن دائماً دم از تعقل مي زند؛ (135) گذشته از اين، وقتي شما کتابهاي حديث را باز کنيد، اولين بابي که مي بينيد، «کتاب العقل» است. موسي بن جعفر (سلام الله عليه) تعبيري فوق العاده عجيب دارد، مي فرمايد:خدا دو حجت دارد، دو پيغمبر دارد: يک پيغمبر دروني که عقل انسان است و يک پيغمبر بيروني که همان پيغمبراني هستند که انسانند و مردم را دعوت کرده اند. خدا داراي دو حجت است ... و اگر انبياء باشند و عقل نباشد، باز انسان راه سعادت خود را نمي پيمايد. (136)• خوب ممکن است اين حالت عشق و محبت، به صورت ناگهاني در عزاي امام حسين (ع) براي عزادار ايجاد شودو منجر به اين رفتارها شود؛ شبيه عشقي که در کربلا از امام حسين (ع) تجلّي پيدا کرد. *«محبت» که عبارت است از تمايل پيدا کردن و راغب بودن به چيزي که موجب لذت و راحتي انسان مي گردد، زاييده ي معرفت و ناشي از ادراک آن چيز است. از اين رو کشش و تمايلي که در عالم جمادات وجود دارد مثل آهن و آهنربا، جاذبه ي زمين و ... چون ظاهراً ناشي از معرفت و ادراک نيست، محبت ناميده نمي شود. و نيز هر چه معرفت بيشتر باشد، محبت افزونتر مي شود چنان که هرچه کمال و موجبات لذّت در محبوب بيشتر شود، محبت پررنگ تر مي شود؛ (والذين آمنوا اشد حباً الله) (137) چيزي که امام حسين (ع) را وادار کرد در روز عاشورا از همه چيز بگذرد، اسير الکربات (138) گردد و هر مصيبت و اندوهي را تحمل کند، فقط عشق به خداي متعال بود و اين عشق چيزي نبود که ناگهان و در حادثه ي سفر کربلا پيدا شده باشد. بلکه در تمام دوران حيات آن حضرت اين عشق وجود داشت و حادثه عاشورا را در حقيقت ثمره و محصول اين عشق و ارادت بود. مناجاتهايي که از آن حضرت در دسترس ما وجود دارد مخصوصاً دعاي عرفه، گوياي اين عشق و ارادت و نفوذ آن در اعماق وجود آن حضرت است. (139)• اينکه بعضي، از اظهار نظر درباره ي مسائلي چون قمه زني اِبا مي کنند و آن را خارج از حوزه ي مسائل شرعي مي دانند، به چه خاطر است؟ * حضرت آيت الله مظاهري (حفظه الله) درباره اين گفته ي قمه زن ها که مي گويند: «اين کارها نزاع عقل و عشق است» يا «اين امور در محدوه ي فقه نيست!» مي فرمايند: اين گونه بيان ها که نظير آن هم، اين جانب در کتاب «جهاد با نفس» نقل کرده ام، فرار از جواب است و چون مسئله، يک مسئله فقهي است، بايد فقهي پاسخ آن را بدهد. (140)پي نوشت : 102• به مواردي ازاين روايات در فصل اول همين کتاب اشاره شده است. 103• عن ابراهيم بن ابي محمود، قال: قال الرضا (عليه السلام): ... ان يوم الحسين اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذل عزيزنا بارض کرب و بلاء اورثتنا الکرب و البلاء الي يوم الانقضاء فعلي مثل الحسين فليبک الباکون فان البکاء عليه يحط الذنوب العظام. ثم قال (عليه السلام): کان ابي (عليه السلام) اذا دخل شهر المحرم لا يري ضاحکا و کانت الک آبه تغلب عليه حتي تمضي عشره اي ام، فاذا کان يوم العاشر کان ذلک اليوم يوم مصيبته و حزنه و بکائه و يقول: هو اليوم الذي قتل فيه الحسين (عليه السلام). (شيخ صدوق، الامالي، المجلس السابع و العشرون؛ بحار الانوار، ج44، ص 283، باب 34، ثواب البکاء علي مصيبته؛ وسائل الشيعه، ج14، ص 504، باب 66). 104• بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع روحانيون استان «کهگيلويه و بوير احمد» در آستانه ي ماه محرم 1373/03/17105• أبي عن سعدٍ عن الجاموراني عن الحسن بن علي بن أبي حمزه عن ابيه عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال سمعته يقول إن البکاء و الجزع مکروه للعبد في کل ما جزع ما خلا البکاء علي الحسين بن علي (عليه السلام) فانه فيه ماجور ...106• و لو لا انک امرت بالصبر و نهيت عن الجزع لانقدنا عليک ماء الشئون و لکان الداء مماطلاً و الکمد محالفاً (نهج البلاغه ،خطبه 235).107• يا من خصنا بالکرامه و خصنا بالوصيه و وعدنا الشفاعه و اعطانا علم ما مضي و ما بقي و جعل افئده من الناس تهوي الينا اغفر لي و لإخواني و لزوار قبر أبي عبدالله الحسين ع ... فارحم تلک الوجود التي قد غيرتها الشمس و ارحم تلک الخدود التي تقلبت علي حفره أبي عبدالله و ارحم تلک الاعين التي جرت دموعها رحمه لنا و ارحم تلک القلوب التي جزعت و احترقت لنا و ارحم الصرحه التي کانت لنا ... (کافي، ج4، 582؛ وسائل الشيعه، ج14،ص 411).108• قال لي ابو عبدالله ع في حديث أما تذکر ما صنع به يعني بالحسين ع قلت بلي قال أتجزع قلت إي و الله و استعير بذلک حتي يري اهلي اثر ذلک علي فامتتع من الطعام حتي يستبين ذلک في وجهي فقال رحم الله دمعتک اما انک من الذين يعدون من أهل الجزع لنا و الذين يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا ... (وسائل الشيعه، ج14، ص 507؛ و کامل الزيارات، ص 101).109• روي محمد بن عيسي عن اخيه جعفر بن عيسي عن خالد بن سدير، اخي حنان بن سدير، سالت ابا عبدالله ع عن رجل شق ثوبه علي ابيه او علي امه او علي اخيه او علي قريب له فقال لا باس بشق الجيوب قد شق موسي بن عمران علي اخيه هارون و لا يشق الوالد علي ولده و لا زوج علي امراته و تشق المراه علي زوجها و اذا شق زوج علي امراته او والد علي ولده فکفارته حنث يمين و لا صلاه لهما حتي يکفرا و يتوبا من ذلک و إذا خدشت المراه وجهها أو جزت شعرها او نتفته ففي جز الشعر عتق رقبه او صيام شهرين متتابعين أو إطعام ستين مسکيناً و في الخدش اذا دميت و في النتف کفاره حنث يمين و لا شيء في اللطم علي الخدود سوي الاستغفار و التوبه و قد شققن الجيوب و لطمن الخدود الفاطميات علي الحسين بن علي ع و علي مثله تلطم الخدود و تشق الجيوب. (وسائل الشيعه، ج3، ص 402؛ و تهذيب الاحکام، ج8، ص 325؛ با اندکي اختلاف در الفاظ). 110• شهيد ثاني در مسالک الافهام در اين باره مي گويد:«سند اين روايت ضعيف مي باشد، زيرا خالدبن سدير که در سند آن است فردي غير موثق مي باشد.» (مسالک الافهام، ج10، ص 27). همچنين شيخ صدوق در مورد او گفته که روايات کتابش جعلي است. (مصباح الفقيه، ج1، ص 430) شيخ طوسي و علي بن بابويه نيز روايات او را نپذيرفته اند. (منبع پيشين به نقل از الفهرست) محقق بزرگوار آقا رضا همداني مي نويسد: «اين روايت به خاطر ضعف سندش و اعراض اصحاب از آن، صلاحيت براي دليل واقع شدن را ندارد.» (مصباح الفقيه، ج1، ص 430)ضمناً يکي ديگر از کساني که در سلسله راويان اين حديث است، محمدبن عيسي است که شيخ طوسي او را غُلات دانسته است؛ شيخ صدوق، علي بن بابويه و بسياري ديگر از علما نيز او را ضعيف دانسته و نقل هاي او را غيرقابل اعتماد مي دانند. (بنگريد به الفهرست، ص 140)111• آيت الله سيد احمد خوانساري در کتاب جامع المدارک مي نويسد: صدر و ذيل اين روايت متناقض است؛ اگر اين گونه اعمال از نظر امام صادق (عليه السلام) حرام اند • و در ديگر روايات وارد شده از آن حضرت نيز به حرمت آن تصريح شده است• ديگر جايي براي يادآوري عملکرد فاطميات نبود. (جامع المدارک، ج5، ص 14)آيت الله العظمي گلپايگاني نيز نوشته اند: «بسيار بعيد است که بتوانيم جواز لطم به صورت و گريبان چاک دادن را به عزاداري امام حسين (عليه السلام) اختصاص دهيم، زيرا وقتي که اين دو فعل دراسلام حرام باشد، محققاً زنان فاطمي نيز آن راانجام نداده اند؛ اگر چه اين اعمال براي امام حسين (عليه السلام) جايز باشد، زيرا انجام اين اعمال موجب تنفر و بيزاري نفوس مردم از آن عمل مي شود.» (کتاب الطهاره الاول، ص 218)112• کساني که درصددند از اين روايت براي اثبات مدعاي خود استفاده کنند خوب است به روايات متعددي که از امام حسين (عليه السلام) نقل شده و حضرت، زنان فاطمي را از گريبان چاک زدن و وارد کردن خراش به صورت، بعد از شهادتشان نهي کرده اند نيز توجه کنند:چنانچه در لهوف و ديگر مقاتل معتبر آمده است، امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا به زنان حرم چنين فرمودند: «اي خواهرم اي کلثوم، و تو زينب و تو اي فاطمه و تواي رباب! هرگاه کشته شدم، گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخن ناروا بر زبان جاري نکنيد. (اللهوف، ص 141• 140) و در کتاب کامل الزيارت نيز از امام محمدباقر (عليه السلام) روايت شده که هنگامي که امام حسين (عليه السلام) درصدد کوچ از مدينه بر آمدند، زنان بني هاشم آمدند و به نوحه سرايي پرداختند تا آن که امام حسين (عليه السلام) ميانشان رفت و فرمود: «شما را بخدا سوگند، مبادا که [اين] نافرماني خدا و رسول باشد که از شما سر بزند». (کامل الزيارات، ص 195، ح 275) که مراد آن حضرت لااقل خدش و شق جيوب و خمش وجوه را شامل مي شود، چه رسد به قمه زني و تيغ زني. لذاست که مرحوم آيت الله العظمي شيخ محمد حسن نجفي، صاحب جواهرالکلام درباره روايت خالد بن سدير مي نويسد: «استدلال به آنچه که در مورد فعل زنان فاطمي نقل شده است، متوقف بر آن است که عمل آنها بر غير پدر و برادرشان باشد. و تمسک به اين قول که «حضرت علي بن حسين (عليه السلام) بر عمل آنها علم داشته و در مقابل آن نيز سکوت نموده باشند؛ به نحوي که اين سکوت نشانه اي از رضايت آن حضرت از آن عمل داشته باشد»، از چنگ زدن به خارهاي بيابان سخت تر است. (يعني کندن خارهاي بيابان با دست، از پذيرش اين گفته ها آسانتر است).» (جواهرالکلام في شرح شرائع الاسلام، ج4، ص 371).113• کتاب العين، ج7، ص 433.114• يقال لطمت المرأه وجهها لطما من باب ضرب: ضربته بباطن کفها (لسان العرب، ج12، ص 542؛ مجمع البحرين، ج6، ص 162).115• فرهنگ فارسي عميد. 116• خدش: خَدَشَ جلده و وجهّه: مزقه . و الخَدشُ: مزقُ الجلد، قلّ او کثر. يقال: خدشت المراه وجهها عند المصيبه. (لسان العرب، ج6، ص 292، ترجمه ي فارسي از فرهنگ معاصر عربي • فارسي، آذرتاش آذرنوش، نشر ني، چاپ چهارم، 1383).117• ميرزا محمد ارباب، الاربعين الحسينيه، چاپ اسوه، ص 232.118• شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج1، ص 75. 119• از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده که در شب عاشورا،همان شبي که پدرم در صبح آن به شهادت رسيدند، من درخيمه بودم و عمه ام زينب از من پرستاري مي کرد ... امام حسين (عليه السلام) عمه ام را تسلّي داد و گفت: امام حسين (عليه السلام) به ايشان نگاه کرد و فرمود: خواهرم، مبادا شيطان بردباري را از تو بگيرد ... خواهر تو را قسم مي دهم و از تو مي خواهم که قسمم را ناديده نگيري؛ زماني که من به شهادت رسيدم براي من گريبان چاک مکن، به صورتت چنگ مزن، صدايت را به نوحه و اويلا بلند مکن. سپس عمّه ام را آورد و در کنار من نشاند و خود به نزد اصحابش رفت ... (الکامل في التاريخ، ج4، ص 59؛ البدايه و النهايه، ج8، ص 177؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 244؛ بحار الانوار، ج45، ص 2؛ انساب الاشراف، ج3، ص 185، چاپ زکار، ج3، ص 392؛ المنتظم في التاريخ الملوک و الامم، ج5، ص 338؛ تاريخ الطبري، ج5، ص 420). 120• ... يا أخي قلبک الشفيق علينا ما له قسي و صار صليبا 121• مصاحبه با آيت الله محمد هادي معرفت، عاشورا، عزاداري، تحريفات، ص 528. 122• محمد صحتي سردرودي، «تحريف شناسي عاشورا و تاريخ امام حسين»، عاشورا، عزاداري، تحريفات، ص 209. 123• محمد تقي اکبر نژاد، فصلنامه تخصصي فقه اهل بيت عليهم السلام، نشر دائره المعارف فقه اسلامي بر طبق مذهب اهل بيت عليهم السلام قم، شماره هاي 48 و 50، زمستان 1385 و بهار 1386، با اندکي تغيير. 124• مترجم،جلال آل احمد است.125• علامه سيد محسن امين،التنزيه لاعمال الشبيه ،ترجمه آل احمد ،ص20.126• بقره ،آيه 165.127• الکافي، جلد1، صفحه 24128• استاد فاطمي نيا، شرح و تفسير زيارت جامعه کبيره، ص 186.129• الکافي، جلد 1، صفحه 24. 130• استاد فاطمي نيا، شرح و تفسير زيارت جامعه کبيره، ص 209 و 213.131• همان، ص 190.132• همان، ص 187.133• شهيد مرتضي مطهري، انسان کامل، ص 186. 134• همان، ص 153؛ تحت عنوان: «اصالت معرفت عقلي دراسلام»135• در کتاب تحف العقول، ص 383، حديثي از حضرت موسي بن جعفر (عليهما السلام) نقل شده که حضرت در تبيين جايگاه عقل مي فرمايند: خداوند تبارک و تعالي در قرآن «اهل عقل و فهم» را بشارت داده، فرموده: (فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب) (زمره، آيه18). هشام! خداي عز و جل بوسيله عقل حجتها را بر مردم تمام کرده، و با بيان (کتب آسماني) به آنها ابلاغ کرده، و با راهنمايان (و پيامبران) به خداوندي خود راهنمائيشان کرده، فرموده: (و الهکم اله واحد لا اله اله الا هو الرحمن الرحيم ان في خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار الي قوله لآيات لقوم يعقلون) (بقره، آيه 163 و 164).حضرت در ادامه به آيات نحل، آيه 12؛ زخرف، آيه 1 تا 3؛ روم، آيه 24؛ آيه 32؛ قصص، آيه 60؛ صافات، آيه 136 تا 138؛ عنکبوت، آيه 43؛ بقره، آيه 17؛ انفال، آيه 22؛ لقمان، آيه 25؛ انعام، آيه 116؛ انعام، آيه 37؛ سبا، آيه 13؛ ص، آيه 24؛ هود، آيه 40؛ بقره، آيه 269؛ ق، آيه 37؛ لقمان، آيه 12 استناد و همراهي عقل و علم را تبيين و محوريت عقل در دين را اثبات مي فرمايند. 136• شهيد مرتضي مطهري، انسان کامل، ص 154. 137• بقره، آيه 165. 138• اسير گرفتاريها. 139• حضرت آيت الله جوادي آملي، حماسه و عرفان، ص 25. 140• خون موعود، 130 پرسش و پاسخ پيرامون امام حسين (عليه السلام) از حضرت آيت الله العظمي مظاهري، ص 59. منبع: کتاب « دست پنهان » ، تهیه و تدوین : مؤسسه فرهنگی فخر الأئمه علیهم السلام/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2536]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن