تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس درصدد عيب جويى برادر مؤمنش برآيد، تا با آن روزى او را سرزنش كند، مشمول اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797877166




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قدرت و دانش (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قدرت و دانش (2)
قدرت و دانش (2) نویسنده : جوزف رز مترجم : شجاع احمدوند 3ـ پويايى قدرت و دانش چند مسإله ناراضى كننده در خصوص اين انتقادات وجود دارد. انتقادات رورتى و تيلور (و سايرين) مبتنى بر گسستهاى اساسى است. گاهى قدرت به نام مشروعيت سنجيده مى شود; يعنى پذيرش اينكه قدرت موجب حق مى شود و گاهى ادعاهاى فرد از نقطه نظر حاكميت علمىـ معرفتى معتبرند; يعنى پذيرش اينكه همه ادعاهاى حقيقت از موقعيت واحدى برخوردارند. اما اين گسستها خود مبتنى بر حاكميت معرفتى است. برانگيختن اين گسستها نيز نيازمند پذيرش است. حتى جايگاههايى كه در نهايت به فوكو نسبت داده مى شود (جايگاه نسبى گرايى معرفت شناختى و يا تحويل حقيقت به سلطه و مشروعيتى كه موجب پذيرش تحميلى مى شود), جايگاههايى هستند كه مدعى حاكميتند; بدين گونه كه خارج از منازعات معرفتى و سياسى قرار مى گيرند تا به داورى در خصوص ادعاهاى احزاب رقيبى بپردازند كه مى خواهند خود را براى ما مشروع جلوه دهند. من نمى خواهم با بى توجهى به سئوالات, اين انتقادات را ناديده بگيرم; بلكه در عوض مى خواهم به طرح يك سوال بپردازم. منتقدان فوكو سعى در نقد ((پروبلماتيك حاكميت)) دارند تا آن را به جايگاهى تقليل دهند كه در آن پذيرش قدرت يا دانش فارغ از حاكميت بى معنا باشد. لذا سئوالى كه بايد مطرح شود, آن است كه فوكو چگونه تصور مى كند مباحث او مى تواند به طور موفقيتآميزى به وراى حاكميت رخنه كند. در اينجا من بحث خواهم كرد كه فوكو با اذعان به پويايى قدرت, به اين هدف نائل مى شود و من معتقدم مباحث او نيازمند تفهم پويايى دانش نيز هست; هر چند خود او صراحتا متعرض آن نشده است. مجموعه اين مباحث يك انتقاد پيچيده سياسى و معرفتى را طرح مى كند كه نه خود را رويكردى از حاكميت مى داند تا به نام قانون داور منازعات سياسى باشد و نه خود را رهيافتى از علم تلقى مى كند تا به نام حقيقت, درصدد حل مشاجرات باشد. دريافت عمومى فوكو از قدرت, بسان امرى پويا با انتقاد او از شئى پندارى قدرت آغاز(22) مى شود. او تاكيد مى كند كه ((قدرت چيزى نيست كه قابل كسب, مصادره, تقسيم, قبضه يا رها كردن باشد)) (ت.ج94/) يا اينكه ((قدرت چيزى نيست كه از طريق يك سازمان شبكه مانند, اعمال شود)) (ق.د98/). بحث ((توماس وارتنبرگ)) در خصوص نقش واسطه اى ((نظامات اجتماعى)) در فرايند قدرت, مى تواند يارى رسان ما در فهم اين ادعاى فوكو باشد. وارتنبرگ واژه[ فوق] را اينگونه به كار مى برد: گستره اى از عاملان اجتماعى زمانى مى توانند موجد نظمى همسو با يك عامل اجتماعى باشند كه در بادى امر, تحت شرايط خاصى كنشهاى آنها همسو با آن عامل باشد. اما ايجاد يك نظم اجتماعى مستلزم كردارهاى جامع عاملان اجتماعى است. وقتى عاملان, با اين نظام مواجه مى شوند, اعمال كنترل آن را بر روى اشيإ معينى كه نيازمند يا آرزوى آن را دارد, مشاهده مى كنند. مفهوم نظامات اجتماعى, شيوه فهم ((حوزه اى)) را نشان مى دهد كه موسس روابط قدرت مستقر, بسان يك رابطه[ عام] قدرت است.(23) وارتنبرگ مى گويد; اگر نشان دهيم كه در شرايط خاصى فردى بر روى ديگران اعمال قدرت مى كند, آن قدرت مبتنى است بر افراد يا گروههاى ديگرى كه مجموعا با يكديگر موجب اعمال قدرت مى شوند. از نظر وارتنبرگ, هنگامى كه معلم به دانشآموزان امتياز مى دهد يا كارفرما, اعمال انضباط كرده يا كاركنان را اخراج مى كند, در همه اين نمونه ها, معلم و ... اعمال قدرت مى كنند. البته اين در صورتى است كه ديگران (مسوولان پذيرش مدارس يا كارفرمايان) نيز به روشهاى موردنظر خودشان وارد عمل شوند. اگر اين عاملان اجتماعى, كنشهاى خود را در پاسخ به كنش عاملان اوليه سوق دهند, اين عاملان بدون آنكه خود بدانند و يا حتى برخلاف خواست خودشان, ممكن است به اعمال قدرت بپردازند. در چنين فضايى است كه ما مى توانيم معناى اين گفته فوكو را بفهميم كه ((قدرت در همه جا هست نه بدان دليل كه همه چيز را در برمى گيرد; بلكه بدان دليل كه از همه جا نشإت مى گيرد)) (ت.ج93/). قدرت نه همواره مبتنى بر وجود يك عامل مسلط است و نه مندرج در روابط ميان آن عامل با عوامل تحت سلطه اش; بلكه در سرتاسر شبكه پيچيده روابط اجتماعى پراكنده است. در اين شبكه, كنشهاى عاملان حاشيه اى, اغلب موجب ايجاد پيوند ميان عمل عامل مسلط اجتماعى و نيل به آرزوهاى عامل تبعى يا ناكامى از آنها مى شود. مطمئنا اين, مى بايستى منطبق بر اعمال قدرت نامحسوس از طريق مراقبت و مستندات باشد. اگر عاملان, كنشهاى خود را متوجه مسائل آشكار و مصرح نمايند, آنگاه چنين كردارهايى مى توانند تجسم قدرت باشند. در حقيقت فوكو مى خواهد بر عدم تجانس نظامات اجتماعى كه ناظم قدرتند, تاكيد كند. نظامات اجتماعى صرفا مشتمل بر عاملان نيست; بلكه ابزار قدرت (ساختمانها, اسناد, ابزار و ...), كردارها و آداب و رسومى كه قدرت از خلال آنها استقرار مى يابد را نيز در برمى گيرد. اين رويكرد متكثر از قدرت, بر اهميت پديده هايى تاكيد مى كند كه فوكو آن را ((تراكم)) مكانيسمهاى انضباطى مى نامد; مكانيسمهايى كه از طريق زور محدود و محصور در نهادهاى خاص, وارد شبكه وسيع روابط قدرت مى شود. در حقيقت, همانطور كه وارتنبرگ اشاره كرده است, اين كردارها تنها تا جايى از قدرت استفاده مى كنند كه بتوانند بر حضور يا غياب آلترناتيوى تاثير گذارند كه دستيابى به ابزارهاى اعمال قدرت يا ممانعت از اعمال آن را تسهيل نمايد.(24) چنين شبكه هايى كه قدرت از خلال آنها اعمال مى شود, ايستا نيستند. فوكو از قدرت به عنوان ((پديده اى متحرك))(25) (ق.د.98/) و ((محصولى زمانمند))(26) (ت.ج.93/) سخن مى گويد. وارتنبرگ خاطر نشان مى سازد كه پويايى قدرت مبين اين واقعيت است كه قدرت همواره از طريق نظامات اجتماعى تعديل و تغيير مى يابد. در اعمال قدرت از طريق نظامات هماهنگ اجتماعى, ((كنشهاى كنونى يك عامل مسلط, در كنشهاى آتى عاملان متحد سهيمند و به كنشهاى پيشين نيز وابسته اند و به آينده اى معتقد است كه در آن يك عامل مسلط كه تعارضى با عوامل متحد ندارد, نقش اول را دارد. تنها از طريق كنشهاى عاملان است كه مى توان به چنين آينده واقعى رسيد)).(27) قدرت را نمى توان به آسانى, كنش زورمدارانه يا تحديدآميز يكى بر ديگرى تلقى كرد; بلكه تاسيس قدرت مبتنى بر بازسازى يا بازتوليد آن به عنوان رابطه متداوم در طول زمان است. فوكو اين روابط را فرايندى تحميلى از بالا به پائين تلقى نمى كند; بلكه پيكربندى قدرت را ناشى از ((مقاومتى مى داند كه در صورت بروز روابط اجبارآميز, از جانب مقابل مشاهده مى شود. بنابراين ما به زنجيره و سيستم يا برعكس گسست و تعارضى مى رسيم كه موجب جدايى يكى از ديگرى مى شود)) (ت.ج92/). فوكو وجود ساختارهاى وسيع قدرت را انكار نمى كند. او مدعى است كه اينها پيامد پويايى روشهايى است كه در آن ((مكانيسمهاى بسيار جزيى قدرت از طريق مكانيسمهاى عامتر و اشكال عالمگير سلطه استقرار يافته (و همچنان استقرار مى يابند), اشغال شده, مورد استفاده قرار گرفته, پيچيده شده, انتقال يافته, جابه جا شده و توسعه يافته اند)) (ق.د99/). اين مفهوم از قدرت كه از طريق بازسازى يا بازتوليد نظامات اجتماعى شكل مى گيرد, توضيح مى دهد كه چرا فوكو سعى مى كند قدرت را در قالب مفاهيم جنگ و منازعه بررسى كند و توجيه گر استفاده از واژه هاى استراتژى و تاكتيك باشد. هنگامى كه فوكو سياست را ((جنگى با ابزارهاى ديگر)) (ق.د90/) تلقى مى كند, از دو تقابل متفاوت نام مى برد. از يك سو, استعاره نظامى, جايگزينى براى ((مدل بزرگ زبان و نشانه هاست))(28) (ق.د114/). از سوى ديگر, شايد آن را تنها جايگزين مدل اقتصادى قدرت در اشكال مبادله, قرارداد, يا تابعى از عملكرد اقتصاد تلقى كند. در نگاه اول, احتمالا مقايسه جنگ و زبان تعجب انگيز باشد. چه, زبان در مفهوم ساختگرايانه اش, سيستمى از نشانه هاست كه تحت يك سرى قواعد قرار دارد. به نظر مى رسد فوكو در خصوص تشبيه مدل روابط قدرت به جنگ, دو نكته مرتبط را مدنظر دارد; نخست آنكه, جنگ فاقد معناست. كليت روابط قدرت نيز به عنوان يك سيستم معنادار قابل ادارك نيست (فوكو صراحتا به ديالكتيك هگلى ـ ماركسيستى و نشانه شناختى به عنوان نمونه هايى كه مدل جنگ در تقابل با آنها قرار دارد, اشاره مى كند). نهادها و كنشهاى معنادار در درون نظامات خاص قدرت رخ مى نمايند و تنها به نحو خاص, قابل فهمند, به گونه اى كه فوكو آنها را به صورت تاكتيكى ادارك مى كند. بدين معنا كه آنها تنها در قبال آرايش خاصى از نيروها در درون منازعات جارى قابل دريافت هستند. دوم آنكه, جنگ قاعده بردار نيست. البته طرفداران نظريه جنگ, سعى كرده اند تا قواعدى را براى داورى در مورد اينكه چه زمانى و چگونه ورود به جنگ مشروع است, تعيين كنند; اما فوكو راجع به چنيين تلاشهايى كه مى خواهند جنگ را محصور در الزامات خاص سياست مشروطه نمايند, بحث نمى كند. در عمل, جنگ, بازى واقعى نيروهاى درگير در منازعات جارى است (كه البته ممكن است منطبق بر اشكال و هنجارهاى پذيرفته شده رهبرى نيز باشد كه به طور استراتژيكى توجيه پذيراست). تنها در اين زمينه است كه مى توانيم اصرار فوكو بر پيوند نزديك ميان قدرت و مقاومت را درك كنيم. مقاومت, نسبت به قدرت, امرى بيرونى تلقى نمى شود; چرا كه قدرت, يك نظام سلطه نيست كه مبتنى بر داخلى و خارجى باشد. در اينجا يك بار ديگر مفهوم وارتنبرگ در خصوص نقش واسطه اى نظامات اجتماعى در فرايند قدرت مى تواند يارىرسان ما در فهم فوكو باشد. قدرت به واسطه كنش عاملان تا جايى اعمال مى شود كه كنشهاى ساير عاملان هماهنگ با آن باقى بماند. كنش عاملان مسلط اجتماعى, تحت فشار نيازهاى نظامات آتى اجتماعى است و همزمان, هماهنگ با عاملانى است كه درصدد چالش يا طفزه رفتن از نظامات مذكورند. وارتنبرگ نتيجه مى گيرد: يك عامل, تابع مطلقا فارغ از قدرت نيست; بلكه به طور نسبى رهاست.... هنگامى كه كنشهاى عاملان مسلط در جهت پروبلماتيك حفظ قدرت از طريق حفظ وحدت عاملان صورت مى گيرد, عامل تابع همواره در جايگاهى است كه مى تواند با عاملانى كه در رهايى از قدرت مشاركت داشته اند, مبارزه كند.(29) مفهوم روابط قدرت در قالب جنگ فوكو, اين مسإله را برجسته مى كند كه مقاومت در مقابل نظامهاى خاص قدرت, همواره امكان نيل به مفهومى از قدرت را فراهم مى كند كه خود بازتاب منازعات جارى براى استقرار يا استمرار شبكه هاى سلطه است. ((خصلت كاملا ارتباطى قدرت, وجود آن را مبتنى بر عناصر عمده اى از مقاومت مى كند; به گونه اى كه[ اين عناصر] نقش رقيب هدف, حامى يا داوطلب قبضه قدرت را بازى مى كنند. اين عناصر مقاومت در همه شبكه هاى قدرت وجود دارند)) (ت.ج/ 95). قدرت, تنها آن نيست كه توسط عاملان قدرتمند اعمال شود; بلكه قدرت هم به وسيله عاملان آن و همه كسانى كه در برابر آن مقاومت مى كنند, ساخته مى شود[.قدرت] سيستم سلطه اى نيست كه قواعد خود را بر همه اعمال كند; زيرا چنين قاعده اى همواره در نزاعهاى جارى وجود دارد. شكل كلاسيك روابط قدرت كه تصور مى شد مبتنى بر حاكميت قاعده است, قدرت مبتنى بر قرارداد بود. جنگ همه عليه همه هابز با انتقال قدرت به حاكمى كه مطابق قرارداد حافظ جان و مال همه بود, فرو نشانده مى شد. فوكو در گذشته طرح هابز و پيروانش را رد كرده بود. هيچ كدام از الگوهاى روابط قدرت در قالب جنگ فوكو, بازگشتى به نظريه وضع طبيعى هابز نيست. فوكو جامعه اى را طراحى مى كند كه با تعارضات ستيزه جويانه ترسيم مى شود: وقتى كسى از عناصر متغير و ناپايدار مقاومت بحث مى كند, موجب شكافهايى در جامعه, در واحدهاى يكپارچه, گروه بندى مجدد جامعه و حتى شكاف در ميان خود افراد مى شود... تنها شبكه روابط قدرت است كه به تشكيل يك شبكه متراكم مى انجامد و دستگاهها و نهادها از خلال آن مى گذرند, بدون آنكه واقعا محدود به آن باشند. بنابراين تراكم عناصر مقاومت, موجب ناديده گرفتن قشربندى اجتماعى و ماهيات فردى مى شود. (ت.ج/ 96) در هر صورت, اكنون مى توان ارتباط ميان دو ديدگاه متفاوت فوكو از مدل جنگ را مشاهده كرد; شكلى كه در آن سياست به عنوان يك سيستم قاعده محور, مورد توجه قرار مى گيرد; نظير سيستم روابط اقتصادى. اما بر خلاف ماركسيسم اوليه كه سيستم قرارداد اجتماعى را رد و قدرت را در قالب اقتصادى ترسيم مى كند, ماركسيسم معاصر فرانسوى قدرت را در قالب زبان شناسى ساختارى صورت بندى مى كند. ما اكنون تصويرى از پويايى قدرت مورد نظر فوكو داريم; قدرت در شبكه پيچيده و نامتجانس روابط اجتماعى پراكنده است و از طريق منازعات جارى تجلى مى يابد. قدرت در نقطه مشخصى از اين شبكه ها وجود ندارد; بلكه به طور متداوم مندرج در همه فعاليتهايى است كه براى بازتوليد نظامات اجتماعى و يا ممانعت و تضعيف اثرات اين نظامات از طريق تشكيل ضد نظامات, انجام مى شود. حال, به همين نحو معناى پويايى دانش چيست؟ اين مفهوم در نگاه اول, ممكن است بسيار عجيب به نظر آيد. چه, دانش به عنوان مجموعه اى موجه از باورهاى دقيق موجب چنين اعتقاد راسخى در ما شده است. فوكو حتى قبل از انضباط و مجازات, زمانى نخستين قدمها را به سوى چنين مفهوم پويايى از دانش برداشت كه ميان تشكيل يك حوزه گفتمانى دانش(30) و گزاره هاى مربوط به موضوعات مختلف آن حوزه, تمايز قائل شد. در اين رويكرد به جاى آنكه دانش(31), متمركز در گزارهاى خاص يا مجموعه اى از گزاره ها باشد, در كل آن حوزه پراكنده است. فوكو با اين شيوه بحث مى خواهد نشان دهد كه ((جديت)) و امكان حقيقت هر حوزه خاص به وسيله موقيعت آن در درون حوزه اى بزرگتر تعيين مى شود; اما آنچه از مفاهيم پيشين مفقود مانده است, عدم تجانس حوزه هاى معرفتى و موقتى بودن آنهاست كه در قالب نزاع معرفتى جارى تجلى مى يابد. دانش تنها با مجموعه اى از گزاره ها شكل نمى گيرد; بلكه اهداف, ابزارها, كردارها, برنامه هاى پژوهشى, مهارتها, شبكه هاى روابط اجتماعى و نهادها[ نيز در آن دخيلند]. در يك چنين حوزه معرفتى, برخى از عناصر, يكديگر را تحكيم و تقويت مى كنند و در ساير عرصه ها, منبسط, بازتوليد و سهيم مى شوند; اما سايرين از اين ((استراتژيهاى)) نوظهور جدا مانده و يا با آن در تعارضند و سرانجام به علايقى فراموش شده مبدل مى شوند. صورت بندى دانش, نيازمند آن است كه اين عناصر نامتجانس به تناسب با يكديگر انطباق يابند و روابط متقابل آنها در طول زمان تداوم يابد. موقتى بودن اين حوزه هاى معرفتى, با شكل گيرى نظامات معرفتى, تعارضات و مقاومتهايى كه ناشى از اين[ حوزه هاى معرفتى] است, كاملا هويدا است. بر اين اساس, يك گزاره, يك تكنيك, يك مهارت, يك كردار و يا يك دستگاه به خودى خود, دانش به حساب نمىآيد; بلكه اهميت آن در نحوه به كارگيرى آن است و به همين خاطر براى اينكه از اهميت معرفتى برخوردار شود, بايستى به طور فزاينده اى در طول زمان در ارتباط با ساير عناصر باشد. اما اين كاربردها و نظامات, موجب گرفتارى و درگيرى با ساير كردارهاى معرفتى نوظهور نيز مى شوند. اين درگيريها, صورت بندى خاص خود را دارند كه در فرآيند زمان, همراه با بسط نظامات معرفتى رقيب و در رابطه با وجوه خاصى از آن كه به نزاع مى انجامد, شكل مى گيرند. البته اين منازعه, خود موجد تحقيقات, اظهارات و اصلاحات تكنيكى بعدى مى شود. از اين رو منازعه, مبدل به كانونى براى توسعه مستمر و بازسازى دانش مى شود. طنزآميز اينكه, هر جا دانش با مقاومت مواجه نشود, توليد(32) كمتر يا اساسا توليد جديدى و.جود ندارد و حتى خطر انزوا و غيرمنطقى بودن,[ دانش را] تهديد مى كند. فوكو واژه ((استراتژى)) را براى شيوه هاى متنوعى به كار مى گيرد كه در آن عناصر نامتجانس با يكديگر, متحد يا معارض مى شوند تا به تاسيس روابط قدرت بينجامد. وقتى پويايى پيچيده و متعارض توليدات معرفتى را دريافتيم, مى توانيم راجع به دانش نيز چون قدرت بگوييم كه ((اين نامى است كه به يك وضعيت پيچيده استراتژيك در جامعه اى خاص نسبت داده شده است)). (ت.ج93/) حال از منظر فوكو, چه رابطه اى ميان نظامات استراتژيكى موسس دانش و موسس قدرت وجود دارد؟ فوكو توضيح مى دهد كه : روابط قدرت نسبت به ساير انواع روابط (اقتصادى, معرفتى, جنسى) نه تنها امرى بيرونى تلقى نمى شوند; بلكه اصلى به حساب مىآيند. اين روابط, هم پيامد فورى اختلافات, نابرابريها و عدم تعادلاتى است كه در روابط بخش اخير اتفاق مى افتد و هم زمينه داخلى پيدايش چنين تمايزاتى (ت.ج94/). فوكو درصدد معرفى دانش و قدرت نيست; بلكه مى خواهد به شناسايى نقاط مشابه نظامات استراتژيكى موسس آنها بپردازد. در حقيقت اين نظامات كه به عنوان روابط قدرت تلقى مى شوند, بخشى از ساختار يك حوزه معرفتى هستند و برعكس, اينكه دانش و قدرت چگونه در كنار يكديگر قرار مى گيرند, امرى تاريخى است كه در قلمروهاى گوناگون به نحو كاملا متفاوتى صورت مى گيرد. فوكو اين اشارات درباب دانش و قدرت را قبل از همه چيز به عنوان تفسيرى مقدماتى از مطالعات خاص تاريخيش بيان مى كند. اين مسائل به منظور فهم چگونگى مشاهده, مستندسازى و طبقه بندى افراد و جمعيتهاى مشاركت كننده در استراتژيهاى نوظهور سلطه مطرح شده اند; استراتژيهايى كه خود به عنوان بخشى از قلمرو پيچيده اجتماعى اند و در درون آنها تكنيكهايى ظهور مى كند كه همراه با كاربردشان, مجموعا دانش را به وجود مىآورند. اكنون مى توانيم به پرسش اساسيمان برسيم. بر فرض پذيرش هر آنچه را كه در خصوص تاكيد فوكو بر پويايى متقابل دانش و قدرت گفته ايم; اما اين مسإله چگونه به نگرانيهاى تيلور و رورتى راجع به انسجام معرفتى و اهميت سياست آثار فوكو پاسخ مى دهد؟ نگرانى آنها اين بود كه فوكو به طور منسجم نتوانسته است به طرح ادعاهاى حقيقت محور, نقد قدرت و اميد به يك زندگى بهتر بپردازد. در عوض من معتقدم كه فوكو به طرح ديدگاهى متفاوت در خصوص ادعاهاى حقيقت محور, نقد قدرت و اميد به زندگى پرداخته است. منتقدان فوكو مفهوم خاصى از سلطه سياسى و معرفتى را مفروض گرفته اند: ادعاى حقيقت يا نقد قدرت به معناى خروج از يك نزاع سياسى يا معرفتى براى فرونشاندن آن است. حقيقت و حق به عنوان ساختارهاى متحدى فرض مى شوند كه تعارض, مبارزه و تمايز در آنها راهى ندارد و همه ديدگاههاى رقيب و عوامل متعارض نيز در جايگاه خود قرار مى گيرند. فوكو تصور ديگرى را مطرح مى كند كه در آن, تعارض و مبارزه , هميشگى و اجتناب ناپذير است. ادعاى حقيقت مستلزم تقويت برخى از نظامات معرفتى و چالش, تضعيف و رفض ديگران است. نقد قدرت نيز مستلزم مشاركت در ضد نظامات براى مقاومت يا طفره رفتن از بازتابهاى آن است. سوالى كه منتقدان فوكو در بادى امر مطرح مى كنند, اين است كه چرا درگيرى, در اين منازعات و نه در منازعات ديگر؟ چرا گزينش اين جناح و نه جناح رقيب ؟ نگرانى آنها اين است كه بدون ديدگاهى مشروعيت بخش يا دليلى مقنع, اين گزينشها اغلب خودسرانه يا از ((هيچ)) ناشى مى شود. اما فوكو به طور كامل, هم دلايلى براى انتخاب منازعات و جهت گيرها ارائه مى دهد و هم دلايل و شواهدى براى احكامى كه بيان مى كند. فوكو علاقه مند نيست كه اين انتخابها, احكام و دلايل آنها را چيزى فراتر از يك واكنش معين به يك صورت بندى معرفتى و سياسى بداند. از اين رو در يك مصاحبه اشاره مى كند كه: من به دنبال يك جايگزين نيستم ... شما مى دانيد, آنچه من مى خواهم انجام دهم, تاريخ راه حلها نيست و همين دليل آن است كه من كلمه ((آلترناتيو)) را نمى پذيرم. من ترجيح مى دهم تا به تبارشناسى مسائل بپردازم, تبارشناسى پروبلماتيكها. نظر من اين نيست كه همه چيز بد است; بلكه آن است كه همه چيز خطرناك است و اين صرفا به معناى بدبودن نيست. اگر همه چيز خطرناك است, پس ما همواره مسائلى داريم كه بايد انجام دهيم. لذا ديدگاه من به بى تفاوتى نمى انجامد; بلكه نوعى كنش گرايى بى قرار و بدبينانه است. من معتقدم گزينشهاى اخلاقى ـ سياسى كه ما به طور روزانه ناچاريم انجام دهيم, تعيين كننده خطر اصلى است.(33) احتمالا چنين گزينشهايى نيازمند يك قضاوت حساب شده و آگاهانه است كه مشروعيت آن به وسيله يك علم يا يك اصل حق تحقق نمى يابد. فوكو در هر موردى نسبت به هزينه هاى خودسرى يا اجبار ((بيرونى)) ترديد دارد[ .هزينه هايى كه] غالبا از پيامدهاى آشكار فقدان مشروعيت حاكمه است. اگر بتوان انتقاد سياسى را واكنش تاريخى به كردارها و نهادهاى خاص تلقى كرد, ديگر خودسرانه نخواهد بود. ((تجربه نظرى و عملى ما درباره حدود[ تاريخى] و امكان حركت به وراى اين مرزها, محدود و محصور است; لذا ما همواره در حال آغاز از نو هستيم. البته اين بدان معنا نيست كه هيچ كارى را جز در بى نظمى و به طور تصادفى نمى توان انجام داد)).(34) برعكس اين بدان معناست كه اين امور بايستى در قالب محدوده هاى تاريخى و تجارب ذهنى, انديشه مند باشد. من با دو تإمل انتقادى مختصر به نتيجه گيرى مى پردازم: نخست آنكه توسل مداوم فوكو به تصورات مربوط به جنگ, تعارض و مقاومت است. من بالاتر بحث كردم كه تاكيد او بر پويائيها و عدم قاعده مندى دانش و قدرت, صرفا مبتنى بر يك تصور نظامى است. اين درحالى است كه نظريه پردازان فمينيست نسبت به خطرات معرفت شناسانه و سياسى رسوخ ميليتاريسم و خشونت به درون ابزارهاى تحليل نظرى و انتقادات سياسى, هشدار داده اند.(35) بنابراين, پرسش مهمى كه در خصوص آثار فوكو مطرح مى شود, اين است كه تا چه حد رويكرد او در خصوص پويايى دانش و قدرت به تصور نيچه اى از جنگ و مفاهيم مرتبط به آن; چون استراتژى و تاكتيك, گره خورده است. دومين تإمل, به پرسش از دامنه مباحث فوكو مى پردازد. او به طور مداوم تاكيد مى كند كه مباحث او به لحاظ تاريخى و معرفت شناختى, كليت محدودى است. فوكو به طور وسعيى در خصوص رشته هاى مرتبط روان پزشكى, جرم شناسى, تعليم و تربيت و پزشكى بالينى به نگارش پرداخته است; اما او از بسط مباحثش به وراى آنچه رشته هاى ((ترديدبرانگيز)) مى نامد, رضايت ندارد (ق.د109/), به طورى كه اشارات عمده او راجع به دانش و قدرت را به سختى مى توان در اين قالب جاى داد. من در جاى ديگرى بحث كرده ام كه علوم طبيعى, تشابهات مهمى با وجوهى از مطالعات تاريخى فوكو راجع به قدرت و دانش دارد.(36) خواسته يا نخواسته بايد بر اين تشابهات صحه گذارد; اما تاكيد فوكو را مبنى بر اينكه قدرت و دانش تنها از طريق روابط پويا قابل فهم هستند, نه به عنوان اشيإ تحت تملك, بايستى به نحو عامترى معنا كرد. بى ترديد تمايزات ساختارى مهمى در نظامات مختلف قدرت و دانش و نحوه استقرار آنها در حوزه هاى گوناگون و ادوار مختلف تاريخى وجود دارد. هيچ كس نمى تواند انتظار داشته باشد كه همواره بايد الگوهاى تعامل مشابهى ميان دانش و ساير انواع روابط موجود ميان انسان و جهان, وجود داشته باشد. اما اگر من بتوانم بحث پويايى معرفت را به فوكو نسبت دهم, حداقل براى معرفت شناسى و فلسفه علم, پيامدهاى مهمى به دنبال خواهد داشت. پایان. پی نوشت ها : (22 Modernity(Cambridge: MIT Press, 1985),172. reification of power (23 Thomas Wartenburg, The Forms of Power: From Domination to Transformation(Philadelphia: Temple(24 University Press,1990),150. Ibid., 61 149 (25 someting that circulates (26 produced from one moment to the next (27 Ibid.,170. (28 the great model of language and signs (29 Ibid.,173. (30 connaissances (31 savoir (32 articulation (33 Dreyfus and Rabinow, Michel Foucault, 32 231. (34 Paul Rabinow, ed., The Foucault Reader,47. 35 و 36 ـ دو نمونه عالى از چنين برداشتهاى فمينيستى عبارتند از: A) Nancy Hartsock, Money, Sex, and Power: Toward a Feminist Historical Materialism (Boston: Northeastern University Press ,1985). B) Donna Haraway, "Situated Knowledges: The Science Question in Feminism and the Privilege of Partial Perspective in," Donna Haraway, ed., Simians, Cyborgs, and Women (New York: Routledge, Chapman. and Hall, 1990), 183-201. Joseph Rouse, Knowledge and power: Toward a Political Philosophy of Science (Ithaca: Cornell University (36 Press,1987), esp. chap. 7, and "Foucault and the Natural Sciences,"in. J.Caputo and M.Yount, eds., Institutions, Normalization, and Power (State College: Pennsylvania State University Press,1993). منبع: فصلنامه علوم سیاسی/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 310]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن