تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797938230




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گریز از کیش؛ بررسی نظریه الهیاتی جان هیک


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
گریز از کیش؛ بررسی نظریه الهیاتی جان هیک
شواهد نشان می‌دهد که دیگر نمی‌توان جان هیک را روایتگر سنت مسیحی پولسی دانست. کسی که ارکان اصلی یک سنت را انکار یا تأویل کند، پیرو آن سنت بشمار نمی‌آید، بلکه منتقد آن است.

خبرگزاری فارس: گریز از کیش؛ بررسی نظریه الهیاتی جان هیک



بخش اول چکیده جان هیک، فیلسوف دین و الهی‌دان بزرگ مسیحی معاصر، در اندیشه‌های خویش از سنت مسیحی دور شده است. وی به‌رغم آنکه یک کشیش پروتستان است، آموزه تجسد الوهیت در مسیح را نمی‌پذیرد و می‌گوید، این آموزه هیچ معنای روشن و قابل فهمی ندارد. او در باب زبان دین، رویکردی واقع‌گرا برمی‌گزیند، اما واقع‌گرایی او از نوع کانتی و انتقادی است و برای تجربه‌های دینی، زبانی آمیخته به فرهنگ قائل است. در زمینه نجات و رستگاری، هیک اولین کسی است که نظریه کثرت‌گرایی را شکل رسمی و دانشگاهی عرضه می‌کند و انحصار نجات در کلیسا را می‌شکند. همچنین وی از آموزه اوصاف بی‌نهایت خداوند فاصله می‌گیرد و معتقد است که معلوم نیست مسیح این آموزه را تعلیم داده باشد. آموزه رویت سعیده نیز در اندیشه هیک دستخوش تأویل شده است. واژگان کلیدی سنت، الوهیت مسیح، تجسد، واقع‌گرایی، نجات، اوصاف خداوند، رویت سعیده. طرح مسئله جان هیک (1922م.) فیلسوف دین و الهی‌دان مسیحی که در فلسفه دین رویکردی الهی به موضوعات دارد و در مسائل الهیات تجدیدنظرهایی داشته است، یکی از مشهورترین فیلسوفان دین معاصر است. وی به‌رغم آنکه کشیشی پروتستان است، در الهیات مسیحی، کتابی مستقل ننوشته است و آرای الهیاتی وی را باید از لابه‌لای بحث‌های فلسفی وی جستجو کرد. هیک به تناسب موضوعات خاص فلسفه دین ناچار شده است رویکرد خود را در موضوعات دینی‌ای همچون تجسد، الوهیت مسیح، مسئله نجات و خلود در آتش، تناسخ و مانند آن مطرح ‌کند. طرز تلقی هیک، در پاره‌ای موارد، از سنّت مسیحی فاصله می‌گیرد. مراد از سنّت  مسیحی، مجموعه‌باورها و اندیشه‌هایی است که در تاریخ مسیحیت به‌منزلة باورهای مسیحی ثبت و ضبط شده‌اند و الهی‌دانان مسیحی بر آنها وفاقی نسبی دارند. سنت مسیحی میراث راست‌دینی مسیحیت است که خروج از آن بدعت تلقی می‌شود. فاصله گرفتن هیک از سنت مسیحی معلول تحولات اندیشه در دنیای متجدد  است. هیک از یک‌سو به‌دلیل تعلقات فلسفی‌اش، نمی‌تواند اندیشه‌های جدید را نادیده بگیرد و در فضای اندیشه انتقادی  سیر ‌کند، و از سوی دیگر، فردی مؤمن است که به آموزه‌های مسیحی تعلق خاطر جدّی دارد، و نمی‌تواند آنها را آن‌گونه که در سنّت به او رسیده است، حفظ کند. مثلاً وی نمی‌تواند آموزه‌های پوزیتیویسم منطقی درباره ملاک معناداری قضایا را نادیده بگیرد و راه حلّی که برای جلوگیری از بی‌معناشدن قضایای دینی به‌نظرش می‌رسد، وی را تا حدّی از سنت بیرون می‌برد. همچنین، با توجه به اینکه وی نمی‌تواند نسبت‌ به کثرت ادیان بی‌تفاوت باشد، معرفت‌شناسی کانتی نیز بر ذهن او چیرگی دارد، ازاین‌رو، از آموزة انحصاری نجات و حقانیت، دست‌ برمی‌دارد و کثرت‌گرایی دینی را بر مبنای وحدت بود، و کثرت نمود، پیشنهاد می‌کند. کثرت‌گرایی نظریه‌ای است در باب اینکه ادیان مختلفی همچون اسلام، مسیحیت، یهودیت، هندوئیسم، بودیسم و ... همه بر حق‌اند و می‌توانند پیروان خود را به سعادت ابدی برسانند. نظریه‌های جدید درباره زبان دین، وی را از واقع‌گرایی ساده  به واقع‌گرایی انتقادی  کشاند. اینها تنها برخی از نشانه‌های دور شدن جان هیک از سنت مسیحی است. در این نوشتار به پنج مورد از موارد خروج از سنت در آثار جان هیک اشاره می‌شود. تجسّد الوهیت آموزه تجسّد از ارکان اعتقادات سنتی مسیحیت است. در این آموزه گفته می‌شود، خداوند به‌منظور رهاسازی انسان‌ها از گناه اولیه، فرزند خود را به زمین فرستاد و او را در قالب انسانی متجسد کرد تا از طریق مرگ فدیه‌وار او بر صلیب، کفاره گناه بشر فراهم شود؛ زیرا بشر، خود نمی‌توانست با تلاش گناه‌آلودش چنین کفاره‌ای را بپردازد. ازاین‌رو، خداوند با علم بر این مطلب، فرزند خود را به این مأموریت فرستاد؛ در نتیجه مسیح، یا همان کلمه الهی، در نهاد یک انسان به امانت نهاده شد تا از او زاده شود و پسر انسان شود و در آن واحد، دو وصف پسر خدا و پسر انسان را داشته باشد. این مسئله موجب می‌شود که عیسی ‌بن ‌مریم موجودی واجد همه اوصاف الهی، و همه اوصاف انسانی، به‌تمامه باشد؛ درحقیقت یک شخص، با دو ذات متفاوت. در نتیجه او می‌تواند به نیابت از انسان‌ها این کفاره عظیم را بپردازد. عظمت کفاره، ناشی از الهی‌بودن او، و نیابت از انسان‌ها نیز، مستند به انسانی‌بودن ذات اوست. نشانه‌های مبتنی‌ بر جنبه بشری عیسی حضرت عیسی به‌عنوان یک طفل،  به مکالمه با دیگران مشتاق  و به‌ویژه به مذهب علاقمند بود. از سفرکردن خسته می‌شد. می‌نوشید، غذا می‌خورد  و به خواب می‌رفت. او بارها گریسته است؛  او از نظر دانش و قدرت شخصی محدود بود. در شش جای عهد جدید، عباراتی به‌چشم می‌خورد که از اغوا شدن او حکایت می‌کند.  هنگام درد و رنج دعا می‌کرد و به ناتوانی جسمانی خود معترف بود؛ از خدا می‌‌خواست از ابتلای سخت او درگذرد.  قطرات درشت عرق از چهره‌اش بر زمین می‌ریخت. اصطلاحی که عیسی در بیشتر موارد به‌منزلة نام خود به‌کار می‌برد، پسر انسان بود. فقراتی از انجیل نیز به جنبة الوهی مسیح اشاره می‌کند. این فقرات، بیش از همه و صریح‌تر از هر جایی در انجیل یوحنّا آمده است؛ مثلاً، عیسی تجسم خداست؛ یعنی: در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود ... او در جهان بود و جهان به‌واسطه او آفریده شد ... و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی و جلا. او را دیدیم جلالی شایسته پسرِ یگانه پدر. (یوحنّا 1: 14 ـ 1) من و پدر یکی هستیم. (یوحنّا 10: 30) کسی که مرا دیده باشد، پدر را دیده است. (یوحنّا 14: 9) در سایر اناجیل نیز، فقراتی وجود دارد که قابل تأویل و تفسیر به شکل‌های متفاوت است؛ و مسیحیان راست‌آیین، اغلب آنها را به الوهیت عیسی تفسیر کرده‌اند. از جملة این فقرات می‌توان به این موارد اشاره کرد: رئیس کهنه روی به وی کرده، گفت: «تو را به خدای حی قسم می‌دهم ما را بگوی که تو مسیح پسر خدا هستی یا نه؟» عیسی به وی گفت: «تو گفتی و نیز شما را می‌گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوت نشسته بر ابرهای آسمان می‌آید. (متی 26: 63 و 64) انجیل مرقس نیز، شبیه همین جملات را می‌آورد، (مرقس 14: 61 و 62) و انجیل لوقا، با کمی تفاوت، و با همین تفسیرپذیری. (لوقا 22: 71 ـ 67) به عقیده مسیحیان، عیسی مسیح به این جهان آمد و به‌جای ما مُرد. مرگ عیسی مسیح، به‌منزلة خدایی که جسم بشری پوشیده بود، جریمه گناهان ما را به‌طور کامل و بی‌نقص پرداخت نمود. (دوم قرنتیان 21: 5) مسیح مُرد تا جریمۀ گناهان ما را پرداخت نماید. (رومیان 8: 5) او درواقع این قیمت را به‌جای ما پرداخت. قیام عیسی از مردگان ثابت کرد که مرگ او برای پرداخت جریمه سنگین گناهان ما کافی بود. به همین دلیل، او تنها نجات‌دهنده ماست. (یوحنا 6: 16؛ اعمال 12: 4) به‌نظر هیک، عقیده الوهیت عیسی مسیح، هیچ معنای روشن و قابل فهمی ندارد. وی نمی‌پذیرد که موجودی دارای اوصافی متضاد یا متناقض باشد، مثلاً هم قدرت مطلق داشته باشد و هم قدرت محدود، هم علم مطلق داشته باشد، و هم نداشته باشد. او در کتاب رنگین‌کمان ایمان می‌نویسد: عقیده الوهیت عیسی هیچ‌گاه نتوانسته است به‌شیوه‌ای معقول بیان شود. عقیده رسمی می‌گوید، عیسی حقیقتاً خدا بود و حقیقتاً انسان؛ و نمی‌کوشد که بگوید چگونه چنین چیزی ممکن است. چگونه ممکن است که یک فرد تاریخی، هم واجد تمام اوصاف ذاتی الهی باشد، که براساس آن خداست؛ و هم واجد تمام اوصاف ذاتی انسانی باشد که براساس آن انسان است. چگونه ممکن است عیسی در آنِ واحد، هم قدرت مطلقة الهی داشته باشد، و هم ضعف و نقص‌پذیری انسانی؛ هم علم مطلق الهی داشته باشد و هم جهل انسانی؛ هم خالق سرمدی، نامحدود و قائم به‌ذات جهان باشد، و هم مخلوقی زمانی، محدود و وابسته؟ (Hick, 1995: 98) هیک به‌دلیل آشنایی با سایر ادیان، ازجمله آشنایی با اسلام، نمی‌تواند از مقایسه سنت عقلانی آنها با سنت رازآلود مسیحیت پرهیز کند. بنابراین درپی عقلانی‌تر کردن باورهای مسیحی است. ازاین‌رو، می‌گوید: هیچ لزومی ندارد که برای نشان‌دادن محبت الهی، عیسی را خدا بدانیم؛ و لزومی ندارد برای حجیّت‌بخشیدن به افعال و اقوال مسیح به او الوهیت بخشیم. این کار بدون الوهیت بخشیدن به عیسی نیز ممکن است. چنان‌که مسلمانان، بوداییان و ... نیز، چنین کردند. یقیناً برای پذیرش تعالیم مسیح درباره محبّت الهی هیچ لزومی ندارد که معتقد باشیم عیسی دومین فرد تثلیث الوهی است. اگر بوداییان می‌توانند تعالیم بودا را در سوتراها بپذیرند و براساس آن عمل کنند؛ اگر مسلمانان می‌توانند تعالیم محمد، رسول الله|، را در حدیث بپذیرند و به آن عمل کنند، اگر سیک‌ها می‌توانند تعالیم گوروهای خود را در گرانت بپذیرند و به آن عمل کنند؛ و مانند آن، بدون آنکه معتقد باشند، هیچ‌یک از این معلمان بزرگ، خدای متجسداند؛ چرا پیروان عیسی نتوانند حکایات وی دربارة محبت الهی را، بدون آنکه معتقد باشند عیسی خدا بوده است، بپذیرند تا بتوانند تجلّی ـ یا به‌تعبیر استعاری مسیحیان، تجسدِ ـ خوبی و محبت خدا را در زندگی او ببیند، آن‌چنان‌که به درجات مختلف، در زندگی همه بندگان واقعی خدا قابل دیدن است. (Ibid: 105-6) هیک برای اینکه از مسیحیت نیز به‌کلی جدا نیفتد، راهی جستجو می‌کند تا بتواند آموزه‌های سنتی را با بیانی جدید و معنایی معقول توجیه کند. ازاین‌رو، ازطرفی می‌گوید: خود عیسی آموزه تجسد را تعلیم نداده است؛ و ازطرف‌دیگر، نظریه استعاری‌بودن زبان دینی را مطرح می‌کند. دربارة مطلب اول، با اشاره به پژوهش‌های جدید، می‌گوید: امروزه اجماع عامّی در پژوهش‌های عهد جدید، میان کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها، محافظه‌کاران و اعتدالیون وجود دارد که عیسای تاریخی این مطلب را تعلیم نداده است که وی خدا، یا خدای پسر و شخص دوم تثلیث اقدس است که متجسد شده است. در واقع، شاید وی چنین عقیده‌ای را کفرآمیز بداند! یکی از سخنان منسوب به وی این است: «چرا مرا خوب می‌نامی؟ هیچ‌کس خوب نیست، جز خدای واحد». (مرقس 18:10؛ Ibid: 91) اما این سخن هیک را به‌سادگی نمی‌توان پذیرفت، مگر اینکه، تأویل تعداد زیادی از فقرات کتاب مقدس را بپذیریم، یا آنها را ساختگی و جعلی بشمار آورده، از اساس خارج از تعالیم مسیح بدانیم؛ چنان‌که شواهد تاریخی و مذهبی نشانگر ورود تعالیم آیین میترایی رومی، به‌دست پولس به مسیحیت است. ادعاهای منسوب به مسیح بسیار و گوناگون‌اند. برخی از این ادعاها عبارت‌اند از: او گفت قبل از ابراهیم می‌زیسته است (یوحنّا 8: ‏58) و گفت، با خدا برابر است. (یوحنّا 5:‏‏ 17 و 18) عیسی ادعا کرد قادر به بخشش گناهان است؛ (مرقس 2: ‏7 ـ 5) این گفته، مطابق تعلیم کتاب مقدس، کاری است که فقط خدا قادر به اجرای آن است. (اشعیا 43 : ‏25) عهد جدید عیسی را مساوی آفریننده عالم می‌داند (یوحنّا 1:‏ 3) و او را با کسی که عالم هستی را حفظ می‌کند برابر می‌داند. (کولسیان 1: ‏17) پولس رسول می‌گوید، خدا در جسم ظاهر شد (اول تیموتائوس 3:‏ 16) و یوحنای انجیل‌نویس می‌گوید: «کلمه، خدا بود». (یوحنا 1: 1) همچنین، هیک با روی آوردن به مسئله زبان، می‌گوید: به‌نظر من آموزه تجسد خدا را نباید به‌صورت تحت اللفظ، با لوازمی واقعی، تلقی کرد؛ بلکه باید آن را حقیقتی استعاری دانست. (Hick, 1995: 101) در اینجا، مورد دوم از موارد خروج از سنت پیش می‌آید که مربوط به زبان دین است. زبان دین در سنت مسیحی، زبان دین را زبان ناظربه‌واقع و حقیقی می‌دانند. بیشتر مفسران کتاب مقدس، آن را به‌گونه‌ای، تحت اللفظ تفسیر می‌کنند و در پس الفاظ به‌کاررفته در کتاب مقدس، در جستجوی معانی حقیقی آنها هستند. معمولاً کارکرد شناختاری زبان دین، امری پذیرفته‌شده؛ و نوعی واقع‌گرایی ساده بر دیدگاه‌های الهی‌دانان حاکم است. ازجمله درباره واقعه مرگ و رستاخیز مسیح که می‌گویند: هرکه بخواهد آیین مسیحیت را رد کند، باید واقعه قیام مسیح از مردگان را رد نماید. بنابراین، طبق کتاب‌ مقدس، عیسی به‌واسطه بازگشتن از دنیای مردگان، ثابت کرد که پسر خداست. (رومیان 1: ‏4) اینکه عیسی از قبر برخاست، مدرکی کامل و انکارناپذیر، و واقعیتی است که ثابت می‌کند عیسی خداست. یکی از مهم‌ترین تفاسیر جدید واقع‌گرایانه سنتی و ساده کتاب مقدس، بیانیه مشترک مسیح‌شناسی کلیسای کاتولیک و کلیسای شرق آشوری است که در سال 1994م. در واتیکان صادر شد. در این بیانیه پاپ ژان پل دوم، اسقف بزرگ واتیکان و ماردنخای چهارم، پاتریارک کلیسای شرق آشوری به‌منزلة وارثان و نگاهبانان ایمان سنتی کلیسا، بر اعتقادنامة نیقیه تأکید کرده، صریحاً اعلام می‌کنند که به خداوندی عیسی، پسر یگانه خدا، مولود جاودانی از پدر اعتراف می‌کنند. بنابراین، خداوند ما عیسی مسیح، خدای حقیقی و انسان حقیقی است. در الوهیت و انسانیت خود کامل است، با پدر یک ذات و در همه‌چیز، جز در گناه، با ما یکی است. الوهیت و انسانیت وی، بی‌هیچ ترکیب یا تغییر، بدون تقسیم یا جدایی، در یک شخص متحد شده است. تمایز طبیعت الهی و انسانی، با تمام امتیازات، قوا و اعمالشان، در او محفوظ است. با وجود این، الوهیت و انسانیت چنان در این شخص واحد، یکتا پسر خدا و خداوند عیسی مسیح، یکی شده‌اند که نمی‌توان در او دو شخص دید. او را باید همانند پدر پرستش کرد. (محمدیان، 1381: 522) اما هیک در این مسئله نیز از دیدگاه سنتی فاصله می‌گیرد و دیدگاه دیگری را که برگرفته از رویکردهای جدید فلسفی است، اتخاذ می‌کند. وی، دیدگاه خود را با الهام از کانت، واقع‌گرایی انتقادی می‌نامد. هیک برای تبیین مقصود خود از تقابل دو مفهوم واقع‌گرایی و واقع‌ناگرایی استفاده می‌کند. به‌نظر او، این‌دو مفهوم برای بیان اغراض این بحث مشکلات کمتری دارند. مفاهیم دیگری نیز وجود دارند که ابهام و مشکلات آنها بیشتر است. وی می‌گوید: من از «واقع‌گرایی» معنایی را قصد می‌کنم که از استعمال آن در فلسفة جدید اخذ شده است و این، غیر از معنایی است که در استعمال قرون وسطایی داشته است. در قرون وسطا، واقع‌گرایی در مقابل نام‌انگاری قرار می‌گرفت. [اما] در معرفت‌شناسی جدید، واقع‌گرایی عبارت است از این نظریه که اشیای مادی، خارج از ما و مستقل از آنچه ادراک خود از آن می‌دانیم، وجود دارند. بر همین قیاس، واقع‌گرایی دینی عبارت است از وجود متعلقات باورهای دینی، مستقل از آنچه ما تجربه انسانی خود از آنها می‌دانیم. (Hick, 1989: 172) در مقابل، واقع‌ناگرایی منکر وجود چنین متعلقات مستقلی است. البته هر دینی به چیزی اشاره دارد و لزومی ندارد متعلق تجربة همه را واحد فرض کنیم. آن واقعیت متعالی، مستقل از تجربه انسانی در فرهنگ‌های مختلف، به صور مختلف خوانده شده است؛ خدا، الله، یهوه، دارماکایا، مطلق، تائو، روح و ... . نقطه مشترک این مفاهیم و مفاهیم مشابه آنها، این است که همه آنها به چیزی اشاره دارند که ادعا می‌شود فراتر یا غیر از وجود انسانی ماست، یعنی چیزی که در ارتباط با ما، از ما تعالی دارد؛ و آنچه من دیدگاه واقع‌گرایانه می‌نامم این زبان را زبانی اساساً، واقع‌نما می‌داند، برای اشاره به متعلق بحث که «تحقق» دارد و بدان اشاره می‌شود. (Ibid: 172-3) جان هیک به پیروی از آر. دبلیو. سلارز،  آرتور لاوجوی،  اِی. کِی. راجرز  و جِی. بی. پرَت  واقع‌گرایی را به دو قسم ساده و انتقادی تقسیم می‌کند.  واقع‌گرایی ساده معتقد است، جهان دقیقاً همان‌گونه است که ما آن را ادراک می‌کنیم، و واقع‌گرایی انتقادی بر آن است که جهان اطراف ما تأثیری بر حواس ما می‌گذارد، اما آن را به‌گونه‌ای ادراک می‌کنیم که مفاهیم و زبان ما اجازه می‌دهد. یعنی در فرآیند شناخت، هم جهان خارج فعّال و مؤثر است و هم عالم ذهن انسان، با مفاهیم و زبانی که دارد. (Hick, 1993: 4) بحث واقع‌گرایی ـ واقع‌ناگرایی، و اقسام هریک، ابتدا در معرفت‌شناسی مطرح، سپس به مسئله زبان هم کشیده می‌شود. به‌نظر هیک، بیشتر مردم عادی که با مباحث فلسفی آشنا نیستند، معمولاً نسبت ‌به زبان دین نوعی واقع‌گرایی ساده دارند؛ و این در دیدگاه و معرفت آنها نسبت ‌به جهان ریشه دارد. معمولاً گمان می‌کنند جهان اطراف ما دقیقاً همان‌طور است که ادراک می‌کنیم و این نگرش برای آنها، به‌صورت روش تفکر و اندیشیدن درآمده است. همین روش اندیشیدن به زبان نیز سرایت می‌کند و آن را به‌صورت لفظ به لفظ و مطابق بی‌کم و کاست با واقع، می‌پندارند. در زبان دین نیز، گمانشان این است که هرچه در لابه‌لای متون دینی آمده است، بیانگر لفظ به لفظ واقع است. اما در مقابل، واقع‌گرای انتقادی، الفاظ به‌کار رفته در متون دینی را تماماً، به‌صورت لفظ به لفظ معنا نمی‌کند، بلکه برای بسیاری از آنها معنای کنایی و استعاری در نظر می‌گیرد و آنها را رمزهایی برمی‌شمارد که به‌منظور اشاره به واقعیت‌هایی فراتر از آنچه ظاهر لفظ می‌گوید، در کتاب مقدس آمده است. مثلاً در باب سه کتاب پیدایش (عهد عتیق) گزاره‌هایی آمده است که وضعیت باغ عدن را روشن می‌کند؛ زندگی خوب و راحت آدم و حوا در آن و وضع آنها قبل و بعد از خوردن میوه درخت ممنوعه و آلودگی خاصی که از این عصیان بر آنها عارض شد و راه برطرف‌کردن آن آلودگی و جریمه‌ای که بر آنها وضع شد و مقرر شد که در زمین با زحمت و رنج به کشت و کار بپردازند و روزی خود را با رنج و تعب به‌دست آورند و این وضعیت برای تمام فرزندان آدم تا قیامت ادامه خواهد یافت و ... اینها گزاره‌های مشخصاً دینی‌اند، واقع‌گرای ساده معنای ظاهری آنها را می‌گیرد و تمام مطلب را به‌صورت لفظ به لفظ می‌فهمد؛ اما واقع‌گرای انتقادی آن گزاره‌ها را به‌منزلة داستانی رمزی از وضع اخلاقی و روحی نامنظمی که نسل آدم در آن وضع به دنیا می‌آید، ادراک می‌کند. اولی خدا را اَبَر انسانی بزرگ می‌داند که از آسمان به ما می‌نگرد و امر و نهی می‌کند؛ و درصورت عصیان، بر بشر خشم می‌گیرد و گاه نیز او را به‌سختی مجازات می‌کند؛ و گاه نیز، از این مجازات سختش پشیمان می‌شود. اما دومی می‌تواند تفاسیر مختلفی از خدا ارائه دهد. هیک تعدادی از این تفاسیر را عرضه داشته است. به‌نظر او یهوه خدای اسرائیل، یک شخصیت خاص تاریخی است که شکل‌گرفته از حضور فراگیر واقعیت غایی، ترکیب‌شده با نحوه تفکر خاص فرهنگی مردم یهود بوده است. در باب شکل‌دادن به خدای پدر آسمانی مسیحیان و الله مسلمانان نیز وضع از همین قرار است. (Hick, 1993: 6) بنابراین، واقع‌گرای انتقادی در دو جبهه می‌جنگد. ازیک‌طرف، واقع‌گرایی ساده را در زبان دین رد می‌کند و برداشت‌های ظاهری و لفظ به لفظ را درباره خدا، به همان صورت که در متون مقدس آمده، قبول ندارد. ازطرف‌دیگر، نظر واقع‌ناگرایان را که مخالف واقعیت خدا هستند، رد می‌کند. واقع‌گرای انتقادی، خدای متعال را می‌پذیرد که دارای واقعیتی مستقل و برتر از ماست، با این قید که ادراک ما نسبت‌به او، به‌دلیل وساطت مفاهیم و تصورات و مقولات ذهنی و فرهنگی، در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. (Ibid: 7) البته باید توجه داشت که بحث واقع‌گرایی‌ـ واقع‌ناگرایی، درواقع، مربوط به زبان نیست؛ بلکه بحثی است معرفت‌شناختی. یعنی واقع‌گرا معتقد است، ادراکات ما به واقعیت راه دارند و آن را نشان می‌دهند، حال یا به نحو دقیقاً مطابق (واقع‌گرایی ساده) یا با دخل و تصرفاتی از ناحیه ذهن ـ مغز (واقع‌گرایی انتقادی). پس از اینکه مثلاً در معرفت‌شناسی، واقع‌گرایی را پذیرفتیم، نوبت به این مسئله می‌رسد که در این حال، زبانی که به‌وسیله آن بر ادراکات خود دلالت می‌کنیم، از چه روش‌هایی بهره‌مند است. آیا صرفاً حقیقی است یا مجازی هم هست؟ آیا زبان استعاری، کنایی و رمزی به‌کار می‌بریم یا زبان حقیقی؟ در زبان حقیقی نیز، آیا قرینه‌گرا هستیم یا وضع‌گرا؟ کدام ظواهر حجیّت دارند و کدام ندارند؟ تا چه حد باید پایبند لوازم عقلی و غیرعقلی الفاظ و مفاهیم بود؟ (اگر لوازمی این چنین وجود داشته باشد.) هیک زبان دین را زبانی استعاری و اسطوره‌ای می‌داند، نه زبانی حقیقی. وی تعریف خود از زبان حقیقی و زبان اسطوره‌ای را چنین بیان می‌کند: یک داستان زمانی به‌نحو حقیقی درست است که بر واقعیات منطبق باشد. پس عبارت «من امروز صبحانه یک تخم مرغ خورده‌ام»، درصورتی به‌نحو حقیقی درست است که امروز صبحانه یک تخم مرغ خورده باشم. از سوی دیگر، یک اسطوره درست آن است که به‌نحو حقیقی درست نباشد، بلکه به‌منظور برانگیختن حالتی نفسانی در شنونده نسبت‌ به مرجع آن داستان، که در اساطیر معمولاً از خود داستان متعالی‌تر است، بیان شده است. (Hick, 1995: 101) وی اسطوره را نوعی استعاره می‌داند و تفاوت آنها را در کوتاهی و بلندی آنها می‌داند: اسطوره، استعاره‌ای بست‌یافته است. هردو به ما کمک می‌کنند تا چیزی در پرتو نوری جدید ببینیم و به شیوه‌ای تازه با آن مواجه شویم. اما استعاره معمولاً از طریق جمله‌ای واحد عمل می‌کند، درحالی‌که اسطوره کمابیش، داستان مفصلی مبتنی بر استعاره است. (Ibid: 102) هیک معتقد است، داستانی که خدا (= خدای پسر) از آسمان به زمین آمد تا به‌صورت فرزند انسان زاده شود و بر صلیب جان سپارد تا کفاره گناه جهان شود، به‌نحو حقیقی درست نیست؛ زیرا نمی‌توان معنای حقیقیِ قابل قبولی برای آن پیدا کرد. وی این معنای ظاهری را نامعقول و نپذیرفتنی می‌یابد. بنابراین ناچار می‌شود کل داستان را نه یک داستان حقیقی، که یک اسطوره بنامد و بگوید، این داستان به‌نحو اسطوره‌ای درست است؛ از این جهت که می‌خواهد در ما حالتی مناسب با خداوند، یعنی الحق، که منبع نهایی هرگونه تغییر و دگرگونی رهایی‌بخش است، ایجاد کند. (Ibid: 101) بنابراین، داستان تجسد الوهیت، تثلیث و خدای آسمانی به‌منزلة خدای پدر، خدای پسر و روح‌القدس را نباید داستانی حقیقی دانست؛ زیرا نامعقول است. اما می‌توان این داستان را به‌نحو استعاری پذیرفت و از آن تأثیر گرفت. بنابراین ما می‌توانیم به‌نحو استعاری، خدا را پدر آسمانی خود تلقی کنیم و می‌توانیم با شرح و تفصیلِ این مطلب داستانی خلق کنیم که چگونه پدر آسمانی، فرزند خود را به زمین فرستاد تا از طریق مرگ در راه گناهان ما، ما را با خود آشتی دهد و این داستان می‌تواند بسط بیشتری یابد ـ درواقع نیز، چنین بسطی یافته است ـ تا کل الهیات را پوشش دهد. (Ibid: 101) منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. صادقی، هادی، 1377، پلورالیسم؛ دین، حقیقت، کثرت، قم، دفتر نشر معارف. 3. ــــــــــــــــــــ ، 1378، الهیات و تحقیق‌پذیری، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. 4. ــــــــــــــــــــ ، 1382، درآمدی بر کلام جدید، قم، کتاب طه و دفتر نشر معارف. 5. کاویانی، محمود، 1389، «اوتار؛ پیامبری که به دین نوین جهانی فرا می‌خواند»: http://www.alvadossadegh.com/fa/article/45-cinema-and-apocalypse/3494-qq-q-q, html//comment-3352. 6. کتاب مقدس. 7. محمدیان، بهرام و دیگران (تدوین)، 1381، دائرة‌المعارف کتاب مقدس، تهران، سرخدار. 8. هیک، جان، 1372، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، انتشارات بین‌المللی الهدی. 9. Hick, John, 1960, “Theology and Verification”, Theology Today, Vol. XVII. 10. __________ , 1985, “Eschatological Verification Reconsidered”, in the Problems of Religious Pluralism [1977], New York, Martin"s Press. 11. __________ , 1989, An Interpretation of Religion: Human Response to the Transcendent, New Haven and London, Yale University Press. 12. __________ , 1993, Disputed Questions in Theology and the Philosophy of Religion, New Haven, Yale University Press. 13. __________ , 1995, The Rainbow of Faiths: Critical Dialogues on Religious Pluralism, London, SCM Press LTD. 14. __________ , 1996, “Religions and the Concept of Ultimate”, The Islamic Quarterly, V. XXXX (N. 4). 15. Sellars, Roy Wood, (1938-1939). “A Statement of Critical Realism”, Revue Internationale de Philosophie, Vol, 1. منبع: فصلنامه اندیشه نوین - شماره 25 ادامه دارد ...

93/07/02 - 00:05





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن