تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): هرگاه سفره پهن مى‏شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى‏آيند. چون بنده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796903930




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سخني چند درباره «رهايي و راه آن»


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: سخني چند درباره «رهايي و راه آن»
در شماره‌هاي گذشته از اين صفحه، به نقد و بررسي حوزه‌هاي مختلفي از انديشه‌هاي مصطفي ملكيان، نگارنده كتاب «راهي به رهايي؛ جستارهايي در عقلانيت و معنويت» پرداختيم.
نویسنده : دكتر محمد فنايي اشكوري* 
در اين شماره در ادامه نوشتارهاي گذشته، به بررسي اصل دغدغه‌اي كه آقاي ملكيان در نگارش راهي به رهايي داشته‌اند، پرداخته و ضمن اشاراتي به جايگاه اين دغدغه در جاي جاي كتاب مذكور، به بررسي اين انگاره مي‌پردازيم. اين دغدغه عبارت است از عقلانيت و معنويت.   رهايي از چه چيز؟ عنوان كتابي كه در شماره‌هاي پيشين به نقد آن پرداخته‌ايم، «راهي به رهايي» است. براي فهم بهتر عنوان بايد ديد رهايي از چه چيزي مراد است و راهي كه در كتاب براي رهايي ارائه شده كدام است؟ عنوان بايد ناظر به محتواي كتاب باشد. بايد ديد در كتاب از چه امر يا اموري تبري شده و از چه امر يا اموري تمجيد و تجليل شده است. ظاهراً مقصود از رهايي در عنوان كتاب، رهايي از آن امر يا امور مردود و رسيدن به آن امور مطلوب و محمود است. يكي از اموري كه در جاي جاي كتاب به طرد و رد شديد آن پرداخته شده است سنت است و يكي از اموري كه از آن ستايش بسيار شده است تجدد است. همچنين از اموري كه درباره تجدد تأكيد شده است، ناسازگاري آن با دينداري است، نه نوع خاصي از دينداري، بلكه نفس دينداري. بنابراين، آيا نارواست اگر كسي از اين مقدمات نتيجه بگيرد كه پس چيزي كه بايد از آن رهايي جست و دست كم يكي از چيزهايي كه بايد از آن رهايي جست دين و دينداري است؟ و راهي كه به اين رهايي مي‌انجامد تجدد است؟ راه رهايي به كدام سو؟ مي‌توان افزود، به حكم آن كه در عنوان كتاب عقلانيت به عنوان ارزش و آرمان بيان شده است، بين رهايي و عقلانيت بايد ارتباطي باشد و رهايي از امور غير عقلاني مراد و مطلوب است. چنانكه در شماره‌هاي گذشته در اين باب اشاره‌هايي شد، ديديم كه در موارد متعدد بر غير عقلاني بودن دين تأكيد شده است و تصريح گرديده كه عقلانيت تبعيت از استدلال صحيح است و هيچ يك از تعاليم هيچ يك از اديان عقلاني و مستدل نيست. آيا از اين نيز، بر نمي‌آيد كه متعلق رهايي، دين است؟ تعارض تدين و تجدد ممكن است كسي بپندارد كه در عنوان كتاب، معنويت هم به عنوان يك ارزش و آرمان در كنار عقلانيت ذكر گرديده است. ولي بايد توجه داشت كه طبق نظر مؤلف محترم، معنويت ملازم با دينداري و ايمان به يكي از اديان نيست، بلكه به معناي شادي و اميد است. نيز مي‌توان گفت مراد رهايي از سنت است كه مستلزم رهايي از همه لوازم آن به نظر مؤلف چون دينداري و تعبد و تقليد و حكومت ديني نيز مي‌شود. به عبارت ديگر، طبق نظر مؤلف محترم آنچه اولاً و بالذات بايد از آن رهايي جست ناداني، تعصبات غلط، استدلال گريزي و استدلال ستيزي، عقب ماندگي و مانند آن است، و تنها به بركت تجدد مي‌توان از اين امور رهايي جست و همه اينها از لوازم تفكر سنتي و دينداري است، پس به ناچار از تفكر سنتي و دينداري بايد رهايي طلبيد. چنين برمي‌آيد كه از نظر مؤلف محترم رهايي به معناي آزادگي يا ملازم با آزادگي است، و آزادگي همان تجدد است و تمام اوصاف تجدد را مي‌توان در آزادگي خلاصه نمود، و اساس تجدد عقلانيت است، و دين عقلاني نيست. لذا از اين طريق هم مي‌توان رهايي از آن را طالب بود. كاش اين عبارت معاني ديگري داشت، اما چه كنيم، ماييم و سخنان گفته شده و مطالب نوشته شده! حال اگر اين عبارات معاني ديگري دارند كه ما از درك آن ناتوان بوده‌ايم سپاسگزار خواهيم بود آن معاني را بياموزيم. متأسفانه تنها راه ما براي فهم معنا از عبارت، استفاده از الفاظ و عبارات با معاني آشنا و مأنوس آن و قرائن و شواهد لفظي است. اگر اين معاني مراد نيست ما را معذور بداريد. اگر جز اين باشد ما سخت محتاج زبان و زبان‌شناسي و هرمنوتيك جديدي هستيم كه بياموزيم. ممكن است گفته شود كه با اين حال شايد بتوان قرائتي از دين ارائه داد كه با عقلانيت سازگار است؛ چنانكه ديديم مؤلف از قرائت تجددگرايانه از دين سخن گفتند. اما همانگونه كه ملاحظه گرديد، در سخنان خود مؤلف نيز بر ناسازگاري تجدد با تدين تصريح شده بود. تجدد قانون را نه از دين بلكه از عقل جمعي مي‌گيرد؛ در اخلاق نيز عرف را مرجع مي‌داند نه دين را؛ اعتقادات ديني را هم متعلق به عصر ماقبل علم و متناسب با علوم و معارف گذشته مي‌داند كه امروزه اعتباري ندارد. دين تجدد ديني است كه نه عقايد دارد، نه فقه دارد و نه اخلاق و اين چنين ديني خدا هم نيافريد. اگر در تجدد گاهي سخن از معنويت به زبان مي‌آيد، آن را نيز در بيرون از دين جست‌وجو مي‌كند. به گمان مؤلف محترم تجدد به جهات عديده ديگر نيز مانند استدلال‌گرايي و تعبدگريزي با تدين مخالف است. حال كه چنين است دينداري متجددانه چه معنا دارد؟ شايد برخي از متجددان تنها به اين جهت از دين سخن مي‌گويند كه دين با باورها، احساسات و زندگي بسياري از مردم عجين است و به آساني نمي‌توان آنها را وادار به ترك دين نمود. لذا با تغيير دين و تحريف آن تحت عنوان ارائه قرائت‌هاي جديدي از دين كوشش مي‌كنند هم حقيقت دين را از صحنه خارج كنند و هم با فريب متديان رضايت آنها را جلب نمايند. لذا قرائت تجددگرايانه هرچند واقع‌گرايانه نيست، اما عمل‌گرايانه و سود‌گرايانه مي‌باشد. موضع ما نقد اين دعاوي به معناي مخالفت ما با رهايي، عقلانيت و معنويت نيست بلكه مدعاي ما اين است كه اساساً با مباني ليبراليسم، سكولاريسم، شكاكيت و ماديگري نمي‌توان به رهايي، عقلانيت و معنويت از زندان تجددگرايي رسيد. رهايي و آزادگي البته مطلوب فطري همه انسان‌هاست. اما عقلانيت ما منتهي به اين شده است كه رهايي و آزادگي حقيقي تنها در گرو معرفت و بندگي خداوند ميسر است. منبع عزت فقط اوست و سرچشمه و منشأ ديگري ندارد. لذا ما نيز طالب رهايي از اموري هستيم كه مانع معرفت و بندگي خداوند است. در دين ما هم رهايي مطلوب است، اما رهايي از جهل، رهايي از تعصبات بي‌منطق، رهايي از ستم، رهايي از استبداد، رهايي از هواي نفس و در نهايت رهايي از تعلقات غيرالهي و انقطاع از غير حق. «الهي حب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه فتصير ارواحنا معلقه بعز قدسك»1. غلام همت آنم كه زير چرخ كبود / ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است پيشگامان راستين رهايي و آزادگي و عقلانيت و معنويت شهيدان خدايي هستند؛ دليراني كه در زندان را شكستند و رهيدند و رسيدند، همان بلاجويان دشت كربلايي، نه عافيت‌جويان كافه‌هاي خوشگذراني. آنها البته ليبرال و سكولار و اومانيست و مدرنيست و پسا‌مدرنيست نبودند و نيستند و با اين معيارها اگر آنان را بسنجيم، سنتي و حتي شايد به تعبير سكولارها بنيادگرا بودند. اما عاقل و آگاه و حقيقت‌جو و آزاده و رها از نفس و تعلقات و عابد و عاشق و دلير و بي‌باك و چالاك و سينه‌چاك بودند. آنها گرفتار در چاه شكاكيت و لاادريگري و سرگردان در كوچه‌هاي سفسطه و روشنفكر‌مآبي نبودند؛ از علم اليقين و عين‌اليقين گذشته به حق‌اليقين رسيدند و واله و حيران جمال دوست گرديدند. «رب زدني فيك تحيراً». درباره عقلانيت عقلانيت هم مطلوب ماست، عقلانيتي كه ما را از جهل و وهم و شك و سفسطه برهاند؛ عقلانيتي كه ما را به حقيقت، يقين، طمأنينه، سكينه و رضا برساند. قرآن بيش از هر كتاب ديگري دعوت به تعقل و تفكر نموده است. تعقل در تعليمات اسلامي راهي است براي رهايي از جهل و شك و وصول به يقين. اما تعقل در تجددگرايي منتهي به زوال يقين و افتادن در ورطه شك مي‌شود. تعقل قرآني شك‌زدا و يقين‌زاست، تعقل تجدد غربي يقين‌زدا و شك‌زاست. يقين در تفكر تجددگرا قابل وصول نيست، لذا متجدد به دنبال آن نيست و يقين‌گرايي را جزميت و خامي مي‌داند و شك را برمي‌گزيند. اما مؤمن هم در تفكرش و هم در عبادتش به دنبال نجات از شك و وصول به يقين است «و أن تهب لي يقيناً تباشر به قلبي و ايماناً يذهب الشك، عني». بين ايمان و يقين ارتباط نزديك هست. ايمان همراه با شك، اگر ممكن باشد، مطلوب نيست؛ ايماني را بايد طلب نمود كه شك را براند. تجددگرايان هم بر عقلانيت تأكيد دارند. اما عقلانيتِ تجدد چنانكه ديديم بي‌بنياد است و به نفي خود مي‌انجامد. به نظر مؤلف محترم حجيت عقل يك پيشفرض است؛ از توضيحات ايشان چنين بر مي‌آيد كه عقل نه بالذات موجه است، نه مستدل است (راهي به رهايي، ص254) يعني حجيت عقل محرز نيست: نه بديهي است، نه دليلي بر آن داريم؛ پس حجيت عقل مشكوك است. ولي با اين حال بنا را بر حجيتش مي‌گذاريم. اما بايد پرسيد اين بنا چه ارزشي دارد. در مسائل معرفتي و آنجا كه سخن از شناخت واقع است بنا و قرارداد وجهي ندارد. و هنگامي كه چنين بنايي را مي‌نهيم، آنچه را بر آن مبتني مي‌كنيم سست و بي‌اعتبار خواهد بود. ترديد در حجيت عقل، قطع ريشه عقلانيت است. آري، حجيت عقل قابل استدلال نيست، زيرا اعتبار هر استدلالي خود مبتني بر قبول حجيت عقل است. اما به نظر ما حجيت عقل ذاتي و بديهي است. به عبارت ديگر حجيت عقل از اصول متعارفه است، نه از اصول موضوعه. سخن ما در باب عقلانيت اين است كه وصول به واقع براي ما اصل است، نه قيل و قال و نقض و ابرام صرف. ارزش عقل به اين است كه وسيله كشف واقع است. عقلانيت از آن جهت كه راهي به واقع است مطلوب است؛ وگرنه عقلانيت بي‌بنيادي كه صرف يك عمليات ذهني است و با صدق و كذب متفاوت است مطلوب نهايي ما نيست. درباره معنويت معنويت هم آرمان ماست، اما ما منبع معنا و معنويت در عالم را خداوند مي‌دانيم و برآنيم كه بدون او نمي‌توان سخن از معنا و معنويت گفت. معنويت يعني راه يافتن به باطن و حقيقت عالم، مأنوس شدن و مسانخ شدن با منبع معنا و آشنايي با سرچشمه راز و راه يافتن به سراپرده قدس و سرادق ملكوت الهي. اما از نظر مؤلف محترم معنويت چيزي جز شادي و اميد نيست. مراد از «زندگي معنوي، البته، لزوماً به معناي تعلق به يكي از اديان نهادينه و تاريخي نيست، بلكه به معناي داشتن نگرشي به عالم و آدم است كه به انسان آرامش، شادي و اميد بدهد». آن كدام نگرش است؟ آيا نگرش مادي و غير ديني هم مي‌تواند چنين كند؟ نگرش اديان محرف، مخترع و غير الهي چطور؟ چگونه؟ بدين ترتيب با قطع ارتباط معنويت با ديانت، معنويت نيز بي‌بنياد مي‌شود. از ديدگاه قرآن ياد خداست كه آرامش مي‌آورد: «الذين آمنو و تطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب»، (الرعد، 28) و اولياي خدا هستند كه خوف و حزني ندارند: «ألا إن اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (يونس، 62). اما معنويت مادي و سكولار و بريده از دين چيزي غير از معنويت ديني است. نسبت‌سنجي معنويت و عقلانيت رابطه معنويت و عقلانيت هم در اين ديدگاه گسسته است. آنها حتي ناسازگار و نامتجانس هستند. معنويت از عقلانيت مي‌گريزد و عقلانيت راه به معنويت نمي‌برد. اين گسست، عقلانيت را محدود و سردرگم و معنويت را متزلزل و پا در هوا مي‌سازد. شكاف عميق بين اين دو چنان است كه بايد يكي را بر گرفت و ديگري را وانهاد. با اين معرفت شناسي و جهانبيني نه از عقلانيت مي‌توان سخن گفت نه از معنويت، چه رسد به جمع بين آنها. اما عقلانيت و معنويت در تفكر ديني سازگار بل معاضد يكديگرند. عقلانيت قرآني به معنويت مي‌انجامد و معنويت قرآني عقلانيت را رشد مي‌دهد. مراد ما از معنويت چيزي است كه دست‌كم به نحوي با ماوراء طبيعت، عالم غيب و خدا نسبتي داشته باشد. معنويت در فرهنگ ديني فراتر رفتن از زندگي و حس و حال مادي است؛ ارتباط با خداوند است؛ راه يافتن به باطن و حقيقت عالم است؛ استشمام رايحه رحمان از يمن معناست كه با تفكر، ايمان، طهارت و زندگي در چارچوب اراده الهي حاصل مي‌شود. اما اگر مراد از معنويت صرف شادي و آرامش باشد از سنخ امور مادي و طبيعي خواهد بود. چنانكه ديديم، از نظر مؤلف محترم عقل در حوزه امور معنوي راجل ]= ناتوان[ است و تاكنون حتي يك گزاره مربوط به عوالم معنوي را نتوانسته است اثبات نمايد. پس چنانكه مي‌بينيم مراد معنويتي گسسته از عقلانيت و بي‌ارتباط به يك جهانبيني است. اما معنويت اسلامي بر اساس يك جهان‌بيني الهي و توحيدي است و با عقل هماهنگ است. البته فرهنگ‌هايي وجود دارند كه در آنها معنويت با توجيه عقلاني كاري ندارد. مثلاً در معنويت بودايي توجيه عقلاني جايگاهي ندارد. معنويت در اين مكتب نه مبتني بر اصول عقلي است، نه مبناي يك جهانبيني عقلي. گفته مي‌شود عقل و منطق در آنجا مطرح نيست.1 - اين معنويت با سياست و اجتماع نيز كاري ندارد، چنانكه بعضي از صور آن با ديانت و پرستش خدا و انجام تكاليف ديني نيز بيگانه است. اتفاقاً غايت سير و سلوك انسان در اين مكتب رهايي1 انسان است. اما چنانكه گفته شد، معنويت در اديان الهي مقوله‌اي است ديگر. خلاصه آنكه، به نظر ما معنويت در سخنان مؤلف محترم مفهوم بسيار مبهمي است. اگر مراد بُعد باطني دين باشد، در صورتي مقبول است كه اولاً مراد از دين، دينِ حق باشد، ثانياً جدا از ظاهر دين يا شريعت نباشد. لذا ما به جاي معنويت، ديانت را مطرح مي‌كنيم آن هم در تماميتش؛ نه فقط ظاهر يا باطن دين. ديدگاه مؤلف در باب عقلانيت و معنويت يك ديدگاه دوگانه‌انگارانه است. در ديدگاه ما پس از تصحيح و تعميق اين دو عنصر آنها به اصل واحدي برمي‌گردند كه ما از آن به تعهد به حقيقت تعبير مي‌كنيم. 2 يعني ما دو تعهد نداريم يكي به عقلانيت و يكي به معنويت؛ بلكه در تحليل نهايي ما يك تعهد و دغدغه داريم و آن دغدغه پايبندي نظري و عملي به حقيقت است. عقلانيت و ديانت هم در سازگاري كامل با يكديگرند و از عقلانيت و ديانت حقيقت را مي‌خواهيم. در بينش ديني ما حقيقه‌الحقايق خداوند است. ماسوا كلمه، اثر و فعل اوست. شناخت خداوند به طور طبيعي عشق به او و آثارش را در پي خواهد داشت. از ايمان با معرفت محبت زاييده مي‌شود: محبت به خدا و محبت به خلق. محبت به خلق سريان محبت به خداست، چرا كه خلق متعلق به او هستند و از اين جهت مورد محبت مي‌باشند. به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست محبت به خدا به صورت عبادت و اطاعت و محبت به خلق به صورت خيرخواهي و خدمت تجلي مي‌كند. بدين‌سان بين ابعاد سه‌گانه وجود انسان، يعني معرفت، عاطفه و عمل يا بينش، گرايش و كنش ارتباط و هماهنگي هست. شرح اين ماجرا را مكتوبي ديگر لازم است. پس تصوير ما از رهايي، معنويت، عقلانيت و دوگانگي عقلانيت و معنويت متفاوت با ديدگاه مؤلف است. به نظر ما حاصل مباني معرفت شناختي مؤلف نه رهايي، عقلانيت و معنويت، بلكه رهايي از عقلانيت و معنويت است. ممكن است بگويند ما درصدد ارائه راهي براي همه انسان‌ها هستيم، نه فقط متدينان و نه فقط متدينان به يك دين. پاسخ اين است كه چنانكه به تفصيل گفتيم اين نظر گاه با همه اديان ناسازگار است؛ دست‌كم پيروان اديان الهي كه معظم جمعيت جهان را تشكيل مي‌دهند نمي‌توانند اين نظر را بپذيرند. ثانياً براي ماديون هم پذيرفتني نيست، چون از آنها دعوت به معنويت مي‌شود و ماترياليسم با معنويت سازگاري ندارد؛ مگر اينكه معنويت را تهي از معني كنيم. پس اين ديدگاه به مراتب محدودتر است و انسان‌هاي كمتري را در برمي‌گيرد، اگر اصلاً كسي را پوشش دهد. اما ديدگاه ما از آغاز عام است. تعهد به حقيقت چيزي نيست كه كسي در عالم طالب آن نباشد و ما برآنيم اگر انسان به اين اصل باشد، رسيدنش به دين حق بسيار محتمل است. دست‌كم پيروان دين حق را كه به اعتقاد ما اسلام است در برمي‌گيرد. * عضو هيأت علمي گروه فلسفه مؤسسه آموزشي پژوهشي امام‌خميني (ره)    

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن