تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بعد از من با خوارج نجنگيد (آنان را نكشيد)؛ زيرا كسى كه طالب حق باشد و به آن نرسد، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797762379




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رسانه‌هاي جديد جايي براي حريم خصوصي باقي نگذاشته‌اند


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: رسانه‌هاي جديد جايي براي حريم خصوصي باقي نگذاشته‌اند
  امروزه زندگي بخش اعظم مردم جهان، توسط «رسانه‌ها» مديريت مي‌شود. رسانه‌هاي مدرن بر خلوت و جلوت زندگي مردمان چنگ افكنده‌اند و آن را با خود مي‌برند. در شناخت اين پديده بايد بر اين مهم تمركز كرد كه بستر شكل‌گيري اين رسانه‌ها چيست؟ و راه‌هاي مواجهه با آن كدامند؟ در گفت‌وشنود پيش روي، آقايان دكتر سيدحسن حسيني و دكتر اصغر فهيمي‌فرد از كارشناسان امر، در اين باب سخن گفته‌اند. قبل از ورود به بحث مناسب است كه در باب عنوان «فلسفه رسانه» توضيحاتي ارائه فرماييد. اين نام به چه دانشي اطلاق مي‌شود وچه محتوايي دارد؟ دكتر حسن حسيني: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. عنوان فلسفه رسانه در واقع به دانشي اطلاق مي‌شود كه چيزي بيش از سه دهه در دنيا عمر ندارد. يعني آنچه تحت عنوان دانش ارتباطات يا علوم ارتباطات گفته مي‌شود كاملاً از مطالعات رسانه‌اي و به‌خصوص از چيزي كه فلسفه رسانه ناميده شده، جداست. محل تولد اين دانش يا اين رشته كه در واقع ميان‌رشته هم هست، كشورهاي غربي به‌خصوص امريكاست. بعد از امريكا شايد بتوان گفت انگليس، به دليل تأثر فلسفه رسانه و مباحث فلسفه رسانه از فلسفه‌هاي تحليلي. همان طور كه مي‌دانيد جايگاه فلسفه‌هاي تحليلي در كشورهاي انگليسي زبان است. فلسفه‌اي است كه در كشورهاي انگليسي زبان در مقابل فلسفه‌هاي قاره‌اي شكل گرفته است و به حوزه‌هاي پراگماتيستي و كاركردگرايانه كه با ذائقه فلسفه امريكايي‌ها هم جور در مي‌آيد، خيلي نزديك است. دانش فلسفه بيشتر در انگلستان سابقه دارد. در ايران شايد اين رشته به يك دهه گذشته برگردد و بيش از 10سال از عمر اين رشته در ايران نمي‌گذرد. منتها يك تفاوت خيلي جدي در رشد و نضج اين رشته در غرب و در ايران وجود دارد. چه چيز پيدايش اين دانش در ايران و غرب را از هم جدا مي‌كند؟ در ايران اگر اين رشته شكل گرفت و به وجود آمد، كاملاً به آن احساس نياز مي‌شد، خلأيي در حوزه رسانه و كاربرد آن احساس مي‌شد. كساني كه به اين موضوع پرداختند با اشكالاتي در رسانه‌ها مواجه بودند، مثلاً اينكه چگونه مي‌توانيم در تلويزيون برنامه ديني داشته باشيم؟ آيا اصلاً ساختار تلويزيون اجازه برنامه ديني به ما مي‌دهد؟ ممكن است در نگاه اول جواب خيلي سطحي و ساده‌اي داشته باشد كه تلويزيون هم مثل مطبوعات است و مانند ساير رسانه‌ها مي‌تواند محمل معاني و مفاهيم مختلفي از جمله مضامين ديني باشد، ولي به‌تدريج كه جلو رفتيم ديديم كه نه، بعضي از تجربه‌هاي برنامه‌هاي ديني در رسانه جمهوري اسلامي كه يك رسانه ديني است، ناموفق بود و به همين دليل سؤال‌هايي پيش آمد. يك‌سري شبهات ذهني پيش آمد كه... آيا واقعاً امكان تطبيق رسانه‌هاي جديد با هر مضموني از جمله مضامين ديني كه اولويت راديو و تلويزيون ما بود، وجود دارد؟ بله، بالاخره بعضي‌ها معتقدند تلويزيون ذات و اقتضائات فرهنگي دارد كه اجازه هر گونه عمليات كاركردگرايانه را به شما نمي‌دهد و نمي‌توانيد به عنوان يك ابزار به آن نگاه كنيد. البته پشت سر اين يك تئوري هم بود. مثلاً تئوري فردي مثل نيل پستمن كه مي‌شود گفت هم فيلسوف است و هم جامعه‌شناس. اين بود كه اصلاً اگر بخواهيد تلويزيون را با مضامين جدي مثل مضامين ديني تلفيق كنيد، دينتان را خراب كرده‌ايد. در واقع مفاهيم مقدس متعالي را كه بايد در اذهان و تخيلات بشري باشد، تصويري كرده‌ايد. البته ايشان راجع به ادبيات هم همين را مي‌گويد كه ادبيات دين و خبر وقتي تصويري شد از آن تصور و تخيلي كه انسان‌ها بايد داشته باشند جدا مي‌شود. ايشان كتابي دارد تحت عنوان زوال دوران كودكي كه مي‌گويد ما كودكي را با تلويزيون خراب كرديم، چون كودكي عبارت است از داستان‌هايي كه بايد در ذهن كودك پرورانده شود، يعني شما يك‌سري مفاهيم را مي‌گوييد و اين ذهن خودش مي‌تواند خلاقيت ايجاد كند، اما در كارتون‌هاي تلويزيوني هر چيزي را كه تخيل كودك مي‌تواند درست كند به او مي‌دهيد، لذا ذهن كودكان ما در عصر ديجيتال پير شده و حتي طرح روي جلد اين كتاب همين است، كودكي را نشان مي‌دهد كه ذهنش خيلي پير است. به هرحال اين سؤال‌ها پيش آمد. در واقع مي‌شود گفت چالشي بود كه در رسانه داشتيم و همزمان روي آن كار مي‌كرديم. افرادي در راديو و تلويزيون بودند كه كار و برنامه‌ريزي مي‌كردند كه يك‌سري مطالعات نظري در حوزه رسانه شكل بگيرد و بعد اين به چيزي منجر شد كه فلسفه رسانه ناميده مي‌شود. طرح اين مباحث، تا چه حد با واكنش فعالان رسانه‌اي ايران مواجه شد؟ مجرب‌هاي اين عرصه تا چه حد از خود مقاومت نشان دادند؟ وقتي اين حرف‌ها در محيط راديو و تلويزيون مطرح مي‌شد ـ خيلي از دوستان تجربه رسانه‌اي دارند ـ بلافاصله مقاومت مي‌شد كه به هر حال كسي كه در راديو و تلويزيون كار مي‌كند، بايد تكنسين باشد و اين حرف‌ها مطرح نيست. وقتي پشت دوربين مي‌رويد با يك تكنسين فرقي نداريد مثل جوشكار. همان طور كه جوشكار بايد جوشكاري بلد باشد، لازم نيست جوشكار متدين باشد، جوشكاري ديني نداريم، تصويربرداري ديني هم نداريم. البته اين يك نظريه اساسي هم دارد كه اصلاً علوم بومي و علوم ديني بي‌معناست. يك زماني مي‌گفتند علوم ديني بي‌معناست، حالا مي‌گويند علوم بومي هم بي‌معناست، يعني اصلاً معنا ندارد كه شما علم را در انحصار نيازهاي بومي خود قرار بدهيد. ولي در عمل احساس مي‌كرديم رسانه ديني به همين سادگي نيست كه يك‌سري مضامين ديني را در بستر راديو و تلويزيون بگذاريم. مخصوصاً در تلويزيون كار خيلي سخت‌تر بود. كم‌كم نظريه ابزارگرايانه از ذهن توليدكنندگان و طراحان برنامه رسانه‌اي كنار رفت و اين فكر رواج يافت كه نمي‌توانيد نگاه ابزاري به برنامه رسانه داشته باشيد. جايگزين آن نظرياتي تحت عنوان نظريه ذات‌گرايانه بود كه عبارت بود از اينكه بالاخره رسانه‌ها داراي اقتضائاتي هستند و اين اقتضائات ذاتي اجازه نمي‌دهد هر چيزي را با آنها سازگار كنيد. اين مباحث در ادامه خود، به كدام منزلگاه تكميلي رسيد؟ ظاهراً برخي مطلقاً نگاه ابزاري به رسانه را انكار كردند؟ اينگونه نيست؟ به‌تدريج كه اين مباحث بيشتر مطرح شد، حتي بعضي به جبرگرايي تكنولوژيك و جبرگرايي رسانه‌اي اعتقاد پيدا كردند كه در عمل خيلي از چيزها در كنترل شما نيست. يعني شما واقعاً نمي‌توانيد رسانه‌ها را كنترل كنيد. بخش غالب اين مسئله به فناوري‌هاي مدرن برمي‌گردد. شايد بشود گفت رسانه‌هاي جديد مهم‌ترين عرصه ظهور و نمود تكنولوژي‌هاي مدرن هستند. در واقع در پي انقلاب روبات‌ها عليه انسان و دوران آخرالزمان كه به بعضي فيلم‌هاي رؤيايي تبديل شده است كه تا حدي هم به واقعيت نزديك مي‌شود، باز مطرح شد كه اصلاً رسانه قابل كنترل نيست. ما وارد يك جبرگرايي شديم كه به نظر ‌هايدگر يك خطر ذاتي است و خطر جنبي نيست. ذات انسان را دارد هدف قرار مي‌دهد. اينها پشتوانه‌هاي فلسفي هم داشت. يعني در عمل مي‌ديديم واقعاً جايي كه همه چيز را طراحي مي‌كنيد، رسانه به جاي ديگري مي‌رود و كار ديگري مي‌كند، نمونه‌اش سريال‌هاي ديني بود. بعضي معتقد بودند نمادهاي مقدس را نبايد تصويري كرد و اگر مثلاً مي‌خواهيد حادثه عاشورا را نشان بدهيد، حول و حوش آن را نشان بدهيد، لذا فيلم روز واقعه نمونه موفقي است، اما اگر خود حادثه كربلا را كه بايد مضامين قدسي و تعالي آن محفوظ باشد نشان داديد ديگر اين طور نيست. عظمتي كه حكومت امام علي(ع) ممكن است در ذهن ما داشته باشد ممكن است با سريال امام علي(ع) قدري تنزل يابد. در اين ميان و با كش و قوس نظريات افراطي و تفريطي، آيا ديدگاه جديدي هم شكل گرفت؟ ديدگاهي كه حد تعادل مسئله را بگيرد؟ در ادامه اين روند، باز نظريه‌اي در ايران شكل گرفت با مضمون تعامل‌گرايي پشتوانه نظريه خارجي هم داشت. بالاخره بين رسانه و مضاميني كه مي‌خواهيد با رسانه حمل كنيد، بايد به آشتي برسيد. البته از مكتب فرانكفورت و مكاتب پساساختارگرايي و فلسفه قاره‌اي اروپايي متأثر بود. الان هم نظريه تعامل‌گرايي در دنيا طرفداران زيادي دارد، به‌خصوص در امريكا پروفسور هوبر و همكارانش ـ كه يك بار هم به ايران آمدند ـ قائل به اين هستند كه نه ذات‌گرايي، نه جبرگرايي و نه ابزارگرايي بلكه تعامل‌گرايي كه هم پشتوانه نظري مساعدي دارد و هم در عمل جواب داده مناسب است. از آن طرف يك‌سري مباحث در حوزه اخلاق و زيباشناسي رسانه مطرح بود كه باز از نيازهاي كشور و اقتضائات بومي بود و نشان مي‌داد به اين حوزه از مطالعات بايد اهميت بيشتري داد. ظاهراً در اين ميان، مسئله مهم، مسئله «انتقال معنا»ست. در برابر اين معضل شاخص تاكنون چه تدابيري اتخاذ شده است؟ بله، وقتي برنامه‌ساز يا تهيه‌كننده يك برنامه هستيد، از قبل يك فرضيه و پيش‌فرض داريد كه امكان انتقال معنا وجود دارد، يعني مي‌توانم يك معنا را از يك فرستنده به يك گيرنده منتقل كنم. تقريباً مي‌شود گفت آنجايي كه مرز خيلي جدي بين دانش فلسفه رسانه و دانش ارتباطات هست، همين جاست. در دانش ارتباطات شما اين را پيش‌فرض مي‌گيريد و در دانش فلسفه رسانه نسبت به اين ترديد داريد كه آيا واقعاً امكان انتقال معنا وجود دارد؟ يعني از يك ذهن به ذهن ديگر، از يك فرستنده به يك گيرنده. آيا اصلاً معنا منتقل مي‌شود؟ يا مثلاً راجع به معنا اصلاً نمي‌توانيم به يك هويت عيني برسيم و معنا مجموعه و زنجيره بي‌انتهايي از محفوظات و معلومات ژنتيكي، غيرژنتيكي، اكتسابي و وراثتي شخص است. پس اصلاً راجع به خود معنا ترديد شد، مثل كارهاي دريدا. در ايران هم با بعضي از كارهايي كه در اين زمينه انجام شد، باز يك قدم به عقب رفتيم كه از لحاظ معرفت‌شناختي و به لحاظ اينكه مي‌خواهيم تأثيري بر مخاطب بگذاريم، آيا اين امكان وجود دارد يا خير؟ اين هم از مسائلي بود كه در حوزه فلسفه رسانه مطرح بود. اتفاقي كه در حوزه فضاي مجازي افتاد، باز مؤيد اين بود كه واقعاً يك نوع جبرگرايي حاد وجود دارد، چون جبرگرايي را هم به دو بخش جبرگرايي سخت و جبرگرايي نرم تقسيم مي‌كنند. در جبرگرايي نرم رسانه‌ها قابل ارزش‌گذاري هستند، يعني مي‌توانيد قدري دخل و تصرف كنيد كه رسانه‌ها از نظر ارزشي كاملاً خنثي نباشند. در جبرگرايي سخت ديگر كاملاً يك فرهنگ جديدي را وارد مي‌كنيد، مثلاً اين فضاي مجازي كه ظاهر شد، شبكه‌هاي اجتماعي به‌خصوص شبكه فيس‌بوك كه آمد و در دنيا ظهور كرد، كار را به جايي رساند كه اصلاً امكان كنترل سبك زندگي با اين رسانه‌هاي جديد وجود ندارد، يعني سبك زندگي‌اي كه در يك جامعه آرماني و مطلوب- چه ديني و چه غيرديني - تصور مي‌كنيد، قابليت سازگار شدن با شبكه‌هاي اجتماعي كه فراگير است و هيچگونه كنترل و محدوديتي بر آن نيست، ندارد. لذا الان مثلاً صحبت‌هايي راجع به اين هست كه آيا مي‌توانيم شبكه اجتماعي داشته باشيم كه با سبك زندگي اسلامي - ايراني سازگار باشد؟ پاسخ موجود و متعارف به اين پرسش چيست؟ بعضي جواب منفي مي‌دهند و مي‌گويند مطلقاً امكان‌پذير نيست. مي‌گويند اين شبكه اجتماعي كه بر اساس مصرف‌گرايي بي‌حد و حصر تعبيه شده است يا اين فرهنگ را همراه خود دارد ـ نه اينكه سازنده فيس‌بوك اين كار را كرده است، اما اين را با خود حمل مي‌كند ـ كجا با سبك زندگي اسلامي سازگار است؟ حريم خصوصي غيرمطمئن از لوازم فرهنگي اين شبكه‌هاي اجتماعي است. شما يك زندگي در كنار زندگي واقعي خود داريد. يك زندگي ديگري داريد درست مي‌كنيد. بين هويت حقيقي و هويت مجازي شما در شبكه‌هاي اجتماعي شكافي هست. در شبكه‌هاي اجتماعي اصلاً يك چيز ديگر مي‌شويد و اين كاملاً با آنچه در فرهنگ و سبك زندگي اسلامي به عنوان جامعه آرماني به آن نگاه مي‌كنيد تفاوت دارد. اين كاملاً با محيط خانواده ناسازگار است. شبكه‌هاي اجتماعي به دليل اينكه شما را به يك حريم خصوصي مي‌برد، اصلاً نمي‌تواند با آن اساس كار كه حداقل در حوزه تعليم و تربيت و زندگي با سبك ايراني ـ اسلامي خانواده است، سازگار باشد. تازه جواب بعضي‌ها مطلقاً نه است. مجموعه اين مباحث كه البته خيلي پراكنده عنوان شد، پرسش‌هاي جديدي را شكل داد. البته به ادبيات و منابع احتياج دارد. در كشور ما چقدر روي اين مسائل كار شده است؟ از سوي ديگر مسائل و پرسش‌هاي بنيادي‌تر درباره دانش رسانه‌اي در غرب چيست؟ در كشور كارهايي انجام شد. شايد مجموعاً هفت هشت جلد كتاب در اين زمينه آمده و تعدادي مقاله كه هنوز البته دانش جديدي است. من مي‌گويم اين دانش كودك است، ولي ما با سؤال‌هاي جدي‌تري از مسائل غرب مواجهيم. آنها دنبال گسترش دانش ميان رشته‌اي هستند، به نظرم خيلي هم برايشان اهميت ندارد كه اين رسانه را ارزش‌بار بدانيد يا ندانيد. فرايند پديدارشناختي آن را مطالعه مي‌كنند، اما براي ما كه با اين مشكلات و چالش‌ها مواجه شديم، مي‌شود گفت اقتضا مي‌كند به اين دانش اهميت بيشتري بدهيم. به لحاظ موضوع هم موضوع فلسفه رسانه، رسانه‌هاي مدرن است. يعني رسانه‌هاي ديجيتال كه آخرين آن فضاي مجازي است، از تلويزيون به اين طرف. از 1920 ـ 1910 تاكنون تحت عنوان رسانه‌هاي مدرن ناميده مي‌شود تا شبكه‌هاي اجتماعي، فضاي مجازي جديد و وب كه مربوط مي‌شود به سال‌هاي 1990. الان ديگر صحبت از مرگ وب و اينهاست و همگرايي رسانه‌اي. در همگرايي رسانه‌اي در آنِ واحد همه رسانه‌ها را داريد، هم متن، هم راديو، هم تلويزيون. همه را داريد و كاملاً به صورت تعاملي كار مي‌كنيد. وقتي رسانه گفته مي‌شود، مراد اين بخش است. مراد مطبوعات يا ارتباطات سنتي نيستند و اين هم باز يكي از تفاوت‌هايي است كه بين اين رشته و دانش ارتباطات وجود دارد. قبل از ورود به زمينه بررسي آثار رسانه‌هاي مدرن، مناسب است بفرماييد كه اساساً اين طيف از رسانه‌ها، در چه بستري شكل گرفته‌اند؟ دكتر اصغرفهيمي‌فر: بحث ما مربوط به رسانه‌هاست، مخصوصاً رسانه‌هاي مدرن، يعني به تعبيري آنچه در ادبيات Mass Media مي‌گويند، اطلاعاتي كه به صورت الكترونيك يا تكنولوژيك است. از يك نظر هم ارتباطات را زماني مدرن مي‌گويند كه مبتني بر يك ساختار و يك زمينه فلسفي مدرن اتفاق بيفتد. به صورت جدي اعتقاد دارم اگر واقعاً سينما در بستر سرمايه‌گذاري رخ نداده بود، اين چيزي كه تحت عنوان شالوده سينماست، از نظر قواعد زيبايي‌شناسي و انتقال معنا اصلاً چنين نبود. هنرهاي سنتي نقاشي ما با نقاشي غرب چقدر تفاوت دارد؟ اين تفاوت كه فقط در محتوا نيست. اتفاقاً محتوا خيلي متفاوت نيست. تفاوت در شكل، بيان و فرم است. وقتي احسن‌القصص در قرآن هست، فقط بحث محتوا كه نيست، بحث فرم هم هست. وقتي بحث فلسفه رسانه را مطرح مي‌كنيم معطوف به جرياني هستيم كه از قرن هجدهم اتفاق افتاد، يعني صنعت الكترونيك و تكنولوژي آمد و جهان را عوض كرد و يك نقطه عطفي در تعريف ما از رسانه‌ها و ماهيت رسانه‌ها بود كه آن را عوض كرد. در اينجا خبر هم به سرعت منتقل شد. يكي از ويژگي‌هاي قضيه سرعت بود. قبلاً اگر يك خبر مي‌خواست در رسانه‌هاي سنتي منتشر شود، اين‌قدر به سرعت منتقل نمي‌شد. مسئله ديگر در اين‌باره، گستردگي و همه‌گير بودن پيام بود كه قبلاً دامنه خيلي محدودي داشت. خبر بسيار جهاني شد و ويژگي ديگر رسانه‌هاي مدرن اين است كه روي جنس خبر تأكيد مي‌كنند. فيلسوف‌ها خيلي صحبت مي‌كنند، مثلاً مي‌گويند وقتي يك خبر يا پيام را از تلويزيون يا كتاب منتقل مي‌كنيد، ماهيتاً تفاوت دارد. به اصطلاح همان گزاره است، اما اين گزاره در اقتضائات تكنولوژيك تلويزيون يا سينما يا رسانه‌هاي مدرن دگرگون مي‌شد. اين دگرديسي در ذاتش است. آقايي به اسم جانت لي كتابي در حوزه سينما دارد و مي‌گويد وقتي فيلم را نقد مي‌كنيد، ديگر از رسانه فيلم به رسانه گفتار آمده‌ايد، بايد خيلي مراقب باشيد. ظاهراً داريد از فيلم صحبت مي‌كنيد، اما اين رسانه شما كه متفاوت از فيلم است، چه بسا تلقي شما را از فيلم قلب كند. بنابراين بحث ما معطوف به رسانه‌هاي مدرن است. اين رسانه‌ها بر بستري از تفكرات فلسفي جهان مدرن شكل و باليدن گرفته است، يعني وقتي تلويزيون، راديو و سينما آمدند، چيزي نبودند، يك ابزار بودند. بعدها ماهيت رسانه‌اي پيدا كردند. يك دستگاه بودند، يك دستگاه مهندسي كاملاً معمولي، ولي بعدها ماهيت تكنولوژيكي خودشان را پيدا كردند. پس اين سخن درست است كه اساساً اين رسانه‌ها از اين روي شكل گرفته‌اند تا نظم و نسق جديدي به زندگي بشر بدهند؟ بله، ماهيت هر رسانه مدرن متضمن نوعي از ارتباطات است كه مثل فيس‌بوك يك نظام ارتباطي ويژه را براي ما نسخه‌پيچي مي‌كند و بايد بدانيم در دوره سنت يا در زمان حاكميت رسانه‌هاي سنتي واقعاً نظام ارتباطي‌مان چگونه بود و چه پارادايم‌هاي تئوريك و فكري بود و اين چقدر با الان متفاوت است. بنابراين ماهيت رسانه‌هاي مدرن نوعي از نظام ارتباطي را براي ما مشخص مي‌كند. نظام اخلاقي خاصي را براي ما مشخص مي‌سازد. بالاخره خلوت داريم، رسانه‌هاي مدرن خيلي از اين مفاهيم را به هم مي‌ريزد. پس به همين دليل است كه فرد در زندگي خود چيزي براي پنهان كردن ندارد؟ الان ارتباطات جنسي از طريق رسانه‌هاي مدرن اتفاق مي‌افتد. اينجا ديگر شرم حضور وجود ندارد. مي‌خواهم عرض كنم اين نظام اخلاقي با اقتضائات اين رسانه‌ها عجين شده است و البته اين مسائل، تنها مسائل ما نيست و غرب هم به‌شدت با آنها دست به گريبان است. يعني هر خلوتي را تبديل به جلوت كردن لزوماً امتياز اين رسانه‌ها نيست و آنها هم بحث فلسفه رسانه‌ها را دارند و به‌نوعي اين چالش‌ها را مطرح مي‌كنند. ديگر، ماهيت رسانه‌هاي مدرن معرفت‌شناسي است. يعني هر رسانه‌ با نوع خاصي از معرفت التزام دارد. به قول پستمن در قديم مشعل مثل يك زبان بود كه با آن اطلاع مي‌دادند دشمن مي‌آيد، ولي با مشعل نمي‌شود بحث فلسفه را منتقل كرد. بنابراين هر رسانه با نوع خاصي از معرفت ارتباط دارد. به‌خصوص آن معرفت‌هاي قدسي كه در واقع فقط انتقال گزاره و مفهوم نيست، بلكه انتقال معناست. آن باورمندي كه با حضور خيلي عجين است در اين نوع ارتباط فني و تكنولوژيك چه بسا بسيار آسيب ببيند و حتي برعكس شود. حالا اعتقاد بر اين است كه برعكس مي‌شود و كاملاً مقابل خودش قرار مي‌گيرد. جذابيت‌هاي رسانه‌هاي مدرن، از چه چيزهايي نشئت مي‌گيرد؟ به عبارت ديگر اين جذابيت‌سازي‌هايي كه براي اين وسايل ارتباطي تدارك مي‌شود، معلول كداميك از عرصه‌هاي مطالعاتي امروزين است؟ بعد ديگر رسانه‌هاي مدرن زيبايي‌شناسي است كه خيلي به آن توجه نشده است. آنچه در مطالعاتم با توجه به اينكه هميشه محصل هنر بودم، مد نظر قرار دادم اين بود كه به‌خصوص رسانه‌هايي كه از اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد مثل سينما، تلويزيون، اينترنت و ساير رسانه‌هايي از اين دست در واقع امتداد نوع خاصي از زبان زيبايي‌شناختي است كه در غرب به وجود آمده است. رسانه‌هاي مدرن زبان مختص خودشان را نگرفتند، بلكه آنها را امتداد و متناسب با مقتضيات خودشان شكل دادند. مثلاً ما در تلويزيون‌هاي دنيا ژانري به اسم ادعيه نداريم. ژانرهايي كه اتفاق افتاده ژانرهايي است كه معطوف به نيازهاي خودشان است. مثلاً بازي يكي از ژانرهاي تلويزيون است. يادم هست بچه كه بوديم بازي‌هايي كه تله‌وايز مي‌كردند، اساساً از لحاظ زيبايي‌شناسي متفاوت شده است، يعني آگاهي طرف را به‌گونه‌اي بالا بردند كه آن طرف انگار از خود داور حتي از خود بازيكن هم جلوتر قرار مي‌گيرد و زوايايي را در اطراف نشان مي‌دهد كه افرادي كه در خود استاديوم هم نشسته‌اند، بر اين چيزها واقف نيستند، ضمن اينكه كاملاً دراماتيكش كرده‌اند يا به تعبير ديگر مي‌توان گفت ماهيت دراماتيك اثر را خيلي قوي‌تر كرده است. اينها تكامل زيبايي‌شناختي است كه در رسانه‌هاي مدرن اتفاق افتاد، ولي اين اتفاق براي ما پيش نيامده است. ما ادعيه خود را در تلويزيون همان طور منتقل مي‌كنيم كه اول انقلاب. اولين برنامه‌اي كه از سينه‌زني‌ها، زنجيرزني‌ها، دعاها و مراسم مذهبي خودمان ضبط مي‌كنيم، هنوز همان طور است. كاملاً گزارش مي‌كنيم. ساده‌ترين روش انتقال مفهوم در تلويزيون گزارش است. فقط يك انتقال احساس معنوي كه در فضا هست اتفاق افتاد. اين يعني ساخت زيبايي‌شناختي كه عملاً اتفاق نيفتاده است. چرا اين نوع رويكرد‌هاي زيبايي‌شناختي در رسانه‌هاي ما و به‌خصوص رسانه ملي، جدي گرفته نشده است؟ تلويزيون جمهوري اسلامي بايد براي اين بعد برنامه داشته باشد. بايد مكتب تلويزيون جمهوري اسلامي متناسب با نيازهايي كه دارد حركت كند. وقتي يك نفر در دعاي كميل فرياد مي‌زند، اين با نوع خاصي از اندازه نما نسبت دارد كه مخاطب را فراري ندهد. اصلاً لزومي ندارد آدم‌ها را نشان بدهيم. بايد آن معنويت ناشي از دعا را منتقل كنيم و بر معاني مكنون در دعا تمركز كنيم. اينها يعني بيان فرم‌ها و قابليت‌هاي بياني كه متأسفانه مغفول مانده است. نكته اين است كه رسانه‌هاي سنتي در كشورهاي سنتي به صورت طبيعي توليد شدند، يعني جامعه سنتي متناسب با نيازها و اقتضائاتش شكل گرفته است. مثلاً منبر يك رسانه است. در اين رسانه پيام‌هايي را منتقل مي‌كنيم كه با جان‌مايه اين محتوا رابطه مستقيم دارد. اگر طرف از لحاظ معنوي مستعد بود، وقتي از پاي منبر بيرون مي‌آمد، احساس مي‌كرد دچار يك نوع تصعيد روح شده است، ولي لزوماً اين اتفاق در تلويزيون نمي‌افتد، يعني وقتي شما آن را تله‌وايز مي‌كنيد، اصلاً اين اتفاق نمي‌افتد. چيزي در رسانه‌هاي سنتي ما به اسم حضور هست. اين حضور در رسانه‌هاي مدرن حذف شده است. بايد راجع به اين قضيه فكر كنيم و ببينيم چگونه مي‌شود اين حضور را آورد و اگر نمي‌شود آورد، همه اين محتويات قدسي خود را بر اين محمل منتقل نكنيم. برگرديم به نقطه آغازين بحث، به لحاظ تاريخي، بستر شكل‌گيري رسانه‌هاي مدرن را از كدام مقطع تاريخي مي توان رصد و شناسايي كرد؟ با يك سنت تقريباً مستمر در فيلسوفان غربي مواجهيم. افلاطون و پيش از افلاطون، سقراط و پيش از سقراطي‌ها متعرض همين مباحث شدند. به‌نوعي مي‌شود گفت از درون اين مباحث مي‌توانيم بستر رسانه‌هاي مدرن را شناسايي كنيم. مطابق تحقيقات هنر در ميان فيلسوفاني كه راجع به اخلاق صحبت كردند ـ افلاطون و حتي قبل از او ـ بحث اخلاق به عنوان مسئله‌اي كه بسيار مبتلا‌به است، جاري است. در فيلسوفان ما عملاً غير از فارابي كه مسائلي را مطرح كرد، نيامدند در باره زيبايي، هنر، خطرمندي هنر و در ضمن حيات‌سازي هنر بحث كنند. بيشتر ذيل مباحث اخلاقي و كلامي صحبت كردند. اين موارد را عرض كردم كه به بيان اين نكته برسم. اگر به تاريخ هنر نگاه كنيم، جواب قضيه در آن است. در تاريخ هنر هميشه بين نوع شكل دادن به فرم يا پلاستيسيته فرم و خاستگاه‌هاي فرهنگي يك رابطه تعاملي وجود دارد. فرم در خلأ شكل نگرفته و ترجمان زيبايي‌شناختي، اخلاقي، فرهنگي و فلسفي آن خاستگاه‌ها بوده است. اگر غير از اين باشد، اصلاً نمي‌توانيم تنوع فرم‌هاي هنري، سبك‌ها، لحن‌ها و مكتب‌هاي هنري را توجيه كنيم، چون سير تحول فرم‌ها در تاريخ هنر به‌گونه‌اي است كه سبب به وجود آمدن مكتب‌ها شده است. بنابراين به قول دامبريج كه مي‌گويد تاريخ هنر تاريخ تحول فرم نيست، بلكه تاريخ تحول مباني فكري است، هر مبناي فكري اقتضاي نوع خاصي از زبان، بيان و ظرفيت‌هاي زيبايي‌شناختي را دارد. بنابراين مي‌توانيم به تئوري سوم تأكيد كنيم كه اگر بتوانيم روي پيام‌‌هاي خودمان مهندسي كنيم، يعني ببينيم پيام چيست، از نظر فرهنگي چه قابليتي دارد و چه واسطه مناسبي را مي‌توانيم براي آن پيدا كنيم، خود به خود زمينه‌اي براي به وجود آمدن زبان‌هاي جديد فراهم مي‌شود. همان‌طور كه مي‌بينيد در 100 سال گذشته انواع و اقسام زبان در غرب به وجود آمد، زبان‌هاي استاتيكي، يعني اين كارخانه دائماً فعال است. خود زبان‌ها از يك جايي شكل مي‌گيرند. كجا؟ هر محتوايي كه مي‌آيد زبان خاص خودش را در انتقال پيدا مي‌كند و فكر مي‌كنم اين همان راهي است كه بايد برويم.

نویسنده : نيما احمدپور 
منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن