تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 9 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از اصحاب خود را غمگين مى‏ديدند، با شوخى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

تعمیرات مک بوک

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793285257




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خرد چيست !؟... خردمند کيست !؟...(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خرد چيست !؟... خردمند کيست !؟...
خرد چيست !؟... خردمند کيست !؟...(1) نويسنده:حاج مهدي سراج انصاري موضوعي را که ميخواهيم مورد بحث قرار داده و در پيرامون آن گفتگو کنيم بسيار سودمند و داراي اهميت مي باشد ، و علاوه ، در نظر دين ، گرانمايه ترين موهبتي است که خدا به آدميزاد عطا فرموده و بهترين امتيازي است که آدمي را از جانوران جدا ساخته است و آن موضوع ، شناساندن گوهر خرد و تعريف خردمند است و بر هر فردي لازم است که در زندگي و زندگاني خود گوهر خرد را بفهمد و ارزش آن را بداند و قدر خردمند را بشناسد تا در امور دين و دنياي خود نابساماني نبيند و کمتر دچار دشواريها شود ، زيرا زندگي و زندگاني در اين جهان فاني دو گونه تواند بود : يکي زندگي و زندگاني از روي هوا و هوس و ديگري از روي آئين خرد و ناگفته پيداست که زندگي و زندگاني از روي هوا و هوس عيناً زندگي جانوران است که هر فرد هوسمندي هميشه بايد در نبرد و ستيزه بوده و روي آسايش و راحتي را نبيند ، اما اگر از روي آئين خرد زندگي نمايد هيچگاه در امور فردي و اجتماعي براي او نابساماني رخ ندهد و همواره به راحتي و آسايش زندگي خود را به پايان رساند . پس بر همه ضروري است که گوهر خرد را بشناسد و آئين آن را بداند تا طبق آن آئين رفتار نموده و از نابساماني هاي فردي و اجتماعي جلوگيري نمايد . من وقتي که به اوضاع آشفته ي جهان امروزي با نظر عميق مي نگرم به اين حقيقت مي رسم که رشک ، کينه ، خشم ، آز ، ستم ، خودخواهي ، گردنکشي ، دروغ ، چاپلوسي و صدها مانند اينگونه خوي هاي زشت بر فهم و انديشه و بر خرد چيره شده و يک دنياي آشفته اي را تشکيل داده اند . عده اي آزمند ستمگر ، خودخواه بيدادگر ، بي شرم بي آزرم ، بي عاطفه ي بي مروت ، بالاخره ديوانه ي نادان با عناوين گوناگون : پيشوايي ، رياست ، رهبري ، راهنمايي ، زمامداري و ... به جان دو ميليارد بشر بيچاره افتاده و سر تا سر گيتي را تنوره ي آتش جنگ و ميدان تاخت و تاز خود قرار داده و ميان انسانهايي که بايد با انس و الفت و محبت و مهر و داد زندگي کنند چنان تخم دشمني و نفاق افشانده اند که نه تنها في ما بين ملل ، بلکه در ميان جامعه ها و خانواده ها و افراد ، عداوتهاي گوناگون توليد شده و آسايش به کلي از ميان همه رخت بر بسته است . يکي کوره راه بدبختي را به نام شاه راه ، عنوان پيشوايي خود ساخته و گروهي را به دنبال خود انداخته ، به سوي بدبختي سوق مي دهد . ديگري مسلک جديدي اختراع نموده و ملتي را به وادي نيستي مي راند . يکي ديگر سنگ ميهن دوستي و آزادي خواهي را به سينه زده و مردمي را ابزار مقاصد شوم خود ساخته است . چه بنويسم ؟ جهاني که ما امروز در آن زندگي مي کنيم جهاني است پر آشوب . از هر سو سيل بدبختي و نکبت سرتاسر گيتي را فرا گرفته و گوهر خرد در زير پرده هاي ضخيم خودخواهي و غرور و تمرد پوشيده مانده و سست و بي تاثير گرديده است و از اين رو خويهاي پست جانوران در نهاد بيشتر جهانيان نفوذ نموده و جنس پرارزش و بهادار « بشر » را از ارزش و بها انداخته است . خلاصه اينکه همه ي اين زمامداريها ، پيشواييها ، رهنماييها ، رهبريها و مانند اينها ، از نابخردي سرچشمه گرفته و جز زندگي و زندگاني دوزخي و تهديد دنيا به فقر و فاقه و ذلت و نکبت ( به طوري که همه ي ماها مي بينيم ) نتيجه ي ديگري در بر نخواهد داشت . شگفتي در اينجاست که اين مردم لجام گسيخته ي دنياي امروز هم از يک سو در اثر خوش رقصيهاي عناصر نامبرده و از سوي ديگر در زير فشار تبليغات مسمومه ي ماديگري و لاديني ، چنان گوهر گرانبهاي خرد را از دست داده و سست و لايعقل گشته اند که هر جنبشي را از هر بي سروپايي که به نام رهبري يا پيشوايي يا راهنمايي يا زمامداري يا عناوين ديگر مشاهده مي کنند کورکورانه ، بدون اينکه انديشه نموده و به داوري خرد بسپارند ، دنبال آنان مي روند و به ساز آنان مي رقصند و نمي فهمند کجا مي روند و براي چه مي رقصند . تعجب آورتر از همه اين است که هيچ يک از اينها اعم از پيشوا و پيرو ، رئيس و مرئوس ، راهبر و راهرو ، رهنما و ره پذير نه تنها خود را بي خرد و کم عقل نمي دانند بلکه هر يک خود را اعقل ناس مي پندارند و حال آنکه آنچه را که ندارند عقل است و بس ؛ زيرا خرد يک چيز ديدني نيست که در هر که ديده شود او را خردمند و در هر که نباشد او را بي خرد نامند ، بلکه به طوري که خواهيم گفت خرد گوهري است نامرئي که وجودش از آثارش پيدا مي شود و ما امروز آثاري را که از آنها مي بينيم نمي توانيم به وجود خرد در آنها قائل شويم . چگونه مي توانيم گفت اين همه گمراهيها ، اين همه دين سازيها ، اين همه حزب بازيها ، اين همه خونريزيها ، اين همه ستمگريها ، يا تهيه ي اين همه ابزارهاي جنگي ، گازهاي خفه کن ، بمبهاي اتمي ، تسخير اشعه ي آفتاب برا ي نابود کردن بشر و هزارها آلات قتاله و وسايل هدامه نشانه هاي خرد است ؟!... يا چگونه مي توانيم قائل شويم که اين همه خرافات ، اوهام ، پشت پا زدن به حقايق يا دروغگويي ها ، دزدي ها ، احتکارها و صدها و هزارها کارهاي زشت و ناشايسته از آثار عقل مي باشند . در اين جاست که بايد معني خرد روشن شود ، تا خردمند شناخته گردد . اينک ما در اين کتاب براي روشن شدن مقصود به پنج گفتار و يک خاتمه مي پردازيم ، بدين ترتيب : گفتار يکم : خرد چيست ؟!... گفتار دوم : ارزش خرد گفتار سوم : آثار خرد در فرد گفتار چهارم : آثار خرد در ملت گفتار پنجم : مقايسه ي زندگاني خردمند با زندگاني نابخرد خاتمه : نتيجه ي گفتارها . گفتار يکم : خرد چيست !؟...بزرگان و دانشمندان درباره ي گوهر خرد سخنان گوناگوني گفته اند . بعضي از آنها چنين گفته اند : العقل قوه ي ادراک الخير و الشر و التمييز بينهما ؛ يعني خرد نيروي دريافت نيک و بد و نيروي تشخيصي است ميان آنها . بعضي ديگر به اينگونه شناسانده اند : العقل ملکه و حاله في النفس تدعو الي اختيار الخير و النافع و اجتناب الشر و المضار و بها تقوي النفس علي زجر الدواعي الشهوانيه و الغضبيه و الوساوس الشيطانيه ؛ يعني خرد ملکه و حالتي است در روان که آدمي را به سوي برگزيدن کار نيک و سودمند و پرهيز دادن از کار بد و زيانمند دعوت مي نمايد و به سبب آن ملکه ، روان آدمي توانايي پيدا مي کند که جلوي خشم و کارهاي شهوت آور و ماليخولياهاي شيطاني را بگيرد . پاره اي از حکما خرد را چنين تفسير نموده اند : العقل مراتب استعداد النفس لتحصيل النظريات ، خرد ، مراتب آماده شدن روان است براي تحصيل نظريات ، و شماره ي مراتب را چهار پنداشته و به هر يکي نام مخصوصي داده اند به اين ترتيب : عقل هيولائي ، عقل بملکه ، عقل بالفعل ، عقل مستفاد ، و در پيرامون هر يک سخنان درازي نوشته اند . بعضي ديگر خرد را چنين معنا کرده است : العقل هو النفس الناطقه الانسانيه بها يتميز الانسان عن ساير البهائم ؛ يعني خرد همان روان گوياي آدمي است که به وسيله ي آن آدمي از جانوران ديگر جدا مي شود . فلاسفه گفته اند : العقل هو جوهر مجرد قديم لا تعلق له بالماده لا ذاتاً و لا فعلاً ، يعني خرد همان گوهر بي ماده اي است قديم که به هيچ وجه بستگي به ماده ندارد ، نه ذاتاً و نه فعلاً . اينها يک سلسله حرفهايي بود که از بزرگان دانش و دانشمندان بزرگ و حکما و فلاسفه نقل نمودم و جز اينها نيز سخنان ديگري نوشته شده که من نمي خواهم به نقل آنها بپردازم و خواستم با اين چند جمله ، به خوانندگان محترم بفهمانم که از سخنان دانشمندان ، ناآگاه نيستم و نمي خواهم گفته هاي آنان را عنوان نموده و در پيرامون هر يک سخن فرسايي کنم و مقصودم اظهار فضل يا خودستايي نيست بلکه مي خواهم معني خرد را بسيار ساده شرح داده و روشن نمايم و ناچارم که پيش از شروع به مقصود، حقيقت آدميت را عنوان نموده و در پيرامون آن گفتگو کنم ، زيرا تا وقتي آدميت معلوم نشود معني خرد روشن نخواهد شد . پس بايد نخست معني آدميت را بفهميم تا راهي براي فهم گوهر خرد پيدا کنيم . اما معني آدميت ما هنگامي که به خودمان متوجه مي شويم مي بينيم که ما داراي اعضايي هستيم که آنها تحت فرمان يک نيروي اندروني است و همه ي اين اعضا افزارهاي فعاليت آن نيرو است ، زيرا ما حس مي کنيم که اگر عضوي را به کار نبريم آن عضو راکد و بي فايده است ؛ مثلاًً اگر دستمان را حرکت ندهيم يعني دست را از اطاعت فرمان نيروي دروني باز داريم ابداً فعاليتي از خود نمي تواند ابراز نمايد . ما از اين آزمايش مي فهميم که ما داراي يک نيروي دروني هستيم که آن نيرو تحت فرمان اراده ي ماست . يعني اگر بخواهيم آن نيرو را به کار ببريم آن نيرو به وسيله ي اعضا به کار بر مي خيزند و الا راکد و صامتند . بلي موقعي مي شود که آن نيرو از اختيار ما بيرون مي رود و در آن موقع اگر آسيبي به يکي از اعضا برسد بدون اراده ي ما آن نيرو بعضي از اعضاي ديگر را به حرکت مي آورد تا آن آسيب را دفع نمايد ، مانند موقع خواب که اگر مثلاًً مگسي بر سر و صورت آدمي بنشيند آن نيرو حس مي کند و دست را براي دفاع ، بدون اراده ي ما ، استخدام مي نمايد . پس بنابراين بايد گفت که آدمي مرکب از سه چيز است : تن ، روح بخاري يا به فارسي سره « جان » و يک حقيقت ديگري که آن را به اسامي گوناگون تعبير مي کنند ، به اين ترتيب : نفس ناطقه ، قلب ، روح ، لطيفه ي ربانيه و در فارسي سره « روان » ناميده مي شود . اما تن اگر از نفوذ جان محروم بماند جز جمادي بيش نيست . اما روح بخاري يا جان جز استخدام تن و اعضاي آن قدرت ديگري ندارد و او است که تن را زنده نگاه مي دارد و کارش به وسيله ي اعضاي تن و بدن : شنيدن ، بوئيدن ، چشيدن ، لمس کردن ، آشاميدن و مانند آنها است که همه از شئون جانوران است وآدمي در اين رشته کارها با جانوران يکسان است . تنها يک جدايي دارد و آن اين است که جان آدمي به طوري ساخته شده که داراي تمام خويهاي حيوانات گوناگون مي باشد ولي هر جانوري دارنده ي يک سنخ جاني است که آن جان داراي خوي مخصوص است . مثلاًً جان روباه داراي خوي مکر و حيله است که جان گرگ داراي آن نيست و همچنين سگ داراي خوي وفا است که گربه فاقد آن است . به همين قرار هر جانوري داراي يک يا دو يا سه يا چند خوي مي باشد که آن ديگري فاقد آنهاست . اما جان آدمي مستجمع جميع اين خويهاست که اين جان اگر از تحت فرمان روان بيرون رود هر يک از خويهاي جانوران لدي الاقتضا بروز مي نمايد . پس بايد گفت که ميان آدمي و جانوران از جهت جان ، جدايي محسوسي مي باشد و ممکن است سبب اين جدايي ساختمان تن باشد ؛ به اين معني که شايد جان هر جانوري مناسب ساختمان تن او آفريده شده و از اين رو هر يک داراي خوي مخصوصي است اما ساختمان تن آدمي که از هر جهت داراي امتيازات مي باشد جان آن نيز مناسب آن آفريده شده و داراي تمام خويهاي جانوران است و در حقيقت جان آدمي را بايد يک معجوني بدانيم که از همه ي اقسام جانهاي جانوران ساخته شده است ، زيرا مي بينيم که همه ي خويهاي جانوران از آدمي بروز مي نمايد و اين خود نشانه ي آن است که جان آدمي دارنده ي تمام مراتب جانهاي جانوران است . اما حقيقت جان ممکن است گفته شود که عبارت است از خون و جريان آن ، زيرا اگر خون در بدن تمام شود يا از جريان بيفتد ديده مي شود که تن بيجان شده و از حرکت مي افتد و مي ميرد و از اينجاست که بعضي از دانشمندان اشتباه نموده و روان آدمي را خون مي دانند و حال آنکه روان جداست و جان خدا و جان از خون و جريان آن توليد مي شود و روان گوهر ديگري است که تا امروز حقيقت آن کشف نشده و دانش هم به فهم آن موفق نگرديده است . مقصودم اين است که آنچه آدمي را از جانوران ديگر جدا ساخته است روان است ، نه جان و معني حقيقي آدميت با روان فهميده مي شود نه با جان . چيزي که هست ميان جان و روان رابطه ي مخصوصي است و آن رابطه مانند رابطه ي دولت و ملت است ؛ يعني به طوري که دولت از ملت جدا شده و بر همه ي افراد آن حکومت دارد همچنين است روان که از تن و جان توليد شده بر هر دو حکومت مي کند و چنانچه دولت اگر نابود شود نظم و انتظام ملت به هم خورده و هرج و مرج و وحشت و بربريت ايجاد مي گردد همچنين اگر روان در آدمي نباشد انتظامات تن و جان از هم پاشيده و يک زندگاني جانوري توليد مي شود و نيز به طوري که دولت داراي سازمانهاي گوناگون مي باشد همچنين روان داراي سازمانهاي مختلفه است که هر يک به نام مخصوصي ناميده مي شود ، مانند : سازمان فکر ، سازمان عاطفه ، سازمان وجدان ، سازمان خرد و مانند آنها و نيز چنانچه نقصان يکي از سازمانهاي دولتي ، امور کشور و ملت را مختل مي نمايد همچنين است روان که با فقدان يکي از آن سازمانها امور تن و جان مختل مي شود . اين بود راز آنکه گفتيم رابطه ي روان و جان مانند رابطه ي دولت و ملت است . پس بنابراين مقدمه ، معلوم شد که حقيقت آدميت با روان هويداست و روان يک گوهر موجود و مخفي است که چرخ زندگاني آدمي با تدبير او مي چرخد و آن گوهر به اندازه اي بزرگ و وسيع است که تصور بزرگي و وسعت آن از محيط ادراک خارج است زيرا از روزي که بشر در روي زمين پيدا شده تا امروز هر چه از علوم ، معارف ، صنايع ، اختراعات ، اکتشافات ، و ديده مي شود ، همه و همه تراوشات آن گوهر است و معلوم نيست که تا پايان جهان چه امور محيرالعقولي را از خود ظاهر خواهد کرد . همين گوهر روان است که مي تواند در فضاي لايتناهي سير کند . مي تواند ذرات عالم ماده را بشکافد و الکترون را استخدام نمايد . همين گوهر روان است که مي تواند تمام جانوران زميني و دريايي و هوايي را هر قدر بزرگ و سترک باشد مسخر نمايد . همين گوهر روان است که مدال اشرف مخلوقاتي را از آفريننده ي خود گرفته و به تمام موجودات افتخار مي نمايد . آري با همين گوهر معني حقيقي آدميت روشن و هويدا مي شود . چيزي که هست اين گوهر هنگامي اشرف مخلوقات است که سازمان خرد را از کار بيندازد مانند دولتي است که فرهنگ را نابود نمايد . بديهي است که هر دولتي که فرهنگ را نداشته باشد جز جهل و ناداني ميان افراد ملت و محيط کشور خود چيز ديگري نخواهد داشت و ملت جاهل و کشور بي فرهنگ ، ملت مرده و کشور افسرده محسوب ، و محکوم به فناست . در اين مرحله بايد ناگفته نگذاريم که گاهي خرد به کلي از روان جدا مي شود و با رفتن آن جنون جايگزين آن مي گردد که در اين صورت حکومت روان ساقط و فرمانفرمايي به دست جان مي افتد و زندگي آدميت مبدل به زندگي جانوران مي شود و گاهي خرد در اثر غلبه ي هوا و هوس و خودخواهي ، غرور و ساير خويهاي زشت ، از تاثير مي افتد و آدمي راه بدبختي را مي پويد . گفتگوي ما در پيرامون اينگونه خرد است و بر ما لازم است که معني اين سنخ خرد را بفهميم و تا آنجا که مي توانيم آن را تقويت نماييم . اين خرد نيرويي است که آدمي را از کارهاي زشت و راههاي کج نگاه مي دارد . اين نيرو در حقيقت ترازوي نيک و بد و نشان دهنده ي راست و کج است و در امور زندگي و زندگاني بهترين راهنماست . خرد يک موجود محسوسي نيست که کسي با يکي از حواس پنجگانه آن را احساس نمايد ، بلکه موجوديت او از آثارش هويدا مي گردد و آثار خرد از گفتار و رفتار و کردار آدمي روشن مي شود و هر که در زندگي و زندگاني خود به آئين خرد گرايد ، بي گمان گفتار و رفتار و کردار آن بسيار منظم و مرتب مي شود و نشانه هاي خرد ، يکي پس از ديگري ، از حالات و احوال او نمايان مي شود و خللي در زندگي و زندگاني او روي نمي دهد . چيزي که هست در جهان کسي خود را بي خرد نمي داند و همه مدعي عقلند . همه خود را عاقل مي دانند حتي آن ديوانه ي تيمارستاني يا آن وحشي بياباني خود را اعقل ناس پنداشته و هيچ وقتي راضي نمي شوند که نام ديوانه يا نابخردي به آنها داده شود . اين خود يکي از عجايب امور است که مردم اگر از کمي مال يا کمي دانش يا نقصان حظوظ شکوه و گلايه کنند ابداً از نقصان عقل و کمي خرد گلايه ندارند . گلايه ندارند که سهل است بلکه از عقل خود خشنود و از خرد خود راضي هستند . در اينجا داستاني به يادم آمد که خالي از تفريح نيست و براي رفع خستگي خواننده ي عزيز آن داستان را مي نگارم .در يکي از کتابها ( شايد کاشف الاسرار ملا نظر علي طالقاني باشد ) خواندم که يک نفر رهگذري ، مردي را ديد که الاغي را جلو انداخته و مي راند و بار الاغ عبارت از يک عدل گندم و يک عدل سنگ است . رهگذر پرسيد که سنگها را از کجا مي آوردي و به کجا مي بري و براي چه منظور است ؟ آن مرد چنين پاسخ داد : هنگامي که مي خواستم اين يک عدل گندم را بار کنم ديدم عدل ديگري ندارم و اين يک عدل گندم هم روي الاغ بار نمي شود ، لذا مقابل آن را از سنگ درست نمودم که جور در آمده و بتوانم گندم خود را به مقصد برسانم . رهگذر گفت اگر همان يک عدل گندم را دو قسمت کني و هر قسمتي را يک عدل قرار دهي ، هم موازنه به عمل مي آيد و هم خودت مي تواني ميان آن دو عدل بنشيني و پياده راه نروي . آن مرد که اين حرف حسابي را شنيد فوراً طبق دستور او عمل نموده و خود ميان دو عدل نشسته و الاغ را رانده و به راه افتاد . در اين ميان مرد دهاتي از آن رهگذر پرسيد که تو با اين عقل و هوش و ذکاوت چقدر ثروت داري ؟ رهگذر گفت : من ثروتي ندارم ، فقير و بي چيز هستم . آن مرد چون اين سخن را شنيد فوري از الاغ پياده شده ، دوباره عدلها را به قرار سابق درست کرده و پياده به راه افتاده و گفت : اگر تو هم عقل داشتي مثل من ثروتمند مي شدي . من فلان مقدار دارايي دارم ، گوسفند دارم ، گاو دارم ، زمينهاي زراعتي دارم ، چه دارم ، چه دارم و يکايک دارايي خود را مي شمرد و همه ي آنها را از آثار عقل خود مي دانست و چنين مي پنداشت که هر که بيشتر ثروت دارد بيشتر عقل دارد . اين مرد با همه ي آن کم عقلي برابر يک مرد عاقل نتوانست به بي عقلي خود معترف شود . شما که اين داستان را مي خوانيد شايد به عقل آن مردک نابخرد بخنديد ولي غافليد از اينکه فرزندان اين عصر داراي همين گونه عقل مي باشند ، زيرا در زندگاني و انديشه هاي خود مانند آن مردند . خردمند در قاموس بشر امروزي کسي است که ثروتمند باشد ، مقام داشته باشد ، زور داشته باشد ، صاحب قصر عالي ، اتومبيل سيستم جديد ، خانم شيک ، در بانک ها ميليونها تومان نقد و بالاخره دستگاه معاويه را داشته باشد . فقرا ، بي چيزان ، مستمندان ، کارگران ، خدمتگزاران و همه ي طبقات پايين در نظر آن خردمند دو آتيشه !... پست تر از جانوران و حيوانات جلوه کند . اگر بازاري باشد پشت ميز تجارتي و اگر اداري باشد پشت ميز اداري ، اگر روحاني باشد روي مسند رياست متکبرانه نشسته و ارباب رجوع و محتاجان و نيازمندان و صاحبان درد و گرفتاران بدبخت را در اطاق انتظار يا پشت در نگاه داشته و آقايي و سروري بفروشد . اگر يک همچون شخصي کاري بر خلاف عقل و بر ضد دين و وارونه ي منطق انجام دهد بايد همه بپذيرند و مخالفت نورزند ، چرا ؟ به جهت اينکه متمول است ، ثروتمند است ، مقام وزارتي و مدير کلي رياستي دارد . تف بر اين گونه خردمندان بي خرد ! تف ! همين تيپ خردمندانند ! ... که چون به آمريکا و اروپا مسافرت مي نمايند و بر مي گردند جز ستايش از عمارتهاي آسمان خراش آنها و ثروتمندان آنها و پولداران آنها سوقات ديگري نمي آورند . هيچ از سازمانهاي دزدي آنها ، از جنايتهاي وحشيانه ي آنها ، از فساد اخلاق آنها ، از بي ديني آنها اگر چه يک کلمه هم باشد به زبان نمي آورند . چرا ؟ به علت اينکه اينگونه امورات نزد چنين خردمنداني عيب و عار نيست . بديهي است کسي که تابع هوا و هوس خود باشد و تا گلو به لجن زار ماديت فرو رفته باشد و پيروي از شهوات حيوانيت نمايد و معني زندگاني را جز در ميان ثروت و پول و جاه و جلال نجويد چشم بصيرتش کور و از ادراک حقايق هزاران فرسنگ دور مي باشد . يک چنين کسي چه مي داند که آئين خرد کدام است و زندگي با آئين خرد چگونه تواند بود . راستي من وقتي که به اوضاع زندگي و زندگاني مردم امروزي مي نگرم به اندازه اي متاثر و متالم مي شوم که گاهي از شدت درد ، گريه گلوي مرا مي فشرد . جهاني که مي بينم مانند بيمارستان است و خردمنداني مشاهده مي کنم که کمتر از ديوانگان نيستند . خرد از ميان مردم رفته و آئين خرد به کلي محو شده است . مردم در زندگاني از يکديگر تقليد مي کنند و هوا و هوس بر عقل و خرد چيره شده ؛ اگر يکي برقصد آن ديگري نيز مي رقصد ، اگر يکي زنش را بيارايد و ميان مردان شهوت پرست برقصاند آن ديگري نيز همين کار را مي کند . خلاصه اينکه روح تقليد و پيروي کورکورانه از ديگران ، جاي خرد را گرفته و اين مردم بدبخت را به سوي فنا و نيستي تهديد مي نمايد . باور بفرماييد که اين همه مفاسد فردي و اجتماعي که سر تا سر گيتي را گرفته است از بي خردي و بي عقلي سرچشمه گرفته ؛ چون عقل در زندگي و زندگاني بندي است که صاحب خود را نمي گذارد از حد تجاوز کند ، لذا عده اي پيدا شده که نسبت به عقل با ديده ي تحقير مي نگرند و مي گويند : « تحقيقات علمي روانشناسي جديد حد فاصل بين عقل و احساسات را از ميان برداشته و مسلم ساخته آنچه امروز نژاد بشر احتياج دارد تکميل عقل نيست ، تهذيب عواطف و استيلاي غرايز است » . اين عده اشخاص که با کلمات : تحقيقات علمي ، روان شناسي و مانند آنها براي تشويش افکار ساده لوحان تيشه به ريشه ي آدميت و انسانيت مي زنند جز پيروي از هوا و هوس و گسستن بند عقل ، منظور ديگري ندارند . اينان مي دانند که اگر خرد و آئين آن به ميان آيد ميدان را براي آنان تنگ خواهد نمود . خردي که در آيين آن جز عدالت و راهنمايي به راه راست و مقيد کردن نفس به قيودات دين ، مذهب ، قانون ، نظم و انتظام چيز ديگر پيدا نمي شود البته بايد در تحقيقات علمي !... روانشناسي آنان حد فاصل را از ميان برداشته باشد . عقل در نظر آنان چيز قابل کمالي نيست که نظاير اينگونه بشرها به تکميل آن همت گمارند . در قانون خرد ، آزادي مقيد ريشه ي زندگاني است اما در قانون هوا و هوس جز آزادي مطلق که غريزه ي حيوانيت است چيز ديگري پيدا نمي شود و نفس آدمي هم از جنبه ي حيوانيت طالب آزادي مطلق است و هميشه مي خواهد با انواع وسايل بند خرد را پاره کند و در گفتار به لاطائلات و در کردار به خزعبلات و در رفتار به مطلق شهوات بپردازد . آري تنها عقل است که جلو اينگونه کارها را مي گيرد و هواپرستان را دشمن خود مي سازد . پس هوسمنداني که بدون قيد و شرط پيروي از هوا و هوس و احساسات خود مي نمايند ناچارند که به خرد و آئين آن نگرايند و فرقي ميان احساسات و عقل نگذارند و از ترس اينکه به آنها گفته شود که تحت تاثير احساسات قرار گرفته اند حد فاصل بين عقل و احساسات را به وسيله ي روانشناسي از ميان برداشته اند و اگر اين حرف را نمي زدند و صرفاً با عقل دشمني مي ورزيدند نام ديوانه به آنها داده مي شد ، لذا تحت تاثير احساسات خود قرار گرفته و عنوان را عوض کرده و از عقل فقط به نام اکتفا نموده اند و از معني و آئين آنکه قيد و بند است گريخته اند . چيزي که در اينجا بايد ناگفته نماند آن است که در آدمي يک نيروي ديگري هست که امور زندگاني را مطابق خواهش نفس به نظم و انتظام در مي آورد ؛ يعني هر چه را که نفس مي خواهد در موقع عمل با نظم انجام مي دهد . اين نيرو شبيه به عقل است ولي عقل نيست ، زيرا عقل تشخيص دهنده ي نيک و بد است و کارهاي نيک با راهنمايي عقل منظماً و مرتباً انجام داده مي شود و کارهايي که در نظر عقل بد مي باشند اگر چه منظماً هم انجام داده شود آثار عقل نمي باشد بلکه از نيرويي به نام « نکراء » است . پس هر که را که مي بينم در امور زندگاني خود بسيار منظم و مرتب است . نبايد نظم و ترتيب را ملاک عقل او بدانيم بلکه لازم است که به ريشه ي کارهايي که انجام مي دهد نظر نموده و در ترازوي عقل بسنجيم . اگر عقل ، نيکي آن کارها را تصديق نمود آن کس را عاقل بدانيم و الا نبايد او را عاقل بخوانيم . در اينجا لازم است که نظري به سوي دين مقدس اسلام و مذهب تشيع و انداخته و ببينيم که اسلام و تشيع در اين باره چه مي گويند !... اسلام که همان تشيع و تشيع که همان اسلام است و تنها در تلفظ از هم جدا مي باشند همين موضوع را در ضمن يک حديث شرح داده است . آن حديث در کافي و معاني و بحار با طرق مختلف بيان شده است . اينک متن حديث : عن بعض اصحابنا رفعه الي ابي عبدالله ـ عليه السلام ـ قال : قلت له ، ما العقل ؟ ... قال : ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان . قال قلت : ما الذي کان في معاويه : قال : تلک النکراء و تلک الشيطنه و هي شبيهه بالعقل . ترجمه : راوي مي گويد به محضر مبارک حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ عرضه داشتم که خرد چيست ؟ ... فرمود : خرد چيزي است که خداي مهربان به وسيله ي آن پرستش مي شود و بهشت به سبب آن به دست مي آيد . راوي مي گويد : گفتم پس آنچه که در معاويه بود چه بود ؟... فرمود آن نکراء و شيطنت بود و اين چيزي است که شبيه به عقل است . مقصود راوي اين بود که اگر خرد به معني چيزي است که خدا به وسيله ي آن پرستيده شود و بهشت به دست آيد پس معاويه که با حضرت امير (ع) دشمني مي نمود آيا از عقل تهي بوده و ديوانه مي بود ؟...يا داراي عقل بوده و در عين حال با يک مرد خداپرست و پرچمدار توحيد مي جنگيده ؟... اگر عقل داشت لازم بود که خدا را بپرستد و بهشت را به دست آورده و با يک پيشواي بزرگ اسلام نجنگد و اگر عقل نداشت چگونه آن همه کارهاي منظم و لشکرکشي هاي مرتب را به عهده گرفته بود ؟ آن حضرت در جواب فرمودند که معاويه داراي نيرويي بود به نام نکراء ، شبيه عقل ، که به وسيله ي آن کارها را منظم و مرتب انجام مي داده است . بنابراين ، زمامداران امروزي دنيا که به نام سياست به جان همديگر افتاده و خون يکديگر را مباح مي دانند داراي عقل نبوده و فقط با نيروي نکراء به گريبان همديگر چسبيده اند و همچنين آناني که ميان عقل و احساسات حدي را قائل نيستند و در عين حال کارهاي منظمي از آنها بروز مي نمايد در اثر همان نيروي نکراء است که مانند خرد است ولي خود خرد نيست . در پايان ناگفته نگذاريم که بعضي از نيکيها و بديها است که خرد به تنهايي نمي تواند به نيکي و بدي آنها پي ببرد . بايد يک راهنماي ملکوتي آنها را بيان کند و خرد را به آنها متوجه سازد و آئين زندگاني را که مانند حلقه هاي زنجير زندگاني زمان حال و مستقبل را به هم بسته است و خرد از آنها آگاهي ندارد براي هميشه تامين نمايد . بديهي است که پس از راهنمايي آن راهنما بديها و نيکيهايي که بر خرد مجهول مانده بود آشکار مي گردد . آن راهنما پيغمبر ناميده مي شود . پيغمبر از جانب خدا حقايقي را تبليغ مي کند که خرد ، خود به خود ، از ادراک آن حقايق ناتوان است ولي پس از راهنمايي پيغمبر به خوبي مي تواند آن حقايق را ادراک کند . در اين مرحله خرد را مي توانيم به يک آئينه تشبيه نمايم ؛ به اين معني که اگر آينه ي صاف و بي عيبي را در جايي بگذاريم هر آنچه را که محاذات آن است نشان مي دهد و اگر بخواهيم چيز ديگري را در آن منعکس کنيم لازم است که آن چيز را به محاذات آن بگذاريم تا در آن منعکس شود و الا آينه نمي تواند چيزي را که روبروي او نيست نشان دهد . همچنين است خرد که يک سلسله حقايق را فطرتاً ادراک مي نمايد ، ولي چيزهايي را که از محاذات ادراک او منحرف است نمي تواند دريابد ، بلکه لازم است که پيغمبري از جانب خدا آن چيزها را با دلايل قانع کننده به عقل ارائه دهد تا عقل آن را ادراک نموده و بپذيرد و به کار برد . گفتار دوم : ارزش خرد اندازه ي ارزش هر چيزي بسته به سودهاي ويژه آن است و هر قدر سود بيشتر داشته باشد ارزشش به همان قدر بيشتر است . از اين رو بايد نخست منافع خرد را تحت مطالعه قرار دهيم تا به ارزش آن پي ببريم . اما منافع خرد اولاً ما به الامتياز آدمي است از ساير جانوران ؛ يعني خرد آدمي را از جرگه ي حيوانيت جدا ساخته و به مقام رفيع آدميت بالا مي برد و ثانياً در امور زندگاني تشخيص دهنده ي نيک و بد است و ثالثاً در راههاي زندگاني نشان دهنده ي راه راست و راه کج است . رابعاً نگهدار آدمي است از آسيب هاي حوادث . خامساً تدبير و سياست صحيح که در پيشرفت مقاصد عاليه موثر مي باشد از خرد سرچشمه مي گيرد . سادساً دفع کننده ي اخلاق فاسده است . سابعاً محرک آدمي است به سوي معرفت و علم و دانش و ساير فضايل نفسانيه . ثامناً منشاء دور انديشي است . تاسعاً حافظ فکر است از خطا . عاشراً جلوگير نفس آدمي است از هوا و هوس ( تلک عشره کامله ) اينهاست منافع دهگانه ي خرد . پس گوهري که داراي اين همه منافع باشد ارزش آن به همان اندازه خواهد بود و ما از هر نظري که به سوي خرد بنگريم ناچاريم که به ارزش آن اعتراف نماييم . در اينجا بايد بفهميم که ارزش خرد چيست ؟... ما اگر اين گوهر گرانبها را در بازار فضايل به معرض تقويم بگذاريم چه ارزشي به آن خواهند داد ؟ ... بديهي است که ارزش خرد در اين بازار چند چيز است : 1 ـ حقيقت انسانيت 2 ـ وزن و حيثيت 3 ـ راي صائب 4 ـ توقير و تکريم در ميان افراد و جوامع 5 ـ صحت اعمال 6 ـ پاداش نيک 7 ـ ستايش 8 ـ اطاعت و انقياد 9 ـ مجذوبيت نفوس 10 ـ محبوبيت طبيعي 11 ـ مقبوليت تراوشات آن 12 ـ طرفداري عقلا 13 ـ زندگي و زندگاني گوارا 14 ـ حسن ختام اينها يک سلسله اموري است که مي توانيم آنها را ارزش خرد بدانيم . به اين معني که هر کس عقل دارد ، جامعه ي عقلاي بشر چنان ارزشهايي را درباره ي او قائل خواهند شد . او را آدم حقيقي ، وزين و با حيثيت ، دارنده ي راي صاحب ، محترم و درستکار خواهند دانست و همواره به کارهاي او پاداش نيک خواهند داد ، و پيوسته او را خواهند ستود و مطيع و منقاد او خواهند بود . خلاصه آنکه هر چه را که شمرديم درباره ي او قائل خواهند شد ، اما کسي که از خرد محروم است از آنها نيز محروم است . پس بر هر فردي لازم است که اين نيروي خدادادي را در خود زنده و تقويت نمايد تا از ارزش نيفتد . امروز کسي که پيروي از هوا و هوس خود بکند يا تابع عقول منفصله خياليه باشد نه تنها در حقيقت و نفس الامر ارزشي ندارد بلکه در نظر عقلا ديوانه محسوب مي شود . گو اينکه با عقلا آميزش دارد و ميان آنان زندگي مي نمايد و با آنها آمد و رفت دارد ولي اگر از دريچه ي چشم مبيناي آنان به اين تيپ بيچاره و غرق در محيط شهوات نگاه کنيد همه را در رديف ديوانگان خواهي ديد . شايد بعضي از خوانندگان معني عقول منفصله خياليه را ندانند . اينک براي روشن شدن اذهان به شرح آن مي پردازم : خرد ترازوي نيک و بد و راهنماي راست و کج است و بايد هر کسي از اين نيرو تبعيت نموده و از مزاياي راهنمايي هاي آن برخوردار شود ، ولي متاسفانه يک عده از مردم ، که شايد اکثريت در آنها باشد ، اين نيروي خدادادي را به کار نبرده و صرفاً چشم به دست ديگران دوخته اند ؛ هر چه آنان مي کنند اينان نيز بدون سنجيدن نيکي و بدي آن به کار مي برند . در حقيقت عقل و خرد آنها همين ها هستند و بس و در خيال خود چنين مي پندارند که کارهاي اين عده همه از روي عقل است و بايد از اينان پيروي نمود . ما نام اين عده را عقول منفصله ي خياليه مي ناميم ؛ يعني خردهايي که در عالم پندار از محيط تن و جان و روان جدا مي باشند . اينان در نظر مردم تنبل و پيروان هوا و هوس ، عقول منفصله هستند و الا در واقع و نفس الامر اين عقول منفصله ، مجسمه ي شهوات و مجسمه ي هوا وهوس مي باشند و اينان دو فرقه اند : يکي همان راهنمايان قالبي و رهبران ساختگي و پيغمبران دروغي هستند که از خود شرقيها برخاسته و يک عده را پيرو خود ساخته اند . آنها هر چه بگويند پيروي مي شود . هر برنامه اي که تنظيم کنند بدون فکر و انديشه در موارد آن ، تبعيت مي شود . هر شريعتي را که از خود و فکر نارساي خود درست کنند عمل مي شود ، مثلاًً يکي از شيراز بر مي خيزد و با يک سلسله حرفهاي مزخرف و خنده آوري مانند : قل انا جعلناک جردانا جريداً للجاردين . قل انا قد جعلناک سرجانا سريجاً للسارجين . قل انا قد جعلناک طرزاً للطارزين مردم ساده و نابخرد را دنبال خود مي اندازد . يکي از مازندران قيام نموده و دعوي خدايي مي کند و آشکار مي گويد : کور شو تا جمالم را بيني ؛ کر شو تا صورت مليحم را بشنوي . عده اي هم عقل و خرد را از دست داده و کور و کر مي شوند و دنبال چنين مرد نابخردي را مي گيرند و مي روند . يکي از حکم آباد تبريز قد علم نموده و يک رشته چرندياتي را مانند اين جملات : داور زنده بايد بداوش و شاوش پروا کند و تا تواند بداد کردن کوشد ... و مانند اينها از خود مي بافد و جوانان بي عقل را گمراه مي نمايد . آنها يک عده مردم هواپرست و خودخواه و مغروري بوده اند که نه تنها عقل نداشته اند ، بلکه بي گمان ديوانه بوده اند و جنون شهرت داشته اند ولي در نظر اغنام الله يا اعداءالله مجسمه ي عقل و سر تا سر خرد مي باشند و اين عقول منفصله ، رهبر و برانگيخته ي آنها بوده و هستند . همچنين يک عده از غربيها هستند که عقول منفصله ي اکثر شرقيها مي باشند . آري امروز اغلب مردم در امور زندگاني تابع اروپا و آمريکا هستند ؛ هر کاري را که آنها در زندگاني انجام مي دهند شرقيها نيز همانها را بدون کم و زياد انجام مي دهند . پس مي توان گفت که اينگونه غربيها عقول منفصله ي خياليه ي شرقيها هستند . اگر غربيها در مجالس رسمي خود جام شراب را برداشته و به سلامتي فلان دولت به سر مي کشند شرقيها هم بايد تابع آنان شوند . اگر غربيها کراوات مي بندند ، شرقيها هم بايد ببندند ، اگر آنان با کفش به مجالس و محافل مي روند اينان کاسه ي از آش داغتر شده و نه تنها به مجالس و محافل رسمي و غير رسمي ، بلکه به مساجد و معابد نيز با کفش مي روند . اگر آنان ايستاده بول مي کنند اينان نيز از آنها تبعيت مي نمايند . خلاصه اينکه هر جور که آنها مي رقصند اينها نيز بي کم و زياد مانند آنها يا بهتر از آنها مي رقصند . شما در اين کشورهاي شرقي کمتر کشوري را خواهيد ديد که در تمام شئونات زندگي و زندگاني از غربيها پيروي نکنند . ارزش اينگونه مردمان در درجه ي صفر است ، زيرا کسي که پرواي نيک و بد را نداشته باشد چه ارزشي خواهد داشت ؟! کسي که نيرويي را که خدا در نهاد او گذارده است به کار نبرد و نيک و بد را در ترازوي آن نيرو نسنجد و کورکورانه از کسان ديگر تقليد نمايد چه ارزشي را براي او توان پنداشت ؟! چيز عجيبي است و واقعاً بسيار مايه ي شگفتي است که اين مردم نابخرد در اينگونه موارد چنين استدلال مي کنند که بايد تابع اوضاع جهان شويم و جهان هر گونه اموري را که توليد مي کند بايد از آنها پيروي نماييم . آفرين بر اين منطق !... مرحبا بر اين استدلال ! برابر اينگونه منطق و استدلال چه نيازي به پيروي عقل و رهبري خرد مي ماند؟! ما مي گوييم غربي و شرقي از هم چه جدايي دارد ؟ « هر دو از يک جنس و از يک نژادند » هر چه که در غربي است در شرقي نيز بدون کم و زياد هست. اگر غربي داراي هوش ، ذکاوت ، فهم ، دريافت ، خرد !... مي باشد شرقي نيز داراي همانها بوده و مي باشد . بلکه مي توان گفت که شرقيها در هوش و ذکاوت و فهم و خرد بالاتر از غربيها بوده و هستند . زيرا هميشه رهنما ، مصلح ، پيغمبر ، برانگيخته از جانب خدا ، و مردان ملکوتي از شرقيها برخاسته و جهان را پيشوايي نموده است و تاريخ بهترين گواه گفته ي ماست . چگونه مي شود که غربي چشم بينا و گوش شنوا داشته باشد ولي شرقي از آنها بي بهره باشد . شرقي و غربي هر دو با چشم مي بينند و با گوش مي شنوند و با پا راه مي روند و با دست کار مي کنند و هيچ جدايي ميان آنها نبوده و نيست و در عقل و فهم نيز بايد جدايي ميان آنها نباشد . اين خود از کمي شرقي است که هوا و هوس غربي را خرد پنداشته و از خرد خود دست برداشته و از غربي تقليد نمايد و خود را از ارزش بيندازد . راستي حيرت آور است وقتي که با يکي از روشنفکران !... لجام گسيخته روبرو شويم و درباره ي دين و دستورات آن گفتگو مي کنيم مي بينيم که اين آقاي روشنفکر !... در عين حالي که متظاهر به اروپا گري است و در شکل و شمايل و افعال و اقوال خود ، کورکورانه ، تابع غربيها است از فلسفه ي احکام اسلامي مي پرسد و به دستورات دين خورده مي گيرد ، اما از شرابي که زيانش بر همه روشن است ، از افعالي که همه اش بر خلاف عقل است براي اينکه غربيها مرتکب آنها هستند خودداري نمي نمايد و هيچ فلسفه ي آنگونه امورات را مورد بحث قرار نمي دهد . چرا ؟!به جهت اينکه بدي و نيکي در نظر او بسته به تشخيص غربي ها است نه به تشخيص خرد خود . از اين روست که امروز نود درصد مردم ايران از مزاياي خرد خود بي بهره مانده و صرفاً تابع اروپا و آمريکا شده اند . مثل اينان مثل کسي است که به اندازه ي کفايت ، دارايي و ثروت داشته باشد ولي در عين حال دست به گدايي دراز نموده و با خواري زندگي کند و از دارايي خود استفاده اي ننمايد و خود را از ارزش بيندازد . مقصود از اين سخن دراز آن است که حس تقليد در اغلب مردم امروزي بر نيروي خرد غلبه کرده و آنان را از ارزش انداخته است . پس آناني که نيروي خرد را به وسيله ي پيروي از ديگران و تبعيت هوا و هوس از تاثير انداخته اند و خويشتن را از جرگه ي آدميت بيرون نموده اند در زمره ي حيوانات زندگي مي نمايند و ارزش آنها همان ارزش حيوانات است . اگر صورتاً آدمي هستند سيرتاً جانورانند . اگر ظاهراً از جنس دو پا هستند باطناً از چارپاها مي باشند . منبع: گلچين مقالات اسلامي / در مطبوعات ، محمد رصافي /خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 792]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن