تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترین اعمال دوست داشتن در راه خدا و دشمنی در راه اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840247986




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مادربزرگ (داستان )


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مادربزرگ (داستان )
مادربزرگ (داستان )
مادربزرگ خیلی پیر است؛ چهره اش چین خورده و گیسش به کلی سپید ؛ اما چشمهایش همچون دو ستاره اند با درخششی گرم و گیرا که چون در تو بنگرند از خوبی لبریز می شوی. جامه ابریشمی ِ فاخر و خوش رنگی به تن می کند که طرحی از گلهای درشت بر آن نقش بسته و هنگام حرکتش خش خش می کند. آنگاه می تواند داستانهای شگرفی بگوید. مادربزرگ کوله باری از دانسته هاست چرا که پیش از پدر و مادر، او می زیسته- و این کاملا مسجل است. سرودنامه ای دارد با قلابهای نقره ای بزرگ که اغلب می خواندش و میان برگهایش گل رزی خوابیده، کاملا خشک و صاف، به زیبایی رزهای ایستاده در گلدان نیست اما مادربزرگ هنوز با اشتیاق فراوان می بویدش و اشک به چشم می آورد.« حیرانم که چرا به آن گل پژمرده در کتاب قدیمی اینگونه می نگرد؟ شما می دانید؟»چرا، وقتی اشک های مادربزرگ بر رز می غلتد؛ و نگاهش به آن خیره می شود؛ رز جانی دوباره می گیرد و اتاق را با رایحه دل انگیزش پر می کند؛ دیوارها چونان که در مه، محو می شوند و تمامی پیرامونش جنگل سبز باشکوهیست که در تابستان پرتوهای خورشید از میان شاخ و برگهای انبوه در آن جریان می یابند؛ و مادربزرگ، چرا دوباره جوان شده؛ دوشیزه ای افسون کننده، دل انگیز چون رز با گونه هایی گوشتالو و گلگون، طره هایی براق و نرم و قامتی قشنگ و رعنا، اما چشمها، آن چشمهای آرام و مقدس، - انگار برای مادربزرگ ساخته شده اند. مرد جوانی کنارش می نشیند؛ بالابلند و قدرتمند، شاخه رزی به او میدهد و مادربزرگ آن را می بوید. مادربزرگ را توان بوییدن در اکنون نیست؛ آری، به یاد آن روز می بوید؛ و اندیشه های بسیار و دریافتهای مجدد گذشته؛ اما آن مرد جذاب و جوان رفته است؛ و رز در کتاب قدیمی پژمرده است؛ و مادربزرگ اینجا نشسته است؛ بار دیگر یک مادربزرگ سالخورده که به رز فروپژمرده در کتاب، خیره نظر افکنده.  اکنون مادربزرگ مرده است. زمانی بر صندلی راحتی اش می نشست؛ حکایتی بلند وزیبا نقل می کرد و زمانی که به پایان می رسید؛ می گفت که خسته شدم؛ سرش را به پشت تکیه می داد و لحظه ای می آرمید. صدای آهسته نفسهای خفته اش را می شنیدیم که به تدریج آرام تروخاموش تر می شد و بر سیمایش خرسندی و سعادت سوسومی زد. گویی با اشعه ای از خورشید پرتو یافته. یک لبخند بیشتر و سپس گفتند که مرده.   در تابوتی سیاه قرار داده شد؛ درحالیکه به لایه های سفید کتان کفن پیچ شده؛ لطیف و زیبا نگاه می کرد؛ چشمانش بسته شد تمامی چین های چهره اش برچیده شده بود؛ گیسوانش سپید و نقره ای به نظر می رسید و دورتا دور دهانش، لبخندی شیرین درنگ کرده بود. هرگز از نظر افکندن بر پیکر آنکه چنان عزیز بود؛ نهراسیدیم؛ مادربزرگی مهربان. کتاب سرود که هنوز رز درآن آرام گرفته بود زیر سرش گذاشته شد؛ کتابی که آنچنان دوستش می داشت؛ آنگاه مادربزرگ را به خاک سپردند. بر گوری که با دیوار گورستان کلیسا دربرگرفته شده بود؛ بوته رزی کاشتند؛ چیزی نگذشت که با انبوه رزها پوشیده شد؛ و بلبلی درمیان گلها نشست و بر فراز گور آواز سرداد. از اُرگ کلیسا صدای موسیقی و کلمات سرودی زیبا به گوش رسید که  در کتاب قدیمی جای گرفته در زیر سر مرده نگاشته شده بود.       مهتاب نور خود را بر گور پاشید لیک مرده ای آنجا نبود؛ هر کودکی توانست ایمن حتی در شب، رفته و شاخه گلی از بوته کنار دیوار گورستان کلیسا بچیند. مردگان بیشتر از ما که می زییم؛ می دانند. مردگان می دانند چه دهشتی بر ما دامن خواهد گسترد اگر چنین چیز غریبی رخ دهد؛ حضور شخصی مرده در میان ما زندگان. آنها از ما بهترند؛ مردگان دیگر بازنمی گردند. زمین، تابوت را انباشته می ساخت و تنها این زمین بود که خود را بر آن می افکند. برگ های سرودنامه, حال، گردوغبارند و رُز نیز با تمام یادآوریهایش فروپاشیده است از هم. اما بر بالای گور، رزهای باطراوت می شکفند؛ بلبل می خواند و اُرگ می نوازد و هنوز خاطره مادربزرگ پیر زنده است با چشمان نجیب و عاشق که همواره جوان می نمودند. چشمها نمی توانند که بمیرند؛ بار دیگر مادربزرگ عزیزمان را خواهیم دید؛ جوان و زیبا، آن سان که برای نخستین بار به رزِ سرخ و معطر بوسه زد؛ همان رزی که اکنون گردوغبارِ درون گور است.جواب سوال را در اینجا بیابید ...هانس کریستین اندرسن تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن